درس اول قران و عترت در خطبه غدیر
بسم الله الرحمن الرحیم
در ابتدا نظر بر اشكالات رايجي است كه در باره ي قران و عترت وجود دارد . بعد اشاره به واژه ها و متنی كه در خطابه راجع به آن آمده است و مرجعش و این كه پيامبر صلی الله عليه و آله وسلم چه فرموده اند را می گوییم. که درباره قرآن و عترت، موضوع بسيار است.
مهمترين مخالفان شاخص قرآن و عترت وهابيان تندرو هستند، به خصوص وهابيان ايران. مي توانيم بگويم جزو اين ها روشن فكراني اند كه تحت تاثير آنها قرار گرفته اند و به اهل بيت رو نمي آورند. البته آنها اختلاف عرضی اعتقاداتيشان زياد است اما متاسفانه در جامعه ما به خصوص جامعه ي دانشگاهي يا در جلساتي تحت عنوان جلسات قرآني بسيار زياد شده است و ترويج اين نكته كه ما با عقل خودمان مي توانيم قرآن را بفهميم و احتياجي به حديث نداريم. سني هاي معمولي هم اين حرف را مي زنند اما آن پا فشاري و آن تيغي را كه وهابيان و روشن فكران دارند را آنان ندارند. آنها مي گويند كه لزومي ندارد كه براي تفسير قرآن به عترت مراجعه كنيم. از پيغمبر صلی الله عليه و آله يا صحابه هر چه رسيده ما مي پذيريم. از پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم و صحابه آنها هم احاديث زيادي دارند و هم چنين تفاسيري دارند، تفاسير روايي. مانند تفسير طبري كه تفسيري روايي است و درالمنثور سيوطی كه براي حدود چهار، پنج قرن پيش است. تفاسير ديگري نيز دارند كه از احاديث تفاسير را بيان مي كنند. منتهي يك سري روايت از پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم است و يك سري از صحابه. عده زيادي از سني ها اين گونه اند. سخت نيستند اما مثل شيعه هم نيستند كه حتما تمام تفاسير و مطالب قرآني را از ائمه علیهم السلام بگيرند. آنها به امامت ائمه علیهم السلام كه اعتقاد ندارند و مي گويند كه آنها انسان های خوبي بودند و راجع به امام علي عليه السلام و امام حسين و حسن عليهم السلام يا حضرت زهرا سلام الله عليها معتقدند كه آنها صحابه ي پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم بودند .براي آن كه هر كس در زمان نبوت پيامبر صلي الله عليه و اله ايشان را ديده از نظر فرهنگ آنها مي شود صحابي. مرد باشد مي شود صحابي و زن باشد مي شود صحابيه. لذا آنها روي صحابيه هم بحث كرده اند و براي آنها هم بسيار احترام قائلند. براي آنها هم عدالت قائلند ، هم معتقدند كه آنها اجتهاد دارند. يك سري سني هايي هستند كه در واقع وهابي اند و در قرآن و عترت بسيار سخت مي گيرند.
ما مي گوييم حجيّت قرآن به ضميمه ی عترت است به دليل حديث ثقلين، آنها بسيار سخت برخورد مي كنند. مي گويند حجيت قرآن براي خودش است و با عترت بودنش لازم نيست. تيتر و خود قرآن خودش را تفسير و روشن مي كند. اما حتي سخت ترين گروه ها هم معمولا درباره ي احكام مجبورند بگويند كه براي احكام عملي و عبادي بايد به روايات مراجعه كنيم. و مي گويند كه احكام را پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم يا عملي نشان دادند مثلا فرمودند: صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي ، همان گونه كه من نماز مي خوانم شما هم نماز بخوانيد. اما اين را هم امروز انداخته اند در دهان مردم كه عربستان كه مملكت پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم بوده نزديك تر از ما هستند و اين ها نسل در نسل به هم نقل كرده اند كه پيامبرصلی الله عليه و آله وسلم چگونه نماز خوانده اند و روزه گرفته اند ، پس كار آنها درست است. و البته این سخن خیلی مسخره است چون اين مسائل هيچ گاه سينه به سينه درست نقل نمي شود. چه كساني آن موقع در مدينه و مكه بودند؟ مگر همه اطراف پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم بودند؟ وبالاخره از میانِ نقل حرفهاي پيامبر صلی الله عليه و آله وسلم حتما حديث در مي آيد. سخت ترين افرادشان نيز در احكام تسليم مي شوند و مي گويند آيات احكام نياز به زمينه ي تفسيري دارد. تفسير از پيامبر صلی الله و عليه و آله و صحابه. ولي در آيات ديگر مانند آيات اعتقادي ،اخلاقي، تاريخي مخصوصا مسائل مربوط به امامت به هيچ وجه كوتاه نمي آيند كه اين ها هم به عترت احتياج دارد. قرآن را نور و هدايت مي دانند و مي گويند خودش و آياتش را كه به هم ضميمه كنند،جواب مي دهد و براي ما بسنده است. يكي از مهم ترين تئوري هاي شيعه نظريه اي است كه راجع به قرآن و اهل بيت عليهم السلام است که از طرف خود پيامبر صلی الله و عليه و آله ياد گرفته ايم كه ثابت مي كنيم كه پيامبر اكرم صلی الله و عليه و آله از همان ابتدا كه از غار حرا آمدند تا آن پاياني كه چشمشان را بستند با امير المومنين عليه السلام بودند. و امير المومنين و ائمه عليهم السلام را به عنوان مفسران و مبينان حلال و حرام، عالمان به علم دين و توحيد معرفي كرده اند. اين مطالب فقط طرح مساله است و اگر بخواهيم راجع به آن بحث كنيم حديث و روايت بسيار است. بر این اساس پيامبر اكرم صلی الله و عليه و آله از مفصل ترين احاديثي كه تا به حال داشته اند، حديث ثقلين بوده است. حديث ثقلين شاخصه ي بيان قرآن و عترت است. غير از حديث ثقلين حديث منزلت، حديث راسخان درعلم و بسیاری احاديث ديگري كه مربوط به علم امير المومنين و اهل بيت عليهم السلام نسبت به قرآن كريم است، به طور مفصل داريم. احاديثي كه قابل انكار نيست و حتي در كتابهاي آنها هم نقل شده است.
ادعاي شيعه چيست ؟ اين است كه قرآن اگر ضمیمه پيامبر صلی الله و عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام و آنان كه پبامبر بعد از اهل بيت معرفي كرده باشند نشود، جز در آيات فطري قرآن و جز در آيات نصايح عمومي قرآن هيچ يك از آنها حجيت كامل ندارد. شيعه نمي گويد وقتي مي گويي " قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ " براي معناي "احد" حتما بايد به احاديث مراجعه كني، كه البته آن را هم ما با احاديث فهميده ايم. ولي در ابتداي ادعا شيعه معتقد است غير از آياتي كه مسائل فطري را بيان مي كند، معرفي خداي فطري، توحيد فطري، عدالت فطري خداوند، معاد فطري خداوند را مي گويد، مسائل اخلاقي مانند: " إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ " . اين ها احتياجي به تفسير ندارد اگر كسي عربي بلد باشد. اما در ما بقي اعتقادات، متشابهات و محكمات، احكام و قوانين، معارف و حلال و حرام ها قرآن حجيتش به ضميمه است وحجيت جمعيه دارد. به ضميمه است يعني قرآن با حديث با روايت و كلام پيغمبر صلی الله عليه وآله و سلم حجيت دارد. حجيت يعني چه؟ حجت است يعني اگر من انجام ندهم، مولا از من می پرسد : چرا انجام ندادي؟ می گويم حرف به من نرسيد. مي گويند حرف داشتم و رسيد. اگر الان كسي به من بگويد درس را ساعت هشت شروع كن. آخر شب به من بگويند كه چرا در ساعت هشت درس نگفتي و من بگويم كه شما به من نگفتيد. ايشان مي گويند كه من گفتم و چند نفر شاهد هم دارم كه حرفم را به گوش تو رساندم. حجت را برايت تمام كردم. حجت يعني دليل. قرآن به ما مي گويد: " وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ " نماز بخوانيد. اگر اين نماز خواندن بر ما واجب است بايد به ضميمه ي حديث و كلام پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم ، به ضميمه ي كلام امير المومنين و امام صادق عليهم السلام حجت است. يعني تا مادامي كه اين را جمع نكرديم و به هم ضميمه نكرديم، براي من حجت نيست و مرا تكان نمي دهد. منجزيّت و معذريّت ندارد. منجزيّت يعني منجِّز است. براي من در ذهنم موضوع را بيان كرده، روشن كرده و حجيت را تمام كرده است. معذريّت يعني طوري بيان كرده است كه اين عذر آور است. بعدا اگر انجام ندادي مولا عذر دارد. تو عذر نداري و مولا عذر دارد كه من حديث را به تو گفتم، حرف را به تو گفتم و حكم را به تو ابلاغ كردم.
