چراهای بی جواب در رحلت پیامبر (ص)

چراهای بی جواب در رحلت پیامبر (ص)

به روزهای غمبار و پرمصیبت آخر ماه صفر نزدیک می شویم. وقتی این روزها را در در لابه لای برگ برگ تاریخ جستجو می کنیم، با گزارشات تاریخی سوال برانگیز زیادی مواجه می شویم. برای نمونه تعبير ابن عبّاس (از قضيّه ای که در روزهای بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رخ داده)، به عنوان يك رزيّه و یک فاجعه ، چه معنايى دارد؟
« عن ابن عباس قال لما حضر رسول الله صلى الله عليه و سلم و في البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب- رضي الله تبارك و تعالى عنه- قال: هلم أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده، قال عمر:
إن النبي صلى الله عليه و سلم غلبه الوجع و عندكم القرآن فحسبنا كتاب الله، و اختلف أهل البيت و اختصموا، فمنهم من يقول: قربوا يكتب لكم رسول الله صلى الله عليه و سلم كتابا لن تضلوا بعده، و منهم من يقول ما قال عمر: فلما أكثروا اللغط و الاختلاف عند النبي صلى الله عليه و سلم قال قوموا عني. قال عبيد الله: فكان ابن عباس يقول إن الرزية كل الرزية ما حال بين رسول الله صلى الله عليه و سلم و بين أن يكتب لهم ذلك الكتاب، من اختلافهم و لغطهم. »
صحيح البخارى ، ج 8 ، ص‏161 ، كتاب الاعتصام بالكتاب والسنة ، باب كراهية الخلاف . . ؛ إمتاع‏الأسماع،ج‏14،ص:446- البدايةوالنهاية،ج‏5،ص:227
تعبير از اين واقعه به ‏عنوان مصيبت و نه یک مصیبت ساده، که ابن عباس از آن به عنوان « كلّ الرزيّة » «تمام مصیبت »، نام می برد. چرا؟!
آیا صحابه ای که در عدالت آنها نباید هیچ شک و تردیدی راه یابد، این طور به ساحت مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جسارت می کنند و در عین حال هیچ کس حق ندارد عمل آنها را مورد نقد و بررسی قرار دهد، بیشتر از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فهمیدند؟
آيا گريه جانسوز شخصیتی به مانند ابن عبّاس بر این فاجعه ذهن انسان حق جو را به این سوال نمی کشاند که مگر در آن روز چه اتفاقی افتاده که ابن عباس چنان می گرید؟!
    رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  با اين‏كه مفتخر به « إنّك لعلى خلق عظيم » مى‏ باشد ، آن‏چنان از اين برخورد خلاف قرآن و سنّت مورد اذيّت قرار گرفته و غضبناك می شود كه دستور می دهد همه از خانه او بيرون بروند : « فلمّا أكثروا اللغط والاختلاف عند النبىّ قال لهم رسول اللّه - صلى اللّه عليه وسلم - قوموا ( عنّى ) »
صحيح البخارى ، ج 7 ، ص 9 ، كتاب المرضى باب قول المريض قوموا عنّى . .
آیا اين كار صحابه ی عادل، با آيه شريفه " إنّ الذين يؤذون اللّه ورسوله لعنهم اللّه في‏الدنيا والآخرة وأعدّ لهم عذاباً مهيناً " (سوره الأحزاب، آیه 57 ) چگونه قابل جمع است؟!

   اگر چنانچه با توجّه به گفتار عمر بن خطاب، سخن رسول‏ اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  به هنگام وفات در اثر غلبه مرض و يا نستجير باللَّه هذيان بوده و حجّت نيست ، پس چرا شما براى اثبات خلافت ابوبكر به سخن رسول گرامى صلی الله علیه و آله و سلم به هنگام وفات استناد مى ‏كنيد كه به عايشه فرمودند : « مروا أبابكر فليصلّ ؛ به ابوبكر بگو تا براى مردم نماز گزارد »؟!
صحيح البخاري ، ج 1 ص 162 كتاب الأذان ، با وجوب صلاة الجماعة وص 165 باب أهل العلم والفضل أحقّ بالإمامة . كما عن أحمد بن حنبل : بأنّه إنّما قدّمه من هو أقرأ ، لتفهم الصحابة من تقديمه في الإمامة الصغرى استحقاقه للإمامة الكبرى ، وتقديمه فيها على غيره . كشاف القناع للبهوتي ، ج‏1 ، ص 573 ؛ المواقف ، ج 8 ص 365
    ولى با اين‏كه ابوبكر هنگام نوشتن وصيّت در اثر شدّت بيمارى بيهوش گرديد و پس از آن‏كه به ‏هوش آمد دنباله وصيّت را نوشت ، كسى به وى نگفت « قد غلب عليه الوجع » و يا « ان الرجل ليهجر » درد بر او غلبه كرده و يا هذيان مى ‏گويد؟!
" لما حضرت أبابكر الصديق الوفاة دعا عثمان بن عفان فأملى عليه عهده ، ثم أغمي على أبي بكر قبل أن يملي أحدا فكتب عثمان عمر بن الخطاب ، فأفاق أبو بكر فقال لعثمان كتبت أحدا ؟ فقال : ظننتك لما بك وخشيت الفرقة فكتبت عمر بن الخطاب فقال : يرحمك اللَّه ، أما لو كتبت نفسك لكنت لها أهلا."
كنز العمال ، ج 5 ، ص 678 ؛ تاريخ مدينة دمشق لابن عساكر ، ج 39 ، ص 186 و ج 44 ، ص 248 ر . ك : تاريخ الطبرى ، ج 2 ص 353 ؛ سيرة عمر لابن الجوزى : 37 ؛ تاريخ ابن خلدون ، ج 2 ص 85.
چرا همان كسى كه نسبت هذيان به رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم داد ، براى مشروعيّت خلافت خويش به وصيّت ابوبكر به‏ هنگام مرگ استناد كرد؟!
عن إسماعيل بن قيس ، قال : رأيت عمر بن الخطاب وهو يجلس والناس معه وبيده جريدة وهو يقول : « أيّها الناس اسمعوا وأطيعوا قول خليفة رسول اللّه إنّه يقول : إنّى لم آلكم نصحاً قال : ومعه مولى لأبى بكر يقال له : شديد ، معه الصحيفة التى فيها استخلاف عمر »(تاريخ الطبري ، ج 2 ص 618 )
طبرانى و سيوطى و ذهبى نقل مى ‏كنند : كه رسول‏ اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود : هيچ امّتى پس از پيامبرش با هم اختلاف نكردند ، مگر اين كه گروه باطل آن‏ها بر گروه حقّ پيروز شدند ؛ « ما اختلفت امّة بعد نبيّها إلّا ظهر أهل‏باطلها على‏أهل‏حقّها »
المعجم ‏الأوسط ، ج 7 ص 370 ، الجامع الصغير للسيوطي ، ج 2 ص 481 ، مجمع الزوائد ، ج 1 ص 157 ، سير أعلام النبلاء ، ج 4 ص 311 ؛ تذكرة الحفاظ ، ج 1 ص 87 ، عن الشعبي وليس في سنده موسى بن عبيدة . .
با توجّه به اين حديث ، اختلافات شديد در سقيفه و پيروزى ابوبكر و عمر چگونه توجيه مى ‏شود؟!!!