درس پنجم امامت در خطابه غدیر

درس پنجم امامت در خطابه غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم

در پنجمین درس از امامت درخطابه ي غدير بعضي از اصطلاحات خطابه را مورد بحث قرار مي دهيم:

نکته اول

 اولين اصطلاح اين است که پيامبر در اول بخش دوم فرمودند: خدا به من وحي کرد – « بِسْمِ ‏اللَّهِ الرَّحْمانِ الرَّحيمِ،  يا أَيُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّك ــ في عَلِي يَعْني فِي الْخِلاَفَةِ لِعَلِي بْنِ أَبي طالِبٍ  ــ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ  وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ. »  اي رسول ابلاغ کن آن چه را که به تو نازل شده از جانب پروردگارت در مورد علي عليه السلام، يعني درباره ي خلافت و جانشيني علي ابن ابي طالب تعبير امامت و جانشيني با چند تعبير است که در اين جا وارث و وراثت. امام و امامت. خليفه و خلافت، وصيت و وصايت و ولي و ولايت که همه به کار برده شده است(5واژه). 
  • در اين جا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم  اولين بار مي فرمايند که خلافت علي ابن ابي طالب. خداوند متعال بعد از اينکه مقامات پيامبر  صلي الله عليه و آله و سلم را تمام مي کند مي گويد امامت را اعلام کن، البته در غار حرا اعلام شده است اما موقعي که مي خواهد اعلان رسمي وعمومي شود موقعي است که به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي گويد برو شنل خودت را بپوش، چه شنلي؟ شنل رسالت « يا أَيُهَا الرَّسُولُ ... »يا دکتر؛ بايد دکتري کني. مهندس بايد مهندسي کني که اين هم از اين باب است. در ادبيات مي گويند:تعليقِ حُکم بر وَصف، مُشعِر بر عِليت است. چرا بايد رسالتم را انجام دهم؟ چون  الرَّسُولُ هستي، رسول خاص. خلافت يعني پايش را جاي پاي تو بگذارد، خلاف يعني قدم زدن و رفت و آمد کردن اصلاً اصل اختلاف يعني رفت و آمد  کردن؛ و به اين مسائل هم که به عدم اتفاق، اختلاف مي گويند به اين دليل است که رفت و آمد مي کنند و حرف مي زنند. مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَة  يعني جاي رفت و آمد؛ خلافت يعني پايش را جاي پاي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم گذاشته است، چه کسي؟ علي ابن ابي طالب عليه السلام !
  • نکته دوم: « وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ » اگر اين کار را انجام ندهي رسالتت را انجام نداده اي، چون رسالت تو پيام رساني است و آخرين آجر پيام رساني جانشيني توست. لذا اگر سني ها اين آيه را در مورد وضو و هر حکمي ديگر تفسير کردند ، معنا ندارد . براي اين که آن ها بوده ولايت هم بوده ولي ولايت و سرپرستی به طور رسمي و علني در مقابل مردم انجام نشده. : «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» نشان مي دهد که جانشيني مساوي با رسالت است. چرا مساوي است؟ چون رسالت که پيامبر 23 سال زحمت آن را کشيده اند اگر دم بريده باشد فايده اي ندارد؛ اگر براي خودش جانشين تعيين نکند که ديگر نمي تواند ادامه دهد.
  • « وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ »يعني اين که از مردم ترس داري ترس نداشته باش و خدا تو را از مردم حفظ مي کند.

