نهج‌البلاغه: خطبه 181

نهج‌البلاغه: خطبه 181

وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ - رُوِىَ عَنْ نَوْف الْبِكالِىِّ قالَ: خَطَبَنا بِهذِهِ الْخُطْبَةِ بِالْكُوفَةِ اَميرُالْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِ السَّلامُ وَ هُوَ قائِمٌ عَلى حِجارَة نَصَبَها لَهُ جَعْدَةُ بْنُ هُبَيْرَةَ الْمَخْزُومِىُّ، وَ عَلَيْهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ صُوف وَ حَمائِلُ سَيْفِهِ ليفٌ، وَ فى رِجْلَيْهِ نَعْلانِ مِنْ ليف، وَ كَـاَنَّ جَبينَـهُ ثَفِنَـةُ بَعيـر. فَقـالَ عَلَيْـهِ السَّـلامُ :-
از خطبه هاى آن حضرت است از نَوف بِکالى روایت شده که امیرالمؤمنین علیه السّلام این خطبه را در کوفه براى ما بیان فرمود، و به وقت ایراد خطبه به روى سنگى که آن را جَعده فرزند هُبَیره مخزومى نصب کرد ایستاده بود، و جبّه اى از پشم بر تن داشت، و بند شمشیر و کفش پایش از لیف درخت خرما بود، و پیشانى مبارکش از سجده مانند پینه زانوى شتر مى نمود، و بدین گونه آغاز سخن فرمود:

الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى اِلَيْهِ مَصائِرُ الْخَلْقِ، وَ عَواقِبُ الاَْمْرِ. نَحْمَدُهُ عَلى عَظيمِ اِحْسانِهِ،  وَ نَيِّرِ بُرْهانِهِ، 
حمد خداى را که بازگشت خلق و عواقب امر به اوست، او را بر احسان عظیم، 
وَ نَوامى فَضْلِهِ وَ امْتِنانِهِ، حَمْداً يَكُونُ لِحَقِّهِ قَضاءً،
و برهان روشن و فراوانى فضل و نعمتش حمد مى کنیم، حمدى که حقّش را بجاى آورد،
 وَ لِشُكْرِهِ اَداءً، وَ اِلى ثَوابِهِ مُقَرِّباً، وَ لِحُسْنِ مَزيدِهِ مُوجِباً. 
 و شکرش را ادا نماید، و نزدیک کننده به ثوابش، و موجب حُسن مزید نعمتش باشد.
وَ نَستَعينُ بِهِ اسْتِعانَةَ راج لِفَضْلِهِ، مُوَمِّل لِنَفْعِهِ،
 و از او طلب یارى مى نماییم یارى کسى که فضلش را امیدوار، و بهره اش را آرزومند،
واثِق بِدَفْعِهِ، مُعْتَرِف لَهُ بِالطَّوْلِ، مُذْعِن لَهُ بِالْعَمَلِ وَالْقَوْلِ. 
به دفعش از بلا مطمئن، و عطایش را معترف، و مطیع او به کردار و گفتار است. 
 وَ نُؤْمِنُ بِهِ ايمانَ مَنْ رَجاهُ مُوقِناً، وَ اَنابَ اِلَيْهِ مُؤْمِناً، وَ خَنَعَ لَهُ مُذْعِناً،
و ایمان مى آوریم به او ایمان کسى که با حالت یقین به او امید دارد، و با حال ایمان به او روى آورده، مقرّانه در برابر او خاشع شده،
 وَ اَخْلَصَ لَهُ مُوَحِّداً، وَ عَظَّمَهُ مُمَجِّداً، وَ لاذَ بِهِ راغِبـاً مُجْتَهِـداً .
 و با اعتقاد به یگانگى او برایش اخلاص ورزیده، و با تمجید او بزرگش شمرده، و با رغبت و کوشش به او پناه آورده است.
لَمْ يُولَدْ سُبْحانَهُ فَيَكُونَ فِى الْعِزِّ مُشارَكاً، 
آن خداى پاک زاده نشده تا در عزّت شریکش شوند، 
 وَ لَمْ يَلِدْ فَيكُونَ مَورُوثاً هالِكاً، وَ لَمْ يَتَقَدَّمْهُ وَقْتٌ وَ لا زَمانٌ، وَ لَمْ يَتَعاوَرْهُ زِيادَةٌ وَ لا نُقْصانٌ،
 و نزاده تا چون بمیرد ارثى گذارد، وقت و زمان بر او پیشى نجسته، و زیادت و نقصانى به او راه نیافته،
 بَلْ ظَهَرَ لِلْعُقُولِ بِما اَرانا مِنْ عَلاماتِ التَّدْبيرِ الْمُتْقَنِ، وَالْقَضاءِ الْمُبْرَمِ.
