نهج‌البلاغه: خطبه 82

نهج‌البلاغه: خطبه 82


وَ تُسَمّى بِالْغَرّاءِ وَ هِىَ مِنَ الْخُطَبِ الْعَجيبَةِ
موسوم به «غرّاء» که از خطبه هاى اعجاب انگیز اوست
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى عَلا بِحَوْلِهِ، وَ دَنا بِطَوْلِهِ، مانِحِ كُلِّ غَنيمَة
حمد خداى را که از همه چیز به قدرتش برتر، و به احسانش نزدیک است، بخشنده هر سود
وَ فَضْل، وَ كاشِفِ كُلِّ عَظيمَة وَ اَزْل. اَحْمَدُهُ عَلى عَواطِفِ كَرَمِهِ،
و فضل، و برطرف کننده هر بلاى عظیم و شدت است. او را بر کَرَمهاى پى در پى،
وَ سَوابِغ  ِ نِعَمِهِ، وَ اُومِنُ بِهِ اَوَّلاً بادِياً،
و نعمت هاى فراوان و کاملش سپاس مى گویم، و به او ایمان مى آورم که اول است و ابتداکننده آفرینش،
وَ اَسْتَهْديهِ قَريباً هادِياً، وَ اَسْتَعينُهُ قاهِراً قادِراً.
و از او هدایت مى خواهم که نزدیک است و هدایت کننده، و از او کمک مى طلبم که غالب است و قوى،
وَ اَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ كافياً ناصِراً. وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
و به او اعتماد مى نمایم که کفایت کننده است و یاور. و شهادت مى دهم که محمد صلّى اللّه علیه وآله
عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اَرْسَلَهُ لاِِنْفاذِ اَمْرِهِ، وَ اِنْهاءِ عُذْرِهِ، وَ تَقْديمِ نُذُرِهِ.
بنده و فرستاده اوست، که او را براى اجراى فرمانش، و ابلاغ حجّتش، و ترساندن عاصیان از عذابش فرستاد.
اُوصيكُمْ عِبادَ اللّهِ بِتَقْوَى اللّهِ الَّذى ضَرَبَ لَكُمُ الاَْمْثالَ، وَ وَقَّتَ
اى بندگان خدا، شما را به تقواى الهى سفارش مى کنم، خداوندى که براى شما مثلها زد، مدت زندگى شما
لَكُمُ الاْجالَ، وَاَلْبَسَكُمُ الرِّياشَ، وَ اَرْفَعَ لَكُمُ الْمَعاشَ، وَ اَحاطَ بِكُمُ
را معین فرمود، به شما لباس پوشاند، فراخى معیشت داد، شما را در محدوده شماره گرى اعمال
الاِْحْصاءَ، وَ اَرْصَدَ لَكُمُ الْجَزاءَ، وَ آثَرَكُمْ بِالنِّعَمِ السَّوابِغِ وَالرِّفَدِ
قرار داد، و جزاى کردارتان را آماده نموده، شما را براى نعمت هاى کامل و عطایاى فراوان
الرَّوافِغِ، وَ اَنْذَرَكُمْ بِالْحُجَجِ الْبَوالِغِ، وَ اَحْصاكُمْ عَدَداً، وَ وَظَّفَ
اختیار نموده، و با دلایل رسا از عذاب فردا بیم داده، شما را به شمار آورده، و مدت زندگى شما
لَكُمْ مُدَداً فى قَرارِ خِبْرَة وَ دارِ عِبْرَة، اَنْتُمْ مُخْتَبَرُونَ فيها
را در قرارگاه امتحان و سراى عبرت معین نموده، در دنیا آزمایش مى شوید،
وَ مُحاسَبُونَ عَلَيْها، فَاِنَّ الدُّنْيا رَنِقٌ مَشْرَبُها، رَدِغٌ مَشْرَعُها،
و بر اساس آن مورد محاسبه قرار مى گیرید، زیرا آبشخور دنیا ناصاف و کدر، چشمه اش گل آلود و لغزنده،
يُونِقُ مَنْظَرُها، وَ يُوبِقُ مَخْبَرُها. غُرُورٌ حائِلٌ، وَ ضَوْءً آفِلٌ،
دیدگاهش زیبا و فریبنده، و آزمایشگاهش تباه کننده است. فریبنده اى زودگذر، و نورى غروب کننده،
وَ ظِلٌّ زائِلٌ، وَ سِنادٌ مائِلٌ. حَتّى اِذا اَنِسَ نافِرُها،
و سایه اى از بین رونده، و تکیه گاهى رو به افتادن است. تا آن گاه که رمنده از آن به آن انس گیرد،
وَ اطْمَاَنَّ ناكِرُها، قَمَصَتْ بِاَرْجُلِها،
و متوحش از آن به آن مطمئن گردد، همچون اسب سرکش که پا بلند و به زمین کوبد سوارش را به خاک اندازد،
وَ قَنَصَتْ بِاَحْبُلِها، وَ اَقْصَدَتْ بِاَسْهُمِها، وَ اَعْلَقَتِ الْمَرْءَ اَوْهاقَ
و او را به دامهایش صید کند، و به تیرهاى هلاک کننده اش بدوزد، و در پایان کار گردنش را به کمندهاى
الْمَنِيَّةِ، قائِدَةً لَهُ اِلى ضَنْكِ الْمَضْجَعِ، وَ وَحْشَةِ الْمَرْجِع  ِ، وَ مُعايَنَةِ
مرگ ببندد، در حالى که او را به خوابگاه تنگ قبر، و بازگشتگاه ترسناک، و مشاهده
الْمَحَـلِّ، وَ ثَوابِ الْعَمَلِ.
جایگاه ابدى، و درک جزاى عمل سوق دهد.
وَ كَذلِكَ الْخَلَفُ يَعْقُبُ السَّلَفَ، لاتُقْلِعُ الْمَنِيَّةُ اخْتِراماً،
همین است برخورد دنیا با آیندگانى که جانشین گذشتگانند، مرگ از نابود کردنشان بازنمى ایستد،
وَلايَرْعَوِى الْباقُونَ اجْتِراماً، يَحْتَذُونَ مِثالاً، وَ يَمْضُونَ اَرْسالاً اِلى
و ماندگان از آلودگى دست برنمى دارند، از رویه گذشتگان پیروى مى نمایند، و این همه پى در پى از
غايَةِ الاِْنْتِهاءِ، وَ صَيُّورِ الْفَناءِ. حَتّى اِذا تَصَرَّمَتِ الاُْمُورُ،
دنیا مى روند تا نهایت پایان و عاقبت فنا و نیستى. تا آن گاه که رشته امور از هم بگسلد،
وَ تَقَضَّتِ الدُّهُورُ، وَ اَزِقَ النُّشُورُ، اَخْرَجَهُمْ مِنْ ضَرائِحِ الْقُبُورِ،
و روزگاران سپرى گردد، و بیرون آمدن مردگان از قبر نزدیک شود، خداوند همه را از میان گورها،
وَ اَوْكارِ الطُّيُورِ، وَ اَوْجِرَةِ السِّباعِ، وَ مَطارِح  ِ الْمَهالِكِ، سِراعاً اِلى
و آشیانه پرندگان، و لانه درندگان، و پرتگاههاى هلاک به در آورد، در حالى که به سوى امرش
اَمْرِهِ، مُهْطِعينَ اِلى مَعادِهِ، رَعيلاً صُمُوتاً، قِياماً صُفُوفاً، يُنْفِذُهُمُ
شتابان، و به معرکه معادشان عجله کنان روان گردند، گروهى خاموش، و ایستادگانى صَف زده، دید خداوند
الْبَصَرُ، وَ يُسْمِعُهُمُ الدَّاعى، عَلَيْهِمْ لَبُوسُ الاِْسْتِكانَةِ، وَ ضَرَعُ
بر همه احاطه دارد، ندادهنده ندایش را به همه مى شنواند، لباس خاکسارى و ذلتِ تسلیم و
الاِْسْتِسْلامِ وَ الذِّلَّةِ، قَدْ ضَلَّتِ الْحِيَلُ، وَ انْقَطَعَ الاَْمَلُ،
و خوارى بر آنان پوشانده مى شود، روزى است که چاره سازى در آن کارساز نیست، آرزو قطع شده،
وَ هَوَتِ الاَْفْئِدَةُ كاظِمَةً، وَخَشَعَتِ الاَْصْواتُ مُهَيْنِمَةً، وَاَلْجَمَ الْعَرَقُ،
دلها از ترس تهى و خاموش شده، صداها آهسته و مخفى گشته، عرق تا دهان رسیده،
وَ عَظُمَ الشَّفَقُ، وَ اُرْعِدَتِ الاَْسْماعُ لِزَبْرَةِ الدّاعى اِلى فَصْلِ
و ترس از گناه عظیم شده، و گوشها از شنیدن فریاد رعدآساى منادى حق براى بیان حکم قاطع میان
الْخِطابِ، وَ مُقايَضَةِ الْجَزاءِ، وَ نَكالِ الْعِقابِ، وَ نَوالِ الثَّوابِ.
حـق و باطل و رسـیدن به جزاى عمـل نیک و بد و کیفر و ثـواب به لـرزه درآمـده اسـت!
عِبادٌ مَخْلُوقُونَ اقْتِداراً، وَ مَرْبُوبُونَ اقْتِساراً،
این جمعیت بندگانى هستند که به قدرت خلق شده، و بى اختیار در مدار پرورش حق قرار گرفته اند،
وَ مَقْبُوضُونَ احْتِضاراً، وَ مُضَمَّنُونَ اَجْداثاً، وَ كائِنُونَ رُفاتاً،
و با حضور فرشتگان دچار مرگ گشته، و در درون قبر گذاشته شده، و در معرض پوسیدگى آمده،
وَ مَبْعُوثُونَ اَفْراداً، وَ مَدينُونَ جَزاءً، وَ مُمَيَّزُونَ حِساباً.
و تنها سر از قبر برآورده، و در برابر اعمالشان جزا داده مى شوند، و وضعشان با محاسبه حق روشن مى شود.
قَدْ اُمْهِلُوا فى طَلَبِ الْمَخْرَج  ِ، وَ هُدُوا سَبيلَ الْمَنْهَجِ، وَ عُمِّرُوا
اینان در دنیا براى بیرون آمدن از گمراهى مهلت داده شدند، و به راه روشن هدایت گشتند، و فرصت در اختیارشان
مَهَلَ الْمُسْتَعْتِبِ، وَ كُشِفَتْ عَنْهُمْ سُدَفُ الرِّيَبِ،
قرارگرفت مانند فرصت دادن به شخصى که ناراضى را از خود راضى کند، پرده شبهات از برابر چشمشان برداشته شد،
وَ خُلُّوا لِمِضْمارِ الْجِيادِ، وَ رَوِيَّةِ الاِْرْتِيادِ، وَ اَناةِ الْمُقْتَبِسِ الْمُرْتادِ
در میدان مسابقه به سوى خیرات رها شدند، و مجال تفکر براى رسیدن به بهترین مراتب و اقتباس نور سعادت
فى مُدَّةِ الاَْجَلِ وَ مُضْطَرَبِ الْمَهَلِ. فَيا لَها اَمْثالاً صائِبَةً،
در مدت حیات و محلّ آمد و شد فرصت به آنان عنایت شد. عجبا از این مثلهاى صحیح و راست،
وَ مَواعِظَ شافِيَةً، لَوْ صادَفَتْ قُلُوباً زاكِيَةً، وَ اَسْماعاً واعِيَةً،
و پندهاى شفادهنده، اگر با دلهاى پاک، و گوشهاى شنوا،
وَ آراءً عازِمَـةً، وَاَلْباباً حازِمَةً.
و آراء ثابت، و عقلهاى دوراندیش برخورد کند.
فَاتَّقُوا اللّهَ تَقِيَّةَ مَنْ سَمِعَ فَخَشَعَ، وَ اقْتَرَفَ فَاعْتَرَفَ، وَ وَجِلَ
پس تقواى الهى پیشه کنید مانند تقواى کسى که شنید و خاشع شد، و گناه کرد و اعتراف نمود، و ترسید و به عمل
فَعَمِلَ، وَ حاذَرَ فَبادَرَ، وَ اَيْقَنَ فَاَحْسَنَ، وَ عُبِّرَ فَاعْتَبَرَ،
برخاست، حذرنمود و به سوى طاعت شتافت، یقین کرد ونیکى پیشه ساخت، عبرت به او عرضه شد و عبرت گرفت.
وَ حُذِّرَ فَحَذِرَ، وَ زُجِرَ فَازْدَجَرَ، وَ اَجابَ فَاَنابَ،
او راترساندند و اوترسید، ممنوع از گناه شد وپذیراى ممنوعیت گشت،دعوت حق را اجابت کرد و به حق دل داد،
وَ رَجَعَ فَتابَ، وَ اقْتَدى فَاحْتَذى، وَ اُرِىَ فَرَأى.
از گناه برگشت و توبه نمود، به هادیان راه اقتدا کرد و به طریق ایشان رفت، حقیقت به او ارائه شد و او مشاهده کرد،
فَاَسْرَعَ طالِباً، وَ نَجا هارِباً، فَاَفَادَ ذَخيرَةً، وَ اَطابَ سَريرَةً،
پس شتابان طالب حق شد، و با گریز از زشتى نجات یافت، ذخیره آخرت یافت، باطن را پاکیزه کرد،
وَ عَمَّرَ مَعاداً، وَ اسْتَظْهَرَ زاداً لِيَوْمِ رَحيلِهِ، وَ وَجْهِ سَبيلِهِ،
قیامتش را آباد نمود، و زاد و توشه براى روز مرگ و راه پر خطر و وقت نیاز و محل
وَ حالِ حاجَتِهِ، وَ مَوْطِنِ فاقَتِهِ، وَ قَدَّمَ اَمامَهُ لِدارِ مُقامِهِ.
تهیدستى بر مرکب خود بار کرد، و براى جایگاه ابدى زاد و راحله پیش فرستاد.
فَاتَّقُوا اللّهَ عِبادَ اللّهِ جِهَةَ ما خَلَقُكُمْ لَهُ، وَ احْذَرُوا مِنْهُ
پس اى بندگان خدا، در جهت هدفى که شما را براى آن آفریده تقوا پیشه کنید، و از او حذر کنید
كُنْهَ ما حَذَّرَكُمْ مِنْ نَفْسِهِ، وَ اسْتَحِقُّوا مِنْهُ ما اَعَدَّ لَكُمْ
نهایت حذرى که شما را از جانب خود برحذر داشته، و کسب استحقاق کنید براى تحقق وعده صادقانه
بِالتَّنَجُّـزِ لِصِدْقِ ميعادِهِ، وَالْحَذَرِ مِنْ هَوْلِ مَعادِهِ.
حق جهت آنچه در قیامت براى شما مهیا کرده، و براى حذر از هول روز معاد.
و مِنْها
قسمتى از این خطبه است
در یادآورى برخى نعمتهاى حق
جَعَلَ لَكُمْ اَسْماعاً لِتَعِىَ ما عَناها، وَ اَبْصاراً لِتَجْلُوَ عَنْ عَشاها،
براى شما گوشها قرار داد تا آنچه به کار آید حفظ کنند، و چشمها مقرر فرمود تا از تاریکى ها بینا شوند،
وَ اَشْلاءً جامِعَةً لاَِعْضائِها، مُلائِمَةً لاَِحْنائِها، فى تَرْكيبِ صُوَرِها،
هر عضو را شامل اعضا گردانید، و آن اعضا را در تألیف صورت و دوامشان در محل هاى
وَ مُدَدِ عُمُرِها، بِاَبْدان قائِمَة بِاَرْفاقِها، وَ قُلُوب رائِدَة لاَِرْزاقِها،
مناسب قرار داد، با بدنهایى که با ابزار سودمند برقرارند، و دلهایى که جوینده ارزاق خود هستند،
فى مُجَلِّلاتِ نِعَمِهِ، وَ مُوجِباتِ مِنَنِهِ، وَ حَواجِزِ عافِيَتِهِ. وَ قَدَّرَ لَكُمْ
در حالى که انسانها در نعمت هاى بزرگ، و موجبات احسان، و موانع آفات تندرستى غرقند. مدت عمر
اَعْماراً سَتَرَها عَنْكُمْ، وَ خَلَّفَ لَكُمْ عِبَراً مِنْ آثارِ الْماضينَ قَبْلَكُمْ:
مقدّر را از شما پنهان داشت، و از آثار گذشتگان براى شما عبرتها به جاى گذاشت:
مِنْ مُسْتَمْتَع  ِ خَلاقِهِمْ، وَ مُسْتَفْسَح  ِ خِناقِهِمْ، اَرْهَقَتْهُمُ
از بهره اى که از دنیا بردند، و از فراخى عمر که پیش از گلوگیر شدن مرگ نصیب آنان بود، ولى قبل از اینکه به
الْمَنايا دُونَ الاْمالِ، وَ شَذَّبَهُمْ عَنْها تَخَرُّمُ الاْجالِ.
آرزوهایشان برسند مرگ به طرف آنان شتاب کرد، و گسستن ریسمان اجل آنان را از آرزوهایشان جدا نمود.
لَمْ يَمْهَدُوا فى سَلامَةِ الاَْبْدانِ، وَ لَمْ يَعْتَبِرُوا فى اُنُفِ الاَْوانِ.
به وقت تندرستى زاد آخرت تهیه نکردند، و از ابتداى جوانى عبرت نگرفتند.
فَهَلْ يَنْتَظِرُ اَهْلُ بَضاضَةِ الشَّبابِ اِلاّ حَوانِىَ الْهَرَمِ؟ وَ اَهْلُ غَضارَةِ
آیا آن که در عنفوان جوانى است جز خمیدگى و پیرى را انتظار مى کشد؟ و آن که در شادابى سلامت
الصِّحَّةِ اِلاَّ نَوازِلَ السَّقَمِ؟ وَ اَهْلُ مُدَّةِ الْبَقاءِ اِلاّ آوِنَةَ الْفَناءِ؟
است غیر از امراض گوناگون را توقع دارد؟ و کسى که فعلاً موجود است جز ساعت فنا را منتظر است؟
مَعَ قُرْبِ الزِّيالِ، وَ اُزُوفِ الاِْنْتِقالِ، وَ عَلَزِ الْقَلَقِ، وَ اَلَمِ الْمَضَضِ،
آن هم با نزدیک شدن جدایى از زندگى، و کوچ از این دنیا، و لرزه و اضطراب، و درد سوز دل،
وَ غُصَصِ الْجَرَضِ، وَ تَلَفُّتِ الاِْسْتِغاثَةِ بِنُصْرَةِ الْحَفَدَةِ وَالاَْقْرِباءِ
و فروبردن آب دهان از غصه و رنج، و دیده به اطراف دوختن براى کمک خواستن از فرزندان و خویشان
وَ الاَْعِزَّةِ وَ الْقُرَناءِ. فَهَلْ دَفَعَتِ الاَْقارِبُ؟ اَوْ نَفَعَتِ النَّواحِبُ؟
و دوستان و همسران. آیا این همه نزدیکان قدرت دفع مرگ را از انسان دارند؟ آیا گریه کنندگان سودى مى دهند؟
وَ قَدْ غُودِرَ فى مَحَلَّةِ الاَْمْواتِ رَهيناً، وَ فى ضيقِ الْمَضْجَعِ وَحيداً،
در حالى که مرده خانواده در گورستان به گرو رفته، و در تنگناى قبر تنها مانده،
قَدْ هَتَكَتِ الْهَوامُّ جِلْدَتَهُ، وَ اَبْلَتِ النَّواهِكُ جِدَّتَهُ،
گزندگان پوست بندش را پاره پاره کرده، عوامل لاغرکننده نازکى و تازگى بدنش را کهنه نموده،
وَ عَفَتِ الْعَواصِفُ آثارَهُ، وَ مَحَا الْحَدَثانُ مَعالِمَهُ، وَ صارَتِ
بادهاى سخت آثارش را از میان برداشته، و حوادث زمانه نشانه هاى او را به نابودى کشیده، بدنها پس
الاَْجْسادُ شَحِبَةً بَعْدَ بَضَّتِها، وَ الْعِظامُ نَخِرَةً بَعْدَ قُوَّتِها، وَ الاَْرْواحُ
از تازگى تغییر کرده، و استخوانها پس از قوّت پوسیده، و جانها در گرو
مُرْتَهَنَةً بِثِقَلِ اَعْبائِها، مُوقِنَةً بِغَيْبِ اَنْبائِها، لاتُسْتَزادُ مِنْ صالِحِ
بارهاى گناهان مانده، به اخبار غیبى پس از مرگ یقین پیدا کرده، آنجا از ارواح مردگان اضافه کردن عمل
عَمَلِها، وَ لاتُسْتَعْتَبُ مِنْ سَيِّىءِ زَلَلِها. اَوَلَسْتُمْ اَبْناءَ الْقَوْمِ وَ الاْباءَ؟
صالح نخواهند، و خشنودى حق از خطاهایشان نطلبند. آیا شما زندگانْ فرزندان این مردم و پدران
وَ اِخْوانَهُمْ وَ الاَْقْرِباءَ؟ تَحْتَذُونَ اَمْثِلَتَهُمْ، وَ تَرْكَبُونَ قِدَّتَهُمْ،
و برادران و خویشان ایشان نیستید، که از رفتار آنان پیروى کرده، و به راه آنان مى روید،
وَ تَطَؤُونَ جادَّتَهُمْ؟ فَالْقُلُوبُ قاسِيَةٌ عَنْ حَظِّها، لاهِيَةٌ عَنْ
و در جاده آنان قدم مى گذارید؟ پس دلها از به دست آوردن نصیب معنوى خود سخت است، و از طلب هدایت
رُشْدِها، سالِكَةٌ فى غَيْرِ مِضْمارِها، كَاَنَّ الْمَعْنِىَّ سِواها،
و فلاح خود غافل است، و در غیر مسیر اصلى راه پیماست، گویا مقصود حق غیر ایشان است،
و كَاَنَّ الرُّشْدَ فى اِحْرازِ دُنْياها.
و انگار هدایت و نجاتشان در جمع آورى متاع دنیاست.
وَ اعْلَمُوا اَنَّ مَجازَكُمْ عَلَى الصِّراطِ، وَ مَزالِقِ دَحْضِهِ، وَ اَهاويلِ
و بدانید که عبور شما از صراط است، آنجا که جایگاه لغزش قدمهاست، و محل هول
زَلَلِهِ، وَ تاراتِ اَهْوالِهِ. فَاتَّقُوا اللّهَ عِبادَاللّهِ تَقِيَّةَ ذِى لُبٍّ شَغَلَ
و ترس و انواع مخاطرات. پس اى بندگان خدا، تقواى الهى پیشه کنید، تقواى خردمندى که اندیشه و تفکر دلش
التَّفَكُّرُ قَلْبَهُ، وَ اَنْصَبَ الْخَوْفُ بَدَنَهُ، وَ اَسْهَرَ التَّهَجُّدُ غِرارَ نَوْمِهِ،
را مشغول کرده، و ترس از عذاب بدنش را به رنج افکنده، و عبادت شب کمترین خواب را هم از دیده اش گرفته،
وَ اَظْمَاَ الرَّجاءُ هَواجِرَ يَوْمِهِ، وَ ظَلَفَ الزُّهْدُ شَهَواتِهِ،
و امید به رحمت حق او را در گرماى وسط روز تشنه نگاه داشته، و بى رغبتى به دنیا وى را از شهواتش منع کرده،
وَ اَرْجَفَ الذِّكْرُ بِلِسانِهِ، وَ قَدَّمَ الْخَوْفَ لاَِمانِهِ،
و ذکر الهى زبانش را به حرکت و شتاب واداشته، و وحشت را براى امن در قیامت مقدم داشته،
وَ تَنَكَّبَ الْمَخالِجَ عَنْ وَضَح  ِ السَّبيلِ، وَ سَلَكَ اَقْصَدَ الْمَسالِكِ اِلَى
و از اندیشه هایى که او را از راه روشن حق بازدارد کناره گرفته، و براى رسیدن به راه مطلوب در میانه ترین راه
النَّهْج  ِ الْمَطْلُوبِ، وَ لَمْ تَفْتِلْهُ فاتِلاتُ الْغُرُورِ، وَ لَمْ تَعْمَ عَلَيْهِ
(که راه خداست) حرکت کرده، و عوامل کبر و غرور او را از راه حق بازنگردانده، و امور اشتباه انگیز بر او
مُشْتَبِهاتُ الاُْمُورِ، ظافِراً بِفَرْحَةِ الْبُشْرى، وَ راحَةِ النُّعْمى،
پوشیده نمانده، به خوشحالىِ بشارت حق به بهشت و آسایش زندگى اخروى در آسوده ترین خوابگاه خود (که قبر
فى اَنْعَمِ نَوْمِهِ، وَ آمَنِ يَوْمِهِ، قَدْ عَبَرَ مَعْبَرَ الْعاجِلَةِ حَميداً،
است) و ایمن ترین روزش (که قیامت است) دست یافته، از گذرگاه دنیا به طور پسندیده عبور نموده،
وَ قَدَّمَ زادَ الاْجِلَةِ سَـعيداً. وَ بادَرَ مِنْ وَجَـل،
و توشه آخرت، باسعادت و خوشبختى پیش فرستاده، و محض ترس از مقام حق به سوى کردار پسندیده شتافته،
وَ اَكْمَـشَ فـى مَهَل، وَ رَغِـبَ فـى طَلَـب،
و در ایّام مهلت در دنیا به سوى طاعت سرعت کرده، و در جستجوى رضاى حق شوق نشان داده،
وَ ذَهَبَ عَنْ هَرَب، وَ راقَبَ فى يَوْمِهِ غَدَهُ، وَ نَظَرَ قَدَماً اَمامَهُ.
و به خاطر خوف خدا از گناه گریخته، و امروز به فکر فردا بوده، و هماره به آینده نگریسته است.
فَكَفى بِالْجَنَّةِ ثَواباً وَ نَوالاً، وَ كَفى بِالنّارِ عِقاباً وَ وَبالاً، وَ كَفى بِاللّهِ
پس بهشت براى ثواب و پاداش به اندازه است، و دوزخ براى عذاب و گرفتارى بس است، و کافى است که خدا
مُنْتَقِماً وَ نَصيـراً، وَ كَفى بِالْكِتابِ حَجيجاً وَ خَصيماً.
انتقام گیرنده و یاور است، و همین بس که قرآن در قیامت احتجاج کننده و مخاصمه گر است.
اُوصيكُمْ بِتَقْوَى اللّهِ الَّذى اَعْذَرَ بِما اَنْذَرَ، وَ احْتَجَّ
من شما را به تقواى الهى سفارش مى کنم که شما را به سبب آنچه بیم داده جاى عذرى نگداشته، و حجت را با راه
بِما نَهَجَ، وَ حَذَّرَكُمْ عَدُواًّ نَفَذَ فِى الصُّدُورِ خَفِيّاً،
روشنى که پیش پاى شما نهاده تمام کرده، و شما را از دشمنى برحذر داشته که پنهانى در سینه ها نفوذ مى کند،
وَ نَفَثَ فِى الاْذانِ نَجِيّاً، فَاَضَلَّ وَ اَرْدى، وَ وَعَدَ فَمَنّى،
ومخفیانه درگوشهاسخن مى گوید، پس انسان راگمراه کرده به تباهى مى کشد، و وعده مى دهد و در آرزوهامى افکند،
وَ زَيَّنَ سَيِّئاتِ الْجَرائِمِ، وَ هَوَّنَ مُوبِقاتِ الْعَظائِمِ، حَتّى اِذَا
و گناهان بسیار زشت را آرایش داده، ومعاصى کبیره هلاکت بار را ناچیزجلوه مى دهد، تا به تدریج قرین
اسْتَدْرَجَ قَرينَتَهُ، وَ اسْتَغْلَقَ رَهينَتَهُ، اَنْكَرَ ما زَيَّنَ،
خود را بفریبد، و گروگانش را به قید طاعت خود درآورد، آنوقت آنچه را آراسته بود منکر گردد،
وَ اسْـتَـعْـظَـمَ ماهَـوَّنَ، وَ حَـذَّرَ ما اَمَّـنَ.
و آنچه را آسان جلوه داده بود بزرگ شمرد، و از آنچه ایمن نموده بود بترساند.
وَ مِنها فى صِفَةِ خَلْـقِ الاِْنْسانِ
و از این خطبه است در چگونگى آفرینش انسان
اَمْ هذَا الَّذى اَنْشَأَهُ فى ظُلُماتِ الاَْرْحامِ، وَ شُغُفِ الاَْسْتارِ:
یا این انسانى که خداوند او را در تاریکیهاى رحم، و غلاف پوشاننده بدین صورت ایجاد کرد:
نُطْفَةً دِهاقاً، وَ عَلَقَةً مُحاقاً، وَ جَنيناً وَ راضِعاً، وَ وَليداً وَ يافِعاً.
نطفه ریخته شده، و خون بسته صورتبندى نشده، و جنین در رحم و طفل شیرخوار، و کودک و نوجوان.
ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْباً حافِظاً، وَ لِساناً لافِظاً، وَ بَصَراً لاحِظاً، لِيَفْهَمَ مُعْتَبِراً،
آن گاه براى او قلبى حافظ، و زبانى گویا، و چشمى بینا قرار داد، تا بفهمد و پند گیرد،
وَ يُقْصِرَ مُزْدَجِراً. حَتّى اِذا قامَ اعْتِدالُهُ، وَ اسْتَوى مِثالُهُ،
و از گناه خوددارى نماید. ولى چون به حد کمال رسید، و قامتش آراسته شد،
نَفَرَ مُسْتَكْبِراً، وَخَبَطَ سادِراً، ماتِحاً فى غَرْبِ هَواهُ،
به حال غرور و کبر از مدار حق گریخت، و بى باک و گمراه گشت، با دلْوِ هوا و هوس آب کشید،
كادِحاً سَعْياً لِدُنْياهُ، فى لَذّاتِ طَرَبِهِ، وَ بَدَواتِ اَرَبِهِ، لايَحْتَسِبُ
براى رسیدن به دنیا کوشش بسیار کرد، در هر لذت و خوشى گام نهاد، هرچه به نظرش رسید عمل کرد، احتمال
رَزِيَّةً، وَلايَخْشَعُ تَقِيَّةً، فَماتَ فى فِتْنَتِهِ غَريراً، وَ عاشَ
اینکه به بلا وناکامى دچارشود نداد، واز هیچ گناهى پروانکرد، پس درغفلت وگمراهى عمرش را تمام کرد، ومدتى اندک
فى هَفْوَتِهِ يَسيراً، لَمْ يُفِدْ عِوَضاً، وَلَمْ يَقْضِ مُفْتَرَضاً.
در گناهان خود به سر برد، در برابر نعمت هاى خدادادى سودى عاید خود ننمود، و به آنچه واجب بود اعتنا نکرد.
