دلایل پذیرش خلافت توسط امام علی (ع)

دلایل پذیرش خلافت توسط امام علی (ع)

دوره سوم خلافت، پس از قریب به سیزده سال حکومت عثمان با کشته شدن وی به پایان رسید. در صورتی که بر اثر سیاستهای غلط، جامعه اسلامی دچار آشوب و هرج و مرج بود و در آن جوّ آشفته، گرچه عدّه ای مانند طلحه، زبیر و معاویه، به خلافت چشم دوخته بودند؛ ولی تنها نامزد خلافت که مورد قبول مهاجران و انصار و انقلابیان قرار داشت، علی(علیه السلام) بود.
از همین رو، مردم از هر سو پیرامون علی(علیه السلام) جمع شدند و با پافشاری از او تقاضا کردند که خلافت مسلمانان را بپذیرد، هرچند که دیر به این نتیجه رسیدند و کجرویها و انحرافات، اثر سوء خود را گذارده بود، برخی سنّتها دگرگون شده و برخی احکام اسلامی اجرا نمی شد.
هواهای نفسانی و هوسهای شیطانی، مردم را شدیدا به دنیا وابسته کرده بود و با ظلم و تعدّی و مال اندوزی خو گرفته بودند و برگرداندن بسیاری از آنان به خوی انسانی و اسلامی زمان رسول خدا کاری بس دشوار، بلکه غیر ممکن بود. امّا شرایط موجود، قدرت انقلابیان و همراهی افکار عمومی، زمینه ای را به وجود آورد تا صحابیان رسول خدا و حتی تعدادی که خود در پی منصب خلافت بودند، به همراه مردم به درِ خانه علی(علیه السلام) بروند و از او تقاضا کنند که خلافت را بپذیرد. سیل خروشان امّت، از هر سو برای بیعت، آهنگ خانه علی(علیه السلام) را داشت.
امام، ورود جمعیت به سوی منزل خود را این گونه توصیف کرده است:
«ناگهان دیدم مردم از هر سو به من روی آوردند، زنجیروار به سوی من هجوم آوردند و بر سرم ریختند تا جایی که حسن و حسین، زیر دست و پا افتادند و دو طرف جامه من پاره شد.»
آنچه مسلّم است اینکه امام علی(علیه السلام) در اندیشه سلطه بر مردم نبود؛ بلکه امام، به حکومت، چون ابزاری برای استواری حق و گسترش عدل و اقامه قسط می نگریست و می اندیشید که: آیا شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن دوران، برای دست یافتن به چنین اهدافی از حکومت، مناسب است؟
امام علی(علیه السلام) می دانست که آب رفته را به جوی بازگردان، همان و پیدایش فتنه ها، همان. گزاردن حق، همان و سربرکشیدن باطل مداران حق ستیز، همان. از این رو از پذیرش خلافت، خودداری می کرد تا مگر در آینده، حجّتی باشد در برابر سرکشیها. چنین است که حضرت می فرماید:
«مرا واگذارید و دیگری را بجویید که ما به استقبال کاری می رویم که چهره ها و رنگهای گوناگونی دارد و دلها در برابر آنها نایستد و خِردها در برابر آنها پایدار نماند. افقهای روشن را ابرها گرفته و راه، گم شده است، و این را بدانید که اگر من به دعوت شما پاسخ دهم [و خلافت را بپذیرم]، آنچه را خودم می دانم، انجام خواهم داد و به سخن گوینده شما و سرزنش کننده، گوش نخواهم داد [و هر چه را بر طبق علم و فهم خود تشخیص دادم، بدان عمل خواهم کرد]، و اگر مرا وا گذارید، همچون یکی از شما هستم و برای کسی که کار خود را به او می سپارید، بهتر از دیگران فرمانبردار و شنوایم. من اگر وزیر شما باشم، بهتر است تا امیر شما باشم.»
امام علی(علیه السلام) تأکید می کند که حاضر نیست به سیره شیخین عمل کند؛ بلکه به تبعیت از قرآن و سنّت رسول خدا و صلاحدید خود عمل خواهد کرد؛ چرا که اگر سیره شیخین را می پذیرفت، باید مهر تأییدی بر عملکرد آنها می گذاشت.
وقتی که امام علی(علیه السلام) بعد از مرگ عمر حاضر نیست به سیره شیخین - که انحرافات آنان خیلی کمتر از دوران عثمان بود - عمل کند، طبیعی است که بعد از عثمان، که اوضاع به کلی دگرگون شده و امتیازات طبقاتی سراسر جامعه را فراگرفته است، هرگز نمی تواند به آن روش بر مردم حکم براند.
امام علی(علیه السلام) ، همه نابرابریهای دوران عثمان را می دید و چاره ای جز تذکر دادن نداشت. آن بزرگوار می دید که وابستگان ناصالح خلیفه پیشین بر مسند فرمانروایی تکیه زده اند و اگر بیعت مردم را بپذیرد، آن مارهای خفته ای که دست پرورده عثمان هستند، در برابر عدالت او شورش خواهند کرد و نمی گذارند حقّ مردم پرداخته شود و به سنّت حسنه نبوی عمل شود. لذا می خواست بر مردمی که حاضر شده بودند تا بیعت کنند، اتمام حجّت نماید و آنها را برای یاری خود، بسیج کند تا فردا که عدالتش گسترده شد و مخالفان سر برآوردند، مردم ساکت ننشینند و علی علیه السلام را تنها نگذارند.