 بلکه به آنچه از نشانه هاى تدبیر استوارش، و قضاى محکمش به ما نموده بر عقول آشکار شده است. 
 فَمِنْ شَواهِدِ خَلْقِهِ خَلْقُ السَّمواتِ مُوَطَّدات بِلاعَمَد، قائِمات بِلاسَنَد،
از شواهد آفرینش او خلقت آسمانهاست که بدون ستون برجا و بدون تکیه گاه برپاست;
 دَعاهُنَّ فَاَجَبْنَ طائِعات مُذْعِنات،
 آنها را به طاعت خود دعوت فرمود و آنها مطیع و با اقرار،
غَيْرَ مُتَلَكِّئات وَ لا مُبْطِئات، وَ لَولا اِقْرارُهُنَّ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَ اِذْعانُهُنَّ لَهُ بِالطَّواعِيَةِ،  لَما جَعَلَهُنَّ مَوْضِعاً لِعَرْشِهِ، 
بدون درنگ و تأخیر پاسخ دادند، و اگر اقرار آسمانها به ربوبیّت و اعترافشان به طاعت نبود آنها را موضع عرش،
وَلا مَسْكَناً لِمَلائِكَتِهِ، وَ لا مَصْعَداً لِلْكَلِمِ الطَّيِّبِ وَالْعَمَلِ الصّالِحِ مِنْ خَلْقِهِ.
 و جایگاه فرشتگان، و محل بالا رفتن گفتار نیکو و کردار شایسته بندگانش قرار نمى داد.
جَعَلَ نُجُومَها اَعْلاماً يَسْتَدِلُّ بِهَا الْحَيْرانُ فى مُخْتَلَفِ فِجاجِ الاَْقْطارِ. 
ستارگان را نشانه هایى قرار داد تا روندگان سرگشته در نقاط آمد و شد اقطار زمین، به آنها راه جویند. 
لَمْ يَمْنَعْ ضَوْءَ نُورِهَا ادْلِهْمامُ سَجْفِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ، وَ لاَ اسْتَطاعَتْ جَلابيبُ سَوادِ الْحَنادِسِ اَنْ تَرُدَّ ما شاعَ فِى السَّمواتِ مِنْ تَلاَْلُؤِ نُورِ الْقَمَرِ.
سیاهى پرده شب مانع نورافشانى اختران نگردد،و چادر سیاه شب قدرت بر طرف کردن درخشش ماه را که در آسـمـانـهـا پـخـش اسـت نــدارد .
فَسُبْحانَ مَنْ لايَخْفى عَلَيْهِ سَوادُ غَسَق داج  ، وَ لا لَيْل ساج  ، فى بِقاع  ِ الاَْرَضينَ الْمُتَطَأْطِئاتِ، وَ لا فى يَفاع  ِ  السُّفْعِ
پاک است خدایى که سیاهى شبهاى تار، و تاریکى شب آرام در زمینهاى پست و قلّه کوههاى تیره رنگِ نزدیک به هم،  الْمُتَجاوِراتِ، 
وَ ما يَتَجَلْجَلُ بِهِ الرَّعْدُ فى اُفُقِ السَّماءِ، وَ ما تَلاشَتْ عَنْهُ بُرُوقُ الْغَمامِ، وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَة تُزيلُها عَنْ مَسْقَطِها عَواصِفُ الاَْنْواءِ 
و غرّشى که از رعد در افق آسمان برمى خیزد، و آنچه که در برق ابرها آشکار مى شود، و برگى که از درخت مى افتد و آن را بادهاى تند ـ که با سقوط ستارگان مى وزد ـ
وَ انْهِطالُ السَّماءِ، وَ يَعْلَمُ مَسْقَطَ الْقَطْرَةِ وَ مَقَرَّها، وَ مَسْحَبَ الذَّرَّةِ وَ مَجَرَّها،
 و باریدن باران از جاى خود دور مى کند از او پوشیده نیست، کجا افتادن و کجا قرار گرفتن هر قطره باران، و اینکه مورچه کوچک دانه را از کجا مى کشد و به کجا مى برد،
وَ ما يَكْفِى الْبَعُوضَةَ مِنْ قُوتِها، وَ ما تَحْمِلُ الاُْنْثى فى بَطْنِها.
