حقوق اجتماعی انسان از دیدگاه امام علی (ع)

حقوق اجتماعی انسان از دیدگاه امام علی (ع)

چکیده

رعایت حقوق اجتماعی شهروندان یکی از مطالبات اساسی متفکّران از حکومت ها بوده است و بی شک امام علی(ع) بیشترین عنایت را به رعایت حقوق انسانها در مقام عمل و نظر داشته اند. در این مقاله به رابطه بین حق و تکلیف از دیدگاه آن حضرت اشاره شده و سپس مبنای حقوق و تکالیف انسان مورد بررسی قرار گرفته و بعد از آن به انگیزه حکومت و سیاست از دیدگاه حضرت علی(ع) پرداخته شده است. پایبندی به اصول و ارزش های اخلاقی، تقید با احکام الهی، انتقادپذیری، منع از تملق و تشریفات، مشورت و احترام به فکر دیگران از موضوعات مطرح شده در این باره اند و در پایان به برخی از حقوق اقتصادی مانند آزادی تولید همراه با تأمین اجتماعی، رعایت عدالت در تقسیم بیت المال، توجه به قشر ضعیف و برخی دیگر از حقوق اجتماعی انسان نیز اشاره شده است.

مقدمه

امام علی(ع) در اندیشه و عمل در پانزده قرن پیش برای انسان حقوقی را به رسمیت می شناسد که جامعه بشری فقط بعضی از آنها را تاکنون توانسته است به رسمیت بشناسد و شاید پس از گذشت قرنها بتواند به آن دسترسی پیدا کند. در زمان ما اعلامیه جهانی حقوق بشر که مهمترین جلوه حقوق اجتماعی انسان در آن به چشم می خورد و پس از تحمل رنجهای فراوان و ریخته شدن خونهای بسیار به وجود آمده است، با ترفندهای مختلف قدرتهای بزرگ به ابزاری در جهت منافع آنان تبدیل شده است و در مقام عمل به صورت محدود و فقط در مواردی که ناگزیر هستند آن را می پذیرند.
در طول تاریخ پیوسته آشکار و نهان، حقوق اجتماعی انسان توسط حکام مورد تجاوز قرار گرفته و زیر دستان قربانی ستم و تجاوزکاری قدرت طلبان شده اند. در این میان، علی(ع) و حکومت او یک استثناست که بر خلاف سیر کلّی تاریخ گذشته، نه تنها حقوق اجتماعی انسانها را نادیده نگرفته، بلکه به خاطر رعایت حقوق بشر و اجرای عدالت، از سوی زیاده طلبان تهدید شده است. آن حضرت خود به این حقیقت اشاره کرده و می فرماید:
ملتها در طول تاریخ زندگی خود نگران ظلم و ستم زمامداران خود بوده اند، ولی من پیوسته نگران ظلم و ستم ملت به خود هستم.1
در این نوشتار سعی بر آن است که به جنبه هایی از موضعگیری امام علی در ارتباط با حقوق اجتماعی انسان که در اندیشه و عمل او متجلّی است، اشاره شود. در این خصوص توضیح عناوینی مانند مبنای حقوق و تکالیف انسان، رابطه حق و تکلیف و به ویژه حق و تکلیف اجتماعی، رابطه دولت و مردم و نظایر آنها با استفاده از بیانات آن حضرت می تواند در روشن شدن موضوع کارگشا باشد. سپس اشاره ای خواهیم داشت به انگیزه حکومت که اساس و ریشه تجاوز یا خودداری از تجاوز حکومت کنندگان به حقوق اجتماعی بشر است. در پایان، اصول سیاسی و اقتصادی حکومتی را که هدفش تأمین حقوق اجتماعی بشر است و نیز حقوقی را که آن حضرت رعایت آنها را حتی در شرایط استثنایی و بحرانی لازم می دانستند، مورد بررسی قرار می دهیم.

رابطه حق و تکلیف

از دید علی(ع)، حق و تکلیف به طور کلی با هم رابطه تنگاتنگ دارند و تحقق هیچیک بدون دیگری امکان ندارد. آن حضرت در این زمینه می فرماید:
محققا خدای سبحان برای من که ولایت بر شما دارم، حقّی بر شما و برای شما نیز حقّی مثل آن بر من قرار داده است. بنابراین، حق به هنگام توصیف و بیان از هر چیزی وسیعتر است و در عمل از هر چیزی باریکتر و محدودتر. هیچگاه به نفع کسی جاری نشود مگر آنکه به زیانش نیز جاری می گردد و هیچگاه به زیان کسی جریان نیابد جز آنکه به نفع او نیز جریان یابد. اگر برای کسی این امکان بود که حق تنها به نفع او، و نه به زیانش، جریان یابد، فقط برای خداست نه خلق خدا، که آن هم به خاطر قدرتی است که خداوند بر بندگان دارد و عدالت او در هرجا که حکمش جاری است،نمایان می باشد.2
از نظر امیرالمؤمنین علی(ع) حقوق و تکالیف انسان با هم ارتباطی تنگاتنگ دارند و جدایی آنها به هیچ وجه ممکن نیست. بنابراین، هیچکس نمی تواند در هیچ زمینه ای ادعای حق کند مگر اینکه به تناسب آن، به تکلیفی معادل نیز اذعان داشته باشد؛ چنانکه در هیچ موردی نمی توان کسی را مکلف به انجام کاری دانست جز آنکه حقی متناسب و متعادل با آن، برای او در نظر گرفت.
برای توضیح بیشتر می توان گفت که در درون جامعه، انسانها خود به خود و در آغاز، هیچگونه ولایت، اقتدار و اختیاری نسبت به هم ندارند و همه آزاد آفریده شده اند، ولی خدای متعال به منظور تنظیم روابط اجتماعی آنان و شکل گرفتن جامعه نمونه انسانی و اسلامی، اصول و قواعد کلی یک نظام اجتماعی را از طریق وحی به پیامبر خود بیان کرده است که تأمین کننده کلیه مصالح مادی و معنوی انسان و دربردارنده حقوق و تکالیف تک تک اعضای جامعه می باشد. این نظام ویژگیهایی دارد که در سطور آتی به برخی از آنها اشاره می کنیم.
نخستین ویژگی آن است که نظام اجتماعی و حقوقی حاکم بر جامعه بر اساس تأثیر و تأثرهای متقابلی که افراد در زندگی یکدیگر دارند و بر اساس عدل شکل می گیرد. پس ممکن نیست کسی بر کس دیگر یا بر صنف و گروه دیگر یا بر جامعه حقی پیدا کند جز آنکه متناسب با آن، در برابر آن فرد، گروه، صنف یا جامعه تکلیفی نیز پیدا خواهد کرد و بنابراین، هر حقی تکلیفی متناسب با خود ایجاب می کند و هر تکلیفی نیز حقی متناسب با خود.
برای نمونه به حقوق خانواده، نخستین واحد اجتماعی، اشاره می کنیم. زن و مرد قبل از ازدواج کاملاً آزاد هستند و در برابر یکدیگر تکلیفی ندارند و هیچیک نمی تواند از دیگری حقی را مطالبه کند، ولی با پیوند زناشویی وضع فرق می کند و چهار نوع حق و تکلیف در میان آن دو، جریان می یابد که عبارتند از: 1 حق زن بر مرد مثل مهریه و نفقه؛2 تکلیف مرد در برابر زن؛ 3 حق مرد بر زن نظیر اطاعت و تمکین و 4 تکلیف زن در برابر مرد.بنابراین، هیچیک نمی توانند به بهانه آزادی، تعهدات خانوادگی خود را زیر پا بگذارند. حقوق و تکالیف در واحدهای اجتماعی دیگر نیز به همین شکل که در خانواده مطرح شد، با هم رابطه دارند و همانند دو کودک همزاد با هم متولد می شوند. امیرالمؤمنین علی(ع) در این خصوص می فرمایند:
خداوند حقوقی را در جامعه برای افراد بر یکدیگر فرض کرده که با هم متعادلند و ارتباط وثیق دارند و هریک دیگری را ایجاب می کند و هیچیک بدون دیگری واجب نمی شود.3
مفهوم این سخن آن است که مثلاً در حقوق خانوادگی اگر مرد بر زن حقی دارد علتش آن است که زن هم بر مرد حقی دارد و اگر آن حق نبود، هیچگاه این حق هم تحقق نمی یافت. از دید آن حضرت، رابطه حق و تکلیف یک رابطه محکم و غیرقابل تفکیک و پرتوی از عدالت است و نمی تواند یک طرفه باشد.
حقوقدانان نیز بر این اعتقادند که هر قاعده حقوقی، همانند سکه، دو رویه دارد. از یک سو، حقی را برای یک طرف مشخص می کند و از سوی دیگر، دیگران را مکلف به رعایت آن حق می داند.یکی از حقوقدانان4 می گوید: حق از چهار عنصر ترکیب شده است که عبارتند از:1 اختصاص 2 تسلط 3 احترام دیگران به آن و 4 حمایت قانون از آن.5
بنابراین، اصولاً حق هرکسی چیزی است که تنها به او تعلق دارد و باید به او برسد و هیچ کسِ دیگر نمی باید به آن چشم داشته باشد.اگر دیگران و بقیه اعضای جامعه مکلف به رعایت حقوق افراد ذی حق نباشند، چه حقی باقی خواهد ماند؟! و اصولاً مگر ممکن است حقی برای کسی در نظر گرفت جز آنکه دیگران ملزم به رعایت آن باشند؟ بنابراین، با کمی دقت روشن می شود که حق هر کس بدون تکلیف دیگران امکان وجودی ندارد.
طبیعی است که علاوه بر وجود رابطه تنگاتنگ میان حقِّ صاحبان حق و تکلیفِ دیگران به رعایت حقِّ آنان، یک نوع مناسبت و توازن دیگر نیز وجود دارد، یعنی علاوه بر اینکه تکلیفی که دیگران نسبت به ما دارند دقیقا به اندازه حقی است که ما بر آنها داریم، نه بیشتر و نه کمتر، و تکلیفی که ما در برابر دیگران داریم متوازن حقی است که آنان بر ما دارند، رابطه دیگری بین حق و تکلیف وجود دارد که در ویژگی دوم به آن اشاره خواهیم کرد.
ویژگی دوم این است که نه تنها حقوق هر کس با تکالیف دیگران رابطه و توازن دارد، بلکه حقوق هر کس بر دیگران با تکالیفی که او در برابر دیگران دارد نیز رابطه و توازن دارد. ارتباط و توازن میان حق و تکلیف هر عضو نسبت به مجموعه و دیگران، در همه موارد حقوق و تکالیف اجتماعی افراد صادق است. در واقع، افراد در درون نهادهای اجتماعی و نیز در جامعه، یک نوع دادوستد دارند و نسبت به آن نهاد یا جامعه به همان مقدار که تکلیف و تعهد دارند، حق پیدا می کنند یا به مقداری که کار کنند مزد و پاداش می گیرند.
نتیجه روشنِ دیگری که از این سخن می گیریم آن است که هر عضوی از اعضای جامعه نسبت به جامعه و دیگران هم حق دارد و هم تکلیف، زیرا دیگران نیز در این جامعه صاحب حق هستند و او نیز همچنان که حق خود را مطالبه می کند، مکلف است حق دیگران را هم رعایت کند. نتیجه دیگر این است که حق و تکلیف هر عضوی از اعضای جامعه متعادل و متوازن خواهد بود یعنی هر عضوی نسبت به دیگران و جامعه آن مقدار حق پیدا می کند که نسبت به آن، احساس تکلیف و انجام وظیفه کند و هیچ معقول و منطقی نیست که کسانی بدون آنکه کوچکترین قدمی برای تحکیم پایه های نظام اجتماعی بردارند، از آن انتظار برخوردی مساوی داشته باشند.
ویژگی سوم این است که هر چند در تنظیم روابط اجتماعی و تعیین حق و تکلیف افراد، باید عدالت و توازن حاکم باشد، ولی مواردی نیز در جامعه وجود دارد که از این قاعده کلی مستثناست و نمی توان به بهانه عدالت، حق آنها را بر زندگی نادیده گرفت.مثلاً در مورد افراد پیر از کار افتاده یا علیل و بیمار که از کار و تلاش و اداره زندگی خود عاجزند، طبیعی است که به خاطر عجز و ناتوانی، تکلیفی در برابر جامعه ندارند، زیرا قدرت از شرایط عمومی تکلیف است، ولی مسلما از دید اسلام حق زندگی دارند و لازم است نیازها و ضروریات زندگی آنان تأمین شود.

