غديريه ابن حماد عبدى

غديريه ابن حماد عبدى

چقدر خوب و عالى ابن حماد عبدى  در غديريات خود، عيد غدير را توصيف كرده، و مقام و منزلت مولا امير المؤمنين عليه السلام را همانند بسيارى از شعراى ديگر بيان كرده است، آنجا كه گويد: ‏
 يوم الغدير لاشرف الايام         
 واجلها قدرا على الاسلام 

حقا كه روز غدير شريف‏ترين روزها، 
و گرانقدرترين روزها، در عالم اسلام است.

يوم اقام الله فيه امامنا           
  اعنى الوصى امام كل امام 

روزى است كه در آن، خداوند امام ما را
 كه وصى رسول خدا و امام هر امامى است به ولايت نصب كرد.

 قال النبى بدوح خم رافعا             
كف الوصى يقول للاقوام 

 پيغمبر خدا در كنار سايبان درختان خم كه دست وصى خود را بلند كرده بود، 
به تمام گروه و جماعت مردم گفت:

 من كنت مولاه فذا مولى له           
  بالوحى من ذى العزة العلام

هر كس من بر او ولايت دارم، اين على بر او ولايت دارد،
 و اين وحيى است كه از خداوند عزيز و علام رسيده است‏

 هذا وزيرى فى الحياة عليكم         
فاذا قضيت فذا يقوم مقامى

  اين على در زمان حيات من، وزير من بر شماست، 
و چون بدرود حيات گفتم جانشين من خواهد شد.

 يا رب والى  من اقر له الولا           
  و انزل بمن عاداه سوء حمام 

 اى خداى من! تو ولى آن كس باش كه ولايت او را اقرار كند!
 و بر دشمن او مرگ بد را فرود آر!


 فتهافتت ايدى الرجال لبيعة        
فيها كمال الدين و الانعام

- پس بنابر اين گفتار، دست‏هاى مردمان براى بيعت كردن با على از يكديگر پيشى مى‏گرفت، 
و براى بيعت هجوم آورده و سبقت مى‏گرفتند، آن بيعتى كه در آن كمال دين خدا و نعمت او منطوى بود ..