و رزق پشه را چه چیزى کافى است، و هر ماده در شکمش چه بارى دارد براى او معلوم است.
وَالْحَمْدُ لِلّهِ الْكائِنِ قَبْلَ اَنْ يَكُونَ كُرْسِىٌّ اَوْ عَرْشٌ، اَوْ سَماءٌ اَوْ اَرْضٌ،
و حمد خداى را که پیش از آنکه کرسى یا عرش، یا آسمان یا زمین،
 اَوْ جانٌّ اَوْ اِنْسٌ. لايُدْرَكُ بِوَهْم، وَ لا يُقَدَّرُ بِفَهْم،
 یا جن یا انس موجود شود بوده. به اندیشه درک نگردد، و به فهم اندازه گیرى نشود،
وَلا يَشْغَلُهُ سائِلٌ، وَلا يَنْقُصُهُ نائِلٌ، وَ لا يَنْظُرُ بِعَيْن، وَلا يُحَدُّ بِاَيْن،
درخواست کننده اى او را مشغول نگرداند، بخشش از او کم ننماید، با چشم نمى بیند. محدود به مکان نگردد،
وَ لا يُوصَفُ بِالاَْزْواج  ِ، وَ لا يَخْلُقُ بِعِلاج  ، وَ لا يُدْرَكَ بِالْحَواسِّ، وَلا يُقاسُ بِالنّاسِ.
به داشتن مثل و مانند وصف نشود، به کمک ابزار و اعضا نمى آفریند، به حواس درنمى آید، و با مردم مقایسه نمى گردد; 
 الَّذى كَلَّمَ مُوسى تَكْليماً، وَ اَراهُ مِنْ آياتِهِ عَظيماً.
خداوندى که با موسى سخن گفت، و از آیات عظیمه اش به او نمایاند
بِـلا  جَـوارِحَ وَ لا  اَدَوات، وَ لا  نُطْـق وَ لا  لَهَـوات.
ولى بدون اعضا و ابزارى که به کار گیرد، بى توسط سخنى که از کام و زبان کوچک درآید.
بَلْ اِنْ كُنْتَ صادِقاً ـ اَيُّهَا الْمُتَكَلِّفُ لِوَصْفِ رَبِّكَ ـ فَصِفْ
اى که خود را در وصف پروردگارت به زحمت مى اندازى، اگر راست مى گویى
جِبْريلَ وَ ميكائيلَ، وَ جُنُودَ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبينَ فى حُجُراتِ الْقُدْسِ مُرْجَحِنّينَ، 
جبرئیل و میکائیل و سپاه ملائکه مقرّب را که در حجرات قدس سر به زیر افکنده،
مُتَوَلِّهَةً عُقُولُهُمْ اَنْ يَحُدُّوا اَحْسَنَ الْخالِقينَ.
 و عقولشان از وصف بهترین آفرینندگان عاجز است وصف کن.
فَاِنَّما يُدْرَكُ بِالصِّفاتِ ذَوُوالْهَيْئاتِ وَالاَْدَواتِ، وَ مَنْ يَنْقَضى اِذا بَلَغَ اَمَدَ حَدِّهِ بِالْفَناءِ. فَلا اِلهَ اِلاّ هُوَ، اَضاءَ بِنُورِهِ كُلَّ ظَلام، وَ اَظْلَمَ بِظُلْمَتِهِ كُلَّ نُور.
آنانى را مى توان به صفات شناخت که داراى اشکال و اعضا و مدّت و پایان و مرگ و نهایت اند. پس معبودى جز او نیست که به نورش هر ظلمتى را روشن ساخت، و به ظلمتش هر نـورى را تاریک کرد.
اُوصيكُمْ عِبادَ اللّهِ بِتَقْوَى اللّهِ الَّذى اَلْبَسَكُمُ الرِّياشَ،
بندگان خدا، شما را به رعایت تقواى الهى وصیت مى کنم، خداوندى که شما را لباس پوشانید،
وَ اَسْبَغَ عَلَيْكُمُ الْمَعاشَ. فَلَوْ اَنَّ اَحَداً يَجِدُ اِلَى الْبَقاءِ سُلَّماً، اَوْ لِدَفْع  ِ الْمَوْتِ سَبيلاً،
و معاشتان را به فراوانى دراختیارتان گذاشت. اگر کسى براى جاوید ماندن در دنیا نردبانى مى یافت، یا براى دفع مرگ راهى پیدا مى کرد، 
 لَكانَ ذلِكَ سُلَيْمانُ بْنُ داوُودَ عَلَيْهِ السّلامُ
هرآینه سلیمان بن داود علیه السّلام بود،
الَّذى سُخِّرَ لَهُ مُلْكُ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ مَعَ النُّبُوَّةِ وَ عَظيمِ الزُّلْفَةِ.
که سلطنت بر جنّ و انس را همراه با نبوت و منزلت عظیم قرب در اختیارش گذاشته بودند، 
  فَلَمّااسْتَوْفى طُعْمَتَهُ، وَ اسْتَكْمَلَ مُدَّتَهُ، رَمَتْهُ قِسِىُّ الْفَناءِ بِنِبالِ الْمَوْتِ،
ولى چون روزى مقدّرش را خورد، و مدّت عمرش را تمام کرد، کمانهاى نیستى با تیرهاى مرگ به کارش پایان داد،
وَ اَصْبَحَتِ الدِّيارُ مِنْهُ خالِيَةً، وَ الْمَساكِنُ مُعَطَّلَةً، وَ وَرِثَها قَوْمٌ آخَرُونَ. 
و شهرها از وجودش خالى، و خانه ها معطّل ماند، و همه مانده هایش را دیگران به ارث بردند.
وَ اِنَّ لَكُمْ فِى الْقُرُونِ السّالِفَةِ لَعِبْرَةً. اَيْنَ الْعَمالِقَةُ وَ اَبْناءُ الْعَمالِقَةِ؟ اَيْنَ الْفَراعِنَةُ وَ اَبْناءُ الْفَراعِنَةِ؟ اَيْنَ اَصْحابُ مَدائِنِ الرَّسِّ الَّذينَ قَتَلُوا النَّبِيّينَ، وَ اَطْفَأُوا سُنَنَ الْمُرْسَلينَ،
 براى شما در نسلهاى گذشته عبرت است. کجایند عمالقه و فرزندان عمالقه؟! کجایند فراعنه و فرزندان فراعنه؟! کجایند آنان که در شهرهاى منطقه رسّ بودند و انبیاء را کشنند، و سنن فرستادگان حق را خاموش نمودند،
وَ اَحْيَوْا سُنَنَ الْجَبّارينَ؟ وَ اَيْنَ الَّذينَ سارُوا بِالْجُيوشِ، وَ هَزَمُوا الاُْلُوفَ، وَ عَسْكَرُوا الْعَساكِرَ، وَ مَدَّنُوا الْمَدائِنَ؟!
و روش گردنکشان را زنده کردند؟ کجایند آنان که با لشگریان فراوان به راه افتادند، و هزاران  نفر را فرارى دادند، و سپاهیان گرد آوردند، و شهرها بنا کردند؟!

مِنـها
از این خطبه است
قَدْ لَبِسَ لِلْحِكْمَةِ جُنَّتَها، وَ اَخَذَها بِجَميع  ِ اَدَبِها، مِنَ الاِْقْبالِ عَلَيْها، وَالْمَعْرِفَةِ بِها، وَ التَّفَرُّغ  ِ
زره حکمت و دانش درپوشید، و آن را به تمام آدابش از توجه و معرفت به آن، و فارغ نمودن دل براى آن فرا گرفت.
 لَها. فَهِىَ عِنْدَ نَفْسِهِ ضالَّتُهُ الَّتى يَطْلُبُها، 
 حکمت نزد او گمشده اى است که در طلب آن است،
وَ حاجَتُهُ الَّتى يَسْاَلُ عَنْها. فَهُوَ مُغْتَرِبٌ اِذَا اغْتَرَبَ الاِْسْلامُ،  وَ ضَرَبَ بِعَسيبِ ذَنَبِهِ، وَ اَلْصَقَ الاَْرْضَ بِجِرانِهِ.
