طبق حديث غدير، ولايت علي‌بن‌ابي‌طالب بر مردم، چگونه ولايتي است؟

طبق حديث غدير، ولايت علي‌بن‌ابي‌طالب بر مردم، چگونه ولايتي است؟

أولی
قبلاً بايد توجه نمود كه لفظ «مولي» در قرآن به معني «أَولی» و «ولي» به كار رفته است، مانند: 
«فَاليَوم لايُؤخذ مِنكم فِديَه و لا مِنَ الَّذينَ كَفروا مأْواكُمُ النّارُ هِيَ مولاكمْ وَ بئْسَ الْمَصير» حديد/15 [امروز (روز رستاخيز) از شما و نيز از افرادي كه كفر ورزيده اند هيچ فديه و عوضي پذيرفته نمي شود، جايگاه شما آتش است و آن براي شما اولي و سزاوار است و چه بازگشتگاه بدي است. 
مفسران بزرگ اسلامي در تفسير اين آيه مي گويند: لفظ « مولي» در اين آيه به معني « أولی» است زيرا براي اين افراد بر اثر اعمال ناشايستي كه مرتكب شده اند چيزي جز آتش شايسته و سزاوار نيست. (أي أولی لكم لما أسلفتم من الذنوب). 
2 ـ «يَدْعُوا لَمَنْ ضَرَّهُ أَقْرَبُ منْ نفعِهِ لَبِئْسَ المولي وَ لَبِئْسَ الْعشيرُ» حج/13 [كسي را (اشاره به بت) مي خواند كه ضرر او از سودش نزديكتر است، چه وليّ بد و مصاحب بدي است.] اين آيه به گواهي مضمون آن و نيز قرينه آيات قبلش، ناظر به عمل مشركان و بت پرستان است كه بتها را ولي خود مي دانستند وبر آنها به عنوان ولي، توجه نموده و به صورت ولي مي خواندند. 
اين دو آيه و همچنين آيات ديگر كه از نقل آنها خودداري مي گردد به طور اجمال ثابت نمود كه يكي از معاني «مولي» همان « أولی» و « ولي» است. 
اكنون بايد ديد كه مقصود از جمله «من كنت مولاه فهذا عليُّ مولاه» چيست؟ آيا هدف همان أولي به تصرف در نفوس است كه لازمه ولايت مطلقه شخصي بر انسان است، يا مفاد حديث چيزي غير از اين است، همچنانكه برخي تصوّر كرده اند كه مولي در حديث غدير به معني دوست و ناصر و امثال اينها است. 
قرائن فراواني گواهي مي دهند كه مقصود از مولي همان معني نخستين است كه علما و دانشمندان از آن به ولايت مطلقه تعبير آورده اند، و قرآن مجيد درباره خود پيامبر مي فرمايد: «النَّبي أَولي بِالْمؤمنينَ مِنْ أنْفُسِهِمْ» احزاب/6 [پيامبر نسبت به جان مؤمنان از خود آنان سزاوارتر است.] 
كسي كه از جان خود انسان، بر انسان ( از حيث تسلّط و تصرّف) شايسته تر و سزاوارتر است، طبعاً نسبت به مال او نيز چنين خواهد بود، و فردي كه از خود انسان نسبت به جان و مال او اولي باشد بايد نسبت به او ولايت مطلقه أي داشته باشد و از همين روي بايد انسان تمام اوامر او را مو به مو اجرا كند و از آنچه كه او نهي مي كند باز ايستد. 
اين مقام و منصب، از جانب خدا، به پيامبر گرامي(ص) داده شده، و هرگز خود او ذاتاً داراي چنين مقامي نبوده است. 
به عبارت روشن‌تر: اين خداست كه پيامبر را بر جان و مال افراد با ايمان مسلّط نموده و دست او را در هر نوع امر و نهي به آنان باز گذاشته است و تخلّف از دستورات او را يك نوع سرپيچي از دستور خدا دانسته است. 
چنانچه با دلايل قطعي ثابت گرديد كه مولي در اين حديث به همان معني « أولی» در آيه است، طبعاً امير مؤمنان علي(ع) داراي همان مقامي خواهد بود كه پيامبر گرامي(ص) به نصّ آيه شريفه دارا بوده است، يعني در عصر خود، پيشواي امّت و رهبر جامعه و اولي به تصرّف در جان و مال مردم شمرده مي شود، و اين همان مقام شامخ و رفيع امامت است كه گاهي از آن به ولايت الهيه تعبير مي شود (ولايتي كه از جانب خداوند به افراد خاصي در مقياس وسيعي عطا مي گردد.) 