نکته دوم

 در صفحه بعد پيامبر مي فرمايد من مأمور هستم از جانب سلام که « أَنْ أَقُومَ في هذَا الْمَشْهَدِ  فَأُعْلِمَ كُلَّ أَبْيَضَ وَأَسْوَدَ »: به همه ي سياه و سفيد بگويم کسي  از مساًله ي قبول خلافت و امامت مستثني نيست ، پس امامت و خلافت و جانشيني پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله عام و شامل و تمام است، منطقه اي نيست و پايان زماني و مکاني ندارد و پايان جمعيتي هم ندارد.
  •   اصطلاح « كُلَّ أَبْيَضَ وَأَسْوَدَ » يعني همه ي مردم؛ که اين يک اصطلاح است براي همه ي مردم و چون پاياني از زماني و مکاني تعيين نکرده همه جا را شامل مي شود، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم  چند اصطلاح به کار مي برند، چون هر کدام از اين اصطلاحات را تک به کار ببرد ممکن است، اشکال کنندگان، به اسلام بگويند که حَدَّش اين است؛ واژه هاي مختلفي مي گويد تا اين که همه ي اطراف و ابعاد امامت مشخص شود. مي گويند اگر من مسافرت رفتم اگر راجع به امتحانات کار داشتيد با فلان کس صحبت کنيد اگر راجع به جزوه ها کار داشتيد با کس ديگر صحبت کنيد و... که اين ها اجزا است امّا اگر عباراتي گفته شد راجع به يک نفر مثلاً من که بيرون رفتم محمد جانشين من است؛ اگر پول هم خواستيد از ايشان بگيريد؟ بله و اگر لباس  خواستيد. مسافرت برويد، امتحان بگيريد و... در همه ي شرايط به او مراجعه مي کنيد.
  •  پيامبر در اين جا مي فرمايد« أَنَّ عَلِي بْنَ أَبي طالِبٍ أَخي » علي ابن ابي طالب برادر است که اشاره به جريان مواخاتي است که پيامبر صلي الله عليه و آله بين تمام صحابه قرار داد که ابوبکر و عمر با هم برادر شدند و پيامبر تنها کسي که با او صيغه ي مؤاخات خواندند علي ابن ابي طالب عليه السلام بود که اين نشان داد که پيامبر صلي الله عليه و آله علي ابن ابي طالب عليه السلام را از ميان بقيه برگزيده پس اخوت درست است که منجي الهي نيست ولي نشان مي دهد که پيغمبر او را هم سطح و برابر خودش مي داند که بسيار نکته ي مهمي است . ضمناً اخوت اشاره به اين است که اگر کسي به کسي خيلي نزديک باشد،  يعني مثل اين است که با هم يک پدر و يک مادر دارند. لذا مي فرمايد:« أَنَّ عَلِي بْنَ أَبي طالِبٍ أَخي».
  • در واژه ي بعدي مي گويد« وَ وَصِيّي » وصيت حدود دارد مثلاً مي گويد در اموالم وصي من شما هستيد، در جزوه هاي من وصي من فلان کس است يا در جلساتم وصي من فلان کس است ولي وقتي پيغمبر مي گويد اَخي و وصي يعني تعيين نمي کند که اين وصيت در کجاست . وصيت عمومي مي شود.  در عين حال چون وصي در آن زمان براي مردم معمولي فقط در اموال و در خانواده ممکن بود آن ها بگويند وصي يعني در خانواده و اموال.
  •  براي همين پيامبر در توضيح مي فرمايد و« وَ خَليفَتي عَلي‏ أُمَّتي »  يعني جانشين من در امت من است. امت شما تا کي هستند يا رسول االله؟ « لِلْعالَمينَ نَذيراً »  ، که در قرآن داريم : « وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ  » پس بُرد اُمت بي نهايت است. بي نهايت از اين نظر که زمان ندارد و زمانش تا قيامت است لِذا با «خَليفَتي عَلي‏ أُمَّتي » احتمالات داده شده در وصّي را بُردش را بيشتر مي کند: «  وَالْإِمامُ مِنْ بَعْدي »  يعني اين پيشواي بعد از من است خيال نکنيد فقط در امت من خليفه است و فقط براي من و او امام است .و امام معناي خودش را دارد چون امام احتياج به ماًموم دارد، امام است؛ يعني رهبري و پيشوايي دارد. امامت چه چيزي دارد؟ در نماز جماعت، مسائل شرعي، قانون آوري؟! هيچ يک را مشخص نکرده و نگفته! 