   نتیجه گیری :
ولايت از مهمترين اساس و پايه‏هاى دين مبين است، بلكه مى‏توان گفت بزرگترين ستون و تكيه گاه ايمان و اصالت و واقعيتى است كه تمام دل‏ها را به خود جذب و به كعبه و قبله مقصود رهبرى مى‏كند، فلهذا در حديث عشيره كه در پيرامون آيه انذار بيان شده، اسلام و پذيرش نبوت رسول الله را توام با ولايت و پذيرش مقام اولويت مولى الموالى حضرت امير المؤمنين عليه السلام قرار داده است. تو گوئى كه نبوت و ولايت، دو شاخه‏اى هستند كه از يك بن روئيده شده، و يا دو طفلى مى‏باشند كه از يك پستان شير خورده‏اند، خلافت و وصايت و ولايت آن حضرت، در امتداد خلافت اللهى و ولايت رسول خدا بوده، و علت مبقيه حيات و زندگى و سير تكاملى نفوس به مقام امن و امان خدائى، و آرامش در حريم دل و كعبه توحيد، پس از فراق و عبور از عالم كثرت و غوغاى آشوبگرانه قواى خياليه و وهميه، بعد از علت محدثه آن كه وجود اقدس حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم است، مى‏باشد.
و بر همين قاعده، رسول خدا پيوسته و هميشه مرارا و كرارا، در سفر و حضر، و شب و روز، و خلوت و جلوت و در بين مجتمع مردم، و در نزد خواص و نزديكان، بر اين مهم مراقبت دارد، و وصايت و ولايت امير مؤمنان را ابلاغ و تبليغ مى‏نمايد، و او را معرفى مى‏كند، و يكايك از مكارم اخلاق و حسن شيم او را بر مى‏شمرد، و مقام علم وسعت دانش و بينش او را تذكر مى‏دهد، و ولايت را بر آنها استوار مى‏نمايد . ولى تا سال آخر حيات رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آيه‏اى كه با صراحت و روشنى اين مسئله را بيان كند نازل نشده، و رسول خدا در مجمع علنى در ضمن خطبه‏اى آن حضرت را معرفى ننموده و به مقام خلافت و ولايت نسبت به جميع مؤمنين و مؤمنات، نصب ننموده بودند. و البته معلوم است كه نصب آن حضرت كارى بس مشكل و دشوار است. اعراب تازه مسلمان و خوگرفته به آداب جاهليت كه درست معناى نبوت را نمى‏فهمند، و بين آن و حكومت فرقى نمى‏گذارند، و ولايت را فقط يك رياست و زعامت ظاهرى مى‏پندارند، و در ميان آنان جماعت كثيرى از منافقان نيز ديده مى‏شوند كه به ظاهر، اسلام را پذيرفته، و در دل‏هاى آنان احقاد بدريه و حنينيه و خيبريه و احديه غليان دارد، راضى نيستند كه به آسانى ولايت را بپذيرند، همچنانكه نبوت را نيز به آسانى نپذيرفته بودند. آرى پيامبر اكرم تمام دستورات و قوانين خدا را براى مردم در مدت بيست و سه سال- سيزده سال در مكه و ده سال در مدينه- بيان كرده است، و اصول معارف و توحيد و ارسال رسل و انزال كتب و معاد خلايق را در روز باز پسين در پيشگاه و موقف حضرت ربوبى مشروحا مبين ساخته است، و مهلكات و منجيات و مفاسد و مصالح و طريق شقاوت و راه سعادت را بطور مفصل و مشروح تذكر داده است، و ليكن اينك نوبت آن رسيده است كه دين خدا را كامل و نعمت او را بر مردم تمام گرداند، و با معرفى و نصب حضرت على بن أبى طالب عليه السلام به مقام ولايت و خلافت كه حاوى زعامت و حكومت مطلقه اوست، دايره تبليغ را مختوم و كامل و مكمل گرداند، و خير و رحمت و بركت و فيض الهى را بر مردم بطور مداوم و مستمر جارى سازد، و بدينوسيله تمام ثلمه‏ها و شكاف‏ها و موارد نقص و كوتاهى را كه در ظاهر دين پديد مى‏آمد براى ابد تتميم و ترميم فرمايد.
اين امر پيوسته ادامه داشت تا سال آخر عمر رسول خدا، كه در اين سال سفارش‏ها بيشتر، و توصيه‏ها افزون‏تر، و تاكيدها قوى‏تر و شديدتر بود. زيرا كه رسول خدا مى‏دانستند كه از دنيا مى‏روند، و غير از على كسى نيست كه واجد ولايت باشد، و متحمل اعباء خلافت گردد، و در حقيقت حافظ و نگاهدارنده و پاسبان و پاسدار دين خدا و قرآن كريم و روح و سر نبوت باشد، و در حقيقت ولايت على در امتداد بيست و سه سال نبوت رسول الله، و حافظ خط مشى آن حضرت بود، و بدون اعلان و معرفى ولايت، نبوت رسول الله ناقص و زحمات طاقت فرساى آن حضرت عقيم مى‏مانداز اين روى در اين سال پيوسته رسول الله به وصايت امير المؤمنين، و ولايت او بر هر مؤمن و مؤمنه، و خلافت و زعامت او، توصيه‏ها داشتند، تا اينكه پيامبر مأمور مى‏گردند از طرف خدا، ولايت او را علنا بدون خفيه و پنهانى، بلكه علنى در مجمع مردم بيان كنند، و او را معرفى كنند، در جائى كه همه طبقات و اصناف مردم، از شهرها و قراء و كشورها گرد آمده‏اند، تا اينكه آنان اين پيام را به همه مردم جهان برسانند.‏
پيامبر در اين سال كه سال دهم از هجرت است، خود عازم حج بيت الله الحرام شدند، و از مدتى قبل در مدينه اعلام و اعلان حج آن حضرت شد. اين سفر، سفر عادى نيست، زيرا پيغمبر خدا با تجهيزات كافى براى اداء مناسك حجّ حركت مى‏كند، تمام زوجات آن حضرت، همراه هستند، و هر كدام در كجاوه‏ها نشسته و با حالت احرام از ذو الحليفة (مسجد شجره) همراه رسول الله به سوى مكه رهسپارند. اصحاب آن حضرت و ارحام آن حضرت همگى هستند. و از شهر مدينه آنقدر مسلمانان حركت كرده‏اند كه قابل شمارش نيست، زن و مرد، پير و جوان، غنى و فقير، قدرتمند و ناتوان، همه و همه احرام بسته و به سوى مكه مى‏روند، بطوريكه در روايات و سير و تاريخ، يكصد هزار نوشته، و بسيارى يكصد و بيست و چهار هزار نفر ضبط كرده‏اند. و خلاصه مطلب آنكه هر كس بنحوى كه ممكن بوده است با رسول الله حركت كرده، و با كاروان نبوت به راه افتاده است، و غير از مردمان عاجز و فرتوت و مريض‏هائى كه قدرت بر حركت نداشتند، تمام اهل مدينه در اين سفر ملازم پيامبر خدا هستند. وه چه سفرى ! 

منبع

1- تلخیص از کتاب امام شناسی( جلد 6 ـ غدیر) حضرت علامه آيه‏ اللّه حسينى طهرانى‏ ، ص9 تا23