درس چهارم امام زمان (ع) در خطبه غدیر
«أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّين».
بدانيد اوست غلبه کننده برهمه اديان.
اين جمله داراي ابعاد گوناگون ميباشد. براي تشريح مطلب بايد بگوييم:فرق است بين دين و دينداري. بدين شکل که دين يک ارزش است و دينداري يک ارزشمند. مثل رابطه بين ايمان و مؤمن . بدين شکل که ايمان ارزش است و مؤمن ارزشمند . يعني کسي که داراي ايمان است. در مورد ائمه طاهرين عليهم السلام يک بحث وجود دارد و آن اين است که، ائمه ارزش هستند يا ارزشمند؟ ايمان هستند يا مؤمن ؟ عدل اند يا عادل؟ علم اند يا عالم؟ انتقامند يا منتقم؟ رأفتند يا رئوف؟
در برخورد اول وقتي ما با انسانها برخورد ميکنيم، ميبينيم که انسانها غير از ارزشها هستند. انسانها بايد ارزشها را جذب کرده و داراي ارزشهاشوند . لذا اگر بپرسند امام زمان ارواحنا فداه دين است يا ديندار؟ عدل است يا عادل؟ رأفت و رحمت است يا رحيم و رحمان؟ بايدچه بگوئيم ؟ بايد گفت: عادل، مؤمن، رئوف و عادل است . يعني در نهايت بگوئيم ارزشمند است ، که در اصطلاح ادبيات ميگويند «ذات ثبت له صفه» . يعني ذاتي که صفتي و ارزشي برايش ثابت شده است.
در اين حالت بايد الا انه الظاهر علي الدين را اينگونه معنا کنيم: الا ان دينه ظاهر علي الدين يعني آگاه باشيد که اين خاتم الائمه چيره است بر همة اديان، يعني دين او يا دين به سبب او غالب بر همة اديان است.ولي عبارت پيامبر به نحو ديگري بيان شده است و مي فرمايد:اين خاتم الائمه که القائم المهدي است ،و از ماست، انه الظاهر علي الدين يعني شخص او غالب بر اديان است.
يک توجيه اين است که بگوئيم او غالب بر اديان است يعني او دين را غلبه ميدهد بر تمام اديان.مثل اينکه بگويند که آقاي x مهندس است غالب بر تمام هندسهها، او غالب است يا مهندسي او غالب است. بله پرواضح است که مهندسي او غالب است. امّا اگر گفتيم که خودش (خود ايشان) آقاي x غالب است بر همة هندسهها بايد توجيه کنيم که آيا مهندسي ايشان غالب بر همة مهندسيها و هندسهها است يا بايد بگوئيم که ايشان آنقدر در مهندسي بالاست چون ديگر مهندس نيست بلکه هندسه است، آنقدر حضرت مهدي عليه السلام در عدالت بالا است که ديگر عدالتمند نيست بلکه خود عدالت است، آنقدر در دانش پيشرفت کرده که ديگر دانشمند نيست بلکه خود دانش است.
در مورد ائمه طاهرين عليهم السلام هر دو تعبير وجود دارد يعني وقتي قرآن مي فرمايد: «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء» ميگويند العلما يعني ائمه، يعني اينها دانشمند هستند. از طرفي در زيارت آل ياسين ميخوانيم «السلام عليک ايها العلم المنصوب و العلم المصبوب »، يعني سلام بر تو اي دانش، دانش ريخته شده از آبشار توحيد و خداشناسي، پس اطلاق علم، بر امام زمان عليه السلام شده است،و نيز ميگوئيم: اللهم صل علي وليک القائم المهدي و العدل المنتظر يعني به امام زمان عليه السلام گفته ميشود عدل نه عادل. در ادبيات عرب به آن ميگويند مبالغه از باب زيد عدل ، يعني کسي که يک صفتي را زياد دارد ديگر نميگويند زيد عادل،( يعني حمل نميکنند مشتق را بر آن اسم ذات بلکه حمل ميکنند خود مصدر را با آن.)بلکه ميگويند زيد عدل، زيد رحمت، زيد علم .لذا در اينجا که گفته انه الظاهر علي الدين يعني امام زمان عليه السلام بر اديان چيره است يعني خود امام زمان عليه السلام دين است؛ خيلي نکته مهمي است. وقتي امام زمان عليه السلام دين هست پس جدّ ايشان يعني حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم هم دين هست.( ادبا و شعرا در اين باب زياد کار کردهاند)
بنابر اين امام زمان عليه السلام خودش دين من و آئين من است ،نه اينکه مبلغ دين من است، به همين دليل در اينجا أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّينِ يعني او خودش غالب بر همه اديان ميباشد.