  • براي توضيح امام بعد از خود مي فرمايد « الَّذي مَحَلُّهُ مِنّي مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسي‏ » و از اين جا معلوم ميشود 130 هزار نفر مردم آن زمان داستان هارون و موسي را مي دانستند چون يهودي ها از سال ها قبل شنيده بودند از يثرب پيغمبر آخر الزمان مي آيد و در آن جا به حکومت مي رسد و آمده بودند اطراف يثرب سکونت گزيده بودند و يهودي ها در اثر رفت و آمد فرهنگشان به اهل مدينه منتقل شده بود لذا اهل مدينه و مکه هم حتي مساًله ي هارون و موسي را مي دانستند و دانستند نسبت هارون به موسي نسبت وزارت و ادامه ي دين است لذا به راحتي اعلام مي کند« الَّذي مَحَلُّهُ مِنّي مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسي‏  إِلاَّ أَنَّهُ لانَبِي بَعْدي »  مگر اين که بعد از من پيغمبري نيست؛ يعني علي پيغمبر نيست ، قانون آور نيست، امّا نسبتش به من مثل نسبت هارون به موسي است و هر کدام از اين ها ممکن بود يک دغدغه اي ايجاد کند
  •  « وَهُوَ وَلِيُّكُمْ »   اين ولي شماست بعد از اين که همه ي اين ها، مي فرمايند که « أَخي وَ وَصِيّي وَ خَليفَتي عَلي‏ أُمَّتي وَالْإِمامُ مِنْ بَعْدي » و در ادامه « وَهُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَاللَّهِ وَ رَسُولِهِ» که اين بَعديت، بعدي رُتبه اي  است، در رتبه ي اول ولي شما خدا است و بعد ولي شما منم و بعد ولّي شما «عليّ»  است و حالا ولي يعني چه؟ دوست شما بعد از خدا و رسول؟!! اگر فقط معناي دوستي باشد معنا ندارد بعد از خدا و رسول باشد، همراه خدا و رسول هم مي شود، همان طور که در بسياری از آيات آمده که دوستان شما خدا، رسول، مومنين اند  پس معلوم مي شود که اين ولي معناي ديگري دارد که معناي آن سرپرست و اَولي و اَحَق به تصرف است يعني پدر من به من پول مي دهد و مي گويد خرج کن کدام اَولي به تصرف هستيم؟ پدر من! من هم حق دارم اما رتبه ي او جلوتر از من است. ولي يعني اَولي به تصرف يعني از من جلوتر است. علي ولي شماست، بعد از خدا و رسولش. 
  • « وَقَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ تَبارَكَ وَ تَعالي‏ عَلَيَّ بِذالِكَ آيَةً مِنْ كِتابِهِ هِي :  (إِنَّما وَلِيُّكُمُ‏اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا  الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ  و وَيُؤْتونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ) »که در اصطلاح محدثين به اين آيه، آيه ي ولايت مي گويند چون خداوند متعال ولايت و سرپرستي اميرالمؤمنين عليه اسلام و سرپرستي پيامبر اکرم و سرپرستي خودش را در اين جا تبيين و تفهيم کرده است. حق تفسير آيه به شخصي يا موضوعي، حَقِّ کيست؟ حَقِّ آورنده ي کتاب! پيامر اکرم آورنده ي کتاب است و در ادامه ي آن آيه که آيه ي 55 سوره ي مائده است مي فرمايد« وَ عَلِي بْنُ أَبي طالِبٍ الَّذي أَقامَ الصَّلاةَ  وَ آتَي‏الزَّكاةَ وَهُوَ راكِعٌ يُريدُاللَّهَ عَزَّوَجَلَّ في كُلِّ حالٍ. »  که علي ابن ابي طالب عليه اسلام  مصداق کامل اين آيه و شاًن نزول آيه است، کسي که نماز بر پا کرده، زکات داده و در حالتي که رکوع مي کند؛ در همه ي حالات چشمش به دنبال خداست نکته اي که در اين جا هست اين است که پيامبر اکرم در اين جا هم ابعاد مختلف امامت و ولايت را مي گويند به غير از وراثت، اخوت را هم مي گويند و بعد آن آيه را با شاًن نزولش معرفي مي کنند و نکته ي ديگر اين است که امام با خود نائب و مَنوبٌ عنه هر چه به هم نزديکتر وجود داشته باشند براي مردم بيشتر قابل قبول است، پيغمبر راجع به اميرالمؤمنين مي فرمايند لحظه اي نيست که علي از خداغافل باشد « وَهُوَ راكِعٌ يُريدُاللَّهَ عَزَّوَجَلَّ في كُلِّ حالٍ. »  و بعد حضرت مطالبي را مي گويند که آن مطالب نيز در ادامه اين آيه روشن است 