رابطه دولت و مردم

در طول تاریخ، قدرتمندان حق و تکلیف میان خود و مردم را یک طرفه تفسیر می کردند و مردم را تنها مکلف به اطاعت و فرمانبرداری از خود می دانستند بدون آنکه حقوق انسانی آنها را رعایت کنند یا اصولاً حقوقی برایشان قائل شوند. در بسیاری از موارد نیز ادعای خدایی داشتند و خود را رب و صاحب اختیار و اقتدار می دانستند، چنانکه قرآن از فرعون نقل می کند: «اَنَا رَبُّکُمُ الاَعْلَی6» و از نمرود نقل می کند: «اَنَا اُحْیِی وَ اُمِیتُ».7
امروزه نیز به شکلهای دیگر این زیاده خواهی انجام می گیرد، ولی از دید امام علی(ع) رابطه حق و تکلیف در همه جا به ویژه در مورد حق و تکلیف دولت و ملت و والی و رعیت نسبت به یکدیگر رابطه ای غیرقابل تفکیک است. اصولاً نظر اصلی آن حضرت در طرح رابطه حق و تکلیف، تبیین حق و تکلیف دولت و ملّت نسبت به هم بوده است. بنابراین، در یک دید کلی هر دولتی اگر حقی بر مردمش دارد، این حق به دلیل تکلیف و تعهداتی است که در برابر مردم دارد و باید نسبت به آن پایبند باشد.متقابلاً مردم هم که بر دولت حق دارند امکان ندارد در برابر دولت بدون تکلیف و تعهد باشند. و نباید به بهانه آزادی، از تکلیف و تعهدات خود در برابر دولت و حکومت تغافل ورزند.
رعایت حقوق و تکالیف متقابل حکومت و مردم به لحاظ آثار گسترده تر و نتایج فراگیرتری که دارد، از حساسیت و اهمیت بسیار بالاتری برخوردار خواهد بود.بدین سبب، حضرت در بیانات خود بر حقوق متقابل مردم و حکومت تأکید می کند:
از بین این حقوق، بزرگترین حقّی که خدای سبحان فرض کرده، حق حاکم بر مردم و حق مردم بر حاکم است. این حقوق را خداوند برای هریک بر دیگری فرض کرده است تا نظام انس و همزیستی مودّت آمیز آنها و منشأ عزت و اقتدار دینشان باشد. پس هیچگاه مردم به صلاح و سداد نگروند جز آنکه حکام و زمامدارانشان صالح باشند و هیچگاه حکام صالح نباشند مگر آنکه مردم در طریق اعتدال و استقامت گام بردارند. پس هرگاه مردم، حق حکام را و حکام، حق مردم را رعایت کنند، حق در میانشان عزّت یابد و راه و روشهای دین برقرار و آثار و علائم عدل استوار شود و سنن و آداب بر اساس آن جریان یابد و در این صورت می توان به بقا و دوام دولت دل بست و دشمن را مأیوس کرد. برعکس، هرگاه مردم بر حاکم غالب شوند یا حاکم به مردم ستم کند، شکاف و اختلاف در جامعه پیدا می شود، ظلم و ستم آشکار می گردد، دین بازیچه هوا و هوس می شود، احکام خدا تعطیل می گردد و بیماریهای روانی رو به فزونی می رود تا آنجا که کسی نگران تعطیل شدن حقی یا رواج باطلی در جامعه نخواهد بود و در اینجاست که نیکان ذلّت و بدکاران عزّت یابند و خداوند نتایج سوء این جریان را دامنگیر مردم کند. پس بر شما باد که در این مسیر به نصیحت و خیرخواهی یکدیگر همت کنید و به خوبی با یکدیگر همکاری نمایید.8
در این مورد مرحوم شهید مطهری در دفاع از دین اسلام و پایبندی آن به حقوق مردم، و در جواب تفکری که قائل به رابطه تصنعی میان اعتقاد به خدا و سلب حاکمیت توده مردم است، می فرماید:
اندیشه ای خطرناک و گمراه کننده در قرون جدید میان بعضی از دانشمندان اروپایی پدید آمد که در گرایش گروهی به ماتریالیسم سهم بسزایی دارد و آن اینکه نوعی ارتباط تصنّعی میان ایمان و اعتقاد به خدا از یک طرف و سلب حق حاکمیّت توده مردم از طرف دیگر بر قرار شد. مسئولیت در برابر خدا مستلزم عدم مسئولیت در برابر خلق خدا فرض شد و حق الله جانشین حق الناس گشت. ایمان و اعتقاد به ذات احدیّت که جهان را به حق و به عدل برپا ساخته است، به جای اینکه زیربنا و پشتوانه اندیشه حقوق ذاتی و فطری تلقّی شود، ضد و منافی آن شناخته شد و بالطبع حق حاکمیت ملی مساوی شد با بی خدایی.
از نظر اسلام، درست امر بر عکس آن اندیشه است. در نهج البلاغه که اکنون موضوع بحث ماست با آنکه این کتاب مقدس قبل از هرچیز کتاب توحید و عرفان است و در سراسر آن سخن از خداست و همه جا نام خدا به چشم می خورد، از حقوق واقعی توده مردم و موقعیت شایسته و ممتاز آنها در برابر حکمران و اینکه مقام واقعی حکمران امانتداری و نگهبانی حقوق مردم است غفلت نشده بلکه سخت بدان توجه شده است.9
بنابراین، بزرگترین و مهمترین حقوق اجتماعی، قوانینی است که تنظیم روابط میان دولت و مردم را هدف قرار می دهد.اگر دولت و مردم به آنها پایبند باشند و در اجرای آن قوانین تعاون و همکاری کنند آثار مثبت زیادی به بار خواهد آورد و برعکس، اگر به جای تعاون و همکاری، به حق یکدیگر تجاوز و از حق، سرپیچی کنند آثار منفی و خرابیها و ویرانیهای فراوانی بر آن بار خواهد شد.

