درس اول توحید در خطابه غدیر
اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذي عَلا في تَوَحُّدِهِ وَدَنا في تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ في سُلْطانِهِ وَعَظُمَ في اَرْكانِهِ ، وَاَحاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلْماً وَ هُوَ في مَكانِهِ وَ قَهَرَ جَميعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ
سخن در توحید قرآن کریم، و توحید امیرالمومنین عليه السلام و ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین که ادامه خط قرآن کریم و پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله هستند، سهل و ممتنع است. هم مشکل است و هم ساده. ساده است به خاطر اینکه برگرفته و برخواسته از فطرت است، مشکل است برای این که اگر به نکته های جزئی و مطالبش دقت کنیم مباحث بسیار بلند، عمیق و شامخی دارد؛ مانند بحث اسما و صفات که راحت نیست. به خصوص که توحید قرآن و توحید امیرالمومنین عليه السلام و پیغمبر اکرم صلی الله عليه و آله در یک جاهایی با توحید فلاسفه اسلامی عمدتا و توحید عرفا عمدتا تنافی و تضاد دارد. عرفای غیر اسلامی که هیچ ولی با توحید عرفای اسلامی و توحید فلاسفه اسلامی جاهایی تضاد و تنافی دارد.
در این درس جملاتی را که در خطابه ی غدیر بر خداشناسی و توحید تنزیهی دلالت می کند، بررسی می کنیم و جملاتش را از روی خطابه ی غدیر بررسی می کنیم حتی اگر فرصت شرح نباشد.
در احادیث ما روایاتی است که ائمه عليهم السلام می فرمایند که " توحید خروج از حدّین است". حد تعطیل و حد تشبیه. حد تعطیل این است که بگوییم خدا نیست. حد تشبیه این است که بگوییم خدا به مانند موجوداتش است. اگر توجه داشته باشید این یکی دو سال اخیر در سخنرانی های عمومی و خصوصی می گوییم: بِرَند و شعار خداشناسی قرآن و اسلام « لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ » است که این آیه ی قرآن است. این همان مارک و brand تنزیه است. در خداشناسی امیرالمومنین عليه السلام اصرار زیادی شده بر اینکه خدا هست . پس از حد تعطیل خارج شده البته بعضی ها می گویند تعطیل یعنی اینکه اصلا نباید در باره خدا حرف زد.
تعطیل به دو معناست:
- یکی اینکه در باره خدا حرف نزنیم.
- یکی اینکه بگوییم خدا نیست.
توحید اسلام و توحید امیرالمومنین عليه السلام چون خروج ازحَدِّین است ،ازحد تعطیل خارج است پس حرف می زنیم و می دانیم که خدا فطرتا هست. و به خروج از حد تشبیه را بسیار اشاره شده است. در تنزیه، خدای تنزیهی را معرفی کردن، در قرآن کریم آیات کریمه زیادی است « سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ» «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ » و در روایات زیادی آمده که «لَا يُوصَفُ إِلَّا بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَه » داریم "ِ يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِه " تمام این ها دلالت می کند بر توحید تنزیهی، توحید تنزیهی واژه ی دیگر هم دارد، به نام توحید تسبیحی. بزرگترین و فراگیر ترین ذکرهای اسلامی ذکرهای تسبیحات اربعه است. میگویند تسبیحات اربعه. "سبحان الله و الحمدلله و لا الاه الا الله و الله اکبر" که الله اکبر تسبیح و هم تنزیه است لا اله الا الله و سبحان الله هم به تسبیح برمی گردد. در اسلام قرآن کریم و توحید امیرالمومنین عليه السلام به توحید تنزیهی پرداخته اند.
