شعر درباره امام علی (ع) با عنوان علی مظهر حق از  حجت الاسلام سیدفضل الله رضازاده

شعر درباره امام علی (ع) با عنوان علی مظهر حق از حجت الاسلام سیدفضل الله رضازاده

يا علي اي كه تو بر خلق جهان راهنمايي
يار پيغمبر و هم مخزن اسرار خدائي

چون توئي مظهر انوار خدا صاحب عصمت
در همه عمر نكردي تو به يك لحظه خطائي

كعبه تاريك بگرديد ز بت هاي خسان
چون كه زايشگه تو گشت به خود يافت ضيائي

كعبه زايشگه تو گشت كه تا خلق بدانند
كه توئي قبله‌ي دلها و تو هم قبله نمايي

سجده اي را كه نمودي تو در آن خانه كعبه
مژده‌اي بود كه از كعبه تو بت ها بزدائي

نه همين مولد تو داد به آن كعبه ضيائي
بلكه در عالم ايجاد بدادي تو سنائي

آن فداكاري و جانبازي تو در ره الله
داده اي نور خداوند به اسلام بهائي

گر نبد كوشش و جانبازي تو در ره اسلام
نبُد امروز ز اسلام نشانيّ و صدائي

حق به تو كرد مباهات در آن ليله‌ي هجرت
جان خود را به رهش چونكه نمودي تو فدائي

گرچه از حيث ولادت تو جدائي ز خلائق
در صفات دگرت نيز تو اي ماه جدائي

دست پر رحمت حق هستي و هم بحر كرامت
واسطه فيضي و بر خلق جهان راه گشائي

صورتي از تو خدا خلق نموده به سماوات
بهر عشاق چو معشوق همه اهل سمائي

عاشقت چونكه بود باغ جنان حلقه‌ي بابش
هي علي گويد بر در بخورد تا كه بيائي

چونكه آن باغ جنان با همه‌ي فرّ و شكوهش
بي حضور تو بر عشاق ندارد كه صفائي

قاسم جنت و ناري تو و هم ساقي كوثر
هم به كف بهر شفاعت بُوَدَت نيز لوائي

مدح تو كرده خداوند عليم اي شه خوبان
تويي آن نفس محمد كه ز اصحاب كسائي

چون توئي نفس محمد كه خدا گفته به قرآن
پس تو را زير كسا بُرد نبي بهر دعائي

شهر علم است نبي باب بر آن شهر تو هستي
بي ولاي تو مسلمان نبرد راه به جائي

كشتي نوحي و هركس به تو زد دست توسّل
او ز طوفان بلا در دو سرا يافت رهائي

حب تو هست علي بهتر از آن چشمه‌ حيوان
چون زدنيا بود آن چشمه بر او نيست بقائي

ليك حب تو كشد صاحب خود را سوي جنت
كه از آن دار بقا هست و بر او نيست فنائي

مهر تو گوهر زيباست بود زينت مؤمن
لايق مهر تو هرگز نبود بي سروپائي

پاك طينت چو دهد گوش به آن مدح و ثنايت
روح او شاد شود چون كه در او هست شفائي

عاشقت ميثم تمّار سه روز بود سر دار
بود از مدح تو سرشار نه از قوت و غذائي

دشمنت خواست كند نور تو خاموش بعالم
ليك چون نور خدائي تو خدا كرد ابائي

منتشر نور كمالات تو گرديده به عالم
همچو مشكي كه شود منتشر او را چو بسائي

عاشق توست رضازاده و از نسل تو باشد
كه به درگاه تو بنهاده سرش بهر گدائي

دارد اميد كه از لطف و كرم اي شه خوبان
به مرگ تو با فاطمه بر ديدنش آئي