مبنای حقوق و تکالیف انسان

سخنان امام در مورد مبنای کلی حقوق و تکالیف انسان در نظام سیاسی اسلام، بر چند نکته اساسی تأکید دارد.
نخستین و عمده ترین مطلب به رابطه میان خالق و خلق مربوط می شود. بدیهی است رابطه میان خالق و خلق به شکلی است که هیچ نمونه و مثالی نمی توان برایش پیدا کرد و از دیدگاه امام(ع)، این همان است که مبنا و اساس حقوق و تکالیف انسان می باشد. سخن امام در جملاتی مثل «فَقَدْ جَعَلَ اللّهُ سُبْحَانَهُ لِیَ عَلَیْکُمْ حَقَا بِوِلاَیَةِ اَمْرِکُمْ وَلَکُمْ عَلَی مِنَ الحَقِّ مِثْلَ الَّذِی لِی عَلَیْکُمْ» وَ «لکِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَی الْعِبَادِ اَنْ یُطِیعُوهُ وَ جَعَلَ جَزَائَهُمْ عَلَیْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ»10 و : «ثُمَّ جَعَلَ سُبْحَانَهُ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقا افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَی بَعْضٍ فَجَعَلَهَا تَتَکَافَأً»11و «اَعْظَمَ مَا افْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِی عَلَی الرَّعِیِّةِ وَ حَقُّ الرَّعِیَةِ عَلَی الْوَالِی»12 و موارد متعدد دیگر همگی نشان از این حقیقت دارد که آن حضرت، خدا را اساس و منشأ هر چیز و اراده او را سرچشمه هر حق و تکلیف می داند و حق قانونگذاری را منحصر در وی می شمارد. از دیدگاه آن حضرت، انحصار حق قانونگذاری برای خداوند به این علت است که خداوند بر همه شئون زندگی انسان تسلط کامل دارد و مرگ و زندگی، سلامت و بیماری و همه چیز انسان در اختیار و تحت سلطه اوست. امام در جمله: «لِقُدْرَتِهِ عَلَی عِبَادِهِ»13 به این حقیقت اشاره می کند. نتیجه این طرز فکر آن است که جز خدا هیچ کس بر کس دیگری اقتدار و تسلط ندارد. اسلام با این طرز فکر بیش از نظام دموکراسی آزادی افراد را تأمین و حفظ می کند، زیرا در نظام دموکراسی گرچه اکثریت، حاکم و آزادند ولی در هر حال، اقلیّت در بند اکثریت اند، همانطوری که در نظام دیکتاتوری اکثریت در بند اقلیت اند، ولی در اسلام همه بنده خدا هستند و حتی حاکم اسلام نیز تنها نقش اجرای قانون خدا را دارد و خود او همانند دیگران باید مطیع قانون خدا باشد.
دوم آنکه، اگرچه کسانی در طول تاریخ به خاطر قدرتی که پیدا کرده و بر جامعه تسلط یافته اند، خود را مستحق اطاعت دیگران دانسته و مردم را به اطاعت خود فراخوانده اند، اما امام به پیروی از قرآن این حقیقت را به مردم تعلیم می دهد که قدرت خدا از همه قدرتها بالاتر است و قدرت همه قدرتمندان در برابر قدرتِ نامحدود الهی چیزی به حساب نمی آید. بنابراین، اگر قدرت، ملاک اقتدار و اختیار و ربوبیت شخص قدرتمند و اطاعت دیگران است، باید بدانیم که قدرت خدا از همه بالاتر است و فقط باید از او اطاعت کنیم. بنابراین، نه تنها هیچ انسانی نباید سرسپرده کس دیگری جز خداوند بشود، بلکه همه قدرتمندان نیز خود باید مطیع خدا باشند که از همه برتر است.
سوم آنکه هر کس هر قدرت و مقامی دارد در اصل از خداست و هیچ استقلالی در آن ندارد.هر عزتی از خداست و او هر کس را بخواهد عزیز و هر کس را بخواهد ذلیل می کند.

رابطه انسان با خدا

مطلب دیگری که می توان به عنوان مبنای حقوقی دیگری از سخنان امام استفاده کرد، این است که ما انسانها فقط در برابر خدا مکلف هستیم و علی رغم اینکه در همه موارد، حق و تکلیف رابطه ناگسستنی باهم دارند، ولی در مورد رابطه انسان با خدا وضع کاملاً متفاوت است.
در توضیح سخن فوق باید بگوییم، هنگامی که رابطه اعضای جامعه و انسانها را با هم می سنجیم ملاحظه می کنیم که رابطه آنها طرفینی است و هیچ کس اقتدار و قدرتی ندارد و نمی تواند نسبت به دیگری صرفا و بدون آنکه خود را در برابر او مکلف بداند، ادعای حقی داشته باشد. ولی رابطه انسان با خدا یک طرفه است و انسان در برابر خدا باید مطیع و منقاد باشد و فقط در برابر او تکلیف دارد و حقی بر او ندارد.
علت این تفاوت تشریعی، به رابطه منحصر به فرد میان خلق و خالق در جهان تکوین مربوط می شود. رابطه تکوینی و واقعی بین خلق و خالق به شکل تأثیر یک طرفه است. خالق کاملترین تأثیر را در آفرینش انسان عاقل دارد، ولی متقابلاً مخلوق و از آن جمله انسان قادر نیست کمترین تأثیر را نسبت به خدای متعال داشته باشد. بر این اساس است که عقل، حکم به وجوب اطاعت مخلوق از خالق می کند. در چنین فرضی به حکم عقل، انسانها تنها مکلف به اطاعت از خدا هستند و هیچ ملاک و مبنا و زمینه ای را نمی توان یافت که بر اساس آن بگوییم انسان بر خدا حق دارد.
مع الوصف، خدای متعال بر انسان تفضّل دارد و حقوقی را برای وی در نظر گرفته و به او این حق را داده است که نیازهای گوناگون خود را تأمین کند.سخن فوق به این معنا است که احکام الهی در نظام سیاسی اسلام بر اساس تأمین مصالح و دفع مفاسد واقعی زندگی خود انسان شکل می گیرد و فلسفه احکام الهی، تأمین مصالح و دفع مفاسد از انسان است.خداوند به هنگام تشریع احکام، همه نیازهای غذایی، غریزی، عاطفی، جنسی، روحی، جسمی، فکری و غیره را در نظر داشته و تأمین مصالح مادی و معنوی و فردی و اجتماعیِ وی را نیز تضمین کرده است.بنابراین، مبنای احکام الهی مصالح و مفاسد زندگی خود انسان است، هرچند که عقل با قطع نظر از مصالح و مفاسد نیز اطاعت از فرامین خدای متعال را لازم می داند.

سرچشمه حقوق اجتماعی انسان

نکته مهم دیگر این است که بر اساس بینش توحیدی، مبنا و اساس حقوق و تکالیف اجتماعیِ انسان نیز حق الهی است، یعنی منهای حق الهی بر انسان، هیچ کس هیچ حقی بر دیگری ندارد و تنها خداوند است که حق دارد به انسانها بگوید نسبت به یکدیگر چگونه عمل کنند و چه حقوق و تکالیف متقابلی دارند.از این دیدگاه، اساس شکل گیری نظام اجتماعی، حقوق الهی است و اوست که حق دارد روابط اجتماعی ما را تنظیم کند. اولاً و بالذات، اختیار، اقتدار، ولایت و ربوبیت تنها و تنها مخصوص اوست و حق قانونگذاری و فرماندهی به او تعلق دارد.اگر از این زاویه به تکالیف و حقوق اجتماعی بنگریم، نتیجه می گیریم تکالیفی که انسانها در برابر یکدیگر دارند، در واقع شعبه ای از همان تکالیفی است که در برابر خدا دارند و در برابر خداوند متعال نسبت به تکالیف اجتماعی خود مسئول خواهند بود.

امام و انگیزه حکومت در نظر و عمل

در حالی که در طول تاریخ، افراد به انگیزه توسعه قدرت و ثروت دست به جنایات هولناکی زده و با خونریزیهای بسیار و زیرپاگذاشتن حقوق انسانها خود را بر گرده مردم سوار کرده اند و اساس حکومتشان بر تهدید و ایجاد هراس در دل مردم و استکبار و خود محوری بوده است و از تملق گویی و ستایش بی اساس دیگران لذت می بردند و خود را محور و سرچشمه هر قانونی می دیدند و همه را به اطاعت از خواسته ها و هواهای نفسانی خود فرامی خواندند، امام علی(ع) به شکل زیبایی انگیزه مقدس و الهی خود را در نظر بیان می کند و در عمل و حکومت خود به آن پایبند است. انگیزه آن حضرت در حکومت یک انگیزه صددرصد انسانی و الهی است که در اینجا به مواردی از سخنان و تصمیمات و روش حکومتی ایشان اشاره می کنیم. امام در جایی می فرمایند:
اللّهُمَّ اِنَّکَ تَعْلَمُ اِنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذِی کَانَ مِنّا مُنَافَسَةً فِی سُلْطانٍ وَ لاالْتِمَاسِ شَی ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَلکِن لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الاِصْلاَحَ فِی بِلاَدِکَ فَیَأمَنُ المَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ؛14
بارالها! تو می دانی که انگیزه ما در تشکیل حکومت قدرت طلبی یا درخواست چیزی از متاع دنیا نیست، بلکه می خواهیم نشانه های دین تو را سر جای خود برگردانیم و به اصلاح جامعه همّت گماریم تا بندگان ستمدیده تو در امان باشند.
امام تصریح می کند که تنها انگیزه اش حاکم ساختن دین خدا، اصلاح امور مردم و تأمین امنیت بندگان مظلوم خدا در برابر ستمکاران است. در واقع، حاکمیت دین خدا همان حاکمیت عدالت است، چنانکه قرآن می فرماید:
لَقدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالبَیِّنَاتِ وَ اَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ المِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ».15
ما پیامبران خود را همراه با معجزات فرستادیم و همراهشان کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به قسط و عدالت زندگی کنند.
از آنجا که انگیزه آن حضرت کسب قدرت نبود، هنگامی که پس از وفات پیامبر اکرم (ص) اوضاع دگرگون شد و شرایط حاکمیت ایشان از بین رفت، علی رغم آنکه خلافت حق الهی آن حضرت بود و پیامبر اکرم وی را به عنوان جانشین خود از سوی خدا معرفی کرده بود و با اینکه قدرت شمشیر او زبانزد عام و خاص بود، حاضر نشد با شمشیر حق خود را مطالبه کند و برای حفظ وحدت مسلمانها در خانه نشست.آن حضرت در این مورد می فرماید:
لَنا حَقٌ، فَاِنْ اُعْطِیناهُ، وَاِلاَّ رَکَبْنَا اَعْجَازَ الاِبِلِ وَ اِنْ طَال السَّری.16
برای ما حقی است و اگر حکومت که حق ما است به ما داده نشود همانند بردگان بر پشت شتر سوار می شویم.
هرچند حکومت مشروعیت خود را از خدا می گیرد، ولی آن حضرت در کنار مشروعیت الهی مقبولیت مردمی را نیز شرط حکومت دانسته است.از دیدگاه ایشان، باید قبلاً شرایط فکری، روحی، اعتقادی، اخلاقی و فرهنگی در مردم فراهم شود تا به میل خود، خواهان حق و حکومت الهی باشند و در این مورد نمی توان بر شمشیر تکیه کرد. امام در جای دیگری می فرماید:
آگاه باش قسم به آنکه دانه را شکافت و انسان را بیافریند، اگر حضور این مردم نبود و با وجود اعوان و انصار حجّت بر من تمام نشده بود و اگر خداوند با علما پیمان نبسته بود که در برابر پرخوری ستمکار و رنج و درد گرسنگی مظلوم سکوت نکنند، افسار خلافت را بر گردنش می انداختم و همانند گذشته از آن کنار می کشیدم و می دیدید که دنیای شما در نظر من ارزش عطسه بز را همم ندارد.17
در اینجا نیز انگیزه حضرت در به دست گرفتن زمام حکومت، دفاع از مظلوم در برابر ظالم و گرفتن حق مظلوم از ستمگر ذکر شده است.اگر یار و یاوری وجود داشته باشد باید حق مظلوم را گرفت و دست ردّ بر سینه ستمگر زد و این عهدی است که خدا با علما دارد که اگر از ضعفا و ستمدیدگان حمایت نکنند در پیشگاه خدا مسئول خواهند بود.
در جای دیگری از ابن عباس نقل است که:
در حالی که امام شخصا کفش پاره خود را تعمیر می کرد، خدمتش رسیدم. رو به من کرد و پرسید: این کفش چقدر می ارزد؟ در پاسخ او گفتم: ارزشی ندارد. امام فرمود: به خدا قسم! این کفش کهنه نزد من از فرماندهی بر شما محبوبتر است مگر آنکه بتوانم حقی را زنده کنم یا باطلی را بمیرانم.18
امام پس از دستیابی به حکومت، نسبت به شعارهایی که قبل از دستیابی به آن، مطرح کرده بود وفادار ماند. هر چند که خود او قربانی عدالتش گردید، ولی پایبندی اش سبب شد که پس از گذشت پانزده قرن از زمان حکومت او، امروزه نه تنها شیعیان که همه مسلمانان روشن ضمیر و حتی روشنفکران غیرمسلمان، روش حکومتی او را به عنوان یک الگوی حکومتیِ برتر در دنیا مطرح کنند.
باید توجه داشت همانقدر که اینگونه تبلیغات و تکیه بر روش حکومتی علی(ع) توانسته است در پیروزی مسلمانها نقش چشمگیری داشته باشد، مسلّما حساسیّت جامعه را نسبت به وضع اقتصادی کارگزاران حکومتی و برخورد سیاسی آنان برانگیخته است.این نگرانی به شکل محسوسی در جامعه وجود دارد که اگر بعضی از کارگزاران و مسئولان حکومتی، خود را تافته ای جدابافته به حساب آورند و مراقب ریخت وپاش های زندگی خود نباشند، به همان اندازه که این تبلیغات در جذب مردم نقش داشته است، متقابلاً و به صورت معکوس در دفع آنان و پشت کردنشان به این نظام نقش خواهد داشت.

امام علی و سیاست در نظر و عمل

در زمینه سیاست، آن حضرت عملاً و نظرا به اصولی پایبند بود که هم در حکومت خود، آنها را به کار می بست و هم دیگران را به آنها دعوت می کرد. در اینجا به تعدادی از آنها اشاره می کنیم:
الف: پایبندی به اصول و ارزشهای اخلاقی
اسلام به وجود ارزشهای اخلاقی مطلق و ثابتی اذعان دارد که مسلمانان در شرایط زمانی و مکانی مختلف و حتی در برابر دشمن نیز باید نسبت به آنها پایبند باشند. یکی از این ارزشهای مطلق و ثابت اخلاقی، عدالت است. خداوند در آیه ای می فرماید:
لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ اَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسْطِ،19
ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادله) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند.
یعنی همه پیامبران در طول تاریخ متعهد به این ارزش اخلاقی هستند و باید آن را در هر شرایط و در هر زمان و مکانی اجرا کنند. قرآن از زبان پیغمبر می فرماید:
وَ اُمِرْتُ لاَعَدْلَ بَیْنَکُمْ.20
به من دستور داده اند که بین شما به عدالت رفتار کنم.
قرآن به ما توصیه می کند که پایبند عدالت باشیم هر چند به زیان خویشان ما باشد.
وَاِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُو وَ لَوْکَانَ ذَاقُرَبی.21
و هنگامی که سخنی می گویید، عدالت را رعایت نمایید، حتی اگر در مورد نزدیکان (شما) بوده باشد!
و از ما می خواهد که حتی در برابر دشمن کینه توز خود از کوره درنرویم و از چارچوب عدالت تجاوز نکنیم.
وَلاَیَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی اَن لاَتَعْدِلُوا اِعْدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوی.22
دشمنی با جمعیتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید، که به پرهیزکاری نزدیکتر است.
ارزشهای اخلاقی ثابت و مطلق، محکوم مصالح و منافع سیاسی و اقتصادی نیستند، بلکه حاکم بر آنهایند و این از ویژگیهای نظام اسلامی است. نظامهای غربی عملاً تا این پایه ملتزم به ارزشهای اخلاقی نیستند و مصالح و منافع خود را فدای این ارزشها نمی کنند و حتی بعضی از آنها از نظر فکری نیز صریحا پایبندی به ارزشهای اخلاقی را به هنگام تعارض با منافع و مصالح سیاسی و اقتصادی لازم نمی دانند یا اصولاً وجود ارزشهای اخلاقی ثابت و مطلق را انکار می کنند.
امام علی(ع) در حکومتش که الگوی حکومت اسلامی است، بر ارزشهای اخلاقی، به ویژه اجرای عدالت و علی الخصوص در مسائل اقتصادی و در ارتباط با بیت المال، اصرار و پافشاری نمود. آن حضرت توجه داشت که این مسأله حساسیّت بسیاری از افراد را برمی انگیزد و طبعا، چوب لای چرخ دولتش خواهند گذاشت، ولی مع الوصف، حاضر نبود از آنچه اقتضای عدالت بود گامی عقب نشینی کند. مالک اشتر، از یاران و سرداران بزرگ آن حضرت به عنوان دلسوزی و با اظهار نگرانی به امام فرمود که شما در میان همه با حق و عدالت رفتار می کنید و میان شریف و وضیع و نامدار و گمنام فرقی نمی گذارید و این وضع برای طایفه ای از مردم غیرقابل تحمل است... اگر قدری بذل و بخشش کنید رجال مملکت در برابر شما به اطاعت سرفرود می آورند. حضرت در پاسخ مالک فرمود:
اگر تو نگران سرکشی افرادی به خاطر اجرای عدالت هستی، من از اینکه نکند در اجرای عدالت کوتاهی کرده باشم، بیمناکترم و اینکه می گویی پذیرش حق برایشان سنگین است و ممکن است از من جدا شوند و به دشمن بپیوندند، من از این وضع باکی ندارم، زیرا خدا می داند که آنان به خاطر ظلم و ستم ما از ما جدا نشده و به خاطر عدالت به دشمن ما نپیوسته اند. اما اینکه می گویی که بذل و بخشش کنم، من مجاز نیستم به احدی بیش از سهمش بپردازم و اگر اراده خدا بر این تعلق گرفته است که مسئولیت حکومت و زمامداری جامعه با ما باشد، خودِ او راه ما را هموار خواهد کرد.23
همچنین عده ای دیگر از یاران، از حضرت درخواست می کردند که میان اشراف عرب و قریش که ممکن است سرکشی کنند و از او جدا شوند با موالیان و عجمها فرق بگذارد. آن حضرت در پاسخ آنان فرمود:
آیا از من می خواهید که پیروزی خود را در ظلم و ستم به رعیت جستجو کنم؟!! نه، به خدا قسم! هرگز این کار را نخواهم کرد. اگر مال شخصی خود من بود میان آنان به مساوات تقسیم می کردم تا چه رسد که اینها اموال خدا است.24
امام(ع) به خاطر پایبندی به ارزشهای اخلاقی و صداقت و عدالت و دوری از فریبکاری و دغلبازی از سوی گروهی متهّم شد که دانش سیاسی ندارد و معاویه در سیاست از او واردتر است، ولی در پاسخ آنان فرمود:
به خدا قسم! در سیاست، معاویه داناتر از من نیست. چیزی که هست او پیمان شکن، فریبکار و بدکردار است و اگر اینها ناپسند نبود من سیّاسترین فرد بودم، ولی هر پیمان شکن فریبکاری فاجر است و هر فاجری کافر و برای هر پیمان شکن فریبکار علامتی هست که روز قیامت بدان شناخته می شود.25
در برخی مکتبهای سیاسی مثل کمونیسم، اعتقاد بر این است که هدف وسیله را توجیه می کند و برای رسیدن به یک هدف، از هر وسیله ای می توان استفاده کرد. امام علی(ع) به تمام معنا با این طرز فکر مخالف بود و به هیچ وجه، موافق نبود از راههای نامشروع به مقاصد خود دست یابد. در برابر این طرز فکر، آن حضرت در سخن حکیمانه ای فرمود:
مَا ظَفَرَ مَنْ ظَفَرَ الاِثْمُ بِهِ وَالغَالِبُ بِالشَّرِ مَغْلُوبٌ.
پیروز نشده است کسی که گناه بر او غلبه کند و کسی که از راه نادرست به پیروزی برسد شکست خورده است.26
بدین ترتیب ایشان در برابر «شعار هدف وسیله را توجیه می کند» شعار «وَالغَالِبُ بِالشَرِّ مَغْلُوبٌ» را اعلام کرد.27
ب: تقیّد به احکام الهی
مفاهیمِ ارزشهای اخلاقی، به ویژه عدالت، ممکن است به گونه های مختلفی تفسیر شوند و احیانا بازیچه سیاستمداران قرار گیرند. مثلاً عدالت را به عنوان یک مفهوم کلی انتزاعی همه قبول دارند، ولی هر نظامی آن را به دلخواه خود و متناسب با اصول اندیشه و افکار خود تفسیر می کند.
در این مورد، امام(ع) راه دستیابی به ارزشهای اخلاقی و اهداف سیاسی و اجتماعی را منحصرا در تقیّد به احکام الهی می داند. از آنجا که هر کس و هر مکتبی ممکن است عدالت را به میل خود تفسیر کند و آن را مورد سوءاستفاده قرار دهد، تعیین مصداق عدالت و وضع قوانین به منظور تأمین عدالت اجتماعی کاری است خدایی و خداوند از طریق وحی و توسط انبیا، قوانینی عادلانه را به مردم ابلاغ می کند.
آن حضرت هنگامی که در معرض دستیابی به حکومت قرار گرفت صریحا اعلام کرد که در چارچوب کتاب خدا و سنت پیغمبر و اجتهاد خود عمل خواهد کرد.28 اصولاً در اسلام، حاکم اختیار مطلق ندارد، بلکه مقید است که در چارچوب احکام شرع و قوانین آسمانی حکومت کند. حاکم اسلامی در برابر خدا و در برابر مردم مسئولیت دارد؛ قرآن در این خصوص می فرماید:
وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا اَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الفَاسِقُونَ.29
و هرکس برخلاف آنچه خدا فرستاده حکم کند چنین کس از کافران خواهد بود.
