جنگ جمل از نگاه نهجالبلاغه (2)
«و انها للفئه الباغيه فيها الحماء و الحمه و الشبهه المغدفه، و ان الامر لواضح، و قد زاح الباطل عن نصابه، و انقطع عن شغبه، و ايم الله لافرطن لهم حوضا انا ماتحه، لا يصدرون عنه بري و لا يعبون بعده في حسي»(و اين گروهي كه (با طلحه و زبير) براي شعلهور ساختن آتش جنگ به راه افتادهاند، ستمكارند، در ميان اين قوم ظالم هم لجن است و هم زهر عقرب و هم شبهه تاريكي كه در آن نهفته است. و حقيقت امر آشكار است، و باطل از اصلش بر طرف شده است و زبانش از تحريك براي بر پاكردن شر بريده است و سوگند بخدا، براي آن نابكاران حوضي را پر خواهم ساخت (جنگي را بر پا خواهم كرد) كه آب آن را خودم كشيدهام. آنان از آن حوض سيراب بر نخواهند گشت، و آب گوارائي بعد ازآن از هيچ بركه و گودال آبي نخواهند آشاميد.)
اين همان گروه ستمكار است كه به من خبر داده شده است:
ستمكار بودن اين گروه، سه علت دارد: علت اول اينست كه با طغيانگري خود در مقابل اميرالمومنين عليهالسلام، جامعهاي را از بركت وجود آن انسان بزرگ محروم ميساختند. و از آن جهت كه با حركت هوسبازانه خود ضرر بر جامعهاسلامي زده و موجب بروز اختلاف شديد ميان افراد جامعه گشتهاند ظلم بر جامعه نمودهاند- اختلافي كه به كشتار هزاران نفر منتهي گشته است. با يك تحليل دقيق ميتوان گفت: اين علت نه تنها موجب بروز اختلاف و خونريزي در جامعه شده است، بلكه به اضافه آن، مردم را از برخورداري از امتيازات تكاملي كه با زمامداري اميرالمومنين عليهالسلام نصيبشان ميگشت، محروم ساختهاند.
علت دوم- ظلم به خود علي بن ابيطالب عليهالسلام بود كه آن گروه ناكثين (پيمان شكنان) با آن حركت نابخردانه خود مرتكب گشتهاند، زيرا با اتفاق نظر همه صاحبنظران تاريخ، امتيازات و عوامل بسيار فراوان كه علي (ع) را شايسته زمامداري و مديريت جامعهاسلامي ساخته بود، براي هيچ كسي در صدر اسلام فراهم نبود. و چه ظلمي بالاتر از اينكه شايستگيهاي بيشمار آن انسان الهي را فقط به جهت آنكه مخالف هوي و هوس و خود خواهيهاي عدهاي از اشخاص جامعه آن دوران حركت ميكرد، مورد انكار قرار بدهند؟!
علت سوم- ظلم (انحراف) از اصول و قوانين انساني كه موجب سقوط آنها از ضروري بودن ميگردد، به اين معني كه به اين گونه طغيانگريها اصول و قوانين انساني مانند ضرورت قطعي عمل به تعهدها و پيروي از شايستگيها و انسانهاي شايسته كه حياتيترين پديده براي جوامع انسانها است، استحكام و اصالت و ضرورت خود را براي سادهلوحان كه متاسفانه اكثريت مردم جامعه از آنها تشكيل مييابند از دست ميدهند. در دوران اين گروه ستمكار خباثت و فساد موج ميزند با نظر به علل سهگانه كه در بحث قبلي گفتيم: نيازي براي اثبات خباثت و فساد آن گروه ستمكار وجود ندارد.
بعضي از مفسران و شارحان نهجالبلاغه مانند ابن ابيالحديد، چنين ميگويد: مقصود اميرالمومنين عليهالسلام از (الحما) كنايه از زبير است و زبير پسر عمه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بود و اين گونه وابستگي سببي در لغت عرب الحماء گفته ميشود. و منظور آن حضرت از حمه (زهر عقرب) زوجه پيامبر (ص) است و در نسخههاي ديگر از سخنان اميرالمومنين عليهالسلام در (الحم) نقل شده است كه به معناي آلوده و ناصاف است.
سپس ميفرمايد: (و شبهه تاريكي در اين غائله نهفته است) اين شبهه تاريك براي مردم معمولي است، كه غالبا سادهلوحند، زيرا آگاهان كم و بيش از حقيقت قضايا مطلع بودند و همه آنان ميدانستند: علي بن ابيطالب عليهالسلام كيست؟ و چه ميخواهد. طلحه و زبير و همراهان آن دو كيستند؟ و چه ميخواهند. به همين جهت است كه فرمود: «و ان الامر لواضح و قد زاح الباطل عن نصابه» (و واقعيت، آشكار است و باطل از اصل خود بر طرف شده است.) و احتمال ميرود منظور آن حضرت وضوح و روشني براي همه مردم آن غائله و آن دوران باشد، مشروط بر اينكه توجهي كنند و بخواهند حادثه مورد بررسي (حادثه دردناك جمل) را مورد فهم و درك قرار بدهند. و اينكه ميفرمايد: «و زاح الباطل عن نصابه» (و باطل از اصلش بر طرف شده است) يعني آنقدر حق و حقيقت امر واضح است كه پوشاكهاي باطل نميتوانند آن را بپوشانند. به همين جهت است كه ميتوان گفت: نصاب، به همان معناي معمولي خود ميباشد كه بمعناي اندازه است، يعني باطل آن اندازه را كه براي پوشانيدن حقيقت لازم است، ندارد. علت اين امر احتجاجات و استدلالهاي اميرالمومنين عليهالسلام و سرداران او با طرف مقابل در موقعيتهاي گوناگون و اطلاعاتي بود كه بر پاكنندگان غائله جمل و حتي اكثر مردم آن دوران از حقائق پشت پرده داشتند. آخرين جمله اين خطبه اشاره به پيروزي آن حضرت است كه در جنگ جمل به وقوع پيوست.
در نامه 1 نهج البلاغه ، امام به افشای ماهیت اصحاب جمل می پردازد:
مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَهْلِ الْكُوفَةِ جَبْهَةِ الْأَنْصَارِ وَ سَنَامِ الْعَرَبِ؛ أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي أُخْبِرُكُمْ عَنْ أَمْرِ عُثْمَانَ حَتَّى يَكُونَ سَمْعُهُ كَعِيَانِهِ: إِنَّ النَّاسَ طَعَنُوا عَلَيْهِ، فَكُنْتُ رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ أُكْثِرُ اسْتِعْتَابَهُ وَ أُقِلُّ عِتَابَهُ؛ وَ كَانَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ أَهْوَنُ سَيْرِهِمَا فِيهِ الْوَجِيفُ وَ أَرْفَقُ حِدَائِهِمَا الْعَنِيفُ، وَ كَانَ مِنْ عَائِشَةَ فِيهِ فَلْتَةُ غَضَبٍ؛ فَأُتِيحَ لَهُ قَوْمٌ [قَتَلُوهُ] فَقَتَلُوهُ، وَ بَايَعَنِي النَّاسُ غَيْرَ مُسْتَكْرَهِينَ وَ لَا مُجْبَرِينَ، بَلْ طَائِعِينَ مُخَيَّرِينَ. وَ اعْلَمُوا أَنَّ دَارَ الْهِجْرَةِ قَدْ قَلَعَتْ بِأَهْلِهَا وَ قَلَعُوا بِهَا وَ جَاشَتْ جَيْشَ الْمِرْجَلِ وَ قَامَتِ الْفِتْنَةُ عَلَى الْقُطْبِ؛ فَأَسْرِعُوا إِلَى أَمِيرِكُمْ وَ بَادِرُوا جِهَادَ عَدُوِّكُمْ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ.از بنده خدا، على، امير المؤمنين به مردم كوفه كه بزرگواران ياران و ارجمندان عرب اند. اما بعد. شما را از كار عثمان خبر مى دهم، به گونه اى كه شنيدنش چون ديدن باشد: مردم بر او خرده گرفتند و من كه مردى از مهاجران بودم، همواره خشنودى او را مى خواستم و كمتر سرزنش مى كردم. ولى طلحه و زبير در باره او شيوه ديگر داشتند و آسانترين كارشان، تاختن بر او بود و نرمترين رفتارشان، رفتارى ناهموار بود. بناگاه، عايشه بى تأمل بر او خشم گرفت و مردمى بر او شوريدند و كشتندش. آن گاه مردم با من بيعت كردند نه از روى اكراه يا اجبار، بل به رضا و اختيار.بدانيد كه سراى هجرت [مدينه] مردمش را از خود راند و مردم نيز از آنجا رفتند. ناگاه، چون ديگى كه بر آتش باشد، جوشيدن گرفت و فتنه سر برداشت. پس به سوى اميرتان بشتابيد و اگر خدا خواهد، براى جهاد با دشمن، به پيش تازيد.
