اقرارهاى دشمنان غدیردرباره غدير

اقرارهاى دشمنان غدیردرباره غدير

اينها نمونه هايى از احتجاجات و مناظرات درباره ى غدير بود. در طول تاريخ هزاران مورد ديگر بوده كه درباره ى غدير بين شيعه و مخالفانش بحث و مناظره درگرفته و مطالب بسيارى درباره ى سند و متن آن به عنوان اتمام حجت و محكوميت خصم بيان شده كه جا دارد در كتابى مستقل تدوين و تقديم گردد.

  • اقرار ابليس درباره غدير:سلمان كه چشم بصيرتش در پرتو نور ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام فراتر از ظاهر را مى ديد نقل مى كند: روزى ابليس "به صورت آدمى" عبورش به عده اى افتاد كه به اميرالمؤمنين عليه السلام ناسزا مى گفتند. ابليس به آنان گفت: بدا به حال شما كه به مولاى خود على بن ابى طالب ناسزا مى گوييد! گفتند: تو از كجا مى دانى كه او مولاى ما است؟ ابليس گفت: از گفته ى پيامبرتان كه گفت: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...'. [[119]
  • اقرار ابوبكر درباره غدير:روزى ابوبكر براى توجيه غصب خلافت نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و گفت: پيامبر درباره ى مسئله ى ولايت تو بعد از ايام ولايت در غدير چيزى را تغيير نداده، و من شهادت مى دهم كه تو مولاى من هستى و بدين مطالب اقرار مى نمايم، و در زمان پيامبر هم به عنوان اميرالمؤمنين بر تو سلام كردم....[[120]
  • اقرار عمر درباره غدير:عمر بن خطاب نيز حديث غدير را چنين نقل كرده است: پيامبر، على را به عنوان امام منصوب كرد و فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...' خدايا تو بر اينان شاهد هستى! عمر مى گويد: جوان خوش سيمايى را در غدير ديدم كه مى گفت:... به خدا قسم پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پيمانى بر شما بست كه جز منافق آن را بر هم نمى زند... اى عمر، تو بپرهيز كه آن را بر هم بزنى يا با آن مخالفت كنى!! [[121]
  • اقرار ابوهريره درباره غدير: ابوهريره كه از بازوان قوى سقيفه است، داستان غدير را چنين توصيف مى كند:
  •  در روز غدير خم پيامبر دست على بن ابى طالب را گرفت و فرمود: آيا من صاحب اختيار مؤمنان نيستم؟ گفتند: آرى يا رسول اللَّه. فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...' و خداوند اين آيه را نازل كرد: 'اليوم اكملت لكم دينكم...'. [[122]
  •  در جنگ صفين اصبغ بن نباته نامه اى از جانب اميرالمؤمنين عليه السلام براى معاويه آورد. در آنجا ابوهريره را ديد و گفت: تو را قسم مى دهم... آيا در روز غديرخم حاضر بودى؟ گفت: آرى. پرسيد: چه شنيدى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله درباره ى على عليه السلام فرمود. گفت: شنيدم كه فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ'. [[123]
    • پس از صلح امام حسن عليه السلام معاويه وارد كوفه شد. هر شب ابوهريره همراه معاويه در مسجد كوفه مى نشست. يك شب جوانى به او گفت: تو را به خدا قسم مى دهم، آيا از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدى كه درباره ى على بن ابى طالب عليه السلام مى فرمود: 'اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ'؟ ابوهريره در حضور معاويه گفت: آرى. آن جوان گفت: من هم خدا را شاهد مى گيرم كه تو ولايت دشمن او "معاويه" را پذيرفته اى و با دوست او دشمنى كرده اى![[124]
  • اقرار سعد بن ابى وقاص درباره غدير:
    • سعد بن ابى وقاص از سرلشكران سقيفه است و خدمات وافرى براى آنان انجام داده است. او در اقرار به فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام مى گويد: بالاتر از همه ى فضايل على غديرخم است. پيامبر دست او را گرفت و دو بازوى او را بالا برد در حالى كه من به او نگاه مى كردم و فرمود: آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: آرى. فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...'. [[125]