دَهِمَتْهُ فَجَعاتُ الْمَنِيَّةِ فى غُبَّرِ جِماحِهِ، وَ سَنَنِ مِراحِهِ،
در اواخر طغیان و پیروى از هوا و خوشى لذت، ناگواریهاى مرگ او را گرفت،
فَظَلَّ سادِراً، وَ باتَ ساهِراً، فى غَمَراتِ الاْلامِ، وَ طَوارِقِ الاَْوْجاعِ
پس حیرت زده و سرگردان، شب را تا روز نخوابید، آن هم با دردهاى شدید، و بیماریهاى گوناگون که
وَالاَْسْقامِ، بَيْنَ اَخ شَقيق، وَ والِد شَفيق، وَداعِيَة بِالْوَيْلِ جَزَعاً،
شدّتش در شب است، در حالى که برادرى غمخوار و پدرى مهربان، و همسرى که از بیتابى ناله مى زد، ودخترى که
وَلادِمَة لِلصَّدْرِ قَلَقاً، وَالْمَرْءُ فى سَكْرَة مُلْهِيَة،
از اضطراب به سینه مى کوبید در اطراف او بودند، و آن بیچاره در سکرات مرگ که او را به خود مشغول داشته،
وَ غَمْرَة كارِثَة، وَ اَنَّة مُوجِعَة، وَ جَذْبَة مُكْرِبَة، وَ سَوْقَة مُتْعِبَة.
و غم و غصه فراوان، و ناله جانسوز، و سختى جان کندن، و رفتن از دنیا با مشقت و رنج گرفتار بود!
ثُمَّ اُدْرِجَ فى اَكْفانِهِ مُبْلِساً، وَ جُذِبَ مُنْقاداً سَلِساً،
سپس در حالت ناامیدى پیچیده به کفن ها مى شود، و بدون نشان دادن مقاومت به سوى قبر روانه اش مى کنند،
ثُمَّ اُلْقِىَ عَلَى الاَْعْوادِ، رَجيعَ وَصَب وَ نِضْوَ سَقَم،
او را روى تخته تابوت انداخته، مانند شتر از سفر بازگشته وامانده و از حال رفته و رنجور و لاغر شده،
تَحْمِلُهُ حَفَدَةُ الْوِلْدانِ وَ حَشَدَةُ الاِْخْوانِ، اِلى دارِ غُرْبَتِهِ، وَ مُنْقَطَع  ِ
فرزندان و برادران جمع گشته او را با دوش تا خانه غربت مى برند، جایى که دیگر دیده
زَوْرَتِهِ. حَتّى اِذَا انْصَرَفَ الْمُشَيِّعُ، وَ رَجَعَ الْمُتَفَجِّعُ، اُقْعِدَ فى
نخواهد شد. و چون مشایعت کنندگان و مصیبت زده ها برگردند، او را در قبر مى نشانند در حالى که
حُفْرَتِهِ نَجِيّاً لِبَهْتَةِ السُّؤالِ وَ عَثْرَةِ الاِْمْتِحانِ. وَ اَعْظَمُ ما هُنالِكَ بَلِيَّةً
از ترس سئوال و لغزشِ در امتحان آهسته سخن مى گوید. بزرگترین بلا در آنجا افتادن
نُزُولُ الْحَميمِ، وَ تَصْلِيَةُ الْجَحيمِ، وَ فَوْراتُ السَّعيرِ، وَسَوْراتُ الزَّفيرِ.
در آب جوشان، و وارد شدن به جهنّم، و هیجان آتش سوزان، و شدت فریاد آن است.
لا فَتْرَةٌ مُريحَةٌ، وَ لا دَعَةٌ مُزيحَةٌ، وَ لا قُوَّةٌ
در عذاب حق سکونوآرامشى نیست تا او را استراحت دهد، و نه آسایشى تا بلا را برطرف کند، و نه طاقتى
حاجِزَةٌ، وَ لا مَوْتَةٌ ناجِزَةٌ، وَ لا سِنَةٌ مُسْلِيَةٌ،
تا مانع از درد شود، و نه مرگى تا وى را نجات بخشد، و نه چرتى وخواب اندکى که غصه اش را رفع کند،
بَيْنَ اَطْوارِ الْمَوْتاتِ، وَ عَذابِ السّاعاتِ. اِنّا بِاللّهِ عائِذُونَ.
بین مرگهاى مختلف و عذابهاى پى درپى گرفتار است. ما از این مصائب به خـدا پناه مى بریم.
عِبادَ اللّهِ! اَيْنَ الَّذينَ عُمِّرُوا فَنَعِمُوا، وَ عُلِّمُوا فَفَهِمُوا،
بندگان خدا! کجایندآنانى که خدا به آنها عمرداد و برخوردار از نعمت شدند، و به آنان آموخته شد ودانستند،
وَ اُنْظِرُوا فَلَهَوْا، وَ سُلِّمُوا فَنَسُوا؟ اُمْهِلُوا طَويلاً،
و مهلت داده شدند ولى سرگرم و غافل ماندند، و در سلامتى بودند ولى فراموش کردند، فرصتى طولانى یافتند،
وَ مُنِحُوا جَميلاً، وَ حُذِّرُوا اَليماً، وَ وُعِدُوا جَسيماً؟!
و به آنان احسان نیکو شد، و از عذاب ترسانده شدند، و وعده هاى بزرگ به آنان داده شد؟!
اِحْذَرُوا الذُّنُوبَ الْمُوَرِّطَةَ، وَالْعُيُوبَ الْمُسْخِطَةَ. اُولِى الاَْبْصارِ
از گناهان تباه کننده، و از عیوبى که خدا را به خشم مى آورد دورى کنید. اى صاحبان بینایى
وَ الاَْسْماع  ِ، وَالْعافِيَةِ وَالْمَتاع  ِ! هَلْ مِنْ مَناص اَوْخَلاص، اَوْ مَعاذ
و شنوایى، و سلامتى و ثروت، آیا هیچ جاى فرار و خلاصى، یا تکیه گاه و پناهگاهى،
اَوْ مَلاذ، اَوْ فِرار اَوْ مَحار اَمْ لا؟ فَاَنّى تُؤْفَكُونَ؟ اَمْ اَيْنَ تُصْرَفُونَ؟
یا گریز و راه بازگشتى هست یا نه؟ پس به کدام راه منحرف مى شوید؟ و یا به کدام جانب مى برندتان؟
اَمْ بِماذا تَغْتَرُّونَ، وَ اِنَّما حَظُّ اَحَدِكُمْ مِنَ الاَْرْضِ ذاتِ الطُّولِ
یا به چه چیز فریفته مى شوید؟ نصیب هر کدام شما از زمین به اندازه طول
وَالْعَرْضِ قيدُ قَدِّهِ، مُتَعَفِّراً عَلى خَدِّهِ. الاْنَ عِبادَ اللّهِ، وَ الْخِناقُ
و عرض قامت اوست، خوابگاهى که چهره بر خاکش مى گذارد. اى بندگان خدا، اکنون که ریسمان مرگ به
مُهْمَلٌ، وَالرُّوحُ مُرْسَلٌ فى فَيْنَةِ الاِْرْشادِ، وَ راحَةِ الاَْجْسادِ، وَ باحَةِ
گردنتان نیفتاده، و روحتان در موقعیت به دست آوردن هدایت آزاد، و بدنها راحت، و میدان اجتماعْ
الاِْحْتِشادِ، وَ مَهَلِ الْبَقِيَّةِ، وَ اُنُفِ الْمَشِيَّةِ، وَ اِنْظارِ التَّوْبَةِ، وَ انْفِساح  ِ
وسیع، و مهلت حیات و اراده و اختیار برقرار، و وقت توبه و بازگشت، و فرصت انجام کار در
الْحَوْبَةِ، قَبْلَ الضَّنْكِ وَالْمَضيقِ، وَ الرَّوْع  ِ وَ الزُّهُوقِ، وَ قَبْلَ
در اختیار است، قبل از رسیدن تنگى وقت، و تنگناى قبر، و ترس از فنا، و مفارقت جان از بدن، و رسیدن پیک
قُدُومِ الْغائِبِ الْمُنْتَظَرِ، وَ اَخْذَةِ الْعَزيزِ الْمُقْتَدِرِ.
مرگ که مورد توقع است، و پیش از دچار شدن به عذاب خداوند عزیز مقتدر فرصت را غنیمت دانید.
-وَ فى الْخَبَرِ اَنَّهُ عَلَيْهِ السّلامُ لَمّا خَطَبَ بِهذِهِ الْخُطْبَةِ اقْشَعَرَّتْ لَها الْجُلُودُ،
]در خبر است که وقتى امیرالمؤمنین علیه السلام این خطبه را خواند بدنها لرزید،
وَ بَكَتِ الْعُيُونُ، وَ رَجَفَتِ الْقُلُوبُ. وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يُسَمِّى هذِهِ الْخُطْبَةَ الْغَرّاءَ.-
اشکها سرازیر شد، و دلها به اضطراب آمد. و بعضى از مردم این خطبه را خطبه غرّا نامند.[

خطبه‌های نهج‌البلاغه

نهج‌البلاغه: خطبه 1 نهج‌البلاغه: خطبه 2 نهج‌البلاغه: خطبه 3 نهج‌البلاغه: خطبه 4 نهج‌البلاغه: خطبه 5 نهج‌البلاغه: خطبه 6 نهج‌البلاغه: خطبه 7 نهج‌البلاغه: خطبه 8 نهج‌البلاغه: خطبه 9 نهج‌البلاغه: خطبه 10 نهج‌البلاغه: خطبه 11 نهج‌البلاغه: خطبه 12 نهج‌البلاغه: خطبه 13 نهج‌البلاغه: خطبه 14 نهج‌البلاغه: خطبه 15 نهج‌البلاغه: خطبه 16 نهج‌البلاغه: خطبه 18 نهج‌البلاغه: خطبه 21 نهج‌البلاغه: خطبه 22 نهج‌البلاغه: خطبه 23 نهج‌البلاغه: خطبه 24 نهج‌البلاغه: خطبه 25 نهج‌البلاغه: خطبه 26 نهج‌البلاغه: خطبه 27 نهج‌البلاغه : خطبه 28 نهج‌البلاغه: خطبه 29 نهج‌البلاغه: خطبه 30 نهج‌البلاغه: خطبه 31 نهج‌البلاغه: خطبه 32 نهج‌البلاغه: خطبه 33 نهج‌البلاغه : خطبه 34 نهج‌البلاغه: خطبه 35 نهج‌البلاغه: خطبه 36 نهج‌البلاغه: خطبه 37 نهج‌البلاغه: خطبه 38 نهج‌البلاغه: خطبه 39 نهج‌البلاغه: خطبه 40 نهج‌البلاغه: خطبه 41 نهج‌البلاغه: خطبه 42 نهج‌البلاغه: خطبه 43 نهج‌البلاغه: خطبه 44 نهج‌البلاغه: خطبه 45 نهج‌البلاغه: خطبه 46 نهج‌البلاغه: خطبه 47 نهج‌البلاغه: خطبه 48 نهج‌البلاغه: خطبه 49 نهج‌البلاغه: خطبه 50 نهج‌البلاغه: خطبه 51 نهج‌البلاغه: خطبه 52 نهج‌البلاغه: خطبه 53 نهج‌البلاغه: خطبه 54 نهج‌البلاغه: خطبه 55 نهج‌البلاغه: خطبه 56 نهج‌البلاغه: خطبه 57 نهج‌البلاغه: خطبه 58 نهج‌البلاغه: خطبه 59 نهج‌البلاغه: خطبه 60 نهج‌البلاغه: خطبه 61 نهج‌البلاغه: خطبه 62 نهج‌البلاغه: خطبه 63 نهج‌البلاغه: خطبه 64 نهج‌البلاغه: خطبه 65 نهج‌البلاغه: خطبه 66 نهج‌البلاغه: خطبه 67 نهج‌البلاغه: خطبه 68 نهج‌البلاغه: خطبه 69 نهج‌البلاغه: خطبه 70 نهج‌البلاغه: خطبه 71 نهج‌البلاغه: خطبه 72 نهج‌البلاغه: خطبه 73 نهج‌البلاغه: خطبه 74 نهج‌البلاغه: خطبه 75 نهج‌البلاغه: خطبه 76 نهج‌البلاغه: خطبه 77 نهج‌البلاغه: خطبه 78 نهج‌البلاغه: خطبه 79 نهج‌البلاغه: خطبه 80 نهج‌البلاغه: خطبه 81 نهج‌البلاغه: خطبه 82 نهج‌البلاغه: خطبه 83 نهج‌البلاغه: خطبه 84 نهج‌البلاغه: خطبه 85 نهج‌البلاغه: خطبه 86 نهج‌البلاغه: خطبه 87 نهج‌البلاغه: خطبه 88 نهج‌البلاغه: خطبه 89 نهج‌البلاغه: خطبه 90 نهج‌البلاعه: خطبه 91 نهج‌البلاغه: خطبه 92 نهج‌البلاغه: خطبه 93 نهج‌البلاغه: خطبه 94 نهج‌البلاغه: خطبه 95 نهج‌البلاغه: خطبه 96 نهج‌البلاغه : خطبه 97 نهج‌البلاغه: خطبه 98 نهج‌البلاغه: خطبه 99 نهج‌البلاغه : خطبه 100 نهج‌البلاغه: خطبه 101 نهج‌البلاغه: خطبه 102 نهج‌البلاغه: خطبه 103 نهج‌البلاغه: خطبه 104 نهج‌البلاغه: خطبه 105 نهج‌البلاغه: خطبه 106 نهج‌البلاغه: خطبه 107 نهج‌البلاغه: خطبه 108 نهج‌البلاغه: خطبه 109 نهج‌البلاغه: خطبه 110 نهج‌البلاغه: خطبه 111 نهج‌البلاغه: خطبه 112 نهج‌البلاغه: خطبه 113 نهج‌البلاغه: خطبه 114 نهج‌البلاغه: خطبه 115 نهج‌البلاغه: خطبه 116 نهج‌البلاغه: خطبه 117 نهج‌البلاغه: خطبه 118 نهج‌البلاغه: خطبه 119 نهج‌البلاغه: خطبه 120 نهج‌البلاغه: خطبه 121 نهج‌البلاغه: خطبه 122 نهج‌البلاغه: خطبه 123 نهج‌البلاغه: خطبه 124 نهج‌البلاغه: خطبه 125 نهج‌البلاغه: خطبه 126 نهج‌البلاغه: خطبه 127 نهج‌البلاغه: خطبه 128 نهج‌البلاغه: خطبه 129 نهج‌البلاغه: خطبه 130 نهج‌البلاغه: خطبه 131 نهج‌البلاغه: خطبه 132 نهج‌البلاغه: خطبه 133 نهج‌البلاغه: خطبه 134 نهج‌البلاغه: خطبه 135 نهج‌البلاغه: خطبه 136 نهج‌البلاغه: خطبه 137 نهج‌البلاغه: خطبه 138 نهج‌البلاغه: خطبه 139 نهج‌البلاغه: خطبه 140 نهج‌البلاغه: خطبه 142 نهج‌البلاغه: خطبه 143 نهج‌البلاغه: خطبه 144 نهج‌البلاغه : خطبه 146 نهج‌البلاغه: خطبه 147 نهج‌البلاغه: خطبه 148 نهج‌البلاغه: خطبه 149 نهج‌البلاغه: خطبه 150 نهج‌البلاغه: خطبه 151 نهج‌البلاغه: خطبه 152 نهج‌البلاغه: خطبه 153 نهج‌البلاغه: خطبه 154 نهج‌البلاغه‌: خطبه 155 نهج‌البلاغه: خطبه 156 نهج‌البلاغه: خطبه 157 نهج‌البلاغه: خطبه 158 نهج‌البلاغه: خطبه 159 نهج‌البلاغه: خطبه 160 نهج‌البلاغه: خطبه 161 نهج‌البلاغه: خطبه 162 نهج‌البلاغه: خطبه 163 نهج‌البلاغه: خطبه 164 نهج‌البلاغه: خطبه 165 نهج‌البلاغه: خطبه 166 نهج‌البلاغه: خطبه 167 نهج‌البلاغه: خطبه 168 نهج‌البلاغه: خطبه 169 نهج‌البلاغه: خطبه 170 نهج‌البلاغه: خطبه 171 نهج‌البلاغه: خطبه 172 نهج‌البلاغه: خطبه 173 نهج‌البلاغه: خطبه 174 نهج‌البلاغه: خطبه 175 نهج‌البلاغه: خطبه 176 نهج‌البلاغه: خطبه 177 نهج‌البلاغه: خطبه 178 نهج‌البلاغه: خطبه 179 نهج‌البلاغه: خطبه 180 نهج‌البلاغه: خطبه 181 نهج‌البلاغه: خطبه 182 نهج‌البلاغه: خطبه 183 نهج‌البلاغه: خطبه 184 نهج‌البلاغه: خطبه 185 نهج‌البلاغه: خطبه 186 نهج‌البلاغه: خطبه 187 نهج‌البلاغه: خطبه 188 نهج‌البلاغه: خطبه 189 نهج‌البلاغه: خطبه 190 نهج‌البلاغه: خطبه 191 نهج‌البلاغه: خطبه 192 نهج‌البلاغه: خطبه 193 نهج‌البلاغه: خطبه 194 نهج‌البلاغه: خطبه 195 نهج‌البلاغه: خطبه 196 نهج‌البلاغه: خطبه 197 نهج‌البلاغه: خطبه 198 نهج‌البلاغه: خطبه 199 نهج‌البلاغه: خطبه 200 نهج‌البلاغه: خطبه 201 نهج‌البلاغه: خطبه 202 نهج‌البلاغه: خطبه 203 نهج‌البلاغه: خطبه 204 نهج‌البلاغه: خطبه 205 نهج‌البلاغه: خطبه 206 نهج‌البلاغه: خطبه 207 نهج‌البلاغه: خطبه 208 نهج‌البلاغه: خطبه 209 نهج‌البلاغه: خطبه 210 نهج‌البلاغه: خطبه 211 نهج‌البلاغه: خطبه 212 نهج‌البلاغه: خطبه 213 نهج‌البلاغه: خطبه 214 نهج‌البلاغه: خطبه 215 نهج‌البلاغه: خطبه 216 نهج‌البلاغه: خطبه 217 نهج‌البلاغه: خطبه 218 نهج‌البلاغه: خطبه 219 نهج‌البلاغه: خطبه 220 نهج‌البلاغه: خطبه 221 نهج‌البلاغه: خطبه 222 نهج‌البلاغه: خطبه 223 نهج‌البلاغه: خطبه 224 نهج‌البلاغه: خطبه 225 نهج‌البلاغه: خطبه 226 نهج‌البلاغه: خطبه 227 نهج‌البلاغه: خطبه 228 نهج‌البلاغه: خطبه 229 نهج‌البلاغه: خطبه 230 نهج‌البلاغه: خطبه 231 نهج‌البلاغه: خطبه 232 نهج‌البلاغه: خطبه 233 نهج‌البلاغه: خطبه 234 نهج‌البلاغه: خطبه 235 نهج‌البلاغه: خطبه 236 نهج‌البلاغه: خطبه 237 نهج‌البلاغه: خطبه 238 نهج‌البلاغه: خطبه 239