نهج‌البلاغه: خطبه 90

نهج‌البلاغه: خطبه 90

وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است
- تُعْرَفُ بِخُطْبَةِ الاَْشْباح  ِ، وَ هِىَ مِنْ جَلائِلِ خُطَبِهِ عَلَيْهِ السّلامُ. وَ كانَ
این خطبه معروف به خطبه اشباح است که از خطبه هاى بسیار با عظمت مولاى عاشقان است، این خطبه در
سائِلٌ سَأَلَهُ اَنْ يَصِفَ اللّهَ لَهُ حَتّى كَاَنَّهُ يَراهُ عِياناً. فَغَضِبَ
ارتباط با سئوال سائلى است که از حضرت درخواست کرد خدا را آنچنان وصف کند که گویى او را آشکار مى بیند.
عَلَيْـهِ السَّـلامُ لِـذلِـكَ.-
حضرت از سئوال او که ظرفیت پاسخش را نداشت خشمگین شد.
رَوى مَسْعَدَةُ بْنُ صَدَقَةَ عَنِ الصّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد عَلَيْهمَاالسَّلامُ اَنَّهُ قالَ:
مسعدة بن صدقه از حضرت صادق جعفر بن محمد علیهماالسلام روایت کرده که
خَطَبَ اَميرُالْمُؤمِنينَ عليه السَّلامُ بِهذِهِ الْخُطْبَةِ عَلى مِنْبَرِالْكُوفَةِ، وَ ذلِكَ اَنَّ رَجُلاً اَتاهُ
حضرت امیرالمؤمنین(ع) این خطبه را بر منبر کوفه ایراد فرمود، علتش این بود مردى به محضرش
فَقالَ لَهُ: يا اَميرالْمُؤْمِنينَ، صِفْ لَنا رَبَّنا لِنَزْدادَ لَهُ حُبّاً وَ بِهِ مَعْرفَةً. فَغَضِبَ عليه السَّلامُ
عرضه داشت: خداى را آنچنان براى ما وصف کن تا عشق و معرفت به او زیاد کنیم. حضرت برآشفت
وَ نادى الصَّلاةَ جامِعَةً. فَاجْتَمَعَ النّاسُ حَتّى غَصَّ الْمَسْجِدُ بِاَهْلِهِ،
و فرمود: همه مردم براى نماز اجتماع کنند. مردم جمع شدند تا آنکه مسجد از جمعیت پر شد،
فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ هُوَ مُغْضَبٌ مُتَغَيِّرُ اللَّوْنِ، فَحَمِدَاللّهَ سُبْحانَهُ وَ صَلّى عَلَى النَّبِىِّ
حضرت در حال خشم و تغییر رنگ به منبر رفت، خداى را سپاس گفت و بر پیامبر
(صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ثُمَّ قالَ:
(صلّى اللّه علیه و آله) درود فرستاد، سپس فرمود:
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لايَفِرُهُ الْمَنْعُ وَالْجُمُودُ، وَلايُكْديهِ الاِْعْطاءُ
سپاس خداى را که امساک و جمود بر ثروتش اضافه نمى کند، و عطا و بخشش تهیدستش
وَالْجُودُ، اِذْ كُلُّ مُعْط مُنْتَقَصٌ سِواهُ، وَ كُلُّ مانِع  مَذْمُومٌ ما خَلاهُ. هُوَ
نمى نماید، زیرا هر بخشنده اى جز او ثروتش کم مى شود، و هر منع کننده اى جز او شایسته مذمّت است. اوست
الْمَنّانُ بِفَوائِدِ النِّعَمِ، وَ عَوائِدِ الْمَزيدِ وَالْقِسَمِ. عِيالُهُ الْخَلائِقُ، ضَمِنَ
بخشنده انواع نعمت ها، و فراوانى بهره ها و نصیب ها. جمیع آفریده ها روزى خور اویند، رزق همه را
اَرْزاقَهُمْ، وَ قَدَّرَ اَقْواتَهُمْ، وَ نَهَجَ سَبيلَ الرّاغِبينَ اِلَيْهِ،
ضمانت کرده، و قوت و توشه آنان را مقدّر نموده، و راه روشنش را به رغبت کنندگان و خواهندگان آنچه نزد
وَالطّالِبينَ ما لَدَيْهِ، وَ لَيْسَ بِما سُئِلَ بِاَجْوَدَ مِنْهُ بِما لَمْ يُسْأَلْ.
اوست نشان داده، واین طورنیست که جودوبخشش او در آنجا که از او بخواهند بیشتر از آنجاباشد که از او نخواهند.
الاَْوَّلُ الَّذى لَمْ يَكُنْ لَهُ قَبْلٌ فَيَكُونَ شَىْءٌ قَبْلَهُ، وَ الاْخِرُ الَّذى لَيْسَ
همان اولى است که براى اولیّتش قبلى نبوده تا پیش از او چیزى باشد، و آخرى است که براى آخریتش
لَهُ بَعْدٌ فَيَكُونَ شَىْءٌ بَعْدَهُ، وَالرّادِعُ اَناسِىَّ الاَْبْصارِ عَنْ اَنْ تَنالَهُ اَوْ
بعدى نیست تا موجودى پس از او باشد، و مردمک دیده ها را از دیدن و درکش
تُدْرِكَهُ. مَا اخْتَلَفَ عَلَيْهِ دَهْرٌ فَيَخْتَلِفَ مِنْهُ الْحالُ، وَلا كانَ فى
بازداشت. نه زمان بر او مى گذرد تا از گذر زمان حالش دگرگون شود، و نه در مکانى است
مَكان فَيَجُوزَ عَلَيْهِ الاِْنْتِقالُ. وَ لَوْ وَهَبَ ما تَنَفَّسَتْ عَنْهُ مَعادِنُ
که انتقال برایش صورت بگیرد. اگر آنچه را که معادن کوهها نفس زنان بیرون
الْجِبالِ، وَ ضَحِكَتْ عَنْهُ اَصْدافُ الْبِحارِ، مِنْ فِلِزِّ اللُّجَيْنِ
مى ریزند، و صدفهاى دریا خنده کنندگان ظاهر مى سازند، از نقره خالص
وَالْعِقْيانِ، وَ نُثارَةِ الدُّرِّ وَ حَصيدِ الْمَرْجانِ، ما اَثَّرَ ذلِكَ فى جُودِهِ،
و طلاى ناب، و درّ منثور و خوشه مرجان، همه و همه را ببخشد در جود و سخایش اثر نگذارد،
وَلا اَنْفَدَ سَعَةَ ما عِنْدَهُ، وَ لَكانَ عِنْدَهُ مِنْ ذَخائِرِ الاِْنْعامِ ما لاتُنْفِدُهُ
و وسعت نعمتش را پایان ندهد، و از ذخایر نعمت ها آنقدر نزد او هست که با خواسته هاى
مَطالِبُ الاَْنامِ، لاَِنَّهُ الْجَوادُ الَّذى لايَغيضُهُ سُؤالُ السّائِلينَ،
بندگان تمام نشود، زیرا او بخشنده اى است که درخواست خواهندگان از او نمى کاهد،
وَ لا يُبْخِلُهُ اِلْحاحُ الْمُلِحِّينَ.
و اصرار و دعاى اصرارکنندگان او را بخیل ننماید.
فَانْظُرْ اَيُّهَا السّائِلُ، فَما دَلَّكَ الْقُرْآنُ عَلَيْهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ،
اى پرسش کننده، به دقّت بنگر، آنچه را قرآن از صفات خدا تو را به آن راهنمایى مى کند پیروى کن،
وَ اسْتَضِئْ بِنُورِ هِدايَتِهِ. وَ ما كَلَّفَكَ الشَّيْطانُ عِلْمَهُ مِمّا لَيْسَ فى
و از نور هدایت قرآن بهره مند شو. و آنچه را که شیطان تو را به یاد گرفتن آن واداشته از آنچه
الْكِتابِ عَلَيْكَ فَرْضُهُ، وَلا فى سُنَّةِ النَّبِىِّ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
که در قرآن بر تو لازم نگشته، و در سنّت پیامبر صلّى اللّه علیه وآله
وَ اَئِمَّةِ الْهُدى اَثَرُهُ، فَكِلْ عِلْمَهُ اِلَى اللّهِ سُبْحانَهُ، فَاِنَّ ذلِكَ مُنْتَهى
و ائمّه اثرى نیامده، علمش را به خداى سبحان واگذار، که نهایت حق خداوند
حَقِّ اللّهِ عَلَيْكَ. وَ اعْلَمْ اَنَّ الرّاسِخينَ فِى الْعِلْمِ هُمُ الَّذينَ اَغْناهُمْ
بر تو همین است. و بدان که استواران در دانش آنانند که خداوند آنان را با اقرار به کلّ
عَنِ اقْتِحامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ الاِْقْرارُ بِجُمْلَةِ ما
آنچه از آنها پنهان است و تفسیرش براى آنان روشن نیست، از ورود در ابواب و
جَهِلُوا تَفْسيرَهُ مِنَ الْغَيْبِ الْمَحْجُوبِ، فَمَدَحَ اللّهُ اعْتِرافَهُمْ
سراپرده هاى اسرار پنهانى بى نیاز فرموده، و اعترافشان را به ناتوانى از رسیدن
بِالْعَجْزِ عَنْ تَناوُلِ ما لَمْ يُحيطُوا بِهِ عِلْماً، وَسَمّى تَرْكَهُمُ التَّعَمُّقَ
به آنچه که دانش آنها به آن احاطه ندارد ستوده، و ترک تعمّق آنان را در چیزى که بحث از حقیقت آن را
فيما لَمْ يُكَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ كُنْهِهِ رُسُوخاً. فَاقْتَصِرْ عَلى ذلِكَ،
امر نفرموده استوارى در علم نامیده. پس به همان اندازه که خداوند دانستن آن را مجاز دانسته اکتفا کن،
وَلاتُقَدِّرْ عَظَمَةَ اللّهِ سُبْحانَهُ عَلى قَدْرِ عَقْلِكَ فَتَكُونَ مِنَ الْهالِكينَ.