در قرآن کریم سوره ای است به اسم سوره توحید یا اخلاص. که همه حفظ اند. " بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ(1)اللَّهُ الصَّمَدُ(2)لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ(3)وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدُ (4" در حقیقت همه این ها تنزیهی است. درست است که جملاتش جملات مثبت است ولی در واقع جملات تسبیحی و تنزیهی است. برای اینکه اگر از آخر که شروع کنیم: لَمْ يَلِدْ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدُ تفسیر اللَّهُ الصَّمَدُ، تنزیهی است. تسبیحی است. تفسیر اللَّهُ الصَّمَدُ است. اللَّهُ الصَّمَدُ تفسیر اللَّهُ أَحَدٌ . أَحَدٌ تفسیر اللَّهُ. اللَّهُ أَحَدٌ تفسیر هُوَ است. خود أَحَدٌ تسبیحی است. برای اینکه أَحَدٌ یعنی یکتا، بی نظیر. پس خودش در خودش جمله غیرpositive ، و نگاتیو را دارد که تنزیهی است. در زبان های دیگه هم که شما وارد هستید خودبه معنای مقدس، سنت است. در تمام زبان ها خدا به نام مقدس، مقدس از چی؟ اولین تقدیسش تقدیس از تشبیه و همانندی ست. سنت آنسلم که یک اُسقُف فیلسوف مسیحی قرن 12 میلادی ست، سنت آنسلم، آنقدر مقدس بوده به او لقب سنت آنسلم دادند. سنت یعنی مقدس. ایشان گفته خدا آنست که برتر از او قابل تصور نیست. هرچه تصور کنی او از آن برتر است. بنابراین فطرت انسانی هم تک خدایی را قبول دارد که وقتی که می گویند توصیف کن میگوید نمیتوانم توصیف کنم. اینکه اسم خدا در عرب یا در زبان های شبیه عرب مثلا در زبان عبری یهودیان ایلیا شده که همان الله است، این که عرب از قدیم به خدا میگوید الله یعنی خدای مورد حیرت. حتی اسمی که انتخاب کرده اند اسمی است که تنزیهی است. خدای مورد حیرت و شیدایی یعنی خدایی که قابل شناخت با مدارک معمولی نیست. با مدرک حسی ، با مدرک عقلی، با مدرک خیالی ، با مدرک وهمی نیست؛ این مواردی که اسم برده شد مدارکی است که برخی از فیزیولوژیست ها برای انسان دانستند، فلاسفه برای انسان دانسته اند. هیچ کدام از این مدرک های عقلی و خیالی و حسی، قدرت شناسایی و احاطه بر خدا را ندارند.
جملاتی را در خطابه بررسی می کنیم که تنزیهی است. دائم میگوید " نه" . میگوید از تشبیه بالاتر است. خود قرآن میگوید « سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ » « سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ » . خدا منزه است از اینکه مردم توصیفش می کنند. یعنی هر چه هم که خدا را توصیف می کنیم باید بگوییم که خدا از آنی که من توصیف می کنم برتر و بالاتر است. مطالب ذیل را توجه می کنیم:
- اول خطابه با اَلْحَمْدُلِلَّه شروع و آخرش هم با اَلْحَمْدُلِلَّهِ ختم می شود. در ابتداء می فرماید اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذي عَلا في تَوَحُّدِهِ آخرش هم می فرماید وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ. خود الحمدلله جزو تسبیحات اربعه است که توضیحش بماند برای بعد.
- عَلا في تَوَحُّدِهِ در وحدت خودش بلند مرتبه ست. شما می گویید خدا یکی است ولی این یکی تشبیهی است. خدا بلند مرتبه است یعنی نه از آن یکی ها یی که تو می شناسی. در وحدت خودش عَلا في تَوَحُّدِهِ یعنی لباس وحدت پوشیده ولی بالاتر از آن است که تو فکر می کنی لباس وحدت پوشیده. عَلا في تَوَحُّدِهِ یعنی این.
- وَدَنا في تَفَرُّدِهِ خدا فرد است ولی وقتی فرد باشد به اصطلاح جدا و دور می شود. مثلا می گوییم آفتاب یک فَرد است، چقدر از ما دور است. یا یک فرد که باشد یک جا باشد به عده ای نزدیک است و از یک عده ای دور. ولی خداوند در عین این که تَفَرُّد دارد فردانیت دارد؛ دُنُوّ دارد یعنی به همه نزدیک است یعنی در عین حال که تک است به تو نزدیک است ، هم به کره زیر ما، یا بالای ما نزدیک است. هم به قعر دریا ها ، هم به بالای کُرات نزدیک است. پس فردیتش غیر از آن فردیتیست که تو می شناسی. منزه است و مسبح است از آن فردیتی که تو می شناسی. فردیتی که تو می شناسی به عده ای نزدیک است و از عده ای دوره. اما این فردیتی دارد که به همه نزدیک است. در عین حال نزدیکیش هم نه از آن نزدیکی هاست که تو می شناسی. همه این ها تسبیحی و تنزیهی است.