امام علی(علیه السلام) می دانست که اجرای عدالت علوی و آموزه های نبوی، مخالفانی چون ناکثین، قاسطین و مارقین به وجود خواهد آورد.
امام می خواست تا زمینه آماده شود و معیارها و ملاکهای تعامل را با مردم در میان بگذارد، خطوط اصلی حکومت را به آنها بگوید و راه آینده را روشن سازد، تا مردم آگاهانه انتخاب کنند و هوشمندانه موضعگیری کنند. امام تأکید می کند که آنچه به استقبال آن می رویم، دارای رویه های مختلفی است: امواجی که در پیش روست، توفانهایی که آغاز خواهد شد، عدالتی که علی(علیه السلام) بر آن پای می فشرد و... همچنین با بیان این خطبه به مسائلی اصرار دارد، از آن جمله:
1. تأکیدی است بر اینکه او شیدا و شیفته ریاست نیست. اگر از خود گفته است و اگر بر امامت و پیشوایی خود تأکید کرده، همه و همه برای آشکار ساختن حقایق و تأکید بر مصالح بوده است.
2. تأکید بر این است که تغییراتی در آموزه های دین، رخ نموده است. پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله) آیین الهی دستخوش تحوّلاتی بوده است و اگر او زمام امور را به دست گیرد، با تحریفها مبارزه خواهد کرد و از همین رو، تنشهای سیاسی و اجتماعی بسیاری به همراه خواهد داشت.
3. بیعت با او، بیعت با آرمانهای علوی است. اکنون که اصرار دارند که او خلافت را بپذیرد، باید آماده همراهی برای زدودن تحریفها، بازسازی معنوی جامعه، حاکمیت واقعی دین و استقرار عدالت علوی و رفتار و سیره نبوی و... باشند.
با این حال، مردم از ظلم و بی عدالتی به تنگ آمده، خواهان بیعت با آن حضرت بودند. امام علی(علیه السلام) می فرماید:
«دستم را گشودند، بازش داشتم. آن را کشیدند، نگاهش داشتم. سپس بر من هجوم آوردند، همچون اشتران تشنه که روز آب خوردن به آبگیرهای خود درآیند، چندان که بند کفشم پاره شد و عبا از دوشم افتاد و ناتوان، در اثر ازدحام [پایمال] گردید و خشنودی مردم در بیعت من بدان جا رسید که خُردسال شادمان شد و پیر و سالخورده برای بیعت آمد.»
پس از پافشاری مردم و اکراه  امام علی(علیه السلام) در پذیرش خلافت، حاضران گفتند: تو را رها نمی کنیم تا با تو بیعت کنیم. بنابراین،امام علی(علیه السلام) فرمود:
«بیعت باید در مسجد صورت گیرد؛ زیرا که بیعت با من نباید پنهانی باشد و بدون رضایت توده مردم نیز نمی پذیرم».
بعد از آن، امام به سوی مسجد رفت و مردم در آنجا با وی بیعت کردند. نوشته اند اوّلین کسانی که با امام علی(علیه السلام) بیعت کردند، ابتدا طلحه و سپس زبیر بودند. مردی از حاضران به نام حبیب پسر ذؤیب، بیعت کردن طلحه را که دستش فلج بود، به فال بد گرفت و گفت: خدا عاقبت این بیعت را به خیر کند! نخستین دستی که با امام علی(علیه السلام) بیعت کرد، معیوب بود. این کار به پایان نخواهد رسید.
بدین ترتیب، اکثر قریب به اتّفاق جامعه، فعّالانه در انتخاب او شرکت کردند و پس از انتخاب، با او بیعت نمودند و فقط سه نفر از قریش با او بیعت نکردند که عبارت بودند از: مروان بن حکم، سعید بن عاص و ولید بن عقبه.

منبع

کتاب امام علی (ع) عقلانیت و حکومت، علی اصغر عین القضاه، انتشارات پرتو خورشید: قم، 1388،صص85-89