علت سکوت امام علی (ع)

علت سکوت امام علی (ع)

آيا سكوت ايشان دليل بر پذيرش حكومت نبوده است؟ 
شواهد تاريخي نشان مي دهد كه پس از شهادت پيامبر (صلي الله عليه و آله) و توطئه ي منافقان در سقيفه بني ساعده براي غصب مقام خلافت جامعه به سويي سوق داده شده بود كه باوجود نصوص بي شمار پيرامون خلافت و جانشيني اميرالمؤمنين (عليه السلام)، مردم به بيعت با خليفه‌ي اول تن دادند و پيمان و بيعت با علي بن ابي‌طالب (عليه السلام) در روز غدير را به فراموشي سپردند تا جايي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در وضعيتي به اميرالمؤمنين (عليه السلام) پيش از رحلتشان فرمودند:
يا علي اگر ياراني يافتي كه با دشمنانت بجنگي حق خود را طلب كن وگرنه خانه نشيني اختيار كن، چراكه من در روز غدير خم از مردم عهد و پيمان گرفته‌ام كه تو وصي و خليفه‌ي من و صاحب اختيار آنان بعد از من هستي. مَثل تو مثل بيت الله الحرام است كه مردم بايد سراغ تو بيايند و تو نبايد سراغ مردم بروي.
و در جاي ديگر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از ايشان تعهد گرفتند كه « اگر ياوراني يافتي ... به مجاهده بپرداز»
و چنان گذشت اوضاع و احوال جامعه كه لوازم اقدام نظامي محقق نشد چنانچه در بيان خود اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمده است كه اگر چهل نفر يار با معرفت مي‌يافتم هرگز دست از مبارزه بر نمي‌داشتم. اما دريغ و درد كه بي وفايان آن روزگار حتي پيكر پيامبر خويش را بي غسل و كفن رها كرده و به بيعت با باطل دست دادند. و ماجراي سقيفه سر آغاز تمامي تيره روزيها و كژروي‌هايي شد كه پس از پيامبر در امت اسلام پديدار گشت
از امام صادق (عليه السلام) سوال شد كه چه چيزي اميرالمؤمنين (عليه السلام) را بازداشت از اينكه مردم را به سوي خويش بخواند و براي رو ررويي با دشمنان، شمشير از نيام بر كشد؟ امام (عليه السلام) فرمودند: از آن ترسيد كه مبادا مردم مرتد شوند و ديگر شهادت ندهند كه محمد (صلي الله عليه و آله) رسول خداست.
همچنين امام باقر (عليه السلام) در بيان اقدام اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمودند: اگر علي (عليه السلام) عموم مردم را به پيروي از خود فرامي‌خواند آنان وظيفه داشتند دعوت او را اجابت كنند، بر اثر سر پيچي از امامي كه اطاعتش واجب است، كافر مي‌شدند؛ اما آن جناب بهتر آن ديد كه مردم آن گمراهي عدم شناخت و فرمانبري او باقي بمانند تا آنكه از اسلام برگردند و بلكي بي دين شوند.
اما با اين وصف كه امام علي (عليه السلام) ياراني را نيافتند تا ايشان را ياري كنند، خود با بيعت با جور تن ندادند و سكوت اختيار نكردند. همواره در طول تاريخ مغرضان و معاندان اهل‌بيت (عليه السلام) سعي داشته اند كه 25 سال خانه نشيني اميرالمؤمنين (عليه السلام) را در قالب سكوت ايشان و رضايت و مشاركت ايشان در امور خلفاء جلوه دهند تا به اين وسيله به باطل رنگ و لعاب حق بزنند. اميرالمؤمنين عليه السلام در مقابل اين تجاوز غاصبانه مسئوليت خويش را چنين ايفا كردند: پس از فراقت از مراسم تدفين پيامبر گرامي اسلام كه تنها يار دلنشين ايشان بود بنا به سفارش خود پيامبر صلي الله عليه و آله به جمع آوري قرآن پرداختند چنانچه خود فرمودند: پس از آنكه رسول خدا صلي الله عليه و آله جان به جان آفرين تسليم كرد مردم ميل به ابوبكر نمودند با وي بيعت كردند در حاليكه من مشغول انجام غسل و مراسم تدفين پيامبر بودم. پس از آن ماجرا من مشغول جمع آوري قرآن شدم و سوگند خوردم كه جز براي نماز، ردا بر دوش نيفكنم تا آنكه قرآن را يكجا جمع كنم و چنين كردم.