    •  سعد- كه پس از قتل عثمان با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت نكرد- در راه سفر مكه با دو نفر عراقى برخورد كرد و به عنوان يكى از پنج فضيلت بزرگ اميرالمؤمنين عليه السلام، غدير را براى آنان چنين بيان كرد: با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در حجة الوداع بوديم. در بازگشت در غدير خم پياده شد و دستور داد تا مناديش بين مردم ندا كند: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ...'.[[126]
  • اقرار انس بن مالك درباره غدير:انس بن مالك خدمتكار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و از حاضران غدير است. او در حساس ترين موقعيت- كه اميرالمؤمنين عليه السلام در كوفه از او خواست تا درباره ى غدير در حضور مردم شهادت دهد- از اين كار سرباز زد و به نفرين حضرت به مرض برص "پيسى" در پيشانيش مبتلا شد كه همه آن را مى ديدند و علتش را مى دانستند.او پس از مبتلا شدن تصميم گرفت هرگز غدير را كتمان نكند. نمونه اى از آن چنين است كه گفت: من در روز غدير خم از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدم در حالى كه دست على عليه السلام را گرفته بود فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...'.[[127] 
  • اقرار عمروعاص درباره غدير:معاويه نامه اى براى عمروعاص نوشت و در آن ضمن بدگويى به اميرالمؤمنين عليه السلام او را به يارى خود طلبيد. عمروعاص در پاسخ به نامه ى معاويه به عنوان رد سخن او فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را برشمرد و از جمله نوشت: پيامبر در روز غدير خم درباره ى او فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ'! [[128]
  • اقرار حسن بصرى درباره غدير:حسن بصرى حديث غدير را اين گونه نقل كرده است: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله على را در روز غدير خم براى مردم منصوب كرد و فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ'.[[129]
  • اقرار عمر بن عبدالعزيز درباره غدير:مردى در شام به عمر بن عبدالعزيز گفت: من از مواليان على هستم. او هم دست بر سينه گذاشت و گفت: من هم به خدا قسم از مواليان على هستم. سپس گفت: عده اى برايم روايت كرده اند كه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيده اند كه فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ'.[[130]
  • اقرار ابوحنيفه درباره غدير:ابوحنيفه وارد مجلسى شد كه در آن درباره ى غدير خم صحبت بود. او گفت: به اصحابم گفته ام در برابر شيعيان به حديث غدير اقرار نكنيد كه شما را محكوم مى كنند!! صيرفى كه در آن مجلس بود ناراحت شد و گفت: چرا به آن اقرار نمى كنيد؟ آيا اين مطلب نزد شما ثابت نيست؟ ابوحنيفه گفت: ثابت است و خودم آن را نقل كرده ام! [[131]
  • اقرار مأمون عباسى درباره غدير:
    •  مأمون نامه اى براى بنى هاشم نوشت و در آن فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را برشمرد، و از جمله نوشت: 'او بود صاحب ولايت در حديث غدير خم'. [[132][ الغدير: ج 1 ص 212. ]
    •  مأمون در خراسان مجلسى تشكيل داد كه در آن چهل نفر از بزرگان اسلام را براى مناظره با خود دعوت كرد. در آن مجلس او درباره ى ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير استدلال كرد و آنان اقرار كردند.[[[133] 
  • اقرار طبرى درباره غديردر زمان طبرى مورخ معروف عامه، ابوبكر بن ابى داود درباره ى حديث غديرخم مطالب نادرستى گفته بود و اين خبر به طبرى رسيد. او در پاسخ به ابن ابى داود كتاب مستقلى درباره ى غدير نوشت و در آن صحت اسناد آن را ثابت كرد و مدارك لازم را ارائه داد. [[134]

پی نوشت ها

[119][ بحارالانوار: ج 39 ص 162 ح 1. ]
[120][ بحارالانوار: ج 41 ص 228. ]
[121][ اثبات الهداة: ج 2 ص 20 ح 1015. ]
[122][ بحارالانوار: ج 37 ص 108 ح 1. ]
[123][ الغدير: ج 1 ص 203. ]
[124][ بحارالانوار: ج 37 ص 199. ]
[125][ كتاب سليم: حديث 55. ]
[126][ بحارالانوار: ج 40 ص 41. ]
[127][ اثبات الهداة: ج 2 ص 35 ح 147، ص 44 ح 179. ]
[128][ الغدير: ج 1 ص 202. ]
[129][ اثبات الهداة: ج 2 ص 185. ]
[130]الغدير: ج 1 ص 210. ]
[131][ كشف المهم: ص 188. ]
[132] الغدير: ج 1 ص 212. 
[133] الغدير: ج 1 ص 210. 
[134]تاريخ الاسلام "ذهبى": ج 23 ص 283. ]