 و حاجتى است که در جستجوى آن است. از دیده پنهان است در آن زمانى که اسلام  چون شترى خسته که دُم بر زمین گذاشته و سینه بر آن نهاده دچار غربت است،
 بَقِيَّةٌ مِنْ بَقايا حُجَّتِهِ، خَليفَةٌ مِنْ خَلائِفِ اَنْبِيائِهِ. - ثُمَّ قالَ عَلَيْهِ السّلامُ:-
 او باقى مانده اىاز حجج حـق، و جانشینى از جانشینـان انبیـاء خـداست. سپس فـرمـود:
اَيُّهَا النّاسُ، اِنِّى قَدْ بَثَثْتُ لَكُمُ الْمَواعِظَ الَّتى وَعَظَ الاَْنْبِياءُ بِها اُمَمَهُمْ، 
اى مردم، من به شما اندرزهایى دادم که انبیاء الهى امّتهاى خود را به آن اندرز دادند،
وَ اَدَّيْتُ اِلَيْكُمْ ما اَدَّتِ الاَْوْصِياءُ اِلى مَنْ
 و وظیفه خود را نسبت به شما آنچنان که جانشینان انبیا نسبت به مردمى که پس از آنان آمدند انجام
بَعْدَهُمْ، وَ اَدَّبْتُكُمْ بِسَوْطى فَلَمْ تَسْتَقيمُوا، وَ حَدَوْتُكُمْ بِالزَّواجِرِ
دادند انجام دادم; شما را به تازیانه پندم ادب کردم مستقیم نشدید، و با انذارهاى حق
فَلَمْ تَسْتَوْسِقُوا لِلّهِ اَنْتُمْ! اَتَتَوَقَّعُونَ اِماماً غَيْرى يَطاُ بِكُمُ الطَّريقَ،وَ يُرْشِدُكُمُ السَّبيلَ؟!
راندم به نظم نیامدید! شگفتا از شما، آیا امامى غیر از مرا توقع دارید که شما را به راه آورد،و در مسیر ارشاد قرار دهد؟!
اَلا، اِنَّهُ قَدْ اَدْبَرَ مِنَ الدُّنْيا ما كانَ مُقْبِلاً، وَ اَقْبَلَ مِنْها ما كانَ مُدْبِراً،
بدانید آنچه از دنیاى به شما روى آورده بود روى گرداند، و هر آنچه روى گردانده بود روى آورد،
وَ اَزْمَعَ التَّرْحالَ عِبادُ اللّهِ الاَْخْيارُ، وَ باعُوا قَليلاً مِنَ الدُّنْيا لايَبْقى بِكَثير مِنَ الاْخِرَةِ لايَفْنى.
بندگان خوب خدا آماده کوچند، کمِ دنیا را که ماندنى نیست به کثیر آخرت که از بین رفتنى نیست معامله کردند.
 ما ضَرَّ اِخْوانَنا الَّذينَ سُفِكَتْ دِماؤُهُمْ ـ وَ هُمْ بِصِفّينَ ـ اَنْ لايَكُونُوا الْيَوْمَ اَحْياءً؟ يُسيغُونَ الْغُصَصَ وَ يَشْرَبُونَ الرَّنَقَ.
 برادران ما که در صفّین خونشان ریخته شد از اینکه امروز در دنیا نیستند چه زیانى بردند؟ نیستند تا لقمه گلوگیر بخورند، و آب تیره ناگوار بنوشند.
 قَدْ وَ اللّهِ لَقُوا اللّهَ فَوَفّاهُمْ اُجُورَهُمْ،
 به خدا سوگند حق را ملاقات کردند و خداوند هم اجرشان را کامل و تمام عنایت فرمود،
وَ اَحَلَّهُمْ دارَ الاَْمْنِ بَعْدَ خَوْفِهِمْ. اَيْنَ اِخْوانِىَ الَّذينَ رَكِبُوا الطَّريقَ،
و آنان را از پسِ بیم در جایگاه امن جاى داد. کجایند آن برادرانم که راه را به حقیقت طى کردند،
وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ؟ اَيْنَ عَمّارٌ؟ وَ اَيْنَ ابْنُ التَّيِّهانِ؟ وَ اَيْنَ ذُوالشَّهادَتَيْنِ؟ وَ اَيْنَ نُظَراؤُهُمْ مِنْ اِخْوانِهِمُ الَّذينَ تَعاقَدُوا عَلَى الْمَنِيَّةِ، وَ اُبْرِدَ بِرُؤُوسِهِمْ اِلَى الْفَجَرَةِ؟!
و بر اساس حق از دنیا گذشتند؟ عمّار، ابن تیِّهان و ذوالشهادتین کجا هستند؟ و کجایند نظیران آنان از برادرانشان که بر جانبازى پیمان بستند، و سرهاى پاکشان براى تبهکاران فرستاده شد؟!