هم اكنون به بيان قرائن و شواهدي مي پردازيم كه به روشني ثابت مي كند كه مقصود از مولي در حديث، چيزي جز همان (أولي به تصرف) در تمام شئون، نيست. اينك برخي از اين شواهد: 
1 ـ در روز واقعه تاريخي غدير حسّان بن ثابت، شاعر رسول خدا، با كسب اجازه از محضر پيامبر(ص) برخاست و مضمون كلام پيامبر را در قالب شعر ريخت. نكته جالب توجّه آن است كه اين مرد فصيح و بليغ و آشنا به رموز زبان عرب، به جاي لفظ مولي، كلمه امام و هادي را به كاربرد و گفت: 
فقال له قم يا عليّ فانّني رضيتك من بعدي إماماً و هاديا 
يعني، پيامبر(ص) رو به مردم كرد و به علي(ع) گفت: برخيز كه من تو را پس از خود امام و هادي مردم قرار دادم. (مناقب، خوارزمي/80 و غيره.) چنانكه روشن است حسّان از لفظ « مولي»، كه در كلام پيامبر(ص) بود، جز مقام امامت و پيشوايي و هدايت و رهبري امّت، چيز ديگري را تلقّي نكرده است. 
نه تنها حسان از لفظ «مولي» اين معني را فهميده است، بلكه پس از وي شعراي بزرگ اسلامي كه بيشتر آنان از ادبا و شعراي درجه يك جامعه عربي بودند، وبرخي نيز از استادان زبان عرب به شمار مي رفتند، همگي از اين لفظ همان مفهوم را برداشت كرده اند كه حسان تلقي كرده بود: موضوع امامت و پيشوايي امّت. 
2ـ امير مؤمنان(ع) در اشعار خود كه براي معاويه نوشته درباره حديث غدير چنين مي گويد: 
وأوجب لي ولايته عليكم رسول الله يوم غدير خم 
پيامبر خدا ولايت مرا بر شماها، در روز غدير واجب ساخت. 
چه شخصي مطمئن تر از خود امام يافت مي شود كه مفهوم راستين حديث را براي ما روشن سازد؟ شخصي كه شيعه و سنّي در اعتقاد به علم و امانت و تقواي وي اتّفاق نظر دارند. چنانكه مي بينيم مولا(ع) به حديث غدير تمسّك جسته و مي فرمايد كه: پيامبر خدا(ص) روز غدير ولايت مرا بر شماها واجب ساخت. آيا اين تفسير نمي رساند كه تمام حاضران واقعه غدير در آن روز جز زعامت ديني و رهبري اجتماعي مطلب ديگري به انديشه آنان خطور نكرده بود؟ 
3 ـ قرائني در خود حديث وجود دارد كه گواهي مي دهند مقصود پيامبر از اين جمله، همان موضوع « اولي به تصرف» بودن علي(ع) است. زيرا پيامبر پيش از آنكه جمله «من كنت مولاه» را بفرمايد چنين گفت: 
«ألستُ اَولي بِكم مِن أَنفُسكمْ». در اين جمله پيامبر لفظ « أولي به نفس» را به كار برده است واز همه مردم بر اولويت خود نسبت به جان آنان اقرار گرفت. سپس بلافاصله فرمود: «من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه…» هدف از تقارن اين دو جمله چيست؟ جز اين است كه مقصود پيامبر از مولي بودن علي در حديث همان أولي به نفس است كه قبلاً براي خود ثابت نمود و اينكه مي خواست بگويد:أي مردم! همان مقامي را كه من دارا هستم علي(ع) نيز داراست، و اگر مقصود پيامبر(ص) جز اين بود ديگر جهت نداشت براي اولويت خود اقرار بگيرد. 
4 ـ پيامبر(ص) در آغاز سخن، از مردم در باب سه اصل مهم اسلامي (توحيد و نبوت و معاد) اقرار گرفت و فرمود: 
«ألستم تشهدون أنّ لاإله إلاّ الله وَ أنّ محمّداً عبْدُهُ وَ رسوله و أَنّ الجنّه حق وَالنّار حقُّ…». 