شيعه ادعايش اين است كه قرآن كريم غير از آيات فطري و يك سري اخلاقيات خيلي روشن فطري در بقيه ی معارف و علوم و دانش هاي خودش حتما نيازمند مفسر و مبين است. به دلايل بسيار قرآني. يكي از دلايل اين است كه " وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ " پيغمبر صلی الله و عليه و آله و سلم ما به سوي تو قرآن را نازل كرديم. " لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ " براي اين كه تو براي مردم بيان و روشن كني آنچه را كه به سوي مردم نازل شده است. اين احكام براي مردم نازل شده است تو، اي پيغمبر صلی الله و عليه و آله بايد بيان كني. با بيان تو روشن مي شود. پس بيان پيغمبر صلی الله و عليه و آله مي شود مُعَذِّر و مُنَجِّز، مبين و روشن كننده. بعد قرآن به ضميمه ی روايت و حديث و گفتار اهل بيت براي ما مي شود حجت . اين ادعاي شيعه است. حتي در آن آيت فطري و آيات اخلاقي هم كه فطري هستند، در آنها هم اگر بخواهيم به عمق قضيه برسيم حتما بايد اهل بيت علیهم السلام كمك كنند. علوم عُمقي قرآن پيش آنها است. راسخان در علم آن هايند. حلال و حرام پيش آنها است. بايد جانشين پيغمبر صلی الله و عليه و آله و سلم شبيه ترين مردم به پيغمبر صلی الله و عليه و آله و سلم باشد در سه نكته: اخلاق، علم، قدرت. منظور از علم تمام اين هاست.يعني وقتي علم را يك دريچه اش را باز مي كنيم تمام علوم را شامل مي شود. در برخورد با افراد هنگامي كه مي گويند كه قرآن نيازي به مبين ندارد يا با خود قرآن يا عقلمان آن را مي فهميم،
چند مورد اشاره می شود که اين جزء فرمول ها است:
1. اين در گفت و گو های معمولي با روشن فكران و وهابيان بسيار به درد مي خورد. خصم را اسكات مي كند. منتها بقيه مطالب حلي و نقضي را بايد مفصل تر بحث كرد. مي گويد قرآن احتياجي به هيچ چيز ندارد. مي گویيم قرآن خودش نور و هدايت است يا نه؟ اگر در قرآن يك آيه هم پيدا شود كه خودش به خودي خود نور و هدايت نباشد و براي كساني كه عربي مي دانند هم حتي مبهم باشد، كافيست كه قرآن احتياج به مبين دارد. اين نكته ي اول. مثلا مي گويم اين آيه: " اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ " . اين يعني اين كه خداوند نور آسمان ها و زمين است. اين هماني بين نور و خدا وجود دارد. خدا نور است. اين را معني كن! بدون مراجعه به مبين و مفسر. از خود آيه و از جاي ديگري حرفي نياور. اصلا نور يعني چي؟ ما نوري به عنوان نور حسي داريم كه مي بينيم پس يعني خدا خورشيد است؟ ماه است؟ ستاره است؟ خدا نور فيزيكي است؟ خدا گاز است؟ اصلا نمي شود معني كرد. مساله دوم. مي گوييم قرآن كريم يك سري حروف مقطعه دارد.
2. حروف مقطعه را بدون مراجعه به مبين معنا كن. " الم" . "كهيعص" مي گويد معنايش اين است كه قرآن از اين ها تشكيل شده است. مي گويم از كجا ميداني؟ بسيار ساده است. آنقدر شبهات را تلقين كرده اند و گفته اند كه ما هيچ گاه فكر نمي كنيم كه اين بي خود مي گويد. مثل آدم هايي كه بسيار دروغ گويند اما آن قدر با جرئت مي گويند كه واقعا نمي فهميم دروغ مي گويد. فكر مي كنيم كه راست مي گويد. اين " كهيعص"، " يس" ، " طه" اين ها را معنا كن. نمي تواند معنا كند. هر چه بگويد بايد تفسير كند براي اين كه تفسير به راي مي شود. بايد بتوان قرآن را بدون حديث و روايت معنا كند. بدون اين كه از جايي چيزي بياورد. قرآن را با خود قرآن معنا كند. پس اول آياتي هستند كه به خودي خود معنا نمي دهند، و دوم حروف مقطعه ي قرآن هستند.