- قالَ: ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلى لِحْيَتِهِ الشَّريفَةِ الْكَريمَةِ فَاَطالَ الْبُكاءَ، ثُمَّ قالَ عَلَيْهِ السّلامُ:-
نوف گفت: در این وقت دست به محاسن شریف و کریم خود برد و زمانى طولانى اشـک ریخت، سپس فـرمـود :

اَوْهِ عَلى اِخْوانِى الَّذينَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فاَحْكَمُوهُ، 
آه بر آن برادرانم که قرآن را تلاوت کرده آن را استوار داشتند، 
 وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَاَقامُوهُ، اَحْيَوُا السُّنَّةَ وَ اَماتُوا الْبِدْعَةَ. دُعُوا لِلْجِهادِ فَاَجابُوا،
 و واجبات رااندیشه نموده برپا کردند، سنّت را زنده نمودند، و بدعت را میراندند، به جهاد دعوت شدند اجابت کردند،
 وَ وَثِقُوا بِالْقائِدِ فَاتَّبَعُوهُ. - ثُمَّ نادى بِاَعْلى صَوْتِهِ:-
 به پیشوا اعتماد نموده تابعش شدند. آن گاه به آواز بلند فریاد زد:
الْجِهادَ، الْجِهادَ عِبادَ اللّهِ! اَلا وَ اِنّى مُعَسْكِرٌ فى يَوْمى هذا،
جهاد! جهاد! اى بندگان خدا، بدانید امروز لشگر را مى آرایم،
فَمَنْ اَرادَ الرَّواحَ اِلَى اللّهِ فَلْيَخْرُجْ!
و هر که اراده رفتن به سوى حق را دارد بیرون آید.

- قال نَوْفٌ: وَ عَقَدَ لِلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السّلامُ فى عَشَرَةِ آلاف، وَ لِقَيْسِ بْنِ سَعْد رَحِمَهُ اللّهُ فى عَشَرَةِ آلاف، وَ لاَِبى اَيُّوبَ الاَْنْصارِىِّ فى عَشَرَةِ آلاف، وَ لِغَيْرِهِمْ عَلى اَعْداد اُخَرَ، وَ هُوَ يُريدُ الرَّجْعَةَ اِلى صِفِّينَ، فَما دارَتِ الْجُمُعَةُ حَتّى ضَرَبَهُ الْمَلْعُونُ ابْنُ مُلْجَم لَعَنَهُ اللّهُ، فَتَراجَعَتِ الْعَساكِرُ، فَكُنّا كَاَغْنام فَقَدَتْ راعِيَها، تَخْتَطِفُهَا الذِّئابُ مِنْ كُلِّ مَكان.-
نوف گفت: پس از آن براى حسین علیه السّلام ده هزار نفر، و براى قیس بن سعد(رحمه الله) ده هزار نفر، و براى ابوایّوب انصارى ده هزار نفر، و براى غیر اینان شمارىدیگر نیرو قرار داد، و اراده جدّى براى بازگشت به جبهه صفّین داشت، ولى هنوز روز جمعه نرسیده که ابن ملجم ملعون بر آن انسان بى همتا ضربت زد، نیروها برگشتند، و ما چون گوسپندانى بودیم که شبان خود را از دست داده و از هر طرف گرگها آنان را بربایند!

خطبه‌های نهج‌البلاغه

نهج‌البلاغه: خطبه 1 نهج‌البلاغه: خطبه 2 نهج‌البلاغه: خطبه 3 نهج‌البلاغه: خطبه 4 نهج‌البلاغه: خطبه 5 نهج‌البلاغه: خطبه 6 نهج‌البلاغه: خطبه 7 نهج‌البلاغه: خطبه 8 نهج‌البلاغه: خطبه 9 نهج‌البلاغه: خطبه 10 نهج‌البلاغه: خطبه 11 نهج‌البلاغه: خطبه 12 نهج‌البلاغه: خطبه 13 نهج‌البلاغه: خطبه 14 نهج‌البلاغه: خطبه 15 نهج‌البلاغه: خطبه 16 نهج‌البلاغه: خطبه 18 نهج‌البلاغه: خطبه 21 نهج‌البلاغه: خطبه 22 نهج‌البلاغه: خطبه 23 نهج‌البلاغه: خطبه 24 نهج‌البلاغه: خطبه 25 نهج‌البلاغه: خطبه 26 نهج‌البلاغه: خطبه 27 نهج‌البلاغه : خطبه 28 نهج‌البلاغه: خطبه 29 نهج‌البلاغه: خطبه 30 نهج‌البلاغه: خطبه 31 نهج‌البلاغه: خطبه 32 نهج‌البلاغه: خطبه 33 نهج‌البلاغه : خطبه 34 نهج‌البلاغه: خطبه 35 نهج‌البلاغه: خطبه 36 نهج‌البلاغه: خطبه 37 نهج‌البلاغه: خطبه 38 نهج‌البلاغه: خطبه 39 نهج‌البلاغه: خطبه 40 نهج‌البلاغه: خطبه 41 نهج‌البلاغه: خطبه 42 نهج‌البلاغه: خطبه 43 نهج‌البلاغه: خطبه 44 نهج‌البلاغه: خطبه 45 نهج‌البلاغه: خطبه 46 نهج‌البلاغه: خطبه 47 نهج‌البلاغه: خطبه 48 نهج‌البلاغه: خطبه 49 نهج‌البلاغه: خطبه 50 نهج‌البلاغه: خطبه 51 نهج‌البلاغه: خطبه 52 نهج‌البلاغه: خطبه 53 نهج‌البلاغه: خطبه 54 نهج‌البلاغه: خطبه 55 نهج‌البلاغه: خطبه 56 نهج‌البلاغه: خطبه 57 نهج‌البلاغه: خطبه 58 نهج‌البلاغه: خطبه 59 نهج‌البلاغه: خطبه 60 نهج‌البلاغه: خطبه 61 نهج‌البلاغه: خطبه 62 نهج‌البلاغه: خطبه 63 نهج‌البلاغه: خطبه 64 نهج‌البلاغه: خطبه 65 نهج‌البلاغه: خطبه 66 نهج‌البلاغه: خطبه 67 نهج‌البلاغه: خطبه 68 نهج‌البلاغه: خطبه 69 نهج‌البلاغه: خطبه 70 نهج‌البلاغه: خطبه 71 نهج‌البلاغه: خطبه 72 نهج‌البلاغه: خطبه 73 نهج‌البلاغه: خطبه 74 نهج‌البلاغه: خطبه 75 نهج‌البلاغه: خطبه 76 نهج‌البلاغه: خطبه 77 نهج‌البلاغه: خطبه 78 نهج‌البلاغه: خطبه 79 نهج‌البلاغه: خطبه 80 نهج‌البلاغه: خطبه 81 نهج‌البلاغه: خطبه 82 نهج‌البلاغه: خطبه 83 نهج‌البلاغه: خطبه 84 نهج‌البلاغه: خطبه 85 نهج‌البلاغه: خطبه 86 نهج‌البلاغه: خطبه 87 نهج‌البلاغه: خطبه 88 نهج‌البلاغه: خطبه 89 نهج‌البلاغه: خطبه 90 نهج‌البلاعه: خطبه 91 نهج‌البلاغه: خطبه 92 نهج‌البلاغه: خطبه 93 نهج‌البلاغه: خطبه 94 نهج‌البلاغه: خطبه 95 نهج‌البلاغه: خطبه 96 نهج‌البلاغه : خطبه 97 نهج‌البلاغه: خطبه 98 نهج‌البلاغه: خطبه 99 نهج‌البلاغه : خطبه 100 نهج‌البلاغه: خطبه 101 نهج‌البلاغه: خطبه 102 نهج‌البلاغه: خطبه 103 نهج‌البلاغه: خطبه 104 نهج‌البلاغه: خطبه 105 نهج‌البلاغه: خطبه 106 نهج‌البلاغه: خطبه 107 نهج‌البلاغه: خطبه 108 نهج‌البلاغه: خطبه 109 نهج‌البلاغه: خطبه 110 نهج‌البلاغه: خطبه 111 نهج‌البلاغه: خطبه 112 نهج‌البلاغه: خطبه 113 نهج‌البلاغه: خطبه 114 نهج‌البلاغه: خطبه 115 نهج‌البلاغه: خطبه 116 نهج‌البلاغه: خطبه 117 نهج‌البلاغه: خطبه 118 نهج‌البلاغه: خطبه 119 نهج‌البلاغه: خطبه 120 نهج‌البلاغه: خطبه 121 نهج‌البلاغه: خطبه 122 نهج‌البلاغه: خطبه 123 نهج‌البلاغه: خطبه 124 نهج‌البلاغه: خطبه 125 نهج‌البلاغه: خطبه 126 نهج‌البلاغه: خطبه 127 نهج‌البلاغه: خطبه 128 نهج‌البلاغه: خطبه 129 نهج‌البلاغه: خطبه 130 نهج‌البلاغه: خطبه 131 نهج‌البلاغه: خطبه 132 نهج‌البلاغه: خطبه 133 نهج‌البلاغه: خطبه 134 نهج‌البلاغه: خطبه 135 نهج‌البلاغه: خطبه 136 نهج‌البلاغه: خطبه 137 نهج‌البلاغه: خطبه 138 نهج‌البلاغه: خطبه 139 نهج‌البلاغه: خطبه 140 نهج‌البلاغه: خطبه 142 نهج‌البلاغه: خطبه 143 نهج‌البلاغه: خطبه 144 نهج‌البلاغه : خطبه 146 نهج‌البلاغه: خطبه 147 نهج‌البلاغه: خطبه 148 نهج‌البلاغه: خطبه 149 نهج‌البلاغه: خطبه 150 نهج‌البلاغه: خطبه 151 نهج‌البلاغه: خطبه 152 نهج‌البلاغه: خطبه 153 نهج‌البلاغه: خطبه 154 نهج‌البلاغه‌: خطبه 155 نهج‌البلاغه: خطبه 156 نهج‌البلاغه: خطبه 157 نهج‌البلاغه: خطبه 158 نهج‌البلاغه: خطبه 159 نهج‌البلاغه: خطبه 160 نهج‌البلاغه: خطبه 161 نهج‌البلاغه: خطبه 162 نهج‌البلاغه: خطبه 163 نهج‌البلاغه: خطبه 164 نهج‌البلاغه: خطبه 165 نهج‌البلاغه: خطبه 166 نهج‌البلاغه: خطبه 167 نهج‌البلاغه: خطبه 168 نهج‌البلاغه: خطبه 169 نهج‌البلاغه: خطبه 170 نهج‌البلاغه: خطبه 171 نهج‌البلاغه: خطبه 172 نهج‌البلاغه: خطبه 173 نهج‌البلاغه: خطبه 174 نهج‌البلاغه: خطبه 175 نهج‌البلاغه: خطبه 176 نهج‌البلاغه: خطبه 177 نهج‌البلاغه: خطبه 178 نهج‌البلاغه: خطبه 179 نهج‌البلاغه: خطبه 180 نهج‌البلاغه: خطبه 181 نهج‌البلاغه: خطبه 182 نهج‌البلاغه: خطبه 183 نهج‌البلاغه: خطبه 184 نهج‌البلاغه: خطبه 185 نهج‌البلاغه: خطبه 186 نهج‌البلاغه: خطبه 187 نهج‌البلاغه: خطبه 188 نهج‌البلاغه: خطبه 189 نهج‌البلاغه: خطبه 190 نهج‌البلاغه: خطبه 191 نهج‌البلاغه: خطبه 192 نهج‌البلاغه: خطبه 193 نهج‌البلاغه: خطبه 194 نهج‌البلاغه: خطبه 195 نهج‌البلاغه: خطبه 196 نهج‌البلاغه: خطبه 197 نهج‌البلاغه: خطبه 198 نهج‌البلاغه: خطبه 199 نهج‌البلاغه: خطبه 200 نهج‌البلاغه: خطبه 201 نهج‌البلاغه: خطبه 202 نهج‌البلاغه: خطبه 203 نهج‌البلاغه: خطبه 204 نهج‌البلاغه: خطبه 205 نهج‌البلاغه: خطبه 206 نهج‌البلاغه: خطبه 207 نهج‌البلاغه: خطبه 208 نهج‌البلاغه: خطبه 209 نهج‌البلاغه: خطبه 210 نهج‌البلاغه: خطبه 211 نهج‌البلاغه: خطبه 212 نهج‌البلاغه: خطبه 213 نهج‌البلاغه: خطبه 214 نهج‌البلاغه: خطبه 215 نهج‌البلاغه: خطبه 216 نهج‌البلاغه: خطبه 217 نهج‌البلاغه: خطبه 218 نهج‌البلاغه: خطبه 219 نهج‌البلاغه: خطبه 220 نهج‌البلاغه: خطبه 221 نهج‌البلاغه: خطبه 222 نهج‌البلاغه: خطبه 223 نهج‌البلاغه: خطبه 224 نهج‌البلاغه: خطبه 225 نهج‌البلاغه: خطبه 226 نهج‌البلاغه: خطبه 227 نهج‌البلاغه: خطبه 228 نهج‌البلاغه: خطبه 229 نهج‌البلاغه: خطبه 230 نهج‌البلاغه: خطبه 231 نهج‌البلاغه: خطبه 232 نهج‌البلاغه: خطبه 233 نهج‌البلاغه: خطبه 234 نهج‌البلاغه: خطبه 235 نهج‌البلاغه: خطبه 236 نهج‌البلاغه: خطبه 237 نهج‌البلاغه: خطبه 238 نهج‌البلاغه: خطبه 239