و عظمت خداوندى را با ترازوى عقلت اندازه مگیر، که دچار هلاکت خواهى شد.
هُوَ الْقادِرُ الَّذى اِذَا ارْتَمَتِ الاَْوْهامُ لِتُدْرِكَ مُنْقَطَعَ قُدْرَتِهِ،
او توانایى است که اگر همه اوهام براى شناخت نهایت قدرتش پیشرفت کنند،
وَ حاوَلَ الْفِكْرُ الْمُبَرَّأُ مِنْ خَطَراتِ الْوَساوِسِ اَنْ يَقَعَ عَلَيْهِ فى
و اندیشه هاى به دور از وساوس شیطانى بخواهند اعماق غیوب
عَميقاتِ غُيُوبِ مَلَكُوتِهِ، وَ تَوَلَّهَتِ الْقُلُوبُ اِلَيْهِ لِتَجْرِىَ فى كَيْفِيَّةِ
ملکوتش را دریابند، و دلها براى به دست آوردن چگونگى صفاتش عاشقانه
صِفاتِهِ، وَ غَمَضَتْ مَداخِلُ الْعُقُولِ فى حَيْثُ لاتَبْلُغُهُ الصِّفاتُ
بکوشند، و عقلها در نهایت دقت در آنجا که به درک صفاتش نمى رسند به
لِتَنالَ عِلْمَ ذاتِهِ، رَدَعَها وَ هِىَ تَجُوبُ مَهاوِىَ سُدَفِ الْغُيُوبِ،
شناخت ذاتش برخیزند، همه و همه را پس زده در حالى که آنها همه راهها و تاریکیهاى عوالم غیب را سیر کرده،
مُتَخَلِّصَةً اِلَيْهِ سُبْحانَهُ، فَرَجَعَتْ اِذْ جُبِهَتْ مُعْتَرِفَةً بِاَنَّهُ لايُنالُ
براى خلاص خود روى به درگاه او آورده اند، عاقبت از این راه برگشته در حالى که اعتراف دارند به اینکه با
بِجَوْرِ الاِْعْتِسافِ كُنْهُ مَعْرِفَتِهِ، وَلاتَخْطُرُ بِبالِ اُولِى الرَّوِيّاتِ
پیمودن راه و بیراه، رسیدن به عمق معرفتش میسّر نیست، و هیچ خاطره اى براى اندازه زدن جلال
خاطِرَةٌ مِنْ تَقْديرِ جَلالِ عِزَّتِهِ. الَّذِى ابْتَدَعَ الْخَلْقَ عَلى غَيْرِ مِثال
عزّتش، بر قلب اندیشمندان خطور نمى کند. خدایى که آفریده ها را بهوجود آورد بدون اینکه از نقشه دیگرى
امْتَثَلَهُ، وَلا مِقْدار احْتَذى عَلَيْهِ مِنْ خالِق مَعْهُود كانَ قَبْلَهُ. وَ اَرانا
اقتباس نماید، یا در به وجود آوردن آنها از بهوجودآورنده اى پیش از خود الگو بردارد. و به اندازه اى
مِنْ مَلَكُوتِ قُدْرَتِهِ، وَ عَجائِبِ ما نَطَقَتْ بِهِ آثارُ حِكْمَتِهِ، وَ اعْتِرافِ
از ملکوت قدرتش، و از شگفتى هایى که آثار حکمتش گویاى آن است، و از اعتراف
الْحاجَةِ مِنَ الْخَلْقِ اِلى اَنْ يُقيمَها بِمَساكِ قُوَّتِهِ، ما دَلَّنا بِاضْطِرارِ
نیاز خلق به آنچه که با قدرتش آن را حفظ مى کند به ما ارائه فرموده که ما را به قیام
قِيامِ الْحُجَّةِ لَهُ عَلى مَعْرِفَتِهِ. وَ ظَهَرَتْ فِى الْبَدائِعِ الَّتى اَحْدَثَها آثارُ
دلیل قطعى بر معرفت و شناختش راهنمایى نموده است. در ساخته هاى بدیعش آثار
صَنْعَتِهِ، وَ اَعْلامُ حِكْمَتِهِ، فَصارَ كُلُّ ما خَلَقَ حُجَّةً لَهُ وَ دَليلاً عَلَيْهِ،
صنع و نشانه هاى حکمتش آشکار است، از این رو آنچه آفریده حجّت و دلیلى بر وجود اوست،
وَ اِنْ كانَ خَلْقاً صامِتاً فَحُجَّتُهُ بِالتَّدبيرِ ناطِقَةٌ، وَ دَلاَلَتُهُ
و اگر موجودى بى زبان باشد تدبیر او در وجود آن موجود برهان گویایى بر وجود او، و دلیلى
عَلَى الْمُبْدِع  ِ قائِمَةٌ.
محکم بر آفرینندگى ذات پاک اوست.
وَ اَشْهَدُ اَنَّ مَنْ شَبَّهَكَ بِتَبايُنِ اَعْضاءِ خَلْقِكَ، وَ تَلاحُمِ حِقاقِ
و شهادت مى دهم که آن کس که تو را به مخلوقى داراى اعضاى مختلف، و مفصلهاى به هم پیوسته
مَفاصِلِهِمُ الْمُحْتَجِبَةِ لِتَدْبيرِ حِكْمَتِكَ، لَمْ يَعْقِدْ غَيْبَ ضَميرِهِ عَلى
که به تدبیر حکمت تو در لابلاى پوست و گوشت پنهان است تشبیه کند، در غیب وجودش خالى از
مَعْرِفَتِكَ، وَ لَمْ يُباشِرْ قَلْبَهُ الْيَقينُ بِاَنَّهُ لا نِدَّ لَكَ، وَ كَاَنَّهُ لَمْ يَسْمَعْ تَبَرُّأَ
معرفت توست، و قلبش به این معنا که براى تو هرگز شبیهى نیست یقین پیدا نکرده، و گویا متن بیزارى جستن
التّابِعينَ مِنَ الْمَتْبُوعينَ اِذْ يَقُولُونَ: «تَاللّهِ اِنْ كُنّا لَفى ضَلال مُبين،
پیروان را از رهبران باطل خود در قیامت نشنیده که مى گویند: «به خدا قسم ما در گمراهى آشکارى بودیم،
اِذْ نُسَوّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمينَ».
که شما را با پروردگار عالمیان برابر مى کردیم».
كَذَبَ الْعادِلُونَ بِكَ اِذْ شَبَّهُوكَ بِاَصْنامِهِمْ، وَ نَحَلُوكَ
آنان که غیر تو را با تو برابر دانستند دروغ گفتند، که تو را به بت هاى خود تشبیه کردند، و به سبب
حِلْيَةَ الْمَخْلُوقينَ بِاَوْهامِهِمْ، وَ جَزَّأُوكَ تَجْزِئَةَ الْمُجَسَّماتِ
اوهام غلط خویش صفات آفریده ها را به تو بستند، و با اندیشه هاى پست خود تو را مانند اجسام داراى
بِخَواطِرِهِمْ، وَ قَدَّرُوكَ عَلَى الْخِلْقَةِ الْمُخْتَلِفَةِ الْقُوى بِقَرائِحِ
اجزا دانستند، و به عقل ناقصشان تو را همانند مخلوقات که مرکب از قواى مختلفند
عُقُولِهِمْ. وَ اَشْهَدُ اَنَّ مَنْ ساواكَ بِشَىْء مِنْ خَلْقِكَ فَقَدْ عَدَلَ بِكَ،
شناختند. و شهادت مى دهم که کسى که تو را با چیزى از آفریده هایت مساوى دانست برایت نظیر قائل شده،
وَ الْعادِلُ بِكَ كافِرٌ بِما تَنَزَّلَتْ بِهِ مُحْكَماتُ آياتِكَ، وَ نَطَقَتْ عَنْهُ
و آن که برایت نظیر قائل شود کافر است به آنچه آیات محکم به بیان آنها نازل شده، و دلائل
شَواهِدُ حُجَج  ِ بَيِّناتِكَ. وَ اَنَّكَ اَنْتَ اللّهُ الَّذى لَمْ تَتَناهَ فِى الْعُقُولِ
آشکارت بدان گویاست. و شهادت مى دهم که نهایتى و حدّى در عقلها براى تو نیست که در
فَتَكُونَ فى مَهَبِّ فِكْرِها مُكَيَّفاً، وَلا فى رَوِيّاتِ خَواطِرِها فَتَكُونَ
مجراى وزش تفکّرات آن عقول در کیفیت خاصى قرار گیرى، و در اندیشه ها نگنجى تا به تصرف آن
مَحْدُوداً مُصَرَّفاً.
عقول درآمده و محدود گردى.