مکارم شیرازی در شرح این کلام می گوید: در واقع هدف از نوشتن این نامه سه چیز بوده است: نخست اینکه امام(علیه السلام)روشن کند که طلحه و زبیر و عایشه که قتل عثمان را بهانه اى براى شورش بر ضد امام(علیه السلام) و به راه انداختن مقدمات جنگ جمل به همدستى عایشه به راه انداختند، خودشان در قتل او شریک بودند در حالى که امام(علیه السلام) تا آنجا که ممکن بود از وى دفاع کرد.
دیگر اینکه همه مردم از روى میل و اراده خود و بدون هیچ گونه جبر و فشار با امام(علیه السلام) بیعت کردند و خلافت او را بر جامعه اسلامى پذیرا شدند.
سوم اینکه با توجّه به فتنه اى که طلحه و زبیر و عایشه به راه انداختند، بر همه اهل کوفه لازم است براى یارى امام(علیه السلام) و خاموش کردن آتش فتنه به لشکر آن حضرت ملحق شوند.
بیان علت جنایات اصحاب جمل از زبان امیرالمؤمنین علیه السلام
در خطبه 218 امام در بیان علت این جنایت می فرماید:
فَقَدِمُوا عَلَى عُمَّالِي وَ خُزَّانِ بَيْتِ [مَالِ] الْمُسْلِمِينَ الَّذِي فِي يَدَيَّ وَ عَلَى أَهْلِ مِصْرٍ، كُلُّهُمْ فِي طَاعَتِي وَ عَلَى بَيْعَتِي، فَشَتَّتُوا كَلِمَتَهُمْ وَ أَفْسَدُوا عَلَيَّ جَمَاعَتَهُمْ وَ وَثَبُوا عَلَى شِيعَتِي، فَقَتَلُوا طَائفَةً منْهُمْ غَدْراً وَ [طَائفَةً] طَائفَةٌ عَضُّوا عَلَى أَسْيَافِهِمْ، فَضَارَبُوا بِهَا حَتَّى لَقُوا اللَّهَ صَادِقِينَ.بر كارگزاران من و خازنان بيت المال مسلمانان، كه در دست من بود، و بر مردم شهر كه همه در فرمان من و بر بيعت من مى بودند، در آمدند و سبب تفرق و اختلاف آنان شدند و جمعيت هماهنگشان را به زيان من پراكنده ساختند. بر شيعيان من تاخت آوردند و گروهى را به حيلت كشتند و گروهى نيز شمشيرها كشيدند و دندانها به هم فشردند و پيكار كردند تا با ايمان صادق جان باختند و خدا را ديدار كردند.