در مدت سه روز اين مهم انجام گرفت و بديسان آيات شريفه و گرانقدر قرآن كه اينجا و آنجا پراكنده بود در يك مجلد و يكجا به دست مبارك ايشان نوشته شد. اميرالمؤمنين عليه السلام مي دانستند كه اگر در چنين شرايطي دست به شمشير برند نهال نو پاي اسلام كه ثمره ي 23 سال تلاش پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله بوده است از جا كنده مي شود بنابراين هر زمينه ي سخن فراهم مي شد تنها اظهار مظلوميت خويش اكتفا مي كردند و پيمان نامه ي غدير را ياد آور قوم مي شدند: «اي مسلمانان، اي مهاجرين و انصار شما را به خدا قسم مي دهم آيا از پيامبر صلي الله عليه و آله نشنيديد كه در روز غديرخم چه فرمود؟»
از جمله در همان ايام نخست پس از رحلت رسول خدا صلي الله عليه و آله شبانه با اهل كساء (حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين) به درب خانه مهاجرين و انصار مي رفتند و بر آنان اتمام مي نمودند از جمله از زبان ايشان مي شنويم كه مي فرمودند: «فاطمه را با خود بردم.دست حسن و حسين را گرفتم آنان را نسبت به حقانيت خويش سوگند دادم و ايشان نيز به آن اعتراف كردند . ايشان را به يا ري طلبيدم اما جز چهار نفر دعوت مرا اجابت نكرد آن چهار نفر عبارت ب.دند از سلمان ابوذر مقداد و زبير.»
در بررسي هاي به عمل آمده در كتب معتبر و منابع شيعه و حتي اهل سنت از اقدامات حضرت علي عليه السلام در مقابل غاصبين خلافت زياد نقل شده است چنانچه حتي خود مفسرين اهل تسنن از جمله ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه ي خود خطبه هايي از حضرت را نقل مي كند كه بيانگر اين حقيقت است كه ايشان در مقابل خلفاي سكوت نكردند و با ايشان بيعت ننمودند. از جمله در خطبه ي شقشقيه كه مورد اتفاق همه ي مسلمانان مي باشد كه حضرت چگونه به احقاق حق خويش و افشاگري اصحاب سقيفه پرداخته اند.
دفاع امام علی (عليه السّلام) از حقّ خود
مناظره حضرت علي(ع) با مهاجرين و انصار
عصر خلافت عثمان بود، جمعيتي از مهاجران و انصار كه تعدادشان بيشتر از دويست نفر بود، در مسجد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ اجتماع كرده بودند، و گروه گروه با همديگر گفتگو و مناظره مي كردند، گروهي در شأن علم و تقوا سخن مي گفتند و از برتري قريش و سوابق درخشان آن ها و هجرتشان و گفتاري كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ در فضائل آن ها فرموده بود، سخن مي گفتند، و اظهار مي داشتند كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرموده است: 
اَلأئمّهُ مِنْ قُرَيشٍ: «امامان، از قريش هستند»، 
يا فرموده است: 
اَلنّاسُ تَبَعٌ لِقُريشٍ، و قُرَيشٌ اَئمّهُ الْعَرَبِ: «مردم پيرو قريش هستند، و قريش پيشوايان عرب مي باشند» 
به اين ترتيب هر گروهي افتخارات دودمان خود را بر مي شمرد، در ميان جمعيت از مهاجران افرادي مانند: علي ـ عليه السّلام ـ، سعد وقّاص، عبدالرّحمان عوف، طلحه، زُبير، مقداد، هاشم بن عتبه، عبدالله بن عمر، حسن و حسين ـ عليه السّلام ـ، ابن عبّاس، محمّد بن ابوبكر، عبدالله بن جعفر بودند. 