مِنْها
از این خطبه است
قَدَّرَ ما خَلَقَ فَاَحْكَمَ تَقْديرَهُ، وَ دَبَّرَهُ فَاَلْطَفَ تَدْبيرَهُ،
آنچه را آفرید برایش اندازه قرار داد و اندازه اش را محکم کرد، و تدبیر نمود و به خوبى تدبیر فرمود،
وَ وَجَّهَهُ لِوِجْهَتِهِ فَلَمْ يَتَعَدَّ حُدُودَ مَنْزِلَتِهِ،
و آن را در مسیر رسیدن به هدف خود قرار داد و آن مخلوق هم از حدودى که برایش مقرر نمود تجاوز نکرد،
وَ لَمْ يَقْصُرْ دُونَ الاِْنْتِهاءِاِلى غايَتِهِ، وَلَمْ يَسْتَصْعِبْ اِذْ اُمِرَ بِالْمُضِىِّ
و به کمتر از رسیدن به هدف معیّنش اکتفا ننمود، و در مأموریتش براى انجام اراده حق
عَلى اِرادَتِهِ، وَ كَيْفَ وَ اِنَّما صَدَرَتِ الاُْمُورُ عَنْ مَشِيئَتِهِ؟
چموشى و نافرمانى نکرد، و چگونه چنین باشد در حالى که همه امور از مشیّت او نشأت گرفته است؟
الْمُنْشِىءُ اَصْنافَ الاَْشْياءِ بِلا رَوِيَّةِ فِكْر آلَ اِلَيْها، وَ لا قَريحَةِ
اوست بهوجود آورنده انواع موجودات بى آنکه اندیشه اى به کار برد، و بدون اینکه تصورى در
غَريزَة اَضْمَرَ عَلَيْها، وَ لا تَجْرِبَة اَفادَها مِنْ حَوادِثِ الدُّهُورِ،
در باطن علمش پنهان داشته باشد، و بدون اینکه از تجربه اى از حوادث روزگاران گذشته استفاده نماید،
وَلا شَريك اَعانَهُ عَلَى ابْتِداعِ عَجائِبِ الاُْمُورِ. فَتَمَّ خَلْقُهُ بِاَمْرِهِ،
و بدون اینکه او را در آفرینش موجودات شگفت انگیز شریکى یارى رساند. پس آفرینش به امر او قامتى تمام یافت،
وَ اَذْعَنَ لِطاعَتِهِ، وَ اَجابَ اِلى دَعْوتِهِ، لَمْ يَعْتَرِضْ دُونَهُ رَيْثُ
و به فرمانبردارى از او گردن نهاد، و دعوت حضرتش را پاسخ گفت، آفریده اى نبود که در امرش
الْمُبْطِىءِ، وَلا اَناةُ الْمُتَلَكِّئ. فَاَقامَ مِنَ الاَْشْياءِ اَوَدَها، وَ نَهَجَ
سستى ورزد، و یا در اجراى دستورش درنگ روا دارد. کژى اشیا را راست نمود، و حدودشان را
حُدُودَها، وَ لاءَمَ بِقُدْرَتِهِ بَيْنَ مُتَضادِّها، وَ وَصَلَ اَسْبابَ قَرائِنِها،
معین کرد، و با قدرتش بین اشیاء متضاد الفت داد، و اسباب اتصال آنها را فراهم نمود،
وَ فَرَّقَها اَجْناساً مُخْتَلِفات فِى الْحُدُودِ وَ الاَْقْدارِ وَ الْغَرائِزِ
و همه را به اجناسى مختلف در حدود و اندازه ها و غرائز و صورتها
وَالْهَيْئاتِ. بَدايا خَلائِقَ اَحْكَمَ صُنْعَها، وَ فَطَرَها عَلى ما اَرادَ
تقسیم کرد. مخلوقاتى هستند که خلقت آنها را استوار کرده، و آنها را بر اساس اراده متین خود
وَ ابْـتَـدَعَـها.
بهوجود آورده است.
وَ مِنْها فى صِفَةِ السَّماءِ
و از این خطبه است در وصف آسمان
وَنَظَمَ بِلاتَعْليق رَهَواتِ فُرَجِها، وَ لاحَمَ صُدُوعَ انْفِراجِها،
پستى و بلندى آسمان و فاصله هاى فراخ آن را بدون اینکه به چیزى متکّى باشد نظام داد، و شکافهاى آن را التیام بخشید،
وَ وَشَّجَ بَيْنَها وَبَيْنَ اَزْواجِها، وَ ذَلَّلَ لِلْهابِطينَ بِاَمْرِهِ وَالصّاعِدينَ
و میان آن و مانندش پیوند برقرار کرد، و دشوارى بالا رفتن و نازل شدن فرشتگانى که امرش را پایین
بِاَعْمالِ خَلْقِهِ حُزُونَةَ مِعْراجِها. وَ ناداها بَعْدَ اِذْ هِىَ دُخانٌ
مى آورند و اعمال خلق را بالا مى برند آسان نمود. پس از آنکه آسمانها به صورت دود بود
فَالْتَحَمَتْ عُرى اَشْراجِها، وَ فَتَقَ بَعْدَ الاِْرْتِتاقِ صَوامِتَ اَبْوابِها،
آن را براى شکل گرفتن ندا داد تا اجزائش زنجیروار به هم پیوست، و درهاى بسته آن را باز نمود،
وَ اَقامَ رَصَداً مِنَ الشُّهُبِ الثَّواقِبِ عَلى نِقابِها. وَ اَمْسَكَها مِنْ اَنْ
و از شهابهاى درخشنده براى راههاى نفوذ به آن دیده بان گذاشت، و به دست قدرت خود در عرصه
تَمُورَ فى خَرْقِ الْهَواءِ بِاَيْدِهِ، وَ اَمَرَها اَنْ تَقِفَ مُسْتَسْلِمَةً لاَِمْرِهِ.
فضا آسمانها را از اضطراب حفظ کرد، و فرمان داد که تسلیم دستورات او باشند.
وَ جَعَلَ شَمْسَها آيَةً مُبْصِرَةً لِنَهارِها، وَ قَمَرَها آيَةً مَمْحُوَّةً مِنْ
خورشید آن را نشانه روشنى بخش روز، و ماه آن را که نورش به تاریکى مى گراید نشانه
لَيْلِها، فَاَجْراهُما فى مَناقِلِ مَجْراهُما، وَ قَدَّرَ سَيْرَهُما فى مَدارِجِ
شب قرار داد، و آن دو را در مجراى معین خودشان به جریان انداخت، و حرکتشان را در راهى که
دَرَجِهِما، لِيُمَيِّزَ بَيْنَ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ بِهِما، وَ لِيُعْلَمَ عَدَدُ السِّنينَ
باید بپیمایند مقرر فرمود، تا به واسطه رفت و آمدشان شب را از روز متمایز سازد، و با گردش آنها عدد سالها
وَ الْحِسابُ بِمَقاديرِهِما. ثُمَّ عَلَّقَ فى جَوِّها فَلَكَها، وَ ناطَ بِها زينَتَها
و حساب دانسته شود. سپس در پهنه آسمان مدار و فلک آن را قرار داد، و ستارگان دور از دیده و ستارگان
مِنْ خَفِيّاتِ دَرارِيِّها، وَ مَصابيح  ِ كَواكِبِها، وَ رَمى مُسْتَرِقِى السَّمْع  ِ
درخشنده را که زینت بخش آن طاق برافراشته اند بر آن آویزان نمود، و با شهابهاى نافذ آن استراق سمع کنندگان
بِثَواقِبِ شُهُبِها، وَ اَجْراها عَلى اِذْلالِ تَسْخيرِها مِنْ ثَباتِ ثابِتِها،
را هدف قرار داد، و آن را به انواع طرق تسخیر از ثابت داشتن ثوابت و به حرکت درآوردن
وَمَسيرِ سائِرِها، وَ هُبُوطِها وَ صُعُودِها، وَ نُحُوسِها وَ سُعُودِها.
سیارات و پایین و بالا رفتن آنها و نحس و سعد آنها به جریان انداخت.
وَ مِنْها فى صِفَةِ الْمَلائِكَةِ
از این خطبه است در وصف فرشتگان
ثُمَّ خَلَقَ سُبْحانَهُ لاِِسْكانِ سَمواتِهِ، وَ عِمارَةِ الصَّفيحِ الاَْعْلى مِنْ
سپس خداوند سبحان براى سکونت دادن در آسمانهایش، و آباد ساختن پهنه اعلاى ملکوتش
مَلَكُوتِهِ خَلْقاً بَديعاً مِنْ مَلائِكَتِهِ، وَ مَلاََ بِهِمْ فُرُوجَ فِجاجِها،
موجوداتى بى نظیر از فرشتگانش را به عرصه هستى آورد، و به وسیله آنها گشادگیهاى فضاى آسمان را پر کرد،
وَ حَشا بِهِمْ فُتُوقَ اَجْوائِها. وَ بَيْنَ فَجَواتِ تِلْكَ الْفُرُوجِ زَجَلُ
و صفحات باز جوّ را از آنان مملو ساخت. فریادهاى رساى تسبیح کنندگان
الْمُسَبِّحينَ مِنْهُمْ فى حَظائِرِ القُدُسِ، وَ سُتُراتِ الْحُجُبِ،
از آن ملائکه بارگاه قدس در میان پهنه باز آسمان و پرده هاى حجاب،
وَ سُرادِقاتِ الْمَجْدِ. وَ وَراءَ ذلِكَ الرَّجيجِ الَّذى تَسْتَكُّ مِنْهُ
و سراپرده هاى جلال و مجد طنین انداز است. و در وَراى آن فریادهاى رسا که گوشها از
الاَْسْماعُ سُبُحاتُ نُور تَرْدَعُ الاَْبْصارَ عَنْ بُلُوغِها، فَتَقِفُ خاسِئَةً
شنیدنش کر مى شود طبقاتى از نور است که دیده ها از رسیدن به آن پس زده مى شوند، و به ناچار در محدوده
عَلى حُدُودِها. وَ اَنْشَأَهُمْ عَلى صُوَر مُخْتَلِفات، وَ اَقْدار
آن نور در محل خود مطرود و رانده شده مى ایستند. ملائکه را به صورت هاى گوناگون، و اندازه هاى
مُتَفاوِتات، اُولى اَجْنِحَة تُسَبِّحُ جَلالَ عِزَّتِهِ، لايَنْتَحِلُونَ ما ظَهَرَ
مختلف، داراى بال وپر آفرید،که جلال عزت حق را تسبیح مى گویند، و آنچه را که از عجایب خلقت
فِى الْخَلْقِ مِنْ صُنْعِهِ، وَ لايَدَّعُونَ اَنَّهُمْ يَخْلُقُونَ شَيْئاً مِمَّا انْفَرَدَ بِهِ،
خدا هویداست به خود نمى بندند، و آفرینش چیزى را که آفریدنش مخصوص خداست ادعا نمى کنند،
«بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لايَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِاَمْرِهِ يَعْمَلُونَ».
بلکه «آنان بندگان گرامى داشته حقّند که در گفتار سبقت بر خدا نمى گیرند و فرمانش را اجرا مى کنند».