يک معناي" او غالب بر دين است" يعني دين او غالب بر اديان است و معناي ديگرآن اين است که او خودش غالب بر دينهاست و دينهاي باطل را از بين ميبرد و خودش که تنها دين منحصربه فرد است باقي ميماند.
معناي ديگري هم که وجود دارد اينست که «الدين» يعني دين اسلام. أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّينِ يعني اين راهنماي دين است.ايشان راهنماي کل دين اسلام غالب بر دين هستند ، اگر بخواهيم دين را تعريف کنيم دين يک چتري دارد که بالاسرآن وجود مقدس امام زمان اروحنافداه قراردارد. يعني دين دراينجا به معناي اديان نيست .«الدين» را بگوئيم دين اسلام يعني سيستم اسلام. يعني او غالب و حاکم و چيره کل الدين که دين اسلام است ،خواهد بود. معنايش اينست که در دين اسلام هرچه رو به بالا نگاه ميکنيم ميبينيم اوست. يعني او آسمان و چتر و همه کاره زمين ميباشد و اصلاً او خود دين است.
أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّينِ يعني امام زمان عليه السلام دين است و غالب بر اديان ميباشد يعني نقطة بلند دين امام زمان عليه السلام است. و اين معنا دارد. اينکه مي گوييم دين اسلام نقطه بلندش وجود مقدس امام زمان عليه السلام است يعني او ولي الله است، يعني اتصال و پيوند بلاواسطه با الله دارد. چون معناي ولي و ولايت، قرب بدون حجاب است، حجاب ممکن است گناه باشد ممکن است غفلت باشد ممکن است حتي نور باشد. بين انبياء و خداوند حتي حجب نوري هست. وقتي ميگوئيم: اشهد ان عليا ولي الله يعني حتي اميرالمؤمنين عليه السلام با خداوند قرب حجاب نوري دارد يعني اينقدر نزديک است، درنتيجه أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّينِ يعني کل دين، امام زمان عليه السلام است و در رأس مخروط دين قرار دارد و اگر او را نگاه کنيم يعني همه دين را داريم، لذا در روايات ما هست که اگر کسي اميرالمؤمنين عليه السلام را قبول کند و بپذيرد يعني همه چيز را قبول کرده، و وقتي که اميرالمؤمنين عليه السلام را قبول نکند يعني همه چيز را منکر شده است، مثل اينکه شک کند در کل و او کافر است مثل اينکه اسلام را قبول نکرده است ،به اين علت که کل دين عبارتست از وجود مقدس ائمه طاهرين عليهم السلام .
پس أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّينِ نقطه اوج آن" أَلَا إِنَّ خَاتَمَ الْأَئِمَّةِ مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِي " است. يعني در سه واژه تمام مختصات امام زمان عليه السلام و حکومت جهاني که همه انبياء عليهم السلام وعده دادهاند آمده است: يکي خاتم الائمه و ديگري القائم و ديگري المهدي.
اين سه واژه تمام مختصات و شخصيت حکومت امام زمان عليه السلام را بيان ميکند.
خاتم الائمه: يعني وارت کل انبياء است.
القائم: يعني قيام کننده خالص، يعني قيام ميکند براي مطلق، قيام ميکند براي همه چيز. وضع ديني وضع اجتماعي وضع اقتصادي و همه و همه و...که تمام اين معاني در القائم مندرج هست .