[يعني، آيا گواهي نمي دهيد كه جز او خدايي نيست و محمّد(ص) بنده خدا و فرستاده او است و بهشت و دوزخ حق است؟] 
هدف از گرفتن اين اقرار چيست؟ جز اين است كه حضرت مي خواست اذهان مردم را آماده سازد تا مقام و موقعيتي كه بعداً براي علي(ع) ثابت خواهد كرد به سان اصول پيشين تلقي كنند، و بدانند كه اقرار به ولايت و خلافت وي در رديف اصول سه گانه أي است كه همگي به آن اقرار و اعتراف دارند. اگر مقصود از «مولي» دوست و ناصر باشد در اين صورت رابطه جمله ها به هم خورده و كلام پيامبر(ص) بلاغت و استواري خود را از دست مي دهد، زيرا علي(ع) منهاي مقام ولايت يك فرد مسلمان برجسته أي است كه در جامعه آن روز پرورش يافته بود و لزوم دوستي با افراد با ايمان، چه رسد به مؤمني چون علي، امر مخفي و پنهاني نبود كه پيامبر(ص) آن را با آن تشريفات عظيم در اجتماع بزرگ اعلام بفرمايد و علاوه، اين قدر اهميت نداشت كه در رديف اصول سه گانه قرار گيرد. 
5 ـ پيامبر(ص) در آغاز خطابه خود از مرگ و رحلت خويش سخن مي گويد و مي فرمايد: «انّه يوشك أن أدعي فأجيب» [نزديك است كه دعوت حق را لبيك بگويم.] اين جمله حاكي از آن است كه پيامبر مي خواهد براي پس از مرگ خود چاره اي بينديشد و خلأي را كه از رحلت آن حضرت پديد مي آيد پر كند. پر روشن است آنچه مي تواند چنين خلأي را پر كند، تنها امامت و خلافت علي است كه زمام امور را پس از رحلت پيامبر(ص) به دست گيرد، نه مودت و دوستي علي و يا نصرت و كمك به وي. 
6 ـ پيامبر(ص) پس از جمله «من كنت مولاه…» چنين فرمود: 
«الله اكبر عَلي اِكمال الدّين و اِتمام النِعمه و رضِي الرَّب بِرسالتي والوِلايه لِعَلي بن أبي طالب» [خدا را به پاس تكميل دين و اتمام نعمت خويش و رضايت به رسالتم و ولايت علي بن ابي طالب تكبير مي گويم.]
7 ـ چه گواهي روشنتر از اين، كه شيخين و گروه بي شماري از ياران رسول خدا، پس از فرود آمدن وي از كرسي خطابه، همگي به علي تبريك گفته و موضوع تهيّت تا وقت نماز مغرب ادامه پيدا كرد؟ جالب آنكه شيخين نخستين فردي بودند كه به امام گفتند: «هنيئا لك يا علي بن أبي طالب أَصبَحت و أَمسَيت مَولي كُل مؤمن و مؤمنه» [بر تو گوارا باد اين مقام، زيرا مولاي هر زن و مردي گشتي.] براستي علي در آن روز چه مقامي را به دست آورد كه شايسته چنين تبريكي گرديد، جز مقام زعامت و رهبري امّت را كه تا آن روز با چنين تشريفاتي در اجتماع با شكوه امّت اسلام ابلاغ و اعلام نشده بود. 
8 ـ اگر مقصود صرفاً اعلام لزوم دوستي با علي بود ديگر لازم نبود كه اين مسئله را در چنين هواي گرم كه كاروان صدهزار نفري را از رفتن باز بدارد و مردم را در آن هواي گرم روي ريگ وسنگهاي بيابان بنشاند و خطابه مفصل بخواند، مطرح كند! 
مگر قرآن افراد جامعه با ايمان را برادر يكديگر نخوانده است، چنانكه فرموده: «انّما المؤمنون اخوة» حجرات/15 [افراد با ايمان برادر يكديگرند.] 
مگر قرآن، افراد با ايمان را دوست يكديگر معرفي نكرده است، چنانكه فرموده: «والمؤمنون والمؤمنات بعضهم أًولياءُ بعضً» توبه/72 [افراد با ايمان دوست يكديگرند.] بسيار خوب، علي نيز عضو همان جامعه با ايمان بود و ديگر نيازي وجود نداشت كه پيامبر، مستقلاً آن هم با اين همه مقدمات، درباره دوستي و مودّت با علي(ع) داد سخن دهد. 
صراحتاً بايد گفت كه به حكم قرائن پيشين و توجه به شواهد ديگري كه با دقت در سراسر خطبه به دست مي آيد، مولي در كلام پيامبر(ص) يك معني بيش ندارد و آن: صاحب اختيار و اولي به تصرّف است و اگر گفته شود كه مقصود سيادت و آقايي است و مولي به معني «سيد» است قطعاً مقصود از آن، سيادت ديني ـ الهي است كه سبب مي شود كه اطاعت امام بر ديگران واجب و لازم شمرده شود.