جَعَلَهُمْ فيما هُنالِكَ اَهْلَ الاَْمانَةِ عَلى وَحْيِهِ، وَ حَمَّلَهُمْ اِلَى
خداوند ملائکه را در آن عالمْ امین وحى قرار داد، و به وسیله آنان
الْمُرْسَلينَ وَدائِعَ اَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ، وَ عَصَمَهُمْ مِنْ رَيْبِ الشُّبُهاتِ،
امانات امر و نهیش را به جانب پیامبران روانه کرد، و همه آنان را از اشتباه مصونیت داد،
فَما مِنْهُمْ زائِغٌ عَنْ سَبيلِ مَرْضاتِهِ. وَ اَمَدَّهُمْ بِفَوائِدِ الْمَعُونَةِ،
بنابراین از ایشان کسى نیست که از راه رضاى خدا منحرف شود. آنان را از منافع کمک خود یارى داد،
وَ اَشْعَرَ قُلُوبَهُمْ تَواضُعَ اِخْباتِ السَّكينَةِ، وَ فَتَحَ لَهُمْ اَبْواباً ذُلُلاً اِلى
و قلبشان را با تواضع و خشوع و آرامش قرین فرمود، ابواب سهل و آسان تمجیدهاى خود را
تَماجيدِهِ، وَ نَصَبَ لَهُمْ مَناراً واضِحَةً عَلى اَعْلامِ تَوْحيدِهِ.
به رویشان گشود، و براى آنان مشعلهاى روشنى بر روى نشانه هاى توحیدش نصب کرد.
لَمْ تُثْقِلْهُمْ مُوصِراتُ الاْثامِ، وَلَمْ تَرْتَحِلْهُمْ عُقَبُ اللَّيالى وَالاَْيّامِ،
بار گناهانْ آنان را سنگین نکرده، آمد و رفت شب و روز آنان را به سوى مرگ سوق نداده،
وَلَمْ تَرْمِ الشُّكُوكُ بِنَوازِعِها عَزيمَةَ ايمانِهِمْ، وَ لَمْ تَعْتَرِكِ الظُّنُونُ
تیرهاى شک و تردید از کمانهاى خود استحکام ایمانشان را نشان نگرفته، و گمانها و خیالات بر جایگاه
عَلى مَعاقِدِ يَقينِهِمْ، وَ لا قَدَحَتْ قادِحَةُ الاِْحَنِ فيما بَيْنَهُمْ،
یقین استوارشان ازدحام نبرده، آتش عداوت در بینشان افروخته نشده،
وَلا سَلَبَتْهُمُ الْحَيْرَةُ ما لاقَ مِنْ مَعْرِفَتِهِ بِضَمائِرِهِمْ، وَ ما سَكَنَ مِنْ
سرگردانى و حیرتْ ایمانى را که با باطن آنان پیوند خورده، و هیبت و جلالى را
عَظَمَتِهِ وَ هَيْبَةِ جَلالَتِهِ فى اَثْناءِ صُدُورِهِمْ، وَلَمْ تَطْمَعْ فيهِمُ
که از حق در دلهاشان جاى گرفته از آنان سلب ننموده، و وسوسه ها به آنان طمع ندوخته
الْوَساوِسُ فَتَقْتَرِ عَ بِرَيْنِها عَلى فِكْرِهِمْ.
تا شک و تردید با آلودگى خود بر اندیشه پاکشان قرعه زند.
مِنْهُمْ مَنْ هُوَ فى خَلْقِ الْغَمامِ الدُّلَّح  ِ، وَ فى عِظَمِ الْجِبالِ
گروهى از آنان در میان ابرهاى پر آب، و کوههاى بزرگ
الشُّمَّخ  ِ، وَ فى قُتْرَةِ الظَّلامِ الاَْيْهَمِ. وَ مِنْهُمْ مَنْ قَدْ خَرَقَتْ اَقْدامُهُمْ
مرتفع، و لابلاى تاریکى هایى که براى بیرون رفتن از آن راهى نیست قرار دارند. گروهى دیگر فرشتگانى هستند
تُخُومَ الاَْرْضِ السُّفْلى، فَهِىَ كَرايات بيض قَدْ نَفَذَتْ فى مَخارِقِ
که قدمهایشان در طبقات زیرین زمین فرورفته، مانند پرچم هاى سپیدى که در شکاف هوا
الْهَواءِ، وَ تَحْتَها ريحٌ هَفّافَةٌ تَحْبِسُها عَلى حَيْثُ انْتَهَتْ مِنَ
نفوذ کرده، و در زیر آن بادى است آرام و خوش که آنها را در جایى که به آن منتهى شده و قرار
الْحُدُودِ الْمُتَناهِيَةِ. قَدِ اسْتَفْرَغَتْهُمْ اَشْغالُ عِبادَتِهِ، وَ وَصَلَتْ
گرفته اند نگاه داشته. اشتغال به بندگىِ حق آنان را از کار دیگر بازداشته، و حقایق ایمان
حَقائِقُ الاْيمانِ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَعْرِفَتِهِ، وَ قَطَعَهُمُ الاْيقانُ بِهِ اِلى الْوَلَهِ
بین آنان و معرفت حق پیوند داده، و یقین به خداوند آنان را از همه چیز بریده و مشتاق و راغب
اِلَيْهِ، وَلَمْ تُجاوِزْ رَغَباتُهُمْ ما عِنْدَهُ اِلى ما عِنْدَ غَيْرِهِ. قَدْ ذاقُوا
او نموده، و رغبتشان از آنچه نزد خداست به آنچه نزد غیرخداست تجاوز نکرده. شیرینى معرفت
حَلاوَةَ مَعْرِفَتِهِ، وَ شَرِبُوا بِالْكَأْسِ الرَّوِيَّةِ مِنْ مَحَبَّتِهِ، وَ تَمَكَّنَتْ مِنْ
او را چشیده اند، و از محبّتش جام سیراب کننده اى نوشیده اند، و در سویداى دلشان
سُوَيْداءِ قُلُوبِهِمْ وَشيجَةُ خيفَتِهِ، فَحَنَوْا بِطُولِ الطّاعَةِ اعْتِدالَ
ریشه هاى خوف خدا جاى گرفته، پس قامت راستشان از طول عبادت
ظُهُورِهِمْ، وَلَمْ يُنْفِدْ طُولُ الرَّغْبَةِ اِلَيْهِ مادَّةَ تَضَرُّعِهِمْ، وَلا اَطْلَقَ
خمیده، و میل و رغبت طولانى به او سرچشمه تضرع و زارى آنان را تمام ننموده، مقام والاى آنان
عَنْهُمْ عَظيمُ الزُّلْفَةِ رِبَقَ خُشُوعِهِمْ، وَلَمْ يَتَوَلَّهُمُ الاِْعْجابُ
رشته خشوع را از گردن وجودشان باز نکرده، و خودپسندى بر آنان
فَيَسْتَكْثِرُوا ما سَلَفَ مِنْهُمَ، وَلا تَرَكَتْ لَهُمُ اسْتِكانَةُ الاِْجْلالِ نَصيباً
غالب نگشته تا عبادات گذشته خود را زیاد بشمارند، خضوع در برابر عظمت حق نصیبى براى بزرگ
فى تَعْظيمِ حَسَناتِهِمْ، وَ لَمْ تَجْرِ الْفَتَراتُ فيهِمْ عَلى طُولِ دُؤُوبِهِمْ،
دیدن حسناتشان برجاى نگذاشته، و در مدت دراز کوشش در عبادتْ سستى بر آنان چیره نگشته،
وَلَمْ تَغِضْ رَغَباتُهُمْ فَيُخالِفُوا عَنْ رَجاءِ رَبِّهِمْ، وَلَمْ تَجِفَّ لِطُولِ
و از رغبتشان به حق کاسته نشده تا از امید به او رویگردان شوند، راز و نیاز طولانى
الْمُناجاةِ اَسلاتُ اَلْسِنَتِهِمْ، وَلا مَلَكَتْهُمُ الاَْشْغالُ فَتَنْقَطِعَ بِهَمْسِ
زبانشان را نخشکانده، اشتغال به غیر حق آنان را مملوک خود نکرده تا صداى مناجاتهاى سرّى
الْجُؤارِ اِلَيْهِ اَصْواتُهُمْ، وَلَمْ تَخْتَلِفْ فى مَقاوِمِ الطّاعَةِ مَناكِبُهُمْ،
و راز و نیازى که با خداوند دارند قطع شود، دوش به دوش هم در مقام بندگى قرار دارند،
وَلَمْ يَثْنُوا اِلى راحَةِ التَّقْصيرِ فى اَمْرِهِ رِقابَهُمْ، وَلاتَعْدُو عَلى عَزيمَةِ
و آسایش طلبى آنان را به تقصیر در انجام دستورات حق نکشانده است، بلادت غفلت ها بر اراده جدى
جِدِّهِمْ بَلادَةُ الْغَفَلاتِ، وَلاتَنْتَضِلُ فى هِمَمِهِمْ خَدائِعُ الشَّهَواتِ.
آنان در تلاش و کوشش غلبه نکند، و شهوات فریبنده همّتهاى عالى آنان را هدف نمى گیرد.
قَدِ اتَّخَذُوا ذَا الْعَرْشِ ذَخيرَةً لِيَوْمِ فاقَتِهِمْ، وَ يَمَّمُوهُ عِنْدَ انْقِطاعِ
صاحب عرش را براى روز نیازمندى خود ذخیره گرفته اند، و به وقت انقطاع خلق از خدا و
الْخَلْقِ اِلَى الْمَخْلُوقينَ بِرَغْبَتِهِمْ.
توجهشان به مخلوقات فقط خدا را مورد توجه قرار مى دهند.
لايَقْطَعُونَ اَمَدَ غايَةِ عِبادَتِهِ، وَلايَرْجِعُ بِهِمُ الاِْسْتِهْتارُ بِلُزُومِ
روزگارِ عباداتشان را پایان نمى دهند، رغبتشان به عبادت پروردگار آنان را به هیچ سویى متوجه نمى سازد،
طاعَتِهِ، اِلاّ اِلى مَوادَّ مِنْ قُلُوبِهِمْ غَيْرِ مُنْقَطِعَة مِنْ رَجائِهِ وَ مَخافَتِهِ.
مگر به سوى سرچشمه هاى امید به رحمت حق و ترس از عذاب او که هیچ گاه از دلهاشان قطع نمى شود.
لَمْ تَنْقَطِعْ اَسْبابُ الشَّفَقَةِ مِنْهُمْ فَيَنُوا فى جِدِّهِمْ،
آنچه علّت ترس از عذاب است از دلشان زدوده نمى شود تا از کوشش در عبادت دست بردارند،
وَلَمْ تَأْسِرْهُمُ الاَْطْماعُ فَيُؤْثِرُوا وَشيكَ السَّعْىِ عَلَى اجْتِهادِهِمْ،
طمع آنان را به اسارت درنیاورده تا سعى در امور ظاهر را بر کوشش در امر آخرت مقدم بدارند،
وَلَمْ يَسْتَعْظِمُوا ما مَضى مِنْ اَعْمالِهِمْ، وَلَوِ اسْتَعْظَمُوا ذلِكَ لَنَسَخَ
اعمال گذشته خود را بزرگ نشمارند، زیرا اگر بزرگ شمارند امید آنان به حق باعث
الرَّجاءُ مِنْهُمْ شَفَقاتِ وَجَلِهِمْ، وَ لَمْ يَخْتَلِفُوا فى رَبِّهِمْ بِاسْتِحْواذِ
زدودن رشته هاى خوف آنان از عذاب مى شود، محض وسوسه هاى شیطانى در رابطه با حضرت حق
الشَّيْطانِ عَلَيْهِمْ، وَلَمْ يُفَرِّقْهُمْ سُوءُ التَّقاطُعِ، وَلاتَوَلاّهُمْ غِلُّ
اختلاف نکرده اند، قهرهاى ناگوار آنان را از هم جدا نساخته، و کینه هاى حسدورزى بر آنان
التَّحاسُدِ، وَلاتَشَعَّبَتْهُمْ مَصارِفُ الرَّيْبِ، وَلاَ اقْتَسَمَتْهُمْ اَخْيافُ
غالب نشده، و عوامل شک و بددلى آنان را دسته دسته ننموده، و اندیشه هاى گوناگون آنان را
الْهِمَمِ. فَهُمْ اُسَراءُ ايمان، لَمْ يَفُكَّهُمْ مِنْ رِبْقَتِهِ زَيْغٌ وَلا عُدُولٌ
تقسیم نکرده. فرشتگان اسیر و پایبند ایمانند، نه انحرافى آنان را از ریسمان محکم ایمان بریده، و نه سستى
وَ لا وَنًى وَلا فُتُورٌ. وَلَيْسَ فى اَطْباقِ السَّماءِ مَوْضِعُ اِهاب اِلاّ
و تنبلى ایشان را از رشته حق جدا کرده. در طبقات آسمانها جاى پوست تختى نیست مگر اینکه
وَ عَلَيْهِ مَلَكٌ ساجِدٌ، اَوْ ساع   حافِدٌ. يَزْدادُونَ عَلى طُولِ الطّاعَةِ
فرشته اى بر آن در سجود است، یا در حال سیر و سرعت در بندگى خدا. با طول عبادتشان بر
بِرَبِّهِمْ عِلْماً، وَ تَزْدادُ عِزَّةُ رَبِّهِمْ فى قُلُوبِهِمْ عِظَمـاً.
معرفتشان مى افزایند، و بدانوسیله عزّت و جلال خدا در دلشان افزایش مى یابد.
وَ مِنْها فى صِفَةِ الاَْرْضِ وَ دَحْوِها عَلَى الْماءِ
و از این خطبه است در وصف زمین و گسترش آن بر روى آب
كَبَسَ الاَْرْضَ عَلى مَوْرِ اَمْواج   مُسْتَفْحِلَة، وَ لُجَج  ِ بِحار زاخِرَة،
زمین را در امواج شدید و با صولت و در دریاهاى پر آب فرو برد،
تَلْتَطِمُ اَواذِىُّ اَمْواجِها، وَ تَصْطَفِقُ مُتَقاذِفاتُ اَثْباجِها،
در حالى که موجهاى عظیم آن دریاها به هم مى خوردند، و امواج بلند آن که در حال تدافع یکدیگر بودند به هم مى کوفتند
وَ تَرْغُو زَبَداً كَالْفُحُولِ عِنْدَ هِياجِها. فَخَضَعَ جِماحُ الْماءِ
و همانند شتران نر در موقع هیجان و مستى کف بهوجود مى آوردند. پس سرکشى آب به خاطر سنگینى زمین
الْمُتَلاطِمِ لِثِقَلِ حَمْلِها، وَ سَكَنَ هَيْجُ ارْتِمائِهِ اِذْ وَطِئَتْهُ بِكَلْكَلِها،
حالت فروتنى گرفت، و چون زمین به سینه خود به روى آب قرار گرفت اضطراب و هیجان آب فرو نشست
وَ ذَلَّ مُسْتَخْذِياً اِذْ تَمَعَّكَتْ عَلَيْهِ بِكَواهِلِها. فَاَصْبَحَ بَعْدَ
و چون با شانه خود مانند حیوانى که در خاک بغلتد بر روى آب درغلتید آب آرام گرفت. آب پس از
اصْطِخابِ اَمْواجِهِ ساجِياً مَقْهُوراً، وَ فى حَكَمَةِ الذُّلِّ مُنْقاداً
هیجان و اضطراب امواجش آرام و مغلوب شد، و در دهنه خوارى مطیع و اسیر
اَسيراً. وَسَكَنَتِ الاَْرْضُ مَدْحُوَّةً فى لُجَّةِ تَيّارِهِ، وَ رَدَّتْ مِنْ نَخْوَةِ
گشت. زمینِ گسترده شده در میان آن آب پرموج ساکن شد، و آب را از نخوت و کبر و از
بَأْوِهِ وَ اعْتِلائِهِ، وَ شُمُوخ  ِ اَنْفِهِ وَسُمُوِّ غُلَوائِهِ، وَ كَعَمَتْهُ عَلى كِظَّةِ
باد دماغ و سرکشى و تجاوز بازداشت، و دهان آن را که پر موج بود
جِرْيَتِهِ، فَهَمَدَ بَعْدَ نَزَقاتِهِ، وَ لَبَدَ بَعْدَ زَيَفانِ وَثَباتِهِ.
بست، و آب از آن همه هیجان و هیبت و جست و خیز به جاى خود نشست.
فَلَمّا سَكَنَ هَيْجُ الْماءِ مِنْ تَحْتِ اَكْنافِها، وَ حَمْلِ شَواهِقِ الْجِبالِ
پس از آنکه هیجان آب از زیر اطراف زمین ساکن شد، و کوههاى بلندسرکشیده را که بر دوش زمین قرار داشت
الشُّمَّخ  ِالْبُذَّخ  ِ عَلى اَكْتافِها، فَجَّرَ يَنابيعَ الْعُيُونِ مِنْ عَرانينِ اُنُوفِها،
بر روى خود حمل نمود، خداوند آبهاى چشمه ها را از بالاى بینى هاى زمین (قله کوهها) به جریان انداخت،
وَ فَرَّقَها فى سُهُوبِ بيدِها وَ اَخاديدِها، وَ عَدَّلَ حَرَكاتِها
و در پهن دشت ها و رودخانه ها سرازیر ساخت، و حرکات زمین را با کوههاى لنگر
بِالرّاسِياتِ مِنْ جَلاميدِها وَ ذَواتِ الشَّناخيبِ الشُّمِّ مِنْ
انداخته، و به وسیله صخره هاى بزرگ سر به فلک برداشته تعدیل
صَياخيدِها. فَسَكَنَتْ مِنَ الْمَيَدانِ لِرُسُوبِ الْجِبالِ فى قِطَع  ِ
نمود. زمین به علّت نفوذ کوهها در پهنه
اَديمِها، وَ تَغَلْغُلِها مُتَسَرِّبَةً فى جَوْباتِ خَياشيمِها، وَ رُكُوبِها اَعْناقَ
آن، و به خاطر فرو رفتن ریشه کوهها در اعماق آن، و سوار شدن آن صخره هاى بزرگ بر گردن و
سُهُولِ الاَْرَضينَ وَ جَراثيمِها.
طبقات زیـرین آن آرامش و استقرار یافت.
