جنگ های دوران خلافت امام علی (ع)
حضرت در خلافت چهار سال و نه ماهه خویش، سه بار به پیکار با دشمنان خویش رفت. این پیکارها عبارتند از:
جنگ جمل
علت جنگ جمل (جنگ با ناکثین) آن بود که طلحه و زبیر از این که در حکومت علی علیه السلام به استانداری منطقه ای منصوب شوند، مأیوس و نومید شدند. از طرف دیگر، از جانب معاویه به هر دو نفر نامه ای، تقریباً به یک مضمون، رسید که آنان را به «امیرالمؤمنین» توصیف کرده و یادآور شده بود که از مردم شام برای آن دو بیعت گرفته است و باید هر چه زودتر شهرهای کوفه و بصره را اشتغال کنند، پیش از آن که فرزند ابوطالب بر آن دو مسلط شود و شعار آنان در همه جا این باشد که خواهان خون عثمان هستند و مردم را بر گرفتن انتقام او دعوت کنند.
این دو صحابی ساده لوح، فریب نامه ی معاویه را خوردند و تصمیم گرفتند که از مدینه به مکه بروند و در آنجا به گردآوری افراد و ساز و برگ جنگ بپردازند و عایشه، همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) همراه آنان سوار بر شتر سرخ مو عازم جنگ شد. عایشه می گفت: مردم! عثمان به ناحق کشته شده است و من انتقام خون او را می گیرم. [1]
جنگ جمل در یک درگیری یک روزه؛ اما سخت با دادن کشته بسیار از هر دو طرف و با شکست ناکثین پایان یافت و امام، عایشه را به همراه برادرش محمد بن ابیبکر به بصره و از آنجا توسط شماری زن و مرد بصری به مدینه فرستاد.[2]
پس از جنگ جمل، حضرت کوفه را به عنوان مرکز خلافت برگزید و از آنجا که می دانست شورش پیمان شکنان گناهی است از گناهان معاویه که آنان را به نقض میثاق تشویق کرده، با سپاهی عظیم از کوفه حرکت فرمود و در بیابان صفین با معاویه برخورد کرد. و به این ترتیب، نبردی سخت و طولانی بین سپاه عراق و شام درگرفت.
جنگ صفین هر چند به سود امام علیه السلام پیش رفت؛ ولی به علت جهالت عده ای و فریبکاری عمروعاص، کار به حکمیت کشید. در حکمیت هم ابوموسی اشعری، حکم امام علیه السلام که خلاف میل ایشان انتخاب شده بود جهالت کرد و خلافت به عهده معاویه افتاد.
جنگ نهروان
پس از جنگ صفین جهالی که تن به حکمیت دادند گفتند گناه کرده ایم و توبه کردیم، علی علیه السلام نیز باید توبه کند. سپس در محلی به نام نهروان جمع شدند و شروع به ایجاد اخلال در کار امام علیه السلام نمودند. تلاش امام علیه السلام برای هدایتشان بی فایده بود، بنابراین لشگری را عازم جنگ با آنان کردند که در نهایت با شکست خوارج پایان یافت.
پی نوشت ها:
[1]تاریخ طبری، ج 3، ص 172