در کتاب پیام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، مکارم شیرازی در شرح این خطبه می خوانیم:
امام عليه السلام در اين عبارت كوتاه اشاره اى به جنايات متعدّد لشكر جمل كه به اتفاق عايشه و طلحه و زبير راهى بصره شدند تا بر امام بشورند، مى فرمايد. از جمله ايجاد نفاق و تفرقه در ميان مردم بصره كه همه يكپارچه بودند و دست بيعت به امام داده بودند. لشكر جمل بيت المال مسلمانها را غارت كردند و عمّال بيت المال را كنار زدند، جمعى از شيعيان امام را كشتند و با گروه ديگرى به مقابله برخاستند و آنها را نيز شهيد كردند و مفاسدى را- كه زيبنده هيچ مسلمانى نيست حتى كسى كه در پايه ضعيفى از ايمان باشد- به بار آوردند.در واقع امام(عليه السلام) در اين بيان کوتاه و پرمعنا به سه جنايت روشن آنها اشاره فرمود: غارت بيت المال، ايجاد نفاق و تفرقه ميان مردم و کشتار گروهى بى گناه از مسلمانان پاکباز و صالح و صادق.
ماهیت شورش اصحاب جمل:
در خطبه 169 امام درباره ماهیت این شورش می فرماید:إِنَّ هَؤُلَاءِ قَدْ تَمَالَئُوا عَلَى سَخْطَةِ إِمَارَتِي، وَ سَأَصْبِرُ مَا لَمْ أَخَفْ عَلَى جَمَاعَتِكُمْ، فَإِنَّهُمْ إِنْ تَمَّمُوا عَلَى فَيَالَةِ هَذَا الرَّأْيِ انْقَطَعَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ، وَ إِنَّمَا طَلَبُوا هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَداً لِمَنْ أَفَاءَهَا اللَّهُ عَلَيْهِ، فَأَرَادُوا رَدَّ الْأُمُورِ عَلَى أَدْبَارِهَا، وَ لَكُمْ عَلَيْنَا الْعَمَلُ بِكِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ [سُنَّةِ رَسُولِهِ] سِيرَةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ الْقِيَامُ بِحَقِّهِ وَ النَّعْشُ لِسُنَّتِهِ.اينان دست اتحاد به هم داده اند و به خلاف من برخاسته اند، زيرا از حكومت من ناخشنودند و من صبر مى كنم، تا آن گاه كه بترسم كه صبر من اختلاف و افتراق شما را در پى داشته باشد. اگر اين انديشه را كه در سر دارند، به پايان برند، نظام كار مسلمانان از هم گسيخته گردد.اينان طالبان دنيا هستند، زيرا بر كسى كه خداوند حكومت را بر عهده او نهاده است رشك مى برند و مى خواهند كارها را بر مسير جاهليت گذشته اندازند. شما را بر ما حقى است و آن عمل كردن است به كتاب خداى تعالى و سيرت رسول الله (صلى الله عليه و آله) و قيام به اداى حق و برپاى داشتن سنت او.
علامه جعفری در شرح این خطبه می گوید:
اين اصحاب جمل براي خصومت با حاكميت من، اجتماع انبوه نمودهاند.شكيبايي و تحمل من در برابر نابكاري آنان تا آنجا است كه نظم جامعه مسلمين از هم نپاشد. با اين منطق الهي است كه اميرالمومنين عليهالسلام اهميت نظم زندگي اجتماعي انسانها را گوشزد ميفرمايد كه اگر آن نابخردان اختلالي به زندگي اجتماعي مردم وارد آوردند و باعث پايمال شدن حقوق انسانها در حيات اجتماعي شوند، تحمل روا نديده به هر وسيله ممكن فساد را از ريشهاش خواهم كند اگر چه با كشيدن شمشير از غلاف و درو كردن جانهاي فاسد باشد. آنان كاري با حق و حقيقت ندارند، تنها نشانه تيرهاي خودپرستي و خودكامگي آنان، حكومت من است؟ آنان چه بدانند و چه ندانند، تضاد با حكومت حق و عدالت ميورزند. اگر آن پيروان هويپرستي و آن رياستطلبان، دقت كنند خودشان به سستي و بيپايگي راي و عقيده و اقدام عملي خود پي خواهند برد، ولي هيهات، مگر بيماري مقامپرستي و حسادت، انديشه و تعقل و وجدان پاك را به حال خود ميگذارد كه بينديشند و تعقل كنند و با وجدان پاك تصميم گيرند و اقدام نمايند!؟
منابع:
- نهج البلاغه
- شرح نهج البلاغه علامه جعفری
- شرح نهج البلاغه مکارم شیرازی