و از انصار افرادي مانند اُبَي بن كعب، زيدبن ثابت، ابوايوب انصاري، قيس بن سعد، جابربن عبدالله انصاري و انس بن مالك و ... حضور داشتند. 
بحث و مناظره دامنه داري بين آن ها از بامداد، تا ظهر، ادامه يافت، در حالي كه عثمان در خانه خود به سر مي برد، و حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و بستگانش، سكوت كرده بودند. 
در اين هنگام، جمعيت متوجّه امام علي ـ عليه السّلام ـ شده و عرض كردند: «شما چرا سخن نمي گوئيد؟» 
در اين هنگام امام علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: هر دو گروه شما از مهاجران و انصار، هر كدام از شأن و مقام خود (براي شايستگي به مقام رهبري) سخن گفتيد، ولي من از هر دو گروه شما مي پرسم: 
«خداوند به خاطر چه، اين افتخار و برتري را به شما عطا كرد؟» 
مهاجران و انصار گفتند: به خاطر وجود محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ و خاندان او، به ما امتياز بخشيد. 
امام علي، راست گفتيد، آيا نمي دانيد علّت وصول شما به اين سعادت دنيا و آخرت، تنها به خاطر ما خاندان نبوّت بوده است: و پسر عمويم محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «من و خاندانم چهارده هزار سال قبل از خلقت آدم ـ عليه السّلام ـ، نوري در پيشگاه خدا بوديم سپس خداوند اين نور را همواره نسل به نسل در صلب هاي ارجمند و رحم هاي پاك انتقال داد، كه هرگز آلودگي به اين نور، راه نيافت ... سپس علي ـ عليه السّلام ـ پاره اي از فضائل خود را برشمرد، و حاضران را قسم داد كه آيا چنين است، و حاضران اعتراف نمودند كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ در شأن علي ـ عليه السّلام ـ آن فضائل را فرموده است. 
از جمله فرمود: «شما را به خدا سوگند مي دهم كه هركس از شما سخن پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را درباره خلافت من شنيده است برخيزد و گواهي دهد». 
در اين هنگام افرادي مانند: سلمان، ابوذر، مقداد، عمّار، زيدبن ارقم، بُراءبن عازب برخاستند و گفتند: 
«ما گواهي مي دهيم كه سخن پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را به خاطر سپرده ايم، آن هنگام كه آن حضرت برفراز منبر بود و تو در كنارش بودي، و آن حضرت فرمود: «خداوند به من فرمان داده تا امام شما و جانشين خودم و وصّي و عهده دار كارهاي من بعد از خودم را، كه خداوند اطاعت از او را بر مؤمنان واجب نموده، نصب كنم ... اي مردم! امام و مولا و راهنماي شما بعد از من، برادرم علي ـ عليه السّلام ـ است. 
وَ هُوَ فِيكُمْ بِمَنْزِلَتي فِيكُمْ فَقَلّدُوهُ دِينَكُمْ وَ اَطِيعُوهُ فِي جَميع اُمُورِكُمْ ... 
: «و مقام او در ميان شما همانند مقام من در ميان شما است، در دين خود از او پيروي كنيد، و در همه شئون زندگي، از او اطاعت نمائيد» به اين ترتيب، امام علي ـ عليه السّلام ـ با مناظره خود در ميان آن جمعيت، دلائل امامت و برتري خود را تبيين كرد، و حجّت را بر آن ها تمام نمود. 

 منبع:

  • سایت میثاق
  • اقتباس و تلخيص از الغدير، ج 1، ص 163 تا 166؛ فرائد السمطين، باب 78، سمط اوّل.