3. سوم آياتي كه متشابه اند يا اين كه ظاهرشان با معارف قرآن متناقض است. " وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا " خدا آمد(فعل ماضي) و فرشتگان در صف ايستاده بودند. اين را معني كنيد؟ در سوره قيامت آمده است: " وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ " ناضره اول به معناي چهره هايي در قيامت است كه شاداب است، ناظره دوم يعني به سوي خدايشان نگاه مي كنند. معنا كن! اين آيه ي " لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ " چگونه مي سازد؟ آياتي هستند متشابه. 7 آل عمران: " هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ " این آیه از محکمات است. خود قران گفته ایات متشابهات و محکمات دارند. در محکمات و متشابهات ما چند نکته داریم. یک تشخیص انها است. با کیست؟ با خودت؟ خیلی جاها نمی توانیم خودمان تشخیص دهیم. دوم: متشابهات ومحکمات را تشخیص دادیم حال ایا انها ایات قران وهدایت گر نیستند؟ نور نیستند؟ سوم: نسبت متشابهات با محکمات چیست؟ نمی توانی کاری کنی. چهارم: هیچ روشن فکر و سنی نمی تواند ادعا کند که این قران که مکتوب شده است "علی ما انزل" مکتوب شده است. چون حتی خودشان که این قران های عثمانی را نوشته اند، می نویسند که مثلا سوره ی بقره در مدینه نازل شده جز آیات فلان. سوره ی ال عمران یک مقداریش در مکه نازل شده یک مقداریش در مدینه با این که یک سوره ی کامل است. سوره های اخر قران همه در مکه نازل شده است. به " بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين ... " می گویند سبع المثانی. حالا روایت هم نمی گویم. چند ساعت بعد از نبوت ایشان نازل شد. این ایات به ترتیب "علی ما انزل" نیست. پس چطور تشخیص دهیم کدام ایات ناسخ است و کدام منسوخ؟ مجمل کدام است مبین کدام است؟ عام کدام است خاص کدام است؟ مطلق کدام است مبین کدام است؟ این ها را از کجا تشخیص دهیم؟
4. نکته ی بعد: شما تند رو هایتان در این ایات برای پیغمبر شانی قائل نیستید. یعنی پیغمبر کسی بوده که قران را اورده تا مردم بفهمند. این مساله را مصطفی طباطایی در سخنرانی هایش می گوید و خودش هم خیلی این کار ها را می کند. می گویند پیغمبر مثل یک پستچی بوده. البته لفظ پستچی را نمی گویند اما معنایش را می گویند. می گویند پیغمبر اکرم ادم درستی بوده که قران را از سوی خدا برای مردم اورده است که خودشان تا قیام قیامت روی ان کار کنند. به طور ضمنی می گویند که پیغمبر یک فرد عادی بوده وایندگان ممکن است بیشتر ازپیامبر بفهمند از ان که پیغمبر خود فهمیده البته این را به طور صریح نمی گویند. اگر شما می گویید که قران نیازی به تفسیر ندارد، ایات قران ایاتی است که خود پیغمبر صلی الله عليه و آله و سلم را دارای شان و مقامی در نبوتش می داند. یکی از این ایات این است: " أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ " . یک بار أَطيعُوا را برای الله اورده، یک بار برای رسول و اولی الامر(صاحبان امر)اورده. اگر اطاعت خدا و رسول دقیقا box شبیه box اطاعت از خداست، پس چه لزومی داشت که دوباره رسول و اولی الامر را بگوید؟ فقط می گفت : اطیعوا الله فی القران. پس اگر هر چه که پیغمبر صلی الله عليه و آله و سلم می گفته خدا هم گفته و هیچ شانی هم دراین تفسیر وبیان برای پیغمبر صلی الله عليه و آله و سلم مطرح نیست پس فقط باید بگوید قران کافی است دیگر! اما می گوید: " أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ". سوره ی حشر که جزء اخرین سوره های قران است در ایه ی هفت و هشت یک جمله ای دارد. " وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا " انچه پیامبر براي شما می اورد بگیرید و انچه که از ان شما را نهي مي دارد خود را از آن باز داريد. به اوامر پيغمبر عمل كنيد و به نواهي او گوش دهيد و خود را از آن بازداريد. در اين آيه شاني براي پيغمبر قائل است.
" وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ" روشن فكران مي گويند لتبين يعني بخوانيد. در حالي كه لتبين غير از لتقرا است. غير از تلاوت است. تلاوت را گفته " وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ " . تعليم را گفته و آن غير از قرائت ظاهر كتاب است. تلاوت يك مسئله است و قرائت كتاب يك مساله. اين جا گفته است: " وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ " قرآن را بر تو نازل كرديم تا تو براي مردم آنچه را كه احتياج دارند و به سويشان نازل شده است را تبیین كني. و آيات زياد ديگري نيز بيان گر شانيت پيغمبر صلی الله عليه و آله و سلم است. پيغمبر صلی الله عليه و آله و سلم در بيان قرآن شان دارد. اين مطالب كلي است. به چند جمله مي شود كساني را كه ميگويند فقط قرآن را متقاعد كرد. مي گويد عقل ما به خيلي چيزها مي رسد. قرآن هم كه هست. در حالي كه قرآن به تنهايي ممكن است تو را گمراه كند. مثل همين آيات متشابه. تو چطور مي تواني از قرآن استفاده كني؟ اگر قرآن كافي است چه كسي گفته است، كه در احكام بايد به قرآن وحديث و روايت اضافه شود؟ چرا؟ مي گويند "حسبنا كتاب الله " كه هيچ منشايي ندارد و بعد برايش مرجع ساختند و به دروغ چند نفر شهادت داده اند كه ما اين را از پيغمبر صلی الله عليه و آله شنيده ايم. اين از كجا آمده است؟ اگر "حسبنا كتاب الله " پس چرا اهل تسنن بعد از يك قرن و نيم شروع به صحاح نوشتن كرده اند؟ مي دانيد كه صحاح سته بعد از قرن دوم به بعد نوشته شده است. چون عمر كتابت حديث را ممنوع كرده بود. براي همين سُنیان تا سال نود و نه كه عمر بن عبد العزيز به حكومت رسيد، هنوز كتابت حديث آزاد نشده بود. از آن به بعد آزاد شد. مجموعه ي جوامع حديثي از نيمه ي قرن دوم به بعد شروع شد. لذا شما مولفين صحاح سته را ببينيد نوعا تولد و وفاتشان در اواخر قرن دوم و قرن سوم بوده است. در حالتي كه محدثين ما از ابتدا جمع كرده اند و احاديث اربعه مأه را كه چهار صد اصل بوده از ائمه علیهم السلام گرفته بودند. نيمه قرن دوم در زمان امام باقر و امام صادق عليهما السلام شروع به جمع آوري. در حالي كه شيعه به تعليم پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم از زمان خود ايشان به جمع آوري پرداختند كه يكي از آنها همين خطابه ي غدير است. زيد ابن ارقم و حذیفة بن يمان گفته اند و امام باقر عليه السلام نیز از وحي گفته اند و تصديق كرده اند. پس مي توانيم سريع آناها را قانع كنيم كه اگر فقط بخواهيم به قرآن تنها تمسُّک کنیم، بايد دين را رها كنيم چون احكام و اعتقادات دين را نمي توانيم داشته باشيم.
5. نكته ي آخري كه مي خواهم بگويم اين است كه در مسائل توحيدي " لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ " يا "" قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ " در همين سوره ي توحيد كلي حرف است كه اگر شما با مبين نتوانيد به هيچ كجا نمي رسيد. "صمد" يا "احد" يعني چي؟ " لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ " يعني چي؟ اگر بيان خود پيغمبر صلی الله عليه و آله و سلم كه به ائمه علیهم السلام رسيده يا برخي را بعضي اصحاب نقل كرده اند، نبود حتي اين سوره هايي را كه در باره ي توحيد و عدل و معاد هست نمي توانستيم استفاده كنيم.
معاد يكي از اصول بسيار بسيار مهم اديان و نه فقط قرآن و دين اسلام است. اگر فقط به قرآن كريم اكتفا كنيد، چطور مي توانيد آياتي مانند " عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ " را معني كنيد؟ در جهنم نوزده تا شعله، آتش يا جهنم است. يعني چي نونزده تا؟ چطور مي توانيم آنها را بفهميم؟ بسياري از حقايق هستند كه اصلا قابل تصور نيست. " وَ إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ " روز قيامت طبق آيات قرآن يك روز پنجاه هزار ساله است. عذاب جهنم و بهشت را چگونه مي توانيم توجيه كنيم؟ " وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُمْ " اين طور كه معروف است اعراف يك ديواري است بين بهشت و جهنم. اين ها يعني چي؟ اصلا يك ركن عظيم و اصلي اديان، معاد است. چطور بدون وجود معاني اين ها مي توانيم معاد را بفهميم. اين را مي خواهیم بگويیم كه در گفت و گو ها اصلا نترسيد و كوتاه نياييد. اين روشن فكر ها را كه مي گويند فقط خدا خدا يك كلمه بهشان بگوييد هيچ كاري نمي توانند انجام دهند!هيچ كار! من خودم انجام داده ام كه مي گويم نه از نظر عقلي و نه از نظر آیات نمی توانند پاسخ دهند!
چيزي كه اين روز ها مُد شده و در همين دو سه ما اخير بسيار به آن بر خورد كرده ام، اين است كه مي گويند ما هيچ يك از دين ها را قبول نداريم و خود خدا را قبول كرده ايم و بقي اش را هم با فطرت و عقلمان پيش مي رويم. خدا را كه قبول داريد چطور مي توانيد با عقل تان پيش برويد؟ براي اين يك جواب مي گويم. گروهي می گویند که ما هيچ چيز را قبول نداريم جز خدا و عقلمان را. يعني مثلا كار خوب كن، به فقرا كمك كن، شكم سير كن، دست مردم را بگير و با آنها دشمني نداشته باش، همه آفريده هاي خدا خوبند. اديان هم هر كدام نسبي اند يك سري چيز هاي خوب و يك سري چيز هاي بد دارند. كي گفته كه بايد بياييم حتما اسلام يا مسيحيت يا زرتشتيت را قبول كنيم. عده اي هم دارند آتش روشن مي كنند كه دين آباء و اجدادي ما زرتشتی بوده، و چه شده است كه ما از زرتشتي برگشته ايم. عمر حمله كرده است و ايران مسلمان شده است و از اين قبيل حرف ها. ازشان مي پرسیم آن خدايي را كه شما قبول كرده ايد چه نوع خدايي است؟ خدا را تعريف كن. آنها فرمولي را مي گويند كه ميرسند به خداي فطري. يعني خدايي كه اندازه ندارد، جسم نيست، فيزيك نيست، متا فيزيك نيست و از همه اين ها بالاتر است. قابل شباهت به هيچ چيز نيست و اگر نه مي شود خداي مخلوق. پس يك: تو هم چين خدايي را قبول كردي. دو: مي پرسيم آيا تو نسبت به اين خدا وظيفه اي داري يا نه؟ مي گويند بله بايد تشكر كنيم و عقلمان به ما مي گويد كه چطور تشكر كنيم. در اين جا جوابي كه به آنان می دهیم اين است كه، گاو پرست ها تشكرشان را با پرستش گاو انجام مي دهند و رقاص ها با لخت رقصيدن جواب خدا را مي دهند. اين را مي دانيد كه هيچ كس دوست ندارد به او بگويند بي دين! اصلا همه از بي دين بدشان مي آيد. اين ها مي گويند كه ما دينمان اين است. خدا را قبول داريم پرستش هم مي كنيم منتها با عقل خودمان. مي گويم اين خدايي كه ما نسبت به او وظيفه اي داريم، اين وظيفه را كي بايد تشخيص بدهد؟ مي گويد عقلم. مي پرسیم اين عقلت جزئيات را چگونه بايد تشخيص دهد؟ بله در كليات مي گوييم عدل خوب است، ظلم بد است. اما الان، عدل چيست و ظلم چيست را چطور معلوم كنيم. قطعا چاقو زدن به شكم كسي ظلم است.اما آيا هميشه؟ نه. اگر كسي سرطان داشته باشد، چاقو زدن عين عدل است. تشخيص اين با چيست؟ با كيست؟ پس فقط عقلت كامل نيست و بايد به طبيب بگويي. طبيب مي گويد اگر اين را چاقو بزني هر چقدر هم كه دردش بيايد، غده ي سرطانيش را در مي آوريم. آن وقت اين جا مسئله ی نبوت و نبي پيدا مي شود و خيلي مطالب ديگر روشن مي شود.