- وَجَلَّ في سُلْطانِهِ . جلال از صفات سلبی است. جمال از صفات ثبوتی است. وَجَلَّ في سُلْطانِهِ یعنی با اینکه سلطنت دارد و هیمنه و تسلط دارد بر عالم ،ولی بالاتر از آنی است که شما فکر می کنید. الآن این سقف بر ما تسلط دارد ، خدا هم بر ما تسلط دارد ، تسلط خدا غیر از تسلط این سقف است.
- یکی از تنزیهات این است که وَاَحاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلْماً وَ هُوَ في مَكانِهِ . تمام کسانی که عالم و دانشمند اند باید حرکت کنند. حرکت کنند که علم پیدا کنند. من برای اینکه بفهمم منزل محمد آقا چه گونه است و کجا نباید نشست بلکه باید حرکت کرد و رفت به آن جا. برای انجام خیلی از آزمایشات در دانشگاه ، باید به در لابراتوری دانشگاه رفت. برای اینکه بدانیم کامپیوتر چیست ، باید رفت خدمت کامپیوتر. پس برای احاطه علمی باید حرکت کرد نمی توان ایستاد و احاطه پیدا کرد. اما وَاَحاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلْماً وَ هُوَ في مَكانِهِ . خدا در عین حال که جابجا نمی شود به هر چیزی احاطه دارد.. شما هر کسی را که می شناسید که بر کسی یا چیزی احاطه دارد ، باید یا تغییری در مکانش بدهد یا آن چیز را به خدمتش بیاورند؛ من برای اینکه بدانم در یک ظرف چیست ، یا باید بشقاب را برای من بیاورند. یا من پیش بشقاب بروم.
- وَ كُلُّ أَمْرٍ إِلَيْهِ يَعُودُ . تمام کارها به او بر می گردد. این هم تنزیهی است. ما موجودی را نمیشناسیم که همه کارها به او بر گردد. تمام موجودات اینطورند که یک سری از کارها به آن ها بر می گردد و یک سری کارهای دیگر به دیگران؛ اما تنها خداوند متعال است که تمامی امور به او بر می گردد. پس خدا غیر از آن موجودات و موجودیتی است که ما می شناسیم. در مدیریت کسانی که شما می شناسید مدیریت طوری است که همه کارها به مدیر بر نمی گردد، بلکه در یک سطح محدودی برمیگردد.
- قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ . قُدُّوسٌ یعنی مقدس است سُبُّوحٌ هم یعنی مُسبَّح است تسبیح شده. یعنی خدا چون منزه است و غیر قابل تشبیه است؛ هم قدوس و هم سبوح است. و این دو تا قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ تکرار نیست. بلکه تنزیه اولی از دومی و دومی از اولی است. قدوس یعنی منزه است؟ منزه است؟ قدوس بعدی یعنی از این تسبیح هم منزه است. می گویی مثلا آدمی خیلی دانشمند است خیلی عالم است. من که یک شاگرد معمولی هستم می گویم علم ایشان خیلی بالاست من نمی توانم بشناسم. می گویند از این هم که تو می گویی من نمی توانم بشناسم بالاتر است. برای اینکه این که می گوییی من نمی توانم بشناسم در حد ظرف ذهن توست. اما یک استاد سطح خودش اگر بگوید من نمی شناسم حقش را ادا کرده است. لذا من که می گویم او را نمی شناسم، خیلی بزرگ است، تسبیح کردم ولی او از تسبیح من هم منزه است. قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائكَةِ وَالرُّوحِ .
- بعد می فرماید يَلْحَظُ كُلَّ عَيْنٍ وَالْعُيُونُ لاتَراهُ . هر لحظه یعنی یه چشم به هم زدن. تمام چشم ها را لحظه هایشان را چشم به هم زدن هایشان را میشناسد وَالْعُيُونُ لاتَراهُ اما چشم ها او را نمی بینند. این تنزیهی ست.
- بعد می فرماید: لَهُ الْإِحاطَةُ بِكُلِّ شَيءٍ . او احاطه دارد بِكُلِّ شَيءٍ ، بِكُلِّ شَيءٍ یعنی چی؟ یعنی از نوترون تا کهکشان. به همه چیز احاطه دارد. این صفت اثباتی است. اما این احاطه از نوع احاطه های دیگر نیست. آیا موجودی را اینجوری می شناسیم؟ نمیشناسیم. پس این غیر از موجودات دیگر است.