وَ فَسَحَ بَيْنَ الْجَوِّ وَ بَيْنَها، وَ اَعَدَّ الْهَواءَ مُتَنَسِّماً لِساكِنِها،
خداوند میان زمین و جوّ را فراخ نمود، و هوا را براى تنفس ساکنان آن مهیّا فرمود،
وَ اَخْرَجَ اِلَيْها اَهْلَها عَلى تَمامِ مَرافِقِها. ثُمَّ لَمْ يَدَعْ جُرُزَ الاَْرْضِ الَّتى
و تمام نیازمندیهاى اهل زمین را از دل زمین بیرون آورد. سپس بلندیهاى زمین را که بى گیاه بود
تَقْصُرُ مِياهُ الْعُيُونِ عَنْ رَوابيها، وَلا تَجِدُ جَداوِلُ الاَْنْهارِ ذَريعَةً اِلى
و آب چشمه ها به آن نمى رسید، و جویبارها وسیله اى براى رساندن خود به آن زمین هاى مرتفع نمى یافتند
بُلُوغِها، حَتّى اَنْشَأَ لَها ناشِئَةَ سَحاب تُحْيى مَواتَها، وَ تَسْتَخْرِجُ
رها نساخت، بلکه ابرهایى آفرید تا عرصه هاى مرده آن بلندیها را احیا کنند، و گیاهش
نَباتَها. اَلَّفَ غَمامَها بَعْدَ افْتِراقِ لُمَعِهِ وَ تَبايُنِ قَزَعِهِ،
را برویانند. ابرها را پس از پراکندگى قطعاتش و جدایى پاره هایش به هم الفت و التیام داد،
حَتّى اِذا تَمَخَّضَتْ لُجَّةُ الْمُزْنِ فيهِ، وَ الْتَمَعَ بَرْقُهُ فى كُفَفِهِ، وَلَمْ يَنَمْ
تا چون آب درون ابر به جنبشى سخت برآمد، و در حواشى آن برق بدرخشید، و درخشش برق در میان
وَميضُهُ فى كَنَهْوَرِ رَبابِهِ وَ مُتَراكِمِ سَحابِهِ، اَرْسَلَهُ سَحّاً مُتَدارِكاً،
قطعات ابر سپید و انبوه خاموش نشد، خداوند آن ابر پرباران را در حالى که قطعاتش به هم پیوسته بود فروفرستاد،
قَدْ اَسَفَّ هَيْدَبُهُ، تَمْريهِ الْجَنُوبُ دِرَرَ اَهاضيبِهِ
در حالى که به زمین نزدیک شدند، و بادها بارانهاى آن را پى در پى همچون دوشیدن شیر از سینه
وَ دُفَعَ شَآبيبِهِ. فَلَمّا اَلْقَتِ السَّحابُ بَرْكَ بَوانيها، وَ بَعاعَ
حیوانات دوشیدند و به شدت به زمین ریختند. زمانى که ابرها سینه خود را به زمین ساییدند، و آنچه
مَا اسْتَقَلَّتْ بِهِ مِنَ الْعِبْءِ الْمَحْمُولِ عَلَيْها، اَخْرَجَ بِهِ مِنْ هَوامِدِ
از باران داشتند بر زمین پاشیدند، خداوند در زمین هاى
الاَْرْضِ النَّباتَ، وَ مِنْ زُعْرِ الْجِبالِ الاَْعْشابَ، فَهِىَ تَبْهَجُ بِزينَةِ
خشک گیاه، و در دامن کوهها سبزه رویاند، در این وقت زمین با آرایش مرغزارهاى خود به شادى
رِياضِها، وَ تَزْدَهى بِما اُلْبِسَتْهُ مِنْ رَيْطِ اَزاهيرِها وَ حِلْيَةِ
نشست، و از پرده لطیفى از شکوفه هاى خوشبو و زیبا که بر خود پوشیده بود، و از نظم دقیق شکوفه ها
ما سُمِطَتْ بِهِ مِنْ ناضِرِ اَنْوارِها، وَ جَعَلَ ذلِكَ بَلاغاً لِلاَْنامِ
و بوته هاى باطراوت که چهره آن را مى آراست به نشاط و بهجت برخاست، و خداوند آن نباتات و گلها را توشه
وَ رِزْقاً لِلاَْنْعامِ. وَ خَرَقَ الْفِجاجَ فى آفاقِها، وَ اَقامَ الْمَنارَ لِلسّالِكينَ
آدمیان و روزى چهارپایان قرار داد. و نیز راههاى فراخ در اطراف زمین باز کرد، و براى روندگان نشانه هایى
عَلى جَوادِّ طُرُقِها.
نهاد تا به هر جا که بخواهند آمد و شد کنند.
فَلَمّا مَهَدَ اَرْضَهُ، وَ اَنْفَذَ اَمْرَهُ، اخْتارَ آدَمَ عَلَيْهِ السّلامُ خيرَةً مِنْ
هنگامى که زمین را براى زندگى آماده کرد، و فرمان خود را جارى ساخت، آدم(ع) را از میان مخلوق خود
خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُ اَوّلَ جِبِلَّتِهِ، وَ اَسْكَنَهُ جَنَّتَهُ، وَ اَرْغَدَ فيها اُكُلَهُ،
اختیارکرد، و او را اولین نوع از آفرینش انسان قرارداد، و دربهشت خودساکن کرد، و روزیش را درآنجافراوان نمود،
وَ اَوْعَزَ اِلَيْهِ فيما نَهاهُ عَنْهُ، وَ اَعْلَمَهُ اَنَّ فِى الاِْقْدامِ عَلَيْهِ
و او را به آنچه از خوردنش نهى کرده بود یادآور شد، و به او آگاهى داد که خوردن آنچه از آن نهى شده قرار
التَّعَرُّضَ لِمَعْصِيَتِهِ، وَ الْمُخاطَرَةَ بِمَنْزِلَتِهِ. فَاَقْدَمَ عَلى
دادن خویش در معرض معصیت خدا، و به خطر افکندن قدر و منزلت خود است. اما آدم نسبت به آنچه از آن
ما نَهاهُ عَنْهُ مُوافاةً لِسابِقِ عِلْمِهِ. فَاَهْبَطَهُ بَعْدَ
نهى شده بود اقدام کرد، تا حرکتش با علم حق که از سابق به آن تعلّق گرفته بود موافق شد. خداوند هم او را
التَّوْبَةِ لِيَعْمُرَ اَرْضَهُ بِنَسْلِهِ، وَ لِيُقيمَ الْحُجَّةَ بِهِ عَلى عِبادِهِ.
پس از توبه به زمین آورد تا با نسلش زمین را آباد کند، و به وسیله او حجت را بر بندگان اقامه نماید.
وَ لَمْ يُخْلِهِمْ بَعْدَ اَنْ قَبَضَهُ مِمّا يُؤَكِّدُ عَلَيْهِمْ حُجَّةَ رُبُوبِيَّتِهِ، وَ يَصِلُ
پس از قبض روح آدم حیات بندگان را از حجّت ربوبى و طریق اتّصال بین
بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَعْرِفَتِهِ، بَلْ تَعاهَدَهُمْ بِالْحُجَج  ِ عَلى اَلْسُنِ الْخِيَرَةِ مِنْ
آنان و معرفت خود خالى نگذاشت، بلکه به وسیله حجّت هایى که بر زبان برگزیدگان از انبیائش
اَنْبِيائِهِ، وَ مُتَحَمِّلى وَدائِعِ رِسالاتِهِ قَرْناً فَقَرْناً، حَتّى تَمَّتْ
ارسال کرد، وهمه آنان به دنبال هم در هردوره اى ابلاغ کننده پیامهاى او بودند با مردم رابطه برقرار نمود، تابهوسیله
بِنَبِيِّنا مُحَمَّد صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حُجَّتُهُ، وَ بَلَغَ الْمَقْطَعَ عُذْرُهُ
پیامبر ما محمّد صلّى اللّه علیه وآله حجّتش تمام شد، و جاى عذرى باقى نماند و تهدیدش درباره مجرمان
وَ نُـذْرُهُ.
به نهایت رسید.
وَ قَدَّرَ الاَْرْزاقَ فَكَثَّرَها وَ قَلَّلَها، وَ قَسَّمَها عَلَى
روزىِ مردم را مقدر فرمود و آن را براى برخى فراوان و براى بعضى دیگر اندک قرار داد، و ارزاق را بر
الضِّيقِ وَ السَّعَةِ، فَعَدَلَ فيها لِيَبْتَلِىَ مَنْ اَرادَ بِمَيْسُورِها
مبناى تنگى و فراخى قسمت نمود، و در این تقسیم بندى عدالت به خرج داد تا هرکس را بخواهد با فراوانى رزق
وَ مَعْسُورِها، وَ لِيَخْتَبِرَ بِذلِكَ الشُّكْرَ وَالصَّبْرَ مِنْ غَنِيِّها
و کمى آن آزمایش کند، و بدینوسیله ثروتمندان و فقرا را از جهت شکر نعمت و تحمل سختى در مجراى
وَ فَقيرِها. ثُمَّ قَرَنَ بِسَعَتِها عَقابيلَ فاقَتِها، وَ بِسلامَتِها طَوارِقَ
امتحان قرار دهد. آن گاه روزى فراخ را با سختى و پریشانى درهم آمیخت، و با تندرستى آفتهاى
آفاتِها، وَ بِفُرَجِ اَفْراحِها غُصَصَ اَتْراحِها. وَ خَلَقَ الاْجالَ، فَاَطالَها
دردناک قرار داد، و شادیهاى غمزدا را با غصه و اندوه مقرون نمود. مدت عمرها را معین کرد، بعضى را طولانى
وَ قَصَّرَها، وَ قَدَّمَها وَ اَخَّرَها، وَ وَصَلَ بِالْمَوْتِ اَسْبابَها،
و برخى را کوتاه، و بعضى را مقدم و برخى را مؤخّر نمود، و رشته همه عمرها را به مرگ متصل ساخت،
وَ جَعَلَهُ خالِجاً لاَِشْطانِها، وَ قاطِعاً لِمَرائِرِ اَقْرانِها.
و مرگ را درهم پیچنده رشته هاى زندگى، و عامل گسیختن پیوندهاى محکم قرار داد.