المهدي يعني هدايت شده از جانب خدا يعني خدا دستش را ميگيرد .
به نظرميرسد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم احتمالا در ذکر سه عنوان :خاتم الائمه، قائم ،و مهدي نکته الاهم ،فالاهم را رعايت نموده و به اصطلاح مطلب را بصورت پروگرسيو بيان کرده است. يعني به اين صورت که اول مهمترين بعد مهمتر و بعد مهم، به تدريج ميآيد پايين و همينطور ادامه ميدهد. گاهي هم به اين صورت با يک شيب ملايم اول يک مطلب معمول ميگويد و زمينه را آماده ميکند بعد يک مطلب متوسط و بعد مهم و مهمتر، به بالا ميرود.
مرحوم کليني در کافي آن طور که محدثين و علامه مجلسي ميگويد اول مطالب و احاديث مهمتر را نقل کرده سپس مطالبي که در سطح پايينتر است را بيان کرده است. مثلاً درباره موضوعي اگر 5 تا حديث است اولين حديث درجه اول است، دومي درجه دو و سومي درجه3 است الي آخر که به تدريج اين طور چيده مهمترين را اول آورده و ادامه داده است در اينجا احساس ميشود،- به طور يقين نميشود گفت- ص 76 خطابه پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم آن مهمترها را اول آورده است و همينطور ادامه داده است. که البته در کل خطابه هم به اين صورت است که اول توحيد را گفته بعد نبوت را گفته بعد اميرالمؤمنين عليه السلام را معرفي کرده و بعد در بعضي جاها خودش را با اميرالمؤمنين عليه السلام با هم معرفي کرده مثلاً در همين صفحه 76 گفته «الا و انّي انا النذيرُ و علي البَشير». قبل از اين درباره امامت صحبت کرده و الآن درباره خودش و علي عليه السلام سخن ميگويد. که من انذارکننده هستم و علي عليه السلام مژده دهنده يا اينکه ميفرمايد «الا واني منذر و علي هادٍ». يک صفت از خودش ميگويد يک صفت از علي عليه السلام ميگويد. و دوباره ميگويند «الا و انّي نبي و علي وصيي». و اين جمله را تا آخر فراز (7) در صفحه 76 ادامه ميدهند که در اين فراز در چند نکته پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هم خودش را معرفي ميکند و هم علي عليه السلام را. و بعد از معرفي خود و اميرالمؤمنين عليه السلام ؛ بالاخره در فراز8 با رعايت اولويت القاب با سه لقب امام زمان عليه السلام را معرفي مي فرمايند:«خاتم ائمه،قائم ،مهدي».
«خاتم الائمه» است، «قيام» مي کند و «مهدي» است. بقيه صفات که در ادامه خطابه آمده است، در «المهدي» مندرج گرديده است و به عنوان زير مجموعه است. وقتي «خاتم الائمه» است يعني همه کارها را بايد انجام دهد. وقتي «القائم» بود يعني بايد قيام کند و همه کارها را به سامان برساند. وقتي «المهدي» است يعني از جانب خدا هدايت شده است که تمام برنامهها را اجرا مي کند. پس بقيه فرازها مثل «الا ُّ أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّين »و «الا أَلَا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِين » و... و بقيه جملهها ميشود جزء زير مجموعههاي آن.
در باره معناي ديگر«مهدي» همچنانکه ذکر شد ، روايتي است که وقتي امام زمان عليه السلام تشريف ميآورند وارد مکاني ميشوند که کتابهاي پيشينيان از تورات و انجيل و زبور اصلي در آنجا مدفون و ذخيره شده است. تمام آنها رابيرون ميآورند و از آن کتابهاي اصل استفاده ميکنند. جواب اهل تورات را با دليل و منطق تورات و اهل زبور و اهل انجيل رااز زبور و انجيل ميدهند. از کتابهاي خودشان برايشان استدلال ