معرفت و شناخت جهان هستی از دیدگاه امام علی (ع)

معرفت و شناخت جهان هستی از دیدگاه امام علی (ع)

چنـانچه بتوان به کسی که مسـائل فلسفی را جمع آوری کرده و در کتاب مستقلی به ترتیب وتنسیق آن هاپرداخـته یا به کسی که آن ها را شرح می دهد یا بر آن ها تعلیقه می زند یا برای شاگردانش تدریس می کند، عنوان «فیلسوف» داد، به طریق اولی می توان بر امام علی(علیه السلام)که در شناخت هستی و اسرار آن در همه قرون و بر همه نسل ها پیشی گرفته است، عنوان «سرور فیلسوفان»([1]) و «نخستین استادفیلسوفان» اطلاق کرد.
همچنین اگر فیلسوف کسی باشد که عالَم را بشناسد و آن را برای عالَمیان معرفی کند، پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله)کسی را عالم تر، ژرف اندیش تر، صائب الرأی تر، پرآوازه تر و بزرگوارتر از امیرالمؤمنین نمی شناسیم.

آفرينش جهان هستی در کلام فلسفی حضرت علی عليه السلام

سخن علی علیه السلام درباره ی آغاز آفرینش از منبع جوشان قرآن کریم سرچشمه گرفته و با آیات قرآن کاملا هماهنگ است،
«ثم انشا سبحانه فتق الاجواء و شق الارجاء وسکائک الهواء... ورقیم مائر» . (نهج البلاغه، خطبه ی 1.) «سپس خداوند جوها را از هم شکافت و جوانب و ارتفاعات هوا را باز نمود» .
آب انبوه و پر موج و خروشان را که بر پشت باد تندوز و پر قدرتی قرار داده بود، در لابه لای فضاهای باز شده به جریان انداخت.
با این باد تندوز آب را از جریان طبیعی بازداشت و آن گاه باد نیرومند را بر آب مسلط کرد و آب را در بالای آن قرار داد.
فضا را در زیر باد پر قدرت باز، و آب در روی باد، جهنده و جنبان شد.
سپس خداوند سبحان باد دیگری بیافرید که فرمانی جز به حرکت درآوردن آب نداشت، این باد دست به کار زد و تحریک آب را ادامه داد، جریان این باد را تند و منبعش را دور از مجرای طبیعی قرار داد.
خداوند سبحان همان باد را به برهم زدن آب انبوه و برانگیختن امواج دریاها دستور داد، و چونان مشک شیر که برای گرفتن کره جنبانده شود آب را به حرکت و زیر و رو شدن درآورد.
وزش باد بر آن آب چنان بود که در فضای خالی وزیدن بگیرد، آب در مقابل جریان باد مقاومتی از خود نشان نمی داد، آب را خت به حرکت درآورده اولش را به آخرش و متحرکش را به ساکنش برگرداند.
در این هنگام انبوهی از آب، سر به بالا کشید و کف بر آورد، خداوند آن کف را در فضایی باز و تهی بالا برد و آسمانهای هفتگانه را بساخت، پایین ترین آسمانها را از موجی مستقر بنا نهاد، که حرکت انتقالی به این سو و آن سو ندارد، و بالاترین آسمان ها را سقفی محفوظ در مرتفع ترین فضا قرار داد، بی ستونی که آن را برپا دارد و بدون میخ و طنابی که آنها را به هم بپیوندد.
آن گاه آسمان را با زینت و زیور ستارگان و روشنایی ها بیاراست، و خورشید را با فروغ گسترده و ماه فروزان را با روشنایی اش در فلکی گردان و سقفی در دوران و صفحه ای منقوش با ستارگان به جریان انداخت.
از منظر علی علیه السلام آفرینش از جو، فضا و هوا آغاز شده است، و به احتمال قوی این موضوع همان ماده گازی است که در دو آیه از آیات قرآن با واژه ی دود (دخان) آمده است:
  •  «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ...» ( فصلت/11):«سپس خداوند آسمان را مورد مشیت خود قرار داد در حالی که آسمان دود بود» .
  • «فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِينٍ » (دخان/10):«در انتظار روزی باش که آسمان دود آشکاری برآورد» .
چنان که قرآن به روشنی می فرماید:
  • «...أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَآءِ كُلَّ شَىْءٍ حَىٍّ »  (انبیاء/30.)«آسمان ها و زمین در آغاز بسته و یکپارچه بودند، بعدا ما آن ها را از هم باز کرده و هر چیز صاحب حیات را از آب قرار دادیم » .
این آیه به خوبی «انبساط » جهان را می رساند، روشن تر از آیه مزبور این آیه است:
  • « السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ  » . (ذاریات/47. )«ما آسمان را با قدرت خویش پایه گذاشتیم و پیوسته آن را گسترش، وسعت و انبساط خواهیم بخشید» .
امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه دیگر پیدایش خشکی ها را این گونه ترسیم کرده است:
«خشکی را از آب دریایی موج زننده، و هر موجی موجی دیگر را شکننده پدید آورد و آن را طبقه ها کرد، آن گاه طبقه ها را از هم گشود و آن را هفت آسمان کرد، پس از آن که به یکدیگر بسته و یکپارچه بود، و به فرمان او آسمان ها چنگ در یکدیگر نهادند و بر پای ایستادند» . (نهج البلاغه فیض الاسلام وشهیدی، خطبه 211; بحار: 54/38.)
همچنین در خطبه دیگر می فرماید: خداوند آسمان را بعد از روزگاری که دود بود ندا داد سپس حلقه های بندهای آسمان جوش خوردند و به هم برآمدند، و خداوند درهای بسته ی آن را بعد از آن که یکپارچه (رتق) بود باز کرد. (نهج البلاغه شهیدی: خطبه 91.)بر این اساس، ماده ی اصلی زمین و هفت آسمان که به احتمال قوی منظور کواکب سیار هفتگانه از فلکیات قدیم (عطارد، زهره، مریخ، مشتری، زحل (امیرالمؤمنین علیه السلام در حدیثی طلوع زحل را در آسمان هفتم خاطر نشان ساخته است، (شرح خویی بر نهج البلاغه: 1/380، نشر مکتبه اسلامیه) باشد همه از دود (دودی که از جنس دود آتش نیست) می باشند، بنابراین باید از جنس توده ی جرمی باشد داغ و جوشان، و پس از جدا شدن از یکدیگر و قطعه قطعه شدن و در مدارهای خویش قرار گرفتن رو به تکامل نهاده باشند.
طبق نظر علی علیه السلام و سایر احایث، خداوند متعال نخست جرمی آب گونه همراه هوا آفرید که از آن کف و گازی پدید آمد، از این جرم کف گونه زمین آفریده شد، و از آن دود و گاز، سیارات هفتگانه پدید آمدند، پس می توان گفت خانواده منظومه شمسی در اصل از یک توده جرم آفریده شده اند.
این که فرمود: آسمان ها را بدون ستون و میخ سر پا داشت، به عقیده بسیاری از مفسران ونهج البلاغه پژوهان اشاره است به قانون جاذبه ی عمومی «نیوتون » . (فی ظلال نهج البلاغه: 1/37، نشر دار العلم للملایین، بیروت، ط 3، 1979م.) 
این دو مطلب را از کلمات امام امیرالمؤمنین علیه السلام نیز استفاده می کنیم:
  • .آفرینش نخستین از عدم بوده و ماده قبلی وجود نداشته است.
  •  جهان ماده سابقه و پیشینه ی نیستی داشته وحادث است نه قدیم، ما الف) «ذلک مبتدع الخلق و وارثه، و اله الخلق و رازقه » (نهج البلاغه فیض، خطبه 89.): او است آفریننده و اختراع کننده ی خلایق بدون سابقه و مانند (به وجود آورنده ی هستی از عدم و نیستی) و پس از فنا وارث ایشان است، او است معبود خلایق و روزی دهنده ی آنان.
«الذی ابتدع الخلق علی غیر مثال امتثله، ولا مقدار اهتدی علیه من خالق معهود کان قبله » (خطبه 90.): او است خداوندی که خلایق را بیافرید بدون ماده، و مثال و صورتی که از آن اقتباس نموده و مانند آن آفریده باشد و بی سنجش و اندازه ای که از خالق و معبودی پیش از خود پیروی کرده باشد.
«لم یخلق الاشیاء من اصول ازلیة ولا من اوائل ابدیة، بل خلق ما خلق فاقام حده، وصور ما صور فاحسن صورته » (خطبه 162) اشیاء را از روی اصول و مبادی و نمونه ازلی و ابدی نیافرید (چون آفرینش او مبدیی نداشته) بلکه (بی نمونه و مبدا و ماده و به محض اراده) آفرید آنچه را آفرید و حدش را تعیین نمود، و به آنچه ایجاد فرمود صورت و شکل داد و صورت آن را نیکو و مناسب گردانید.
ب) امیرالمؤمنین علیه السلام درباره ی حدوث جهان خلقت می فرماید:
«الحمد لله الدال علی وجوده بخلقه، وبمحدث خلقه علی ازلیته » . (خطبه 152.)
«سپاس خدایی را سزاست که به وسیله ی آفریده هایش بر وجود و هستی خویش راهنما است (زیرا هر مخلوقی ممکن است و ممکن به خودی خود دارای هستی نمی گردد، پس او را آفریده ای می باشد.) و به حدوث و نو پیدا شدن آفریده هایش بر ازلی بودن و ابتدا نداشتن خود دلیل است » .
امیرالمؤمنین علیه السلام همین برهان حدوث و نوپدیدار شدن مخلوقات را دلیل بر قدیم بودن خدا و حدوث اشیا را برهان بر وجود او شمرده می فرماید:«الحمد لله الدال علی قدمه بحدوث خلقه وبحدوث خلقه علی وجوده » . (خطبه 185) «سپاس خداوندی را سزاست که حدوث خلق دال بر قدیم بودن و وجود او است » .
بنابراین «قدیم » تنها او است و غیر او هر چه باشد حادث است و پیشینه ی عدم دارد.
با این بیان فرضیه ای که می گفت: جهان نه آغاز دارد نه پایان، ازلی و ابدی است، و زمان و فضا پیوسته بدون تغییر خواهند بود، به طور کلی بی اساس می گردد و تئوری «جهان یکنواخت » که از «بوندی » «گولد» و «هویل » پیشنهاد شده بود نمی تواند کارامد باشد وپیدایش جهان را تفسیر نماید.
بيانات حضرت علی عليه السلام در علوم مربوط به جهان هستی
حضرت(علیه السلام) «سرور فیلسوفان»، «پیشوای حکیمان» و بزرگ ترین دانشمندی است که به همه علوم و ظرایف و اسرار آن ها احاطه داشته و شارح و مفسر آن ها بوده و در همه علوم، از الهیات گرفته تا تفسیر و قرائت ها تا فقه و حدیث و اخلاق و قضا و رفع دعاوی تا فصاحت و بلاغت و دیگر علوم ادبی تا ریاضیات و طب و شیمی تا مجادله و مناظره برای اثبات حق و ساکت نمودن معاندان و منکران، به بالاترین مراتب رسیده بود. دراین نوشتار، بعضی از دلایل و شواهد را متذکر می شویم:

الهیات

در این جا مقصود ما این است که وجه شباهت روش امام و روش فیلسوفان مسلمان را در اعتماد بر عقل و استدلال، از وجود لازم و اثر بر وجود ملزوم و مؤثر و از وجود یکی از ضدین بر نفی ضد دیگر و به نتیجه رسیدن از طریق قیاس های منطقی، بیان نماییم، علی(علیه السلام) در بیش تر سخنان خود، با لفظی کـوتاه و روشـن، قضایا را با هم ترکیب نموده و همانند فیلسوفان واهل منطق، حدوسط رادرهمه آن هارعایت نموده است.
امیرالمؤمنین(علیه السلام)درتمجیدخداوند واستدلال بروجود و قِدَم او می فرماید: «اَلْحَمدُلِلّهِ الدالَّ عَلی وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ وَ بمُحدَثِ خَلْقِهِ عَلی اَزَلّیتِهِ»؛([3]) حمد و سپاس خدای را که با مخلوقات خود بر وجود خود، و با حدوث آن ها بر ازلیت خود راهنمایی کرد. این استدلال از طریق وجود فعل بر وجود فاعل است که اصطلاحاً فیلسوفان به آن «دلیل انّی» می گویند. فرمود: از طریق مخلوقات خداوندبراواستدلال می شود و از طریق عقل ها، شناخت او حاصل و از طریق تفکر، حجّت خدا ثابت می گردد. خداوند معروف به دلالت ها و مشهور به عنایت و براهین است.
علی(علیه السلام)درباره حدوث کلام الهی می فرماید: «لَوْ کانَ قدیماً لَکانَ اِلهاً ثانیاً»؛([4])اگرکلام خداوند قدیم می بود، کلام او خدای دوم بود. این از باب قیاس استثنایی است وتتمیم آن به این جمله که و لکنَّه لَیسَ اِلهاً ثانیاً فَهُوَلَیسَ بِقدیم؛ اما کلام او،خدای دوم نیست. پس کلام خدا قدیم نیست.
حضرت درباره این که خداوند در مکانی قرار نمی گیرد، می فرماید: «و کلُّ قائم فی سِواهُ مَعْلُولٌ»؛([5]) هر چیزی که در غیرخودش جای گیرد،معلول است،وخداوند معلول نیست. پس درمکانی قرار نمی گیرد.
و درباره نفی صفات زاید بر ذات می فرماید: «مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّه و مَنْ عَدَّه فَقَد اَبْطَل اَزَلیتَه»؛([6]) کسی که خداوند را توصیف کند، او را محدود کرده است و کسی که او را محدود کند، او را شمرده است و کسی که او را بشمارد، ازلیت او را باطل کرده است. یعنی کسی که خداوند را با صفات زاید، توصیف نماید، او را محدود کرده و به واسطه آن صفات، تعریف کرده و آن صفات را اجزای او قرار داده است و در این صورت، واجب الوجود، مرکّب می شود. و مرکّب، ممکن است؛ چون به اجزای خود محتاج می باشد و همه لازم ها باطل است. پس ملزوم که عبارت است از زیادت صفات بر ذات، باطل می باشد. این شیوه استدلال اساساً همان شیوه ای است که فیلسوفان به کار می برند و همین طور است سایر قیاس هایی که اهل منطق به کار می گیرند و درکلام آن حضرت به کار رفته است.
به عنوان مثال، می فرماید: «اَصْدِقاؤک ثَلاثَهٌ و اَعْداؤک ثَلاثه؛ فَاَصْدقاؤک: صدیقُکَ وصدیقُ صدیقِکَ و عدوُّ عدوِّکَ. و اَعْداؤک: عدوُّکَ و عدوُّ صدیقِک و صدیقُ عدوِّکَ»؛([7]) دوستانت سه دسته اند و دشمنانت نیزسه دسته؛دوستانت عبارتند از: دوست تو و دوست دوست تو و دشمن دشمن تو. و دشمنانت عبارتند از: دشمنت ودشمن دوستتودوست دشمنت.بازگشت این جمله به قیاس مساوات است.
در جای دیگری حضرت(علیه السلام) در بطلان قیاس چنین استدلال می کند: «اَما لَو کان الدّینُ بِالقیاسِ لَکان باطنُ الرّجْلَین اَوْلی بِالمَسحِ مِن ظاهِرِهما»؛([8]) اگر دین با قیاس اثبات می شد، مسح زیر پاها بر مسح روی پاها اولویت داشت.
این نوع جدل، همان است که فیلسوفان در نقض و ابطال مدعای مخالفان خود به کار می برند. از همین جا روشن می شود که امام، اولین کسی است که روحیه و گرایش عقلانی موجود در اسلام را نشان داده و با منطق عقل به دفاع از آن پرداخته است، نه معتزله ـ چنان که برخی گفته اند ـ زیرا معتزله در این کار به تقلید از امام پرداخته و روش او را پی گرفته اند.


کره زمین

بسیاری از مردم معتقد بودند که زمین بر شاخ گاو استوار است. بعضی دیگر می گفتند: زمین بر روی آب، شناور و مانند کشتی توخالی است. و عده ای دیگر می گفتند: زمین ستون ها دارد که بر کوه قاف استوار می باشد. اما امام(علیه السلام)، حقیقت روشنی را که امروزه آن را از بدیهیات می دانیم، بیان نمود. آن حضرت در عصری که بشر نه از دانشی برخوردار بود و نه از نظریه جاذبه خبری داشت در یکی از خطبه هایی که در نهج البلاغه آمده است، فرمود: «و اَنْشَأَ الاَرضَ فَاَمْسَکَها مِنْ غَیرِ اشتِغال وَ اَرْساها عَلی غَیر قرار و اقامَها بغیرِ قوائم و رَفَعها بغیر دَعائم»؛([9]) خداوند، زمین را آفرید وآن رابدون این که اورامشغول سازدنگه داشت وآن را در عین بی قراری قراربخشید وبدون پایه برپانمود وبدون ستون برافراشت.
و در خطبه ای که شیخ هادی کاشف الغطاء در مستدرک روایت می کند، می فرماید: «و رَفعَ السَّماءَ بغیر عَمَد و بَسطَ الارضَ علی الهواءِ بغیرِ اَرْکان»؛ و خداوند آسمان را بدون ستون بالا برد و زمین را بدون پایه بر هوا بسط داد.
در برخی از خطبه های نهج البلاغه، فضای محیط زمین را، که راه هایی برای هوای حامل بخار آب گشته و جزر و مد را توسط آن به وجود می آورد، توصیف می کند و می فرماید؛ «ثُمَّ اَنْشَأَ سُبحانَهُ فَتْقَ الْاجْواءِ و شَقَّ الْاَرْجاءِ و سَکائِکَ الْهواءَ فَاَجْری فیها ماءً مُتَلاطِماً تَیارهُ مُتَراکِماً زَخّارُه علی مَتْنِ الرّیحِ الْعاصِفَهِ و الزَّعْزَعِ الْقاصِفَهِ فَاَمَرَها بِرَدّهِ و سَلَّطَها علی شَدِّهِ»؛([10]) و اطراف آن را باز کرد و فضاهای خالی ایجاد نمود و در آن آبی که امواج متلاطم آن روی هم می غلتید، جاری ساخت و آن را بر پشت بادی شدید وطوفانی کوبنده حمل نمود. پس از آن، باد را به بازگرداندن آن فرمان داد و برنگه داری اش مسلّط ساخت.
این سخن به روشنی بیان می دارد که هوا بر زمین احاطه دارد و بین زمین و غیر آن، منطقه ای وجود دارد که چیزی جز باد، باران، ابر و طوفان در آن نیست.
این مطلب، عین همان چیزی است که در جلد اول کتاب العلم فی حیاتنا الیومیه، ص 38 آمده است: «کره زمین را پوششی از هوا احاطه نموده است به نام «پوشش هوایی جوی» و محیط هوایی به طبقه های بزرگی تقسیم می شود که بعضی فوق بعضی دیگر است و در طبقه اول همه تغییرات جوّی صورت می گیرد و باد و باران و ابر و طوفان در آن جا به وجود می آید.»( 11)
گرچه امام(علیه السلام) صریحاً نفرمودند که هوا مشتمل بر طبقاتی است که بعضی فوق بعضی دیگراست ولی عبارت«سکائک الهواء» در فرمایش حضرت، بدان اشعار دارد و می توان بر آن حمل کرد.

حرکت زمین

بطلمیوس، فیلسوف یونانی، کتابی درباره ساکن بودن زمین و گردش خورشید به دور آن، تألیف کرد و مکتبش شیوع یافت و فیلسوفان اسلام همچون فارابی و ابن سینا و دیگر علما و مفسران و محدثان آن را پذیرفته و در کتب خود نقل کردند و این دیدگاه بر همه جا سایه افکند تا این که در قرن شانزدهم کوپرنیک ظهور کرد و اثبات نمود که زمین به دور خورشید می گردد که در نتیجه، مجمع کلیسای روم به گمراهی و الحاد او حکم داد.( 12)
اما امام(علیه السلام) و فرزندان او صدها سال پیش از تولد کوپرنیک، از این حقیقت پرده برداشته بودند؛ امیرالمؤمنین(علیه السلام)در یکی از خطبه های نهج البلاغه، در توصیف زمین می فرماید: «فَسَکنَتْ علی حرکتِها مِنْ اَن تَمید بِاَهْلها اَوْ تَزوُلَ عَن مواضِعها»؛([13]) پس آن گاه در عین متحرک بودن، آرام گرفت تا اهل خویش را در سقوط و اضطراب قرار ندهد یا آن را از جای خویش زایل نسازد.
و در خطبه دیگری می فرماید: «و عدَّلَ حرکاتِها بالرّاسیاتِ مِنْ جَلامیدِها»؛([14]) و حرکات زمین را با صخره های عظیم و قله کوه های بلند و محکم تعدیل کرد.
فرزند او، امام صادق(علیه السلام)، نیز چنانچه در کتاب الاحتجاج طبرسی آمده است، فرمود: «اِنّ الاشیاءَ تَدلُّ علی حدوثِها مِن دورانِ الفلکِ بما فیه و هی سبعهُ افلاک و تُحرّکُ الارضَ و مَن علیها و انقلابَ الاَزمنهِ و اختلافَ الوقتِ»؛ چرخش افلاک هفت گانه و حرکت زمین و زمینیان و دگرگونی زمان ها و گذشتن وقت بر حدوث زمین دلالت می کند.
زمین حرکت های گوناگونی دارد که بعضی از منجّمان آن ها را تا 14 حرکت شمرده اند. بعضی از آن ها 26 هزار سال و بعضی 3 هزار سال طول می کشد، بعضی نیز 24 ساعت به طول می انجامد که همان حرکت روزانه است و بعضی 365 روز که همان حرکت سالانه استوتفاوت فصل های بهار، زمستان، پاییز و تابستان در نتیجه حرکت سالانه و تفاوت ساعت های روز ـ صبح، ظهر، مغرب، عشا و سحر ـ در نتیجه حرکت روزانه است. اشاره امام صادق(علیه السلام)به حرکت زمین شامل همه این ها می شود.


خورشید

در یکی از خطبه های نهج البلاغه آمده است: «و جَعلَ شمسَها آیهً لِنهارِها و قمَرها آیهً ممحُوَّهً مِن لیلِها و اَجراهما فی مناقِل مَجراهما و قَدّرَ مَسیرَهما فی مَدارج دَرَجِهما لیمیزَ بینَ الّلیلِ و النّهارِ بهما و لِیعلَمَ عددُ السِّنینَ و الحسابِ بمَقادیرِهما»؛([15]) و خورشید را نشانه روشنی بخش روز در تمام ایام، و ماه را نوری کم رنگ برای زدودن شدت تیرگی شب ها قرارداد و آن دو را در مجرای خودشان به جریان انداخت و مراحلی را که باید بپیمایند اندازه گیری نمود تا میان شب و روز تفاوت حاصل شود و با رفت و آمد آن ها شماره سال و حساب آن را بتوان فهمید.
ستاره شناسان جدید می گویند: خورشید و ماه، هر کدام، دارای حرکت ویژه ای است؛ همان گونه که زمین دارای حرکت های ویژه خود می باشد. در کتاب اللّه و العلمُ الحدیث، اثراستاد نوفل، ص 170 آمده است که سیمون، دانشمند ستاره شناس می گوید: یکی از بزرگ ترین اکتشافات عقل بشر در طول اعصار این حقیقت است که خورشید و ستارگان سیار و قمرهای آن ها در فضا به سمت برج عقاب در حرکتند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در یکی از جنگ ها به منجّمی برخورد که به حضرت گفت: دراین وقت، هرگز پیروز نخواهی شد. حضرت به او فرمود: «ستارگان نه نافع اند و نه زیان آور، بلکه فقط مسافران به مدد آن ها راه خود را در خشکی یا دریا می یابند.»

مخلوقات دیگر

از حضرت صادق(علیه السلام)، که علمش به جدّش امیرالمؤمنین(علیه السلام)می رسد، پرسیدند: آیا در آسمان مخلوقی هست؟ فرمود: «بله و در فضای بین دوآسمان نیز مخلوق هست.»( 16)
و در حدیث دیگری فرمود: «خداوند دوازده هزار عالَم دارد که هر یک از آن ها بزرگ تر از هفت آسمان و هفت زمین است و هیچ یک از این عوالم برای خداوند، عالَم دیگری غیر از خودشان نمی شناسند.»( 17)
امروزه دانشمندان فن معتقدند عوالمی وجود دارد که قابل شمارش نمی باشد و بعید نیست که دوازده هزار عالَم در سخن امام صادق(علیه السلام)، کنایه از کثرت آن عوالم باشد، نه انحصار آن ها در دوازده هزار.
سید هبه الدین شهرستانی در کتاب الهیئه و الاسلام، چاپ دوم، ص 278 از مجله الهلال المصریه، ج 11، ص 78 نقل می کند که هوف امریکایی، اعتقاد خود را چنین ابراز کرد: «در مریخ و زهره و عطارد، امکان حیات برای انسان ها و دیگر حیوانات وجود دارد و ساکنان آن ها از ساکنان زمین بلندقدتر و عاقل ترند.»( 18)
استاد نوفل در کتاب القرآن و العلم الحدیث، چاپ اول، ص 177 نقل می کند که دو دانشمند روسی به نام های، اوبارین و فسنکوف کتابی تحت عنوان الکون تألیف کرده اند و در آن می گویند: «بسیاری از ستارگان عالم، مسکونی هستند.»
اگراین سخنان صرفاً مستندبه استنتاج عقلی باشد، در آینده نزدیک یا دور، علم راه سفر به فضا را از ستاره ای به ستاره دیگر با هواپیما میسّر می کند و فرزندان آدم با پسر عموهایشان در مریخ یا عطارد در کنار یکدیگر گرد هم خواهند آمد.

وزنِ نور، تاریکی و هوا

سید هبه الدین شهرستانی در کتاب الهیئه و الاسلام از شیخ حرّ عاملی در صحیفه دوم سجّادیه و سید نعمه الله جزائری در شرح بر تعلیقات صحیفه سجادیه، دعایی از امام زین العابدین(علیه السلام) نقل می کنند که در آن آمده است: «سُبحانکَ تَعلمُ وزنَ السّمواتِ، سُبحانکَ تَعلمُ وزنَ الارضینَ، سُبحانکَ تَعلمُ وزنَ الشّمسِ و القَمرِ، سُبحانکَ تَعلمُ وزنَ النُّورِ و الظُّلمهِ، سُبحانکَ تَعلمُ وزنَ الفیءِ و الهواءِ، سُبحانکَ تَعلمُ وزنَ الرّیحِ کَم هِی مِن مِثقال»؛ خداوندا،تو منزّهی، وزن آسمان ها و زمین ها، خورشید و ماه، نور و تاریکی،سایه و هوا و باد را ـ به هر مقدار هم که باشد ـ می دانی.
در کتاب العلم فی حیاتنا الیومیه، ج 1،ص 41 و 42 چنین آمده است:
«توپ فوتبال یا توپ بسکتبال را پر از هوا کنید، سپس آن را بر کفه ترازویی گذاشته، وزن کنید. پس از آن، کاملاً هوای آن را خالی کنید و آن گاه دوباره وزنش کنید. با این آزمایش،خواهید دانست که هوا وزن دارد.»
در کتاب غدنا و الذرّه، تألیف کوننت، ترجمه عفیف البعلبکی، فصل «المشهد العلمی المتبدّل» آمده است: «قول به این که نور همچون سیلی از ذرّات برانگیخته و اخذ می گردد و همچون مجموعه ای از موج ها منتقل می شود، در نظر دانشمندان از چهل سال پیش، همانند قول به این است که صندوقی دریک زمان، هم پر است و هم خالی. به اعتقاد آنان، محال است نور در یک زمان، هم جسم باشد، هم موج.»
آری، وزن داشتن نور از نظر دانشمندان حتی در اوایل قرن بیستم نیز محال بود، اما نزد آل پیامبر(علیه السلام) از صدها سال پیش بدیهی. اما وزن سایه و تاریکی را باید بگویم در هیچ کتاب جدیدی به دست نیاوردم و نمی دانم آیا علم به آن رسیده است یا نه، ولی به ناچار، روزی بدان دست خواهد یافت.


باد و باران

شخصی از امیرالمؤمنین، علی(علیه السلام) پرسید: مقصود از آیه «و الذاریات ذَرْواً» چیست؟ فرمود: بادها. پرسید: مقصود از «الحاملاتِ وَقْراً» چیست؟ فرمود: ابرها. پرسید منظور از آیه «فالجاریات یسراً» چیست؟ فرمود: کشتی ها. پرسید: مقصود از «فالمُقسِّماتِ اَمراً» چه؟ فرمود: ملائکه. و فرمود «ابرها بدان سبب که پر از آب اند، سیر کُند و سنگینی دارند.»
حضرت(علیه السلام)از کسی شنید که می گوید: رنگین کمان. فرمود:«نگویید رنگین کمان، بلکه بگویید: کمان خدا و امان از غرق شدن.»
توصیف امام(علیه السلام) از زمین، آسمان، نظام هستی،اسرار وجود و عجایب مخلوقات آن مانند طاووس، خفاش، مورچه، زنبور، کلاغ، ملخ و دیگر چیزها، دارای چنان صداقت، عمق، دقت تصویر و بلاغت تعبیر است که آن حضرت را برتر از همه فیلسوفان و دانشمندان و ادیبان قرار می دهد.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره دوران رشد انسان می فرماید: «اَم هذا الّذی انشأَه فی ظُلماتِ الاَرحامِ و شُغُف الاَستارِ نُطفهً دِهاقاً و عَلَقهً مِحاقاً و حنیناً و راضعاً و ولیداً و یافِعاً، ثُمَّ مَنحَهُ قلباً حافِظاً و لِساناً لافِظاً و بَصَراً لاحِظاً لِیفْهَمَ مُعْتَبِراً و یقَصِّرَ مُزْدَجِراً»؛([19]) مگر این همان نطفه و خون نیم بند نیست که خداوند او را در تاریکی های رحم و غلاف های تو در توی شکم مادر آفرید تا به صورت جنین درآمد، سپس کودکی شیرخوار شد، به تدریج، بزرگ تر گردید تا نوجوانی خوش منظر گردیدو به او قلبی حافظ و زبانی گویا و چشمی بینا بخشید تا درک کند و عبرت گیرد و از بدی ها بپرهیزد؟
و نیز می فرماید: «عُلِّق بنیاطِ هذا الانسانِ بَضْعَهٌ هی اَعْجبُ منه و ذلکَ الْقلبُ و ذلکَ اَنّ له مَوادَّ مِن الحِکمه و اَضداداً مِن خلافِها فاِنّ سَنَح له الرجاءُ اَذَلَّه الطّمعُ و اِنْ هاجَ به الطَّمعُ اَهلکُه الْحِرصُ و اِنْ مَلَکه الیأسُ قَتَله اْلاَسَفُ و اِن عَرَض لَه الغَضبُ اِشْتَدَّ بِه الغیظُ و اِنْ اَسْعَده الرّضی نَسِی التّحفُّظَ و اِنْ غالَه الخوفُ شَغَله الحذرُ و اِن اتَّسعَ له الاَمنُ استلبتْه الغیرهُ و اِن اَفادَ مالاً اَطغاهُ الغِنی و اِن اصابتْه مُصیبهٌ فَضَحه الجزعُ و اِنْ عضَّتْه الفاقهُ شَغَله البلاءُ و اِن جَهده الجوعُ قَعدَ به الضَّعفُ و اِن اَفرط بِه الشَّبَعُ کظّتْه الْبِطْنَهُ فَکُل تَقْصیر به مُضِرٌّ و کُلُّ افراط له مُفْسدٌ»؛([20]) در درون سینه انسان، قطعه گوشتی آویخته است که عجیب ترین اعضای وجود اوست و آن قلب او می باشد و این شگرفی از آن روست که عناصری از حکمت و اضداد آن در آن جمع است. هرگاه آرزوها در آن ظاهر شود، طمع او را ذلیل خواهد کرد و هنگامی که طمع در او به هیجان آید، حرص او را هلاک می کند و هنگامی که یأس بر او غالب آید، تأسف او را از پای درمی آورد و هرگاه غضب بر او مستولی گردد، خشمش فزونی می گیرد و هرگاه از چیزی راضی شود، جانب احتیاط را از دست می دهد و اگر ترس بر او غالب آید، احتیاط کاری او را به خود مشغول می دارد و اگر کار او آسان گردد، در غفلت و بی خبری فرو می رود؛ اگر مالی بیابد، بی نیازی، او را به طغیان وا می دارد و اگر مصیبتی به او رسد، بی تابی رسوایش می کند و اگر فقر دامنش گیرد، مشکلات او را به خود مشغول می دارد و اگر گرسنگی پیدا کند، از ناتوانی، زمین گیر شود و اگر پرخوری کند، راه نفس بر او می بندد و به طورکلی،هرگونه کمبود، به اوزیان می رساند وهرگونه زیادی،او را فاسد می کند.(21)
قلب اولین عضوی است که در بدن انسان به حرکت درمی آید و آخرین عضوی است که از حرکت باز می ایستد و با توقف آن زندگی صاحبش پایان می پذیرد؛ دارای ویژگی های متناقض و متخالفِ شیطانی و انسانی است و با همین ویژگی هاست که از سایر مخلوقات متمایز می شود؛ چرا که هیچ واحدی را نمی شناسیم که آثار آن مختلف و درکنه و حقیقت متباین باشد؛ چنان که قلب چنین است؛ زیرا انگیزه های خیر و شرّ و فضیلت و رذیلت را یکجا در خود گردآورده. بنابراین، موضع گیری در قبال این انگیزه ها از سخت ترین و مهم ترین موضع گیری هایی است که فقط انسان حکیم عاقلی که بتواند موضع گیری میانه و اعتدال آمیز و بدون هیچ گونه افراط وتفریطی داشته باشد، درآن ثابت قدم می ماند.
حضرت علی(علیه السلام) درباره ضعف انسان می فرماید: «ما لابنِ آدم و الْفَخْرَ؟ اوَّلُه نُطفهٌ و آخِرهُ جیفَهٌ و لا یرْزقُ نَفْسَه و لا یدفْع حَتْفَه»؛([22]) انسان را با تکبر چه کار؟ در آغاز، نطفه بود و سرانجام، مرداری است؛ نه می تواند به خود روزی دهد و نه مرگ را از خود براند.
و نیز می فرماید: «مسکینٌ ابن آدم! مکتومُ الاَجلِ، مکنونُ الْعِللِ، محفوظُ العملِ، تُؤلِمُه البَقَّهُ و تَقتلُه الشَّرْقهُ و تُنْتنه الْعَرْقهُ»؛([23]) بیچاره آدمی زاد! سرآمد زندگی اش نامعلوم، علل بیماری اش ناپیدا، کردارش درجایی محفوظ، پشه او را می آزارد، گلوگیری آب و غذا او را می کشد و عرق او را متعفّن می سازد. و درباره عظمت و قدرت انسان می فرماید: «اَلْانسانُ یشارِکُ السّبعَ الشَّدادَ»؛([24]) انسان با هفت آسمان استوار برابری می کند. یعنی استعدادوتوانایی اومنحصر به همان مقدار وضع موجوداو نمی شود،بلکه ازآن فراتر رفته و به بالاترین مرتبه می رسد و حتی باماه و زهره ومریخ و سایر ستارگان برابری می کند و آن ها را برای برآورده ساختن نیازهاومقاصد خودتحت فرمان خویش درمی آورد.
علی(علیه السلام) به ضعف انسان اشاره می کند تا به قدرت خود تکیه نکند و بدان مغرور نگردد و طغیانگر نشود و به قدرت او اشاره می کند تا تسلیم ضعف و ناتوانی خود نگردد و از کار و کوشش باز نماند. و عاقل کسی است که در عین مبارزه، از مسائل پنهانی و یورش های ناگهانی خود را برحذر می دارد.

پزشکی

علی(علیه السلام) درباره طب می فرماید: «اِمْش بدائکَ ما مَشی مَعکَ»؛ با بیماری ات همراه باش، مادام که با تو همراه است. یعنی تا وقتی که بدنت تحمل بیماری را دارد، از دارو اجتناب کن و چنانچه تحمل نداشت، به دارو و درمان روی آور. طب جدید نیز این نظریه را تأیید می کند.
از وصایای آن حضرت به فرزندش، امام حسن(علیه السلام)این است: «لا تَجلسْ علی الطَّعامِ اِلّا و انتَ جائعٌ و لا تقم عنه اِلّا و انتَ تَشتهیه و جوَّد المضْغَ و اذا نِمْتَ فَاَعْرِضْ نَفْسَکَ علی الخَلاءِ»؛ تا وقتی گرسنه نشده ای بر سفره طعام منشین و در حالی که هنوز اشتها داری از سفره برخیز و غذا را خوب در دهان بگردان و هرگاه خواستی بخوابی خود را تخلیه کن.
معنای نشستن بر طعام در حال گرسنگی این است که طعام سابق هضم شده باشد و اما هدف از برخاستن از طعام در حالی که هنوز اشتها باقی است، عدم اضطراب معده و راحتی آن است تا هضم غذا را به خوبی و آسانی انجام دهد.
خوب جویدن غذا کاری است که همه پزشکان به آن توصیه می کنند. دکتر اس. سلمون در کتاب الصحه و الحیاه، چاپ 1932، ص 29 می گوید: «برای این که معده بتواند به وظیفه خود، خوب عمل کند،باید غذاپخته وخوب جویده شود.»
دکتر کیال و دکتر صوّاف در کتاب علم التشریح ص 204، چاپ 1947 می گویند: «خوب جویدن غذاها را برای هضم آسان می کند چون خوب می دانیم که جویدن ناقص باعث بروز بسیاری از امراض معده و سوء هاضمه می گردد.»
علی(علیه السلام) می فرماید: «استجادهُ الحذاءِ وِقایهٌ لِلبدنِ»؛ کفش خوب موجب حفظ بدن است. در کتاب جسم الانسان اثر کیال و صوّاف و مزّا، چاپ 1945، ص 183 آمده است: «مهم ترین شرط بهداشتی کفش این است که به هیچ قسمتی از پا فشار نیاورد تا آن را زشت نموده و موجب آسیب های پوستی شود و به قدری تنگ نباشد که انگشتان در هم فرو رود.»
حضرت علی(علیه السلام) همچنین می فرماید: «انظُروُا مَنْ یرضِعُ اَولادَکم اللبَنَ، فَاِنَّ الوَلَد یشبُّ عَلَیه وَ ما مِنْ لَبَن اَعْظَمُ بَرَکَهً عَلی الصَّبی مِنْ لَبَن اُمِّه»؛ بنگرید چه کسی به فرزندانتان شیر می دهد؛ چرا که فرزند با آن رشد می کند و هیچ شیری برای فرزند پربرکت تر از شیر مادر نیست.
پزشکان در این که شیر مادر بهترین غذا برای فرزند است، متفق القول اند. در پایان کتاب علم وظائف الاعضاء، اثر دکتر محمد طلعت و دکتر احمد حسن آمده است: «مادری که در شیر دادن فرزندش سستی می کند، نسبت به تندرستی فرزندش خیانت غیرقابل بخششی مرتکب می شود؛ چرا که او به جای غذایی که خداوند سبحان در اختیارش گذاشته است تا به فرزندش بخوراند، غذایی غیرطبیعی به خوردش می دهد.»
در کتاب الصحه و الحیاه آمده است: «هر گاه مادر به سبب مرضی که پس از ولادت فرزندش بدان دچار شده است، نتواند فرزندش را شیر دهد، خوب است فرزند خود را به دایه ای بسپارد و یکی از شرایطی که در انتخاب دایه باید رعایت کند آن است که او از بنیه ای سالم برخوردار و خالی از بیماری های معدوی باشد.»

علی(علیه السلام) می فرماید: «الحمّی رائدُ الموتِ»؛ تب راهنمای مرگ است. این اشاره است به آن که با بالا رفتن درجه حرارت بدن احتمال خطر مرگ نیز بالا می رود. و می فرماید: اِکْسرُوا الحمّی بالبنفسَجِ و الماءِ الباردِ»؛ تب را با بنفشه و آب سرد از بین ببرید.
دکتر شریف عسیران در کتاب علم الصحه، چاپ اول، ج 1، ص 210، درباره تب تیفوس می گوید: «این تب با نظافت و هوای پاک و مسح بدن مریض با آب خنک معالجه می شود. و وقتی حرارت به بیش از 40 درجه رسید، باید مریض را با پارچه مرطوب به آب خنک پوشاند.»
علی(علیه السلام) می فرماید: «العقلُ فی الدّماغِ و الضَّحکُ فی الکبدِ و الرأفَهُ فِی الطّحالِ والصّوتُ فِی الرِئهِ»؛ «عقل در مغز، خنده در کبد، رأفت در طحال و صدا در ریه است. چیزی که قابل توجه است آن که امام(علیه السلام)برای مغز وظیفه ای خاص قایل است؛ همان گونه که چشم، گوش و دیگر اعضا وظایف خاص خود را دارند. در کتاب علم التشریح، ص 122 آمده است: «مغز مرکز فکر و ذکاوت و اراده است.»
در کتاب الحکماء السبعه، تألیف فان وسب ص 181 آمده است: «دانشمند انگلیسی بل و دانشمند فرانسوی ماجنری و دانشمند آلمانی مولر، دو نوع اعصاب کشف کردند: اعصاب حسّی و اعصاب حرکتی. مغز به نوبه خود، پیامی را که اعصاب حس به مغز انتقال می دهد، به عضلات ویژه ای می رساند.
مردی به حضرت علی(علیه السلام)عرض کرد: همسرم جوان است و دوشیزه، ولی در ماه نهم حاملگی. من از او جز نیکی چیز دیگری سراغ ندارم و خودم پیرمرد هستم و پرده بکارتش را پاره نکرده ام. امام به او فرمود:آیادرفرج اومنی ریخته ای؟ گفت: بله.
فرمود: «هر فرجی دو سوراخ دارد: سوراخی که آب مرد در آن می ریزد و سوراخی که ادرار از آن خارج می شود و رحم زیر سوراخی است که آب مرد در آن داخل می شود. وقتی یک آب وارد شود، زن به یک فرزند حامله می شود و وقتی دو آب وارد گردد، به دو فرزند، وقتی سه آب وارد شود به سه فرزند و وقتی چهار آب واردشود،به چهارفرزندحامله می شودو غیر ازاین نیست وفرزند اومتعلق به توست.( 25)
و می فرماید: «یعیشُ الحَملُ لِستّهِ اَشهر و لِسبعهِ اَشهر و تسعهِ اشهر و لا یعیشُ لِثمانیهِ اَشهر»؛ جنین شش ماهه و هفت و نه ماهه زنده می ماند، ولی جنین هشت ماهه زنده نمی ماند.
و می فرماید: «ینتهی طولُ الصَّبی لِاحدی عشرینَ سنَه و فَیتهی عَقلهُ لثمان و عشرینَ الّا التجاربُ»؛ قد طفل تا 21 سالگی و عقل او تا 28 سالگی کامل می شود، به جز تجربه ها که همواره ادامه می یابد. و می فرماید: «مَن ارادَ البَقاءَ و لابَقاءَ فلیباکِر بِالغداءِ و یقلّلُ غشیانَ النِّساءِ»؛ هر کس می خواهد همواره زنده باشد ـ که البته نشدنی است ـ صبحگاهان غذا بخورد و با زنان کم نزدیکی کند. و می فرماید: «کم اَکْله مَنَعت اَکَلات»؛([26]) چه بسا لقمه ای که مانع لقمه هایی شود.
و می فرماید: «اِعْجَبوا لهذَا الانسانِ ینظرُ بَشحم و یتَکلَّمُ بلَحْم و یسمعُ بعظم و یتنفَّسُ مِن حَزْم»؛([27]) عجیب است این انسان که با تکه ای پیه می بیند، با قطعه ای کوشت سخن می گوید و با استخوانی می شنود و از شکافی نفس می کشد.
و می فرماید: «لا تُمیتوا القلبَ بِکثره الطّعامِ و الشَّرابِ فانَّ القلبَ یموتُ کالزَّرعِ اِذَا کَثُر علَیه الماءُ»؛ با خوردن و آشامیدن زیاد قلب را نمیرانید؛ چرا که قلب همانند زراعتی که آبش زیاد شده باشد، می میرد.
یکی از دانشمندان می گوید: «علی(علیه السلام)چهار جمله در طب دارد که اگر آن ها را بقراط می گفت، مقامی عظیم داشت. ایشان می فرماید: «تَوَقَّوُا الْبَرْدَ فی اَوَّلِه و تَلَقَّوه فی آخِرِه، فاِنّه یفْعَل فِی الابَدانِ کفِعلهِ فی الاَشجارِ؛ اوّلُه یحْرِقُ و آخِرهُ یورِقُ».([28])از سرما، در آغازش (در پاییز) بپرهیزید و از آن، در آخرش استقبال کنید؛ زیرا سرما با بدن ها همان کاری را می کند که با درختان؛ آغاز آن خشک می کند و آخرش برگ می آورد.
دو زن که در زمان واحد و در یک خانه، یکی پسر و دیگری دختر به دنیا آورد خدمت حضرت علی(علیه السلام)آمدند و هر یک ادعا کردند که مادر پسرند. حضرت کاسه ای به یکی از آن دو داد فرمود از شیر خود در آن بدوش تا پر شود. زن نیز اطاعت کرد. علی(علیه السلام)شیر او را وزن نمود و کاسه را خالی کرد. سپس کاسه را به دیگری داد و فرمود از شیر خود پر کن. بعد آن را وزن نمود. وزن یکی از شیرها از دیگری کم تر بود. حضرت به آن که وزن شیرش سبک بود فرمود: دختر را بردار و به دیگی که شیر سنگینی داشت فرمود: پسرت را بردار.
در جلد اول کتاب علم وظائف الاعظاء، ص 376 آمده است: «شیرها با اختلاف اطفال (یعنی شیرخواران) مختلف می شود.» و بعید نیست که سنگینی شیر پسر و سبکی شیر دختر علت قوی تر بودن پسر باشد.

ریاضیات

دو نفر مشغول غذا خوردن شدند؛ یکی پنج قرص نان داشت و دیگری سه تا. مردی از کنار آن ها می گذشت، گفتند: بنشین و با ما غذا بخور. نشست و با آن ها غذا خورد. وقتی غذا به پایان رسید، هشت درهم گذاشت و گفت: این به عوض غذایی که خوردم. صاحب پنج قرص نان به دیگری گفت: پنج درهم مال من است و سه درهم مال تو. ولی صاحب سه قرص نان گفت: فقط در صورتی راضی می شوم که هشت درهم را به طور مساوی به دو قسمت تقسیم کنیم. چون اختلافشان بالا گرفت، نزد علی(علیه السلام)آمدند و ماجرا را نقل کردند. حضرت به صاحب سه قرص نان فرمود: به سه درهم راضی شو. گفت: جز به حق راضی نمی شوم. حضرت فرمود: حق تو فقط یک درهم است. گفت: چطور؟ حضرت فرمود: تو سه قرص نان داشتی و دوستت پنج قرص نان که مجموعاً می شود هشت قرص نان. این هشت قرص نان را به 24 ثلث تقسیم می کنیم. سهم تو از این 24 ثلث، 9 ثلث می شود و سهم دوستت 15. تو 8 ثلث را خوردی، بنابراین، فقط 1 ثلث از تو رفته و دوستت نیز 8 ثلث خورده، بنابراین، 7 ثلث از او رفته و مرد سوم هم 8 ثلث خورده که هشت درهم ـ یعنی به عوض هر ثلث یک درهم ـ پرداخت کرده است. پس در عوض 1 ثلث که از تو رفته یک درهم مال توست و در عوض 7 ثلث که از دوست تو رفته هفت درهم مال اوست. این همان حق است که می خواهی. صاحب سه قرص نان به یک درهم راضی شد و سه درهمی را که ادعا می کرد از دست داد.
زنی خدمت حضرت علی(علیه السلام) آمد، عرض کرد: ای امیرالمؤمنین، برادرم مرد و ششصد دینار باقی گذاشت، ولی به من تنها یک دینار دادند. از شما می خواهم در این زمینه منصفانه حکم نمایید.
حضرت بدون تأمّل فرمود: شاید برادرت دو دختر داشت که32 از 600 دینار ـ یعنی 400 دینار ـ به آن ها می رسد و مادری دارد که 61 ـ یعنی 100 دینار ـ به او می رسد و زنی دارد که 81 ـ یعنی 75/12 دینار به او می رسد و 12 برادر دارد که 24 دینار ـ هر کدام دو دینار ـ مال آن هاست و سهم تو هم یک دینار است. آن زن گفت: آری، درست است.(29)
در این باره، موارد متعددی از علی(علیه السلام)وجود دارد که در کتاب عجائب احکام امیرالمؤمنین، اثر سیدمحسن امین و در پایان جزءدوم کتاب التکامل فی الاسلام، اثر احمد امین عراقی می یابید.

علم شیمی

در بخش دوم کتاب منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه آمده است که از حضرت علی(علیه السلام) در مورد کیمیا سؤال شد. فرمود: کیمیا آب جامد، هوای راکد، آتش گردان و زمین سیال است. بار دوم از حضرت پرسیده شد، کیمیا از چیست؟ فرمود: از جیوه، سرب، زاج([30])، آهن و رنگار مس سبز می باشد.
در کتاب عجائب الکیمیاء، تألیف اوت مکدوچل، ترجمه دکتر احمد ریاض و دکتر یوسف صلاح الدین آمده است: این چیزها اجسام اولیه و مواد خام کیمیاست.
دکتر زکی نجیب محمود در کتاب جابر بن حیان، دانشمند شیمیدان، ص 46 می گوید: «جابر بن حیان در چند جا تصریح می کند که منبع علم او پیامبر(صلی الله علیه وآله)و علی بن ابی طالب و جعفر صادق و یا سایر اعضای این خاندان شریف است.([31]) او می گوید: از کتب من دانش پیامبر و علی و مولایم امام صادق و سایر فرزندان این خاندان شریف از علم سابق و حال و آینده تا قیامت را برگیرید.»
شکی نداریم که جابر بن حیان اولین کیمیاگر عرب و شاگرد امام جعفر صادق، نوه علی(علیه السلام)، است و در این علم بیش از سیصد کتاب دارد که بسیاری از آن ها به لاتین و آلمانی ترجمه شده و غرب از این کتاب ها استفاده های زیادی کرده است. خود جابر تصریح می کند و قسم می خورد که هر چه از علم کیمیا دارد، از امام علی(علیه السلام) و فرزندان او دارد.

علم نحو

علما اتفاق نظر دارند که امام علی(علیه السلام)نخستین پایه گذار علم نحو است. ابوالقاسم زجاجی در امالی به نقل از ابوالاسود دوئلی می گوید: «امام علی(علیه السلام)صحیفه ای به من داد که در آن چنین آمده بود: به نام خداوند بخشنده مهربان. کلام یا اسم است یا فعل و یا حرف. اسم بیانگر خود مسمّاست، فعل بیانگر حرکت و کار مسمّاست و حرف از معنایی خبر می دهد که نه اسم است و نه فعل ... و بدان ای ابوالاسود، چیزها سه قسم است: ظاهر، ضمیر و آنچه نه ظاهر است و نه ضمیر.

اخلاق

امام علی(علیه السلام) معتقد است که اخلاق مردم به اختلاف کشورها و شهرها مختلف می شود و این کاملاً موافق نظریه ای است که می گوید: تحقیق و بررسی کامل در مورد هر انسانی مستلزم بررسی و تحقیق محیط و سرزمینی است که در آن زندگی کرده؛ زیرا محیط هر کس در اخلاق و روش او تأثیرزیادی دارد و در او شعور خاصی ایجاد می کند که گرایش خاصی به وی می دهد و هر قدر هم اخلاق مردم یک سرزمین، متفاوت باشد، قدر مشترکی خواهند داشت.
امام علی(علیه السلام) می فرماید: «انّما فَرَّقَ بینهم مبادِیءُ وَطَنِهم و ذلکَ اَنّهم کانوا فِلْقهً مِنْ سَبَخِ ارض و عَذْبِها و حَزْنِ تُرْبه وَسهِلها فَهمُ علی حَسَبِ قُرْبِ ارضِهم یتَقاربونَ و علی قدرِ اختلافِها یتفاوَتون»؛ آنچه بین مردم تفاوت به وجود آورده آغاز سرزمین آن هاست؛ چه این که آن ها از قطعه ای از زمین شور و شیرین، سفت و سست ترکیب یافته اند و بر حسب نزدیک بودن خاکشان با هم نزدیکند و به مقدار فاصله خاکشان با یکدیگر متفاوتند.

علم و علما

علی(علیه السلام) در تقسیم و تصنیف و بیان موضوعات علوم زمان خود می فرماید: «الفقهُ للادیانِ و الطبُّ لِلابدانِ و النحوُللّسانِ و النّجومُ لمعرفهِ الزّمانِ»؛ فقه برای ادیان، طب برای بدن ها، نحو برای زبان و نجوم برای شناخت زمان است. اما علما را به سه قسم تقسیم می نماید:
امّا الاول، فانّکَ تَراهُ مُماریاًلِلرّجالِ فی اندیه المقالِ قد تَسربل بالتَّخشع و تَخلّی عنِ الورعِ فَدقَّ اللّهُ خیز و مَهُ و قطَعَ مِنه خَیشومَه.
و اَمّا الثانی فاِنّه یستطیلُ علی اشباهِه مِن اَشکالِه و یتواضعُ لِلاغنیاءِ مِن دُونِهم فَهو لِحلوائهم هاضمٌ ولدینه حاطمٌ فاَعمی اللّهُ بَصرهُ و محی مِن العلماءِ اَثرهُ.
اَمّاالثالث، فتراهُ ذاکآبه و حزن،قامَ للَّیل فی حندسِهوانحنی فی بُرنُسهِ،یعملُویخشی، فشَدَّ اللّهُ ارکانَه و اَعطاهُ یومَ القیامهِ اَمانه»؛
عده ای علم را برای بحث و جدل فرا می گیرند، گروهی علم را برای برتری جویی و حیله گری فرا می گیرند گروهی علم را برای فهم و عمل فرا می گیرند.
گروه اول را می بینی که در گفتوگو با افراد، بحث و جدل می کنند، اظهار خشوع می نمایند و از تقوا خالی اند، خداوند سینه آن ها را می کوبد و بینی شان را قطع می کند.
گروه دوم بر هم قطاران خود برتری می جویند و برای ثروتمندان غیردانشمند تواضع می کنند، حلوای شیرین آنان را می بلعند و دین خود را می سوزانند، خداوند چشمان آنان را کور و اثر آن ها را در بین علما محو می کند.
گروه سوم را می بینی که با حزن و اندوهند، در تاریکی شب به پا می خیزند و با شب کلاهشان رکوع می کنند، عمل می نمایند و می هراسند. خداوند ارکان آن ها را محکم نموده، در روز قیامت در امان خود قرار می دهد.
سخنان امام(علیه السلام) در این باب قابل احصا نیست. غرض ما در مثال هایی که در این فصل ذکر کرده ایم، صرفاً اشاره به این بود که امام(علیه السلام) به زندگی و مسائل آن نظری کلی و جامع نموده و همانند فلاسفه به دنبال اسباب و انگیزه ها بوده است، اگرچه است که شمارش همه جهاتی را که کلام امام(علیه السلام)شامل آن است،بسیارسخت می نماید.
برای اثبات این که علی(علیه السلام) پیشوای فیلسوفان و نخستین مرجع آن ها بوده همین کافی است که هر فیلسوف مسلمانی ادعا می کند که به نظر علی(علیه السلام)اشاره کرده است.
استاد عقّاد در کتاب عبقریه الامام می گوید: «علی(علیه السلام) دارای ویژگی منحصر به فردی است که هیچ امامی غیر او دارا نیست و آن این که او به هر مذهبی از مذاهب فرقه های اسلامی (از بدو پیدایش آن ها در صدر اسلام) مرتبط است؛ او پایه گذار یا محور این فرقه هاست و به ندرت فرقه ای در اسلام یافت می شود که علی(علیه السلام) از بدو پیدایش، معلم آن یا موضوع و محور مباحث آن نباشد. بین او و بین علمای کلام و توحید و نیز بین او و علمای فقه و شریعت و علمای ادب و بلاغت زنجیره ای متصل برقرار است. بنابراین، او استاد همه آن هاست.»
استادعقّاد درجای دیگری می گوید: «در توحیداسلامی، قضای اسلامی،فقه اسلامی، علم نحو عربی و فن کتابت عربی نخستین هدایت و جهت دهی از آنِ علی(علیه السلام) است؛ به گونه ای که می توانیم او را شالوده و بنیانی شایسته برای دائره المعارف علوم اسلامی در همه اعصار یا دائره المعارفی برای همه علوم اسلامی در صدر اسلام بنامیم. در عین حال، علی(علیه السلام)دارای حکمت های نابی است که موجب می شود نه تنها فرهنگ امّت اسلام در اعصار گوناگون، بلکه فرهنگ همه امّت های دیگر نیز به نام او ثبت گردد. 

پی نوشت ها

* این مقاله از کتاب فلسفات اسلامیه، چاپ مکتبه الهلال، 1421 هـ. ق گرفته شده و زیر نظر «واحد ترجمه عربی» مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)ترجمه شده است.
1ـ این را از باب مسامحه می گوییم؛ چرا که کلمه «فیلسوف» و مانند آن بر کسی اطلاق می شود که حقایق را از طریق عقل و تجربه بشناسد، اما امام، که علومش برخاسته از وحی از طریق پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله) است، فوق همه فلاسفه می باشد.
2 و 3ـ سیدکاظم محمدی، المعجم المفهرس الالفاظ نهج البلاغه، چاپ دوم، نشر امام علی، 1369، خطبه 189، ص 109 / خطبه 152، ص 78
4 الی 8ـ همان، خطبه 186، ص 106 / ص 105 ـ ص 78 / همان / کلمات قصار، ش. 295
9ـ مرحوم صدرالمتألهین شیرازی در تفسیر آیه «جعل لکم الارْضَ فراشا»، از بعضی فیلسوفان نقل می کند که «فلک، از همه اطراف، زمین را به یک میزان به طرف خودجذب می کند» وملاّصدرا،متوفای سال 1050 ق، بیش از دویست سال پیش از نیوتن که نظریه جاذبه را به او منسوب می کنند، می زیسته است.
10 و 11ـ سیدکاظم محمدی،پیشین، خطبه 186، ص 105 / خطبه 1، ص 2
12ـ به دلیل اهمیت علمی این کتاب، به آن اعتماد کردیم؛ زیرا در تألیف آن سه تن از دانشمندان بزرگ غربی ـ اوربون، وهیس، و مونت گمری ـ همکاری نموده، دو نفر به نام های دکتر احمد حماد حسینی و دکتر صلاح الدین عبدالسلام، آن را ترجمه کرده اند، دکتر عبدالحلیم منتصر به بررسی و تحقیق آن پرداخته و «مکتبه النهضه المصریه» با همکاری «مؤسسه فرانکلین» آن را منتشر کرده است.
13ـ خواجه نصیرالدین طوسی، متوفای 672 ق و بهاءالدین عاملی، متوفای سال 1301 ق گفته اند: «هیچ مانعی از این که زمین متحرک باشد، وجود ندارد.» (شهرستانی، الهیئه والاسلام) عجیب تر از آن، این که احمد امین مصری در کتاب یوم الاسلام، چاپ 1958 م، ص 89 می گوید: خواجه نصیرالدین طوسی در فهم زمینه از انیشتین سابقه دارتر است؛ یعنی نظریه نسبیت که شکاف اتم مبتنی بر آن است. خواجه نصیرالدین طوسی پیش از انیشتین به نظریه نسبیت که شکستن و خرد کردن اتم را براساس آن بیان داشته، پی برده است.
14الی16ـ سیدکاظم محمدی، پیشین، خطبه 211، ص 130 / خطبه 91، ص 39 / خطبه 91
17ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ 1305 ق، ج 14، ص 113
18ـ آنچه را دانشمندان از ماهواره های فضایی دریافت کرده اند حاکی از آن است که درجه حرارت در زهره به 425 درجه سانتیگراد می رسد. بنابراین، زندگی در آن جا محال است.
19 و 20ـ سیدکاظم محمدی، پیشین، خطبه 83 / همان، خطبه 108
21ـ ادیب معاصر فرانسوی، هنری لوفیفر، تعبیر دیگری از این معنا دارد؛ می گوید: انسان همانند جامعه ای که در آن زندگی می کند، مجموعه ای از متناقضات است و همان گونه که جامعه متناقضی که فرد در آن زندگی می کند، باید تجزیه گردد، ترکیب فردی نیز باید تجزیه شود. پاسکال می گوید: انسان موجود نادر و عجیب الخلقه ای است که راهی برای شناخت او نیست.
22 و 23ـ سیدکاظم محمدی، پیشین، کلمات قصار، ش. 454
24ـ همان، کلمات قصار، ش. 419
25ـ محمدباقرمجلسی، پیشین، ج السماء والعالم، ص381؛ فؤاد ادیب خلیفه به من گفت: حامله شدن زن به چهار فرزند، بسیار اتفاق افتاده است.
26ـ سیدکاظم محمدی، پیشین، قصار، ش. 171
27ـ28ـ همان، کلمات قصار، ش. 8 / ش. 128
29ـ این تقسیم بر اساس مذهب اهل سنّت که قایل به تعصیب هستند، صحیح است، نه بر اساس مذهب شیعه؛ زیرا شیعه با وجود دختران و مادر به برادران ارثی نمی دهند و در این مسأله 81 را به زوجه و 61 را به مادر و بقیه را به دو دختر می دهند.
30ـ زاج نوعی نمک است.
31ـ گفته شده که آنچه نه ظاهر است و نه ضمیر، اسم اشاره است، ولی صحیح آن است که منظور از آن کلام محذوف است؛ مانند آیه: «و جَاء ربُّک» که مراد جاءَامُرِ ربّکَ است و اسم اشاره جزو کلمات ظاهر محسوب می شود.

منابع: 

پایگاه امام علی علیه السلام ،مجله معرفت ،شماره 37،  مغنیه، محمدجواد ،الیاسی، مرتضی
پایگاه مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت علیه السلام، معارف نهج البلاغه (آفرینش)،مجله کلام اسلامی، شماره 36 , علی زمانی قمشه ای