نکته سوم

و در بخش بعدي مي فرمايد با وجود همه ي اين ها خدا از من راضي نمي شود مگر آن که آن چه در حق علي نازل کرده ابلاغ کنم، ابلاغ حق امامت، خلافت، وصايت، ولايت علي حقي است که اگر من ابلاغ نکنم رسالتم را انجام نداده ام در ابتدا فرمودند« يا أَيُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّك ــ في عَلِيٍ يَعْني فِي الْخِلاَفَةِ لِعَلِي بْنِ أَبي طالِبٍ -»  ولي در قسمت دوم فرمودند « - في حَقِّ عَلِي -  (يا أَيُّهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ - في حَقِّ عَلِي -  » در آن جا خلافت علي عليه السلام و در اين جا حق علي را مي گويد يعني دو تعبير دارند يکي خلافت علي ابن ابي طالب عليه السلام و در اين جا مي فرمايند اين خلافت حق علي عليه السلام است و حق کس ديگر نيست چون در مقابل حق باطل است و« وَ انْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ  » 

نکته چهارم

. در اول بخش سوم نکته اي هست:« اِعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ ذالِكَ فيهِ  وَافْهَموهُ  وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ وَلِيّاً وَإِماماً  » پس خدا نصب کرده است، معلوم مي شود که امام را بايد خدا نصب کند 
 در اين جا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم 3 آيتم براي امامت به کار بردند: 
  • - أَنَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ 
  • - وَلِيّ 
  • - إِمام و مفروض الطاعه بودن ايشان
 و ادامه ي اين بخش از خطبه که مي رسد به « وَ عَلي‏ كُلِّ مُوَحِّدٍ »  يعني بر هر کسي اين اطاعت واجب است از حاضرين، غايبين، مهاجرين انصار. تابعين، عَجَم، عرب، مملوک، صغير، کبير و بر هر کس که گفت اشهدان لااله الا الله علي ولي و سرپرست به حق اوست تا بي نهايت. مرحوم علامه طباطبايي در استفاده ولايت و امامت از آيات قرآن استاد است. ايشان در آيه ي 124 بقرهَّ« قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمام  » مي فرمايند که از اين جمله برداشت مي شود که امامت به جعل الهي است و نه به اتحاب و نه به شورا که در اين جا پيامبر مي فرمايد: اَنَّ الله قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ وَلِيّاً » فکر نکنيد که علي را من براي شما امام و ولي قرار دادم و من از جاي ديکر آمده ام ( يکي از تکنيک هاي تکنولوژي ها ي برتر تبليغ کسي که يک برندي را مي آورد، برند را از يک شرکت بزرگ بياورد) پيغمبر اکرم مي خواهد بفرمايد که اين بِرَند امامت را من از خزانه ي وحي آورده ام. در ادامه پيامبر مي فرمايد اين آخرين باري است که براي شما صحبت مي کنم، پس بشنويد و اطاعت کنيد و گردن گزاري کنيد نسبت به حرف هاي من نه! « لاَِمْرِاللَّهِ رَبِّكُمْ، »  ( در جريان توبه ي حُرِّ بن يزيد رياحی وقتي آمد خدمت امام حسين عليه السلام عرض کرد آيا مي توانم توبه کنم؟فرمودند «اللهُ يغفرک » هرگاه کسي نزد ائمه براي عذر خواهي آمده؛ فرمودند« اللهُ يغفرک »و اين مسئله ي جالبی از نظر اخلاق توحيدي است،
 براي اين که فرمان خدا را و مولويت خدا را ثبات کند که جايگاه مولويت خودش و مولويت اميرالمومنين از جانب خدا اثبات بشود مي فرمايد« فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ هُوَ مَوْلاكُمْ وَإِلاهُكُمْ »  که خدا هم الله شما و هم سرپرست شماست و بعد از خدا سرپرست شما منم که با شما صحبت مي کنم و بعد از من علي ولي و امام شماست به امر خدا« ثُمَّ مِنْ دونِهِ رَسولُهُ وَنَبِيُّهُ الُْمخاطِبُ لَكُمْ،  ثُمَّ مِنْ بَعْدي عَلي وَلِيُّكُمْ وَ إِمامُكُمْ بِأَمْرِاللَّهِ رَبِّكُمْ،  ثُمَّ الْإِمامَةُ في ذُرِّيَّتي مِنْ وُلْدِهِ إِلي يَوْمٍ تَلْقَوْنَ اللَّهَ وَرَسولَهُ.  لاحَلالَ إِلاّ ما أَحَلَّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَهُمْ،  وَلاحَرامَ إِلاّ ما حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَيْكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ هُمْ، »  حلال و حرام آنيست که خدا و رسول و ائمه حلال و حرام بدانند. حليت و حرمت ملاک اش ائمه هستند و پيغمبر خدا و مقام امامت مقامي است که حلال خدا را حلال مي کند، امام کسي است که«فَالْحَقُّ مَا رَضِيتُمُوهُ وَ الْبَاطِلُ مَا سَخِطْتُمُوهُ»