- والغَلَبَةُ علي كُلِّ شَيءٍ والقُوَّةُ في كُلِّ شَئٍ والقُدْرَةُ عَلي كُلِّ شَئٍ وَلَيْسَ مِثْلَهُ شَيءٌ . وَلَيْسَ مِثْلَهُ شَيءٌ تنزیه است. خداوند غلبه، قوت و قدرت بر هر چیزی دارد ، ولی مثل او چیزی نیست.
- وَ هُوَ مُنْشِئُ الشَّيءِ حينَ لاشَيءَ ، لاإِلاهَ إِلاَّ هُوَ . . لاإِلاهَ إِلاَّ هُوَ این هم تنزیهی است. هیچ معبودی نیست جز او. فقط او معبوداست. الْعَزيزُ . الْعَزيزُ هم تنزیهی است. الْعَزيزُ یعنی غیر قابل نفوذ است. عزیز یعنی کم یاب. وقتی می گویند فلان چیز عزیز الوجود است یعنی خیلی کم پیدا می شود. خدا العزیز مطلق است یعنی غیر قابل نفوذ است. ارضٌ عِزاز یعنی زمینی که آب در آن فرو نمی رود. خدا عزیز است یعنی شناخته های بشری و هیچ شناختی در او نفوذ نمی کند.
- جَلَّ عَنْ أَنْ تُدْرِكَهُ الْأَبْصارُ . این هم تنزیهی است. خدا بالاتر است. جَلَّ یعنی بالاتر است، جلال دارد. اجل از این است ، بالا تر از این است که ابصار او را درک کنند. وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ. دوباره تنزیهی است؛ و او ادارک کند دیده ها را.
- لايَلْحَقُ أَحَدٌ وَصْفَهُ مِنْ مُعايَنَة ٍ . هیچ کس از معاینه و به عین دیدن حتی عین قلبی هم نمی تواند به وصف او برسد. لايَلْحَقُ أَحَدٌ وَصْفَهُ. هیچ کس به وصف او نمی رسد. مِنْ مُعايَنَة از دیدن.
- وَلايَجِدُ أَحَدٌ كَيْفَ هُوَمِنْ سِرٍّ وَ عَلانِيَةٍ . هیچ کس در سِرّ وَ عَلانِيَة نمی تواند کیفیت او را درک کند. یعنی منزه است و حال آنکه تمام چیزهایی که ما داریم یا در سر یا در علانیه ، یا در پنهان یا در آشکار قابل درک هستند. این هم تنزیهی ست. إِلاّ بِمادَلَّ عَزَّوَجَلَّ عَلي نَفْسِهِ. که این مورد قبلا ذکر شد؛ مگر خود خدا دلالت می کند.
- دوباره: وَأَشْهَدُ أَنَّهُ اَللَّهُ. باز چیست؟ شهادت می دهم که او الله است. یعنی خدای مورد حیرت غیر قابل شناخت با عقل. الله را اینطور گفتند: معبود غیر قابل احاطه که انسان درش حیرت و شیدایی پیدا می کنه.
- وَأَشْهَدُ أَنَّهُ اَللَّهُ.ألَّذي مَلَأَ الدَّهْرَ قُدْسُهُ، تنزیهی است. قدس او و تقدس او تمام زمان و فوق زمان را پر کرده. به هر کجا که نگاه کنیم از قدس خدا حکایت می کند. از اینکه خدا مقدس و مسبح و تنزیهی است. منزه است.
- وَالَّذي يُنْفِذُ أَمْرَهَُ بِلامُشاوَرَةِ مُشيرٍ این هم تنزیهی است. کار خودش را نفوذ می دهد، بدون مشاوره و حال اینکه تمام مردم معمولی کارشان با مشاوره پیش میرود. وَلامَعَهُ شَريكٌ في تَقْديرِهِ . در تقدیر و اندازه گیری خودش شریک ندارد که این هم تنزیهی است. تنزیه در کارهایش. وَلايُعاوَنُ في تَدْبيرِهِ . در تدبیر و سامان ریزی خودش که سامان ریزی حکیمانه است ، معاون ندارد.