عالِمُ السِّرِّ مِنْ ضَمائِرِ الْمُضْمِرينَ، وَ نَجْوَى الْمُتَخافِتينَ،
خداوند آگاه است از اسرار نهان مردم، و از پنهان سخن گفتن رازگویان،
وَ خَواطِرِ رَجْمِ الظُّنُونِ، وَ عُقَدِ عَزيماتِ الْيَقينِ،
و از آنچه در خاطرشان به سبب گمان خطور مى کند، و به آنچه بر آن با یقین تصمیم مى گیرند،
وَ مَسارِقِ ايماضِ الْجُفُونِ، وَ ما ضَمِنَتْهُ اَكْنانُ الْقُلُوبِ
و از نگاههاى خیانت آلود چشم که به صورت مخفى انجام مى گیرد، و به آنچه در نهان دلهاست
وَ غَياباتُ الْغُيُوبِ، وَ ما اَصْغَتْ لاِسْتِراقِهِ مَصائِخُ الاَْسْماع  ِ،
و به نادیدنیهاى اعماق غیب، و به مطالبى که گوشها مخفیانه مى شنود،
وَ مَصائِفِ الذَّرِّ، وَ مَشاتِى الْهَوامِّ، وَ رَجْعِ الْحَنينِ مِنَ الْمُولَهاتِ،
و به درون لانه هاى تابستانى موران، و مراکز زمستانى حشرات، و ناله ماده شتران فرزند از دست داده،
وَ هَمْسِ الاَْقْدامِ، وَ مُنْفَسَح  ِ الثَّمَرَةِ مِنْ وَلائِج  ِ غُلُفِ الاَْكْمامِ،
و صداى آهسته قدمها، و محل روییدن و رشد میوه ها که در غلاف پرده هاى شکوفه هاست،
وَمُنْقَمَع  ِ الْوُحُوشِ مِنْ غيرانِ الْجِبالِ وَ اَوْدِيَتِها، وَ مُخْتَبَاِ الْبَعُوضِ
و به مخفیگاه بیشه هاى حیوانات وحشى در شکاف کوهها و درّه ها، و به نهانگاه پشه ها در لابلاى
بَيْنَ سُوقِ الاَْشْجارِ وَاَلْحِيَتِها، وَ مَغْرِزِ الاَْوْراقِ مِنَ الاَْفْنانِ، وَ مَحَطِّ
ساقه هاى درختان و پوست آنها، و جاى روییدن برگها از شاخه ها، و محل فرودآمدن
الاَْمْشاجِ مِنْ مَسارِبِ الاَْصْلابِ، وَ ناشِئَةِ الْغُيُومِ وَ مُتلاحِمِها،
نطفه ها از مسیر اصلاب، و به ابرهاى برآمده در فضا و محل به هم پیوستن آنها،
وَ دُرُورِ قَطْرِ السَّحابِ فى مُتَراكِمِها، وَ ما تَسْفِى الاَْعاصيرُ
و ریزش باران از ابرهاى انبوه، و به آنچه گردبادها با دامنه خود
بِذُيُولِها، وتَعْفُو الاَْمْطارُ بِسُيُولِها، وَ عَوْمِ بَناتِ الاَْرْضِ فى كُثْبانِ
مى پاشند، و به آنچه سیل هاى تولید شده از باران نابود مى کنند، و بر فرو رفتن و حرکت حشرات در
الرِّمالِ، وَ مُسْتَقَرِّ ذَواتِ الاَْجْنِحَةِ بِذُرى شَناخيبِ الْجِبالِ،
ریگستانها، و به جایگاه پرندگان بر قلّه هاى بلند کوهها،
وَ تَغْريدِ ذَواتِ الْمَنْطِقِ فى دَياجيرِ الاَْوْكارِ، وَ ما اَوْعَبَتْهُ الاَْصْدافُ
و نغمه سرایى نغمه سرایان در تاریکى لانه ها، و آنچه در صدفهاست و موج
وَحَضَنَتْ عَلَيْهِ اَمْواجُ البِحارِ، وَ ما غَشِيَتْهُ سُدْفَةُ لَيْل، اَوْ ذَرَّ عَلَيْهِ
دریا آن را پرورش داده، و به آنچه تاریکى شب آن را پوشانده، یا خورشید بر
شارِقُ نَهار، وَ مَا اعْتَقَبَتْ عَلَيْهِ اَطْباقُ الدَّياجيرِ وَ سُبُحاتُ النُّورِ،
آن تابیده، و آنچه را تاریکى ها و روشنایى ها به دنبال هم در بر مى گیرند،
وَ اَثَرِ كُلِّ خَطْوَة، وَ حِسِّ كُلِّ حَرَكَة، وَ رَجْعِ كُلِّ كَلِمَة، وَتَحْريكِ
و به اثر هر قدمى، و صداى هر حرکتى، و آواى هر سخنى، و حرکت
كُلِّ شَفَة، وَ مُسَتَقَرِّ كُلِّ نَسَمَة، وَ مِثْقالِ كُلِّ ذَرَّة، وَ هَماهِمِ كُلِّ نَفْس
هر لبى، و جایگاه هر جاندارى، و وزن هر ذرّه اى، و همهمه هر صاحب
هامَّة، وَ ما عَلَيْها مِنْ ثَمَرِ شَجَرَة، اَوْ ساقِطِ وَرَقَة، اَوْ قَرارَةِ نُطْفَة،
نفسى، و آنچه از میوه درختان بر زمین افتاده، یا برگهایى که روى زمین ریخته، و از قرارگاه نطفه،
اَوْ نُقاعَةِ دَم وَمُضْغَة، اَوْ ناشِئَةِ خَلْق وَ سُلالَة. لَمْ تَلْحَقْهُ فى ذلِكَ
یا خون جمع شده و مضغه، یا خلقت و نسل جدیدى که صورت گرفته. در این آگاهى هیچ مشقتى
كُلْفَةٌ، وَ لاَ اعْتَرَضَتْهُ فى حِفْظِ مَا ابْتَدَعَ مِنْ خَلْقِهِ عارِضَةٌ،
به او نرسد، و در حفظ آنچه آفریده هیچ مانعى بر سر راه او قرار نگیرد،
وَلاَ اعْتَوَرَتْهُ فى تَنْفيذِ الاُْمُورِ وَ تَدابيرِ الْمَخْلُوقينَ مَلالَةٌ وَلا فَتْرَةٌ،
و در اجراى امور و تدبیر وضع مخلوقات هیچ ملالت و سستى به او دست ندهد،
بَلْ نَفَذَهُمْ عِلْمُهُ، وَ اَحْصاهُمْ عَدُّهُ، وَ وَسِعَهُمْ عَدْلُهُ،
بلکه آگاهیش بر همه آنها نافذ است، و بر شماره تمام مخلوقات احاطه دارد، و عدلش بر همه گسترده است،
وَ غَمَرَهُمْ فَضْلُهُ، مَعَ تَقْصيرِهِمْ عَنْ كُنْهِ ما هُوَ اَهْلُهُ.
و فضلواحسانش همه را فراگیراست، در عین حالى که تمام مخلوقات نسبت به آنچه شایسته مقام اوست تقصیردارند.
اللَّهُمَّ اَنْتَ اَهْلُ الْوَصْفِ الْجَميلِ، وَالتَّعْدادِ الْكَثيرِ. اِنْ تُؤَمَّلْ
خداوندا، تو شایسته وصف زیبایى، و زیبنده شمارش نعمتهاى بى پایان. بهترینى براى آرزو شدن
فَخَيْرُ مَأْمُول، وَ اِنْ تُرْجَ فَاَكْرَمُ مَرْجُوٍّ. اللَّهُمَّ وَ قَدْ بَسَطْتَ لى فيما
اگر آرزو شوى، و گرامى ترینى براى امید بستن اگر به تو امید بسته شود. خداوندا، به آنچه به من لطف کردى
لااَمْدَحُ بِهِ غَيْرَكَ، وَلا اُثْنى بِهِ عَلى اَحَد سِواكَ، وَ لا اُوَجِّهُهُ اِلى
نمى توانم جز تو را مدح کنم، و به آن نمى توانم جز تو را ثنا بگویم، من حمد و ثنایم را به
مَعادِنِ الْخَيْبَةِ وَ مَواضِعِ الرِّيبَةِ. وَ عَدَلْتَ بِلِسانى عَنْ مَدائِحِ
معادن ناامیدى و مواضع تردید و تهمت (که حمد غیرتوست) نمى برم. تو زبانم را از ستایش
الاْدَمِيِّينَ، وَالثَّناءِ عَلَى الْمَرْبُوبينَ الْمَخْلُوقينَ. اللَّهُمَّ وَ لِكُلِّ مُثْن
آدمیان و ثناى موجودات آفریده و مورد تربیت خودت برگرداندى. الهى، براى هر
عَلى مَنْ اَثْنى عَلَيْهِ مَثُوبَةٌ مِنْ جَزاء، اَوْ عارِفَةٌ مِنْ عَطاء، وَ قَدْ
ثناگویى اجرى از پاداش و احسانى از عطاست، من از تو
رَجَوْتُكَ دَليلاً عَلى ذَخائِرِ الرَّحْمَةِ، وَ كُنُوزِ الْمَغْفِرَةِ. اللَّهُمَّ وَ هذا
امید دلالت به سوى ذخائر رحمت و گنجهاى مغفرتت دارم. بارالها، اینجا
مَقامُ مَنْ اَفْرَدَكَ بِالتَّوْحيدِ الَّذى هُوَ لَكَ، وَ لَمْ يَرَ مُسْتَحِقّاً لِهذِهِ
جایگاه کسى است که تو را به یکتایى که خاص توست شناخته، و براى این ثناگوییها و ستایش ها
الْمَحامِدِ وَ الْمَمادِح  ِ غَيْرَكَ، وَ بى فاقَةٌ اِلَيْكَ لايَجْبُرُ مَسْكَنَتَها اِلاّ
کسى را جز تو سزاوار ندیده، و مرا به تو حاجت و نیازى است که آثار ناگوار آن را جز فضل و احسان
فَضْلُكَ، وَلايَنْعَشُ مِنْ خَلَّتِها اِلاّ مَنُّكَ وَ جُودُكَ. فَهَبْ لَنا فى هذَا
تو جبران نمى کند، و مرا از زمینگیرى آن جز عطا و جود تو بلند نمى کند. پس در این مقامِ مناجات
الْمَقامِ رِضاكَ، وَ اَغْنِنا عَنْ مَدِّ الاَْيْدى اِلى سِواكَ، اِنَّكَ عَلى كُلِّ
خشنودیت را به ما ارزانى دار، و ما را از دست حاجت بردن به سوى غیر خودت بى نیاز کن، که مسلّماً
شَىْء قَديرٌ.
تو بر هر چیز توانایى.