ج: انتقادپذیری
اصل دیگری که در حکومت امام پذیرفته شده بود و خود آن حضرت مردم را به رعایت آن توصیه می کرد، مسأله انتقاد و انتقادپذیری است. مسلما هر کاری که انسان می کند به نظر خودش، بی عیب و ایراد، بلکه قابل ستایش است و حتی اگر هم عیب و ایرادی داشته باشد ممکن است خود او از آن غفلت کند. تذکّر و انتقاد دلسوزانه و مشفقانه دیگران است که انسان را متوجّه نقصها و کمبودهای کار خویش می کند.
ممکن است گفته شود که سخن فوق در مورد حکومت امام معصوم بی اساس است. در پاسخ باید بگوییم اولاً در حکومت آن حضرت، بسیاری دیگر که نقشهایی ایفا می کردند، از افراد عادی بودند و اگرچه برخی از آنان فوق العاده برجستگی داشتند، ولی در حد عصمت نبودند. ثانیا حکومت آن حضرت الگویی است برای آیندگان و آن حضرت باید حال آیندگانی را که بعدها می خواهند حکومت ایشان را الگو قرار دهند، در نظر بگیرد و مطالب لازم را گوشزد کند.
آن حضرت به مردم توصیه می کند آنچه به نظرشان می رسد بدون نگرانی مطرح کنند و بدانند که از آنها استقبال خواهد شد:
... با من با ظاهرسازی برخورد نکنید و سنگینی شنیدن حق را بر من گمان مبرید که هرکس شنیدن حق یا اجرای عدل برایش سنگین باشد عمل به آنها برایش سنگین تر خواهد بود. پس، از گفتن حق یا مشورت به عدل خودداری مکنید.30
د: منع از تملق گویی و تشریفات
یکی دیگر از اصولی که حضرت به آن پایبند بود و به دیگران نیز توصیه می کرد، منع از تملق گویی است که در بسیاری از موارد موجب انحراف می شود و زمامداران را از واقعیتها و مشکلاتی که گریبان مردم را گرفته است، غافل می سازد. کسی که پیوسته مورد مدح و ستایش قرار گیرد و تملق دیگران را بشنود، پذیرش انتقاد برایش سنگین می شود و روز به روز از واقعیتهای تلخ اجتماعی فاصله می گیرد و این، نتایج بسیار ناخوشایندی به دنبال خواهد داشت. امام(ع) در این مورد به صراحت اعلام می کند:
یکی از بدترین حالات زمامداران نزد مردم نیک سیرت آن است که آنان را دوستدار ستایش بدانند و کارشان را به حساب تکبّر و خودبزرگ بینی بگذارند. من دوست ندارم شما گمان کنید که من افتخار و شنیدن ستایش را دوست دارم که بحمداللّه من چنین نیستم و اگر هم باشم برای آنکه عظمت و کبریا مخصوص خداوند است آن را ترک می کنم. پس، از ستایش و ثناگویی من پرهیز کنید.31
امام(ع) علاوه بر مردم، به کارگزاران حکومتی و استانداران خود نیز توصیه می کرد که در این امر مراقب خود باشند. حضرت در عهدنامه خطاب به مالک اشتر می نویسد:
بپرهیز از خودپسندی و اطمینان به آن و از اینکه ستایش دیگران را دوست بداری! اینها همه از بهترین فرصتهای شیطان برای نابودی اعمال نیکوکاران است.32
امام دیگران را از کارهایی که به علامت تعظیم انجام می دادند، منع می فرمود و به یکی از یاران خود که پیاده در کنار مرکب امام(ع) راه می رفت، فرمود:
اِرجِعْ فَاِنَّ مَشْیَ مِثْلِکَ مَعَ مِثْلِی فِتْنَةٌ لِلْوالِی وَ مَذَّلَةٌ لِلْمُؤمِنِ.33
بازگرد که حرکت کسانی همانند تو با کسانی چون من فتنه ای برای والی و ذلّتی برای مؤمن است.
همچنین وقتی آن حضرت به سوی شهر انبار می رفت، گروهی دیگر از دوستداران وی، پیشاپیش او با سرعت می دویدند. امام از آنان پرسید: این چه کاری است که شما می کنید؟ آنان در پاسخ گفتند: این از آداب و رسوم و اخلاق ماست که به وسیله آن، امرای خود را تعظیم و تکریم می کنیم. حضرت فرمود:
به خدا قسم! امرای شما از این کاری که می کنید، نفعی نمی برند و شما با این کار هم در دنیا و هم در آخرت خود را به رنج می افکنید و چه پرخسارت است رنجی که به دنبالش عقاب باشد و چه پرفایده است راحتی و آرامشی که به دنبالش امنیت از آتش جهنم باشد.34
ه : مشورت و احترام به فکر دیگران
یکی دیگر از اصولی که حضرت در حکومت خود به آن توصیه می کرد، مشورت با دیگران و استفاده از کمک فکری دیگران است. خداوند در قرآن مجید در مدح و ستایش مؤمنان و در مقام بیان صفات برجسته آنان می فرماید:
وَ اَمْرُهُمْ شُورا بَیْنَهُمْ.35
و کارهایشان به صورت مشورت در میان آنهاست.
و خطاب به پیغمبر به عنوان اینکه زَمام حکومت را در دست دارد، می فرماید:
وَشَاوِرْهُمْ فِی الاَمْرِ فَاِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّه.36
در کارها، با آنان مشورت کن! امّا هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش!) برخدا توکل کن!
امام در این مورد به یاران خود توصیه می کند که:
پس آنچنان که با جبّاران سخن می گویید با من نگویید و چنانکه در نزد اهل خشم و غضب از گفتن خودداری می کنند نزد من از آن خودداری نکنید و با من با مدارا، و ظاهرسازی برخورد نکنید و سنگینی شنیدن حق و یا درخواست تعظیم را بر من گمان مبرید که هرکس شنیدن حق و یا اجرای عدل برایش سنگین باشد عمل به آن دو برایش سنگین تر خواهد بود. پس از گفتن حق یا مشورت به عدل خودداری می کنید که من خود را بالاتر از اینکه خطایی از من صادر شود نمی بینم و در عمل از آن ایمن نیستم مگر آنکه خدا مرا از آن باز دارد.37
آری این یک اصل کلّی است که حضرت می فرماید:
مَنِ اسْتَبَّدَ بِرَأْیِهِ هَلَکَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَکَهَا فِی عُقُولِهَا.38
هر کس مستبّد به رأی خود باشد هلاک می شود و هرکس با دیگران مشورت و همفکری کند در عقل و تجربه با آنها شریک می گردد.
امام علی(ع) و حقوق اقتصادی
امام(ع) در زمینه اقتصاد نیز به اصولی پایبند است که در اینجا به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
الف: آزادی تولید همراه با تأمین اجتماعی
یکی از اصول مورد اعتقاد حضرت، آن است که حقوق واجب مالی، که خداوند پرداختن آن را بر اغنیا لازم دانسته است، برای رفع احتیاجات زندگی نیازمندان کافی است، بنابراین، برای مبارزه با فقر و برای آنکه نیاز اقتصادی همه اعضای جامعه تأمین شود، کافی است که ثروتمندان حقوق واجب مالی خود را بپردازند. امام در یکی از سخنان خود می فرماید:
خداوند غذا و نیاز نیازمندان را در مال توانگران قرار داده است. پس فقیری گرسنه نمانْد جز آنکه توانگری از حق او بهره مند شده است و خدا توانگران را در این کار بازخواست خواهد کرد.39
بدیهی است آنچه امام(ع) می فرماید به جامعه ای مربوط می شود که به همه احکام اسلامی پایبند باشند و اعضای آن با اتکا به نفس و توکل به خدا تا آنجا که ممکن است به کار و تلاش و کوشش بپردازند و هیچ کس نخواهد در زندگی خود به دیگران وابسته باشد. کمک به فقرا نیز حالت مستقیم ندارد و با فراهم کردن بیشترِ زمینه کار و تلاش برای همه افراد باید آنان را وادار کرد با اتکا به کارِ خود زندگی کنند. در این صورت اگر استثنائا افرادی پیدا شوند که قادر به کار نباشند یا کار پردرآمدی پیدا نکنند، از طریق اینگونه کمکهای مستقیم باید به زندگی آنها رسید.