- صَوَّرَ مَا ابْتَدَعَ عَلي غَيْرِ مِثالٍ . تصویر کرده مبدعات خودش را بدون اِتُد قبلی. همه ی موجوداتی که آفریننده اند ، اِتُد قبلی دارند اندیشه قبلی دارند. ایشان صَوَّرَ مَا ابْتَدَعَ عَلي غَيْرِ مِثالٍ است، مبدعات و آفریده های خودش را تصویر کرده است ؛ عَلي غَيْرِ مِثالٍ. قبلا عکسی ، تصویری ، اِتُدی ، ماکِتی ، چیزی نداشته است.
- وَ خَلَقَ ما خَلَقَ بِلامَعُونَةٍ مِنْ أَحَدٍ وَلا تَكَلُّفٍ وَلاَ احْتِيالٍ . این هم تنزیهی است، تنزیه در خُلقَش. آفریده و آفرینش خودش را بدون کمک گرفتن از کسی و بدون حیله و مکر أَنْشَأَها عالم را انشا کرده کرده است وهیچ مکر و احتیال قبلی نداشته.
- أَنْشَأَها. تمام موجوداتی که موجودات را می آفرینند چی دارند؟ material دارند. ماده دارند أَنْشَأَها فَكانَتْ وَ بَرَأَها فَبانَتْ. فَهُوَاللَّهُ . پس او اللهِ است.
- دوباره تنزیهی. الَّذي لا إِلاهَ إِلاَّ هُو. همینجوری می یابد تا اینکه باز می رسد وَأَشْهَدُ أَنَّهُ اللَّهُ الَّذي تَواضَعَ كُلُّ شَيءٍ لِعَظَمَتِهِ. اینها هم تنزیهی است.
- لَمْ يَكُنْ لَهُ ضِدٌّ این هم تنزیهی است. ضد ندارد. شما تمام موجوداتی را که در عالم چه مادی ، چه فیزیکی ، چه مجرد ، چه غیر فیزیکی که می شناسید ، ضد دارند . چیزی که پارادوکسش باشد. لَمْ يَكُنْ لَهُ ضِدٌّ. منزه است از ضد. چون اگر ضد داشته باشد می شود مثل بقیه. وَلا مَعَهُ نِدٌّ همراهش ، هم سطحش نِد ندارد. نِد یعنی انباز، شریک. نه ضد دارد ، نه نِد دارد. نه شبیه. نه چیزی پارادوکس اوست، زیرا اگر چیزی پارادوکسش باشد یعنی در مقابلش ایستاده است، و نه نِد دارد انباز دارد.
- أَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفْواً أَحَدٌ . همه این ها تنزیهی اند که گفته شد.
- لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ . همه پادشاهی مال اوست. این هم تنزیهی است. برای اینکه هیچ کس نیست که همه پادشاهی مال او باشد، یعنی از ثری تا ثریا، از خلا تا ملا، از پروتون و نوترون ، تا کهکشان مالکش اوست وَلَهُ الْحَمْدُ یعنی پس همه حمد ها مال اوست وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.
- لاإِلاهَ إِلاّهُوَ. تنزیهی است، الْعَزيزُ تنزیهی است،
- تا می رسد به اینکه الَّذي لايُشْكِلُ عَلَيْهِ شَيءٌ هیچ چیزی برایش مشکل نیست. این هم تنزیهی است. هر کسی هر چقدر هم قدرت داشته باشد در قدرتش مشکل دارد. یه جاهایی برخورد می کند که محدود است، ولی خدا منزه است از حد و منزه است از نقص، لايُشْكِلُ عَلَيْهِ شَيءٌ .
- وَ لايَضجِرُهُ صُراخُ الْمُسْتَصْرِخينَ . فریاد فریاد کنندگان هم او را خسته نمی کند. این هم تنزیهی است. وَلايُبْرِمُهُ إِلْحاحُ الْمُلِحّينَ . آن هایی که اصرار می کنند و یک چیزی می خواهند، خدا را به خستگی نمی کشانند...
- لاَِنَّهُ اللَّهُ الَّذي لايُؤْمَنُ مَكْرُهُ وَلايُخافُ جَورُهُ ...
بنابراین بیشترین جملات مقدمه ی خطابه ی غدیر که پیغمبر اکرم صلی الله عليه و آله حمد و ثنای الهی گفته است جملات تسبیحی و تنزیهی ست و نفی تشبهیه است خداشناسی اسلام: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْء است.
و السلام علیکم و رحمه الله.