خطبه‌های نهج‌البلاغه

نهج‌البلاغه: خطبه 1 نهج‌البلاغه: خطبه 2 نهج‌البلاغه: خطبه 3 نهج‌البلاغه: خطبه 4 نهج‌البلاغه: خطبه 5 نهج‌البلاغه: خطبه 6 نهج‌البلاغه: خطبه 7 نهج‌البلاغه: خطبه 8 نهج‌البلاغه: خطبه 9 نهج‌البلاغه: خطبه 10 نهج‌البلاغه: خطبه 11 نهج‌البلاغه: خطبه 12 نهج‌البلاغه: خطبه 13 نهج‌البلاغه: خطبه 14 نهج‌البلاغه: خطبه 15 نهج‌البلاغه: خطبه 16 نهج‌البلاغه: خطبه 18 نهج‌البلاغه: خطبه 21 نهج‌البلاغه: خطبه 22 نهج‌البلاغه: خطبه 23 نهج‌البلاغه: خطبه 24 نهج‌البلاغه: خطبه 25 نهج‌البلاغه: خطبه 26 نهج‌البلاغه: خطبه 27 نهج‌البلاغه : خطبه 28 نهج‌البلاغه: خطبه 29 نهج‌البلاغه: خطبه 30 نهج‌البلاغه: خطبه 31 نهج‌البلاغه: خطبه 32 نهج‌البلاغه: خطبه 33 نهج‌البلاغه : خطبه 34 نهج‌البلاغه: خطبه 35 نهج‌البلاغه: خطبه 36 نهج‌البلاغه: خطبه 37 نهج‌البلاغه: خطبه 38 نهج‌البلاغه: خطبه 39 نهج‌البلاغه: خطبه 40 نهج‌البلاغه: خطبه 41 نهج‌البلاغه: خطبه 42 نهج‌البلاغه: خطبه 43 نهج‌البلاغه: خطبه 44 نهج‌البلاغه: خطبه 45 نهج‌البلاغه: خطبه 46 نهج‌البلاغه: خطبه 47 نهج‌البلاغه: خطبه 48 نهج‌البلاغه: خطبه 49 نهج‌البلاغه: خطبه 50 نهج‌البلاغه: خطبه 51 نهج‌البلاغه: خطبه 52 نهج‌البلاغه: خطبه 53 نهج‌البلاغه: خطبه 54 نهج‌البلاغه: خطبه 55 نهج‌البلاغه: خطبه 56 نهج‌البلاغه: خطبه 57 نهج‌البلاغه: خطبه 58 نهج‌البلاغه: خطبه 59 نهج‌البلاغه: خطبه 60 نهج‌البلاغه: خطبه 61 نهج‌البلاغه: خطبه 62 نهج‌البلاغه: خطبه 63 نهج‌البلاغه: خطبه 64 نهج‌البلاغه: خطبه 65 نهج‌البلاغه: خطبه 66 نهج‌البلاغه: خطبه 67 نهج‌البلاغه: خطبه 68 نهج‌البلاغه: خطبه 69 نهج‌البلاغه: خطبه 70 نهج‌البلاغه: خطبه 71 نهج‌البلاغه: خطبه 72 نهج‌البلاغه: خطبه 73 نهج‌البلاغه: خطبه 74 نهج‌البلاغه: خطبه 75 نهج‌البلاغه: خطبه 76 نهج‌البلاغه: خطبه 77 نهج‌البلاغه: خطبه 78 نهج‌البلاغه: خطبه 79 نهج‌البلاغه: خطبه 80 نهج‌البلاغه: خطبه 81 نهج‌البلاغه: خطبه 82 نهج‌البلاغه: خطبه 83 نهج‌البلاغه: خطبه 84 نهج‌البلاغه: خطبه 85 نهج‌البلاغه: خطبه 86 نهج‌البلاغه: خطبه 87 نهج‌البلاغه: خطبه 88 نهج‌البلاغه: خطبه 89 نهج‌البلاغه: خطبه 90 نهج‌البلاعه: خطبه 91 نهج‌البلاغه: خطبه 92 نهج‌البلاغه: خطبه 93 نهج‌البلاغه: خطبه 94 نهج‌البلاغه: خطبه 95 نهج‌البلاغه: خطبه 96 نهج‌البلاغه : خطبه 97 نهج‌البلاغه: خطبه 98 نهج‌البلاغه: خطبه 99 نهج‌البلاغه : خطبه 100 نهج‌البلاغه: خطبه 101 نهج‌البلاغه: خطبه 102 نهج‌البلاغه: خطبه 103 نهج‌البلاغه: خطبه 104 نهج‌البلاغه: خطبه 105 نهج‌البلاغه: خطبه 106 نهج‌البلاغه: خطبه 107 نهج‌البلاغه: خطبه 108 نهج‌البلاغه: خطبه 109 نهج‌البلاغه: خطبه 110 نهج‌البلاغه: خطبه 111 نهج‌البلاغه: خطبه 112 نهج‌البلاغه: خطبه 113 نهج‌البلاغه: خطبه 114 نهج‌البلاغه: خطبه 115 نهج‌البلاغه: خطبه 116 نهج‌البلاغه: خطبه 117 نهج‌البلاغه: خطبه 118 نهج‌البلاغه: خطبه 119 نهج‌البلاغه: خطبه 120 نهج‌البلاغه: خطبه 121 نهج‌البلاغه: خطبه 122 نهج‌البلاغه: خطبه 123 نهج‌البلاغه: خطبه 124 نهج‌البلاغه: خطبه 125 نهج‌البلاغه: خطبه 126 نهج‌البلاغه: خطبه 127 نهج‌البلاغه: خطبه 128 نهج‌البلاغه: خطبه 129 نهج‌البلاغه: خطبه 130 نهج‌البلاغه: خطبه 131 نهج‌البلاغه: خطبه 132 نهج‌البلاغه: خطبه 133 نهج‌البلاغه: خطبه 134 نهج‌البلاغه: خطبه 135 نهج‌البلاغه: خطبه 136 نهج‌البلاغه: خطبه 137 نهج‌البلاغه: خطبه 138 نهج‌البلاغه: خطبه 139 نهج‌البلاغه: خطبه 140 نهج‌البلاغه: خطبه 142 نهج‌البلاغه: خطبه 143 نهج‌البلاغه: خطبه 144 نهج‌البلاغه : خطبه 146 نهج‌البلاغه: خطبه 147 نهج‌البلاغه: خطبه 148 نهج‌البلاغه: خطبه 149 نهج‌البلاغه: خطبه 150 نهج‌البلاغه: خطبه 151 نهج‌البلاغه: خطبه 152 نهج‌البلاغه: خطبه 153 نهج‌البلاغه: خطبه 154 نهج‌البلاغه‌: خطبه 155 نهج‌البلاغه: خطبه 156 نهج‌البلاغه: خطبه 157 نهج‌البلاغه: خطبه 158 نهج‌البلاغه: خطبه 159 نهج‌البلاغه: خطبه 160 نهج‌البلاغه: خطبه 161 نهج‌البلاغه: خطبه 162 نهج‌البلاغه: خطبه 163 نهج‌البلاغه: خطبه 164 نهج‌البلاغه: خطبه 165 نهج‌البلاغه: خطبه 166 نهج‌البلاغه: خطبه 167 نهج‌البلاغه: خطبه 168 نهج‌البلاغه: خطبه 169 نهج‌البلاغه: خطبه 170 نهج‌البلاغه: خطبه 171 نهج‌البلاغه: خطبه 172 نهج‌البلاغه: خطبه 173 نهج‌البلاغه: خطبه 174 نهج‌البلاغه: خطبه 175 نهج‌البلاغه: خطبه 176 نهج‌البلاغه: خطبه 177 نهج‌البلاغه: خطبه 178 نهج‌البلاغه: خطبه 179 نهج‌البلاغه: خطبه 180 نهج‌البلاغه: خطبه 181 نهج‌البلاغه: خطبه 182 نهج‌البلاغه: خطبه 183 نهج‌البلاغه: خطبه 184 نهج‌البلاغه: خطبه 185 نهج‌البلاغه: خطبه 186 نهج‌البلاغه: خطبه 187 نهج‌البلاغه: خطبه 188 نهج‌البلاغه: خطبه 189 نهج‌البلاغه: خطبه 190 نهج‌البلاغه: خطبه 191 نهج‌البلاغه: خطبه 192 نهج‌البلاغه: خطبه 193 نهج‌البلاغه: خطبه 194 نهج‌البلاغه: خطبه 195 نهج‌البلاغه: خطبه 196 نهج‌البلاغه: خطبه 197 نهج‌البلاغه: خطبه 198 نهج‌البلاغه: خطبه 199 نهج‌البلاغه: خطبه 200 نهج‌البلاغه: خطبه 201 نهج‌البلاغه: خطبه 202 نهج‌البلاغه: خطبه 203 نهج‌البلاغه: خطبه 204 نهج‌البلاغه: خطبه 205 نهج‌البلاغه: خطبه 206 نهج‌البلاغه: خطبه 207 نهج‌البلاغه: خطبه 208 نهج‌البلاغه: خطبه 209 نهج‌البلاغه: خطبه 210 نهج‌البلاغه: خطبه 211 نهج‌البلاغه: خطبه 212 نهج‌البلاغه: خطبه 213 نهج‌البلاغه: خطبه 214 نهج‌البلاغه: خطبه 215 نهج‌البلاغه: خطبه 216 نهج‌البلاغه: خطبه 217 نهج‌البلاغه: خطبه 218 نهج‌البلاغه: خطبه 219 نهج‌البلاغه: خطبه 220 نهج‌البلاغه: خطبه 221 نهج‌البلاغه: خطبه 222 نهج‌البلاغه: خطبه 223 نهج‌البلاغه: خطبه 224 نهج‌البلاغه: خطبه 225 نهج‌البلاغه: خطبه 226 نهج‌البلاغه: خطبه 227 نهج‌البلاغه: خطبه 228 نهج‌البلاغه: خطبه 229 نهج‌البلاغه: خطبه 230 نهج‌البلاغه: خطبه 231 نهج‌البلاغه: خطبه 232 نهج‌البلاغه: خطبه 233 نهج‌البلاغه: خطبه 234 نهج‌البلاغه: خطبه 235 نهج‌البلاغه: خطبه 236 نهج‌البلاغه: خطبه 237 نهج‌البلاغه: خطبه 238 نهج‌البلاغه: خطبه 239