امام علی (ع) در شعر مولوی

امام علی (ع) در شعر مولوی

علی و مرد یهودی
حاصل این داستان چنین است که یک جهود عنود به امیرالمومنین (ع)  که باهم در پشت بامی بودند گفت: مگر شما به حافظ بودن خدا معتقد نیستید؟ آن حضرت پاسخ فرمود: آری او خداوندی است حفیظ و غنی که ما را از آغاز وجودمان تا آن روز که آخرین روز عمر ماست حفظ می فرماید: 
آن جهود گفت: حال که چنین است به خدا اعتماد کن و خود را از پشت بام به زمین بینداز تا یقین اعتماد با برهان تو به حافظ بودن خدا بر من ثابت شود!
امیرالمومنین فرمود: پیش از آنکه جانت به انتقام این جرئت گرفتار شود خاموش باش و راهت را بگیر و برو ای نابخرد 
پاسخی که امیرالمومنین به آن مرد احمق داد مشکل مهمی را می تواند حل و فصل کند
توضیح اینکه بعضی از مردم با خدا ارتباط برقرار می کنند تا ببنید خدا چه می کند مثلا او را اطاعت می کنند و خدمات اجتماعی به جای می آورند یا وارد خطر می شوند با این نیت که ببینند آیا خداوند به آنان توجه می کند یا آنان را از خطر دور می اندازد؟ این نیت و اقدام، در حقیقت کاری است نامعقول، اگرچه آن کس که چنین چیزی را انجام می دهد مقصودش امتحان خدا نباشد بلکه این نیت باشد که خداوند متعال در برابر کار او چه فعلی را انجام می دهد.لازمه چنین قصد و اقدامی (خواه قصد امتحان و خواه به دست آوردن علم به کاری که خداوند در برابر کار او انجام خواهد داد تابع کردن اراده و فعل به خداوندی است به اراده و فعل خود. یعنی خداوند اراده و فعلی را به وجود آورد نه برای ایجاد واقعیات و اجرای نظام هستی بلکه از آن جهت که یک انسان خواسته است که اراده و فعل او را به وجود بیاورد! این خواستن غیر از دعا و نیایش و خواستن مطلوب از خداست زیرا انسان در موقع دعا و نیایش براورده شدن نیاز خود را از درگاه باری تعالی مسئلت می کند در صورتی که دو فرض فوق، انسان به اضافه اینکه حالت حاکمیت از خود بر خدا نشان می دهد در حقیقت می خواهد خدا بعدی از توانایی یا صفتی از صفات خود برای او آشکار کند

علی و مرد یهودی

مرتضی را گفت روزی یک عنود
کو ز تعظیم خدا آگه نبود

بر سر بامی و قصری بس بلند
حفظ حق را واقفی ای هوشمند

گفت آری او حفیظست و غنی
هستی ما را ز طفلی و منی

گفت خود را اندر افکن هین ز بام
اعتمادی کن بحفظ حق تمام

تا یقین گرددمرا ایقان تو
و اعتقاد خوب با برهان تو

پس امیرش گفت خامش کن برو
تا نگردد جانت زین جرات گرو

کی رسد مر بنده را که با خدا
آزمایش پیش آرد ز ابتلا

بنده را کی زهره باشد کز فضول
امتحان حق کند ای گیج گول

آن خدا را می‌رسد کو امتحان
پیش آرد هر دمی با بندگان

تا به ما ما را نماید آشکار
که چه داریم از عقیده در سرار

هیچ آدم گفت حق را که ترا
امتحان کردم درین جرم و خطا

تا ببینم غایت حلمت شها
اه کرا باشد مجال این کرا

عقل تو از بس که آمد خیره‌سر
هست عذرت از گناه تو بتر

آنک او افراشت سقف آسمان
تو چه دانی کردن او را امتحان

ای ندانسته تو شر و خیر را
امتحان خود را کن آنگه غیر را

امتحان خود چو کردی ای فلان
فارغ آیی ز امتحان دیگران

چون بدانستی که شکردانه‌ای
پس بدانی کاهل شکرخانه‌ای

پس بدان بی‌امتحانی که اله
شکری نفرستدت ناجایگاه

این بدان بی‌امتحان از علم شاه
چون سری نفرستدت در پایگاه

هیچ عاقل افکند در ثمین
در میان مستراحی پر چمین

زانک گندم را حکیم آگهی
هیچ نفرستد به انبار کهی

شیخ را که پیشوا و رهبرست
گر مریدی امتحان کرد او خرست

امتحانش گر کنی در راه دین
هم تو گردی ممتحن ای بی‌یقین

جرات و جهلت شود عریان و فاش
او برهنه کی شود زان افتتاش

گر بیاید ذره سنجد کوه را
بر درد زان که ترازوش ای فتی

کز قیاس خود ترازو می‌تند
مرد حق را در ترازو می‌کند

چون نگنجد او به میزان خرد
پس ترازوی خرد را بر درد

امتحان هم‌چون تصرف دان درو
تو تصرف بر چنان شاهی مجو

چه تصرف کرد خواهد نقشها
بر چنان نقاش بهر ابتلا

امتحانی گر بدانست و بدید
نی که هم نقاش آن بر وی کشید

چه قدر باشد خود این صورت که بست
پیش صورتها که در علم ویست

وسوسهٔ این امتحان چون آمدت
بخت بد دان کآمد و گردن زدت

چون چنین وسواس دیدی زود زود
با خدا گرد و در آ اندر سجود

سجده گه را تر کن از اشک روان
کای خدا تو وا رهانم زین گمان

آن زمان کت امتحان مطلوب شد
مسجد دین تو پر خروب شد

منابع

  • مولوی،مثنوی معنوی،دفتر چهارم
  • امام علی (ع) از نگاه مولوی، تالیف: استاد علامه محمد تقی جعفری، گردآوری تنظیم و تلخیص: محمدرضا جوادی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی: 1379