آن حضرت در ضمن نامه مفصلی به مالک اشتر که آیین کشورداری را برای او نوشته است، توصیه می کند که نسبت به طبقه پایین و نیازمندان که فقیر و زمین گیر شده اند، توجه بیشتری داشته باشد و بخشی از بیت المال را صرف زندگی آنها کند.40 همچنین سفارش می کند که به یتیمان و کودکان بی سرپرست که هنوز راه و چاره کار و زندگی را نمی دانند و خود را در معرض تکدّی قرار نمی دهند رسیدگی کند.41
ب: رعایت عدالت در تقسیم بیت المال
عدالت آن حضرت در این مورد زبانزد عام و خاص و دوست و دشمن است و نیاز چندانی به توضیح ندارد. ما نیز در این مورد صرفا به چند نکته اشاره می کنیم:
نخست آنکه امام(ع) قبل از روی کار آمدن، صریحا در بین مردم اعلام کرد که اگر من زمام حکومت را به دست بگیرم، آنچه را که قبلاً افراد خاصّی بیش از سهم خود دریافت کرده اند و از این طریق ثروت انباشته اند، پس خواهم گرفت. آن حضرت در مقام عمل هم به این اصل پایبند بود هرچند این اندیشه و عملِ صحیح موجب بروز مشکلاتی در حکومت وی گردید.
دوم آنکه در تقسیم آن در میان افراد به شدت بر عدالت و مساوات پای می فشرد تا آنجا که موجب بغض و دشمنی عده ای و مخالفت و جنگ افروزی آنان و خطاب و عتاب دوستان خود قرار گرفت که چرا برای فرونشاندن مخالفت اشراف و سر فرود آوردن آنان در برابر حکومت، سهم بیشتری به آنان نمی دهد. حضرت در پاسخ می فرمود این در اختیار من نیست که به کسی بیش از حقی که دارد بپردازم و کسانی که از ما جدا می شوند و با ما می جنگند به خاطر ظلم ما نیست و اگر به دشمن می پیوندند به علت عدالت آنان نیست و از من نخواهید که با ستم به ضعفایی که بر آنها حکومت می کنم پیروزی را به دست آورم و به این زیاده طلبها حق السکوت دهم.42
امروزه کسانی هستند که به این حد از عدالت و مساوات امام خرده می گیرند و می گویند: که اگر آن حضرت اراده اش بر حکومت کردن بوده، چرا تا این حد سخت گیری کرده است؟ و برخی معتقدند که رعایت این حد از مساوات نه تنها ضروری نبوده که برای حکومت وی زیان نیز دربرداشته است، زیرا کسانی را که قدرت و نفوذی در میان مردم داشته اند به مخالفت با وی واداشته است. برای مثال در این مورد استاد حسین کروم می گوید: لازم بود امام علی کسانی را که می توانسته است می خرید، اموال را در خدمت سیاست قرار می داد نه در خدمت دین، و افراد متنفذّ را در خدمت قدرت خویش می آورد، زیرا در مورد زمامدار، قدرت حرف اول را می زند.43
در پاسخ به این سؤال و در ردّ این طرز تفکر باید گفت که:
اولاً علی(ع) نمی خواست به هر قیمتی حکومت کند. از این رو، از مردم بارها خواست او را به حال خود واگذارند و به سراغ کسی دیگر بروند. ثانیا در اسلام سیاست با اخلاق در هم آمیخته است و به حاکم اجازه نمی دهد که در بعضی موارد اخلاقی باشد و در بعضی موارد غیراخلاقی. ثالثا، اگر علی(ع) به این شکل و مطابق با پیشنهادهای کروم عمل می کرد، اعوان و انصار او چه کسانی بودند؟ آیا مؤمنان و مسلمانان حقیقی اعوان او بودند یا منافقان و پول پرستان؟ در این صورت، سؤال ما این است: آیا حضرت با چنین اعوان و انصاری قادر به تشکیل یک حکومت اسلامی صحیح بود؟ رابعا در این صورت، آیا باز هم علی و حکومت علی می توانست به عنوان یک الگوی مقدس برای نسلهای آینده در تاریخ اسلام باقی بماند؟44
در هر حال سخن این است که چرا علی(ع) مثل دیگران حکومت نکرد و از همه امکانات در راه تحکیم پایه های قدرت خویش بهره نگرفت. آیا نسبت به روش اینگونه حکومت کردن آگاهی نداشت؟ پاسخ را خود آن حضرت فرموده است که اگر این روش با اصول دین و ارزشهای اخلاقی تعارض نداشت او نسبت به این گونه سیاستها آگاهتر از دیگران بود.45 آنچه را که علی(ع) می خواست، تشکیل حکومت عدل اسلامی بود که مستلزم تحمل فشارهای بسیاری است. علی(ع) در حدّ اعجاز آنها را تحمل کرد و از ملامت و سرزنش و دشمنی دیگران نهراسید تا بتواند یک الگوی حکومتی پیش چشم پیروان خود قرار دهد تا هرگاه توانستند این الگو را لااقل به صورت مقطعی و منطقه ای پیاده کنند.
سوم آنکه در زندگی شخصی خود و نزدیکانش نه تنها این مساوات و عدالت را رعایت می کرد، بلکه در این مورد بیشتر سختگیری می فرمود. در این مورد نمونه های فراوانی وجود دارد که از جمله آنها داستان درخواست کمک بیشتر عقیل، برادر آن حضرت، و برخورد عجیبی است که حضرت با او داشت46 و اینکه ام کلثوم دختر حضرت یک شیئ زینتی را از بیت المال به عاریت خواست و حضرت پاسخ ردّ به او داد و فرمود: من اجازه این کار را ندارم، مگر آنکه امکان چنین کاری برای همه زنان مسلمان وجود داشته باشد و همچنین درخواست عبدالله ابن جعفر برادرزاده اش و پاسخ تند امام.47
امام(ع) در این خصوص زمامداران را ملزم به برابری با فقیرترین مردم می دانست.
خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده است که خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا فقر، تنگدست را به طغیان واندارد.48
در مورد دیگری به عنوان زمامدار مسلمین سیره خویش را در زندگی شخصی، چنین ترسیم می نماید:
اَلاَ وَ اِنَّ اِمَامَکُم، قَدِاکْتَفَی مِنْ دُنْیاهُ بِطَمْرَیهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ اَلا وَ اِنَّکُمْ لاتَقْدِروُنَ عَلَی ذلِکَ وَلکِنْ اَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اِجْتِهادٍ وَ عِفَةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللّهِ مَاکَنَزْتُ مِنْ دُنْیَاکُمْ تِبْرا وَلاادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْرا وَلاَاَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْرا وَلاحُزْتُ مِنْ اَرْضِهَا شِبْرا وَلاَاَخَذْتُ مِنْه اِلاّ کَقُوتِ أتَانٍ دَبِرَةٍ.49
بدان امام شما از دنیایش به همین دو جامه کهنه و از غذاها به دو قرص نان اکتفا کرده است؛ آگاه باش! شما توانایی آن را ندارید که چنین باشید امّا مرا با ورع، تلاش، عفت، پاکی و پیمودن راه صحیح یاری دهید، به خدا سوگند من از دنیای شما طلا و نقره ای نیندوخته ام و از غذایم و ثروتهای آن مالی ذخیره نکرده ام و برای این لباس کهنه ام بدلی مهیا نساخته ام و از زمین آن حتی یک وجب در اختیار نگرفته ام. و از این دنیا بیش از خوراک مختصر و ناچیزی برنگرفته ام.
ج توجه به قشر ضعیف
امام در این مورد آنچنان حساس است که گویی پدر یتیمان، سرپرست خانواده های بی سرپرست و یار و یاور افراد ضعیف و فقیر است. او هم خودش شخصا به صورت ناشناس به خانواده های بی سرپرست و افراد نیازمند کمک می رساند و هم به کارگزاران خود سفارش توجه به این قشر را می کرد. او تا آنجا نسبت به این مسئله حساسیت نشان می دهد که به خاطر کم کردن از رنج و تلخی زندگی فقرا، همانند آنان زندگی می کند.
حضرت در خصوص همدردی با مستمندان و لزوم توجه به آنان می فرماید:
همانا این نفس من است که آن را با پرهیزکاری رام کرده ام تا در قیامت ایمن باشد و در لبه پرتگاه نلغزد و اگر می خواستم به عصاره عسل و مغز گندم و بافته های ابریشمی دست می یافتم ولی هیچگاه اجازه نخواهم داد که خواسته هایم بر من پیروز شوند و حرصم مرا به گزینش غذاها رهنمون گردد. شاید در حجاز یا یمامه کسی باشد که امید دستیابی به یک گرده نان نداشته و هیچگاه از غذا سیر نشده باشد. آیا من با شکم پر بخوابم و در اطراف من شکمهای گرسنه و جگرهای تشنه وجود داشته باشند؟50
امام و دیگر حقوق انسانی
حرمت جان و تأمین امنیت از یک سو، از ضروری ترین اصول اسلام و از سوی دیگر، از حقوق اصلی و اساسی هر انسان است. خداوند در بسیاری از آیات قرآن بر این حقیقت تأکید کرده و متجاوزان به زندگی انسانها را با تعابیر بسیار تند تهدید نموده است. در این مورد امام(ع) در عهدنامه خود به مالک اشتر می گوید:
بپرهیز از خون ها و ریختن آن ها به ناروا، که چیزی چون ریختن خون به ناحق، آدمی را به کیفر نرساند و گناه را بزرگ نگرداند و نعمت را نبرد و رشته عمر را نبُرد و خداوند سبحان روز رستاخیز نخستین داوری که میان بندگان کند در خون هایی باشد که از یکدیگر ریخته اند. پس حکومت خود را با ریختن خونی به حرام نیرومند مکن که خون حرام ریختن قدرت را به ناتوانی و سستی کشاند، بلکه دولت را از صاحب آن به دیگری بگرداند و به کشتن به ناحق، تو را نزد من و خدا عذری به کار نیاید چه در آن قصاص باید.51
گرچه سخن بالا مطلق است و شامل حیات هر انسانی می شود، ولی حضرت در کلام دیگرش با صراحت می گوید:
وَلاَتَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعا ضارِّیا تَغْتَنِمُ اَکْلَهُمْ فَاِنَّهُمْ صِنْفَانُ اِمَّا اَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ اِمّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ.52
و برای آنان چونان درنده ای خونخوار مباش که خوردن آنان را غنیمت دانی؛ زیرا انسانها از دو حال خارج نیستند یا همکیش و هم عقیده توأند و یا هم نوع و هم زاد تو.
از نظر امام حتی اگر کسی در ازدحام جمعیت کشته شود و قاتل او شناخته نشود، اگر حکومت منشأ این ازدحام بوده باشد، مثل ازدحام نمازجمعه، دیه اش بر بیت المال خواهد بود و این اصلی است که در هیچ نظامی نمی توان نظیری برایش پیدا کرد.53
امتیاز نظام سیاسی اسلام در این است که به منظور رعایت حقوق انسانها، و برای آنکه مجازاتها رنگ انتقامجویی به خود نگیرد و از حد نگذرد، هم جرائم و هم مجازات آنها را تعریف و تعیین کرده است. بنابراین، کسی نمی تواند به هر بهانه ای کسی را مجازات کند یا در مجازات مجرم به دلخواه عمل کند. امام(ع) بر رعایت این حدود شرعی به شدت تأکید می کرد و به هیچ وجه اجازه نمی داد در مجازات مجرمان زیاده روی شود و اگر کسی در مجازات تبهکاران از حد شرع تجاوز می کرد، حضرت خود او را کیفر می داد.
در حقوق مربوط به دعاوی و دادرسی، از نظر امام هر یک از اعضای جامعه حق دارند بلااستثنا در مورد هرکس، حتی حاکم یا رئیس دولت، از دستگاه قضایی تقاضای دادرسی کنند. در نظام اسلام قاضی باید از استقلال کامل برخوردار باشد و در گزینش او شرایط دشواری رعایت شود.54
امام در عمل نیز به آنچه گفته است به شدت پایبند بود. برای مثال آن حضرت در زمانی که حاکم بر مسلمین و رئیس دولت و شخص اول جامعه اسلامی بود در ارتباط با نزاعِ با یک یهودی، شخصا در دادگاه حاضر شد55 و هنگامی که مشاهده کرد قاضی او را با کنیه نام می برد ولی طرف دعوای او را با اسم ساده، برآشفت و به قاضی اعتراض کرد که چرا میان متخاصمین فرق گذاشته است.56 از همه مهمتر اینکه، آن حضرت چون بیّنه نداشت قاضی با همه احترامی که برای امام(ع) قائل بود و اصولاً حضرت او را منصوب به قضاوت کرده بود، بدون هیچ نگرانی به نفع یهودی و به زیان امام حکم نمود و مسئله به شکلی عادی ختم شد و همین امر باعث تعجب یهودی گردید و نهایتا سبب شد که مسلمان شود.57
نتیجه گیری
آنچه در مجموع می توان به آن دست یافت این است که منشاء حقوق اجتماعی انسانها در دیدگاه امام علی(ع) حق الهی است، بدین معنا که حق الهی زمانی ادا خواهد شد که حقوق انسانها نیز رعایت شده باشد. حضرت در مقام نظر و عمل پایبندی کامل به تمام حقوق اجتماعی انسان ها داشته اند و غرض اصلی حکومت را احیای این حقوق که واجب الهی است می دانند و زمامداران را ملزم به رعایت این حقوق و توجه خاص و همه جانبه به آحاد جامعه می نماید.
پی نوشت ها:
1. نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 97.
2. همان، خطبه 216.
3. همان، خطبه 216.
4. Dabin
5. دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، درآمدی بر حقوق اسلامی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، ج1، ص48 به نقل از: جمیل الشّرقاوی، دروس فی اصول القانون، ص 1421.
6. قرآن کریم، سوره نازعات، آیه24.
7. سوره بقره، آیه 258.
8. نهج البلاغة، خطبه216.
9. مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، چاپ دوم، قم: انتشارات صدرا، 1354، ص128.
10. نهج البلاغه، خطبه 216.
11. همان.
12. همان، حکمت 131.
13. همان.
14. همان.
15. سوره حدید، آیه 25.
16. نهج البلاغه، حکمت22.
17. همان، خطبه3.
18. همان، خطبه 33.
19. سوره حدید، آیه 25.
20. سوره شورا، آیه 15.
21. سوره انعام، آیه 152.
22. سوره مائده، آیه 8.
23. طی، محمد، الامام علی و مشکلة نظام الحکم،] بی جا]، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1977م، ص127.
24. نهج البلاغه، کلام 126.
25. همان، کلام 200.
26. همان، حکمت 327.
27. القپانچی، صدرالدین، المذهب السیاسی فی الاسلام، تهران: وزارت ارشاد اسلامی (1405ق/1364ش، ص186.
28. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر، 1385ق، 1965م، ج3، ص71.
29. سوره مائده، آیه 44.
30. نهج البلاغه، خطبه 216.
31. همان، کلام 216.
32. همان، نامه 53
33. همان، کلام 322.
34. همان، حکمت 37.
35. سوره شوری، آیه 38.
36. سوره آل عمران، آیه 159.
37. نهج البلاغه، خطبه 216.
38. همان، حکمت 161.
39. همان، حکمت 328.
40. همان، نامه 53.
41. الامام علی و مشکلة نظام الحکم، ص114 و 115.
42. نهج البلاغه، نامه 70.
43. عماره، محمدو... علی بن ابی طالب، بیروت: المؤسسة العربیة للدراسات والنشر، 1980، ص80.
44. الامام علی و مشکلة نظام الحکم، ص131 و 132.
45. نهج البلاغه، کلام 200.
46. همان، خطبه 224.
47. ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، چ2،تهران: انتشارات انجمن آثار ملی، 1355، ج1، ص66.
48. همان، کلام 209.
49. همان، نامه 45.
50. همان، نامه 45.
51. همان، نامه 53.
52. همان.
53. برای اطلاع بیشتر از این موارد و فرازهای قبل از آن: ر.ک. الامام علی مشکلة نظام الحکم.
54. دکترمحمدطی، الامام علی ومشکلة نظام الحکم،ص113،مستندبه روایتی ازفروع کافی،ج7،ص354.
55. همان.
56. همان، ص130، به نقل از الغارات، ص18 و 19.
57. بلاغی، صدرالدّین، عدالت و قضا در اسلام، تهران: امیرکبیر، 1360، ص309
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه، حقوق اجتماعی انسان و مبانی آن در اندیشه و حکومت امام علی(علیه السلام)،گنجینه معارف ،مجله حوزه و دانشگاه، شماره 27 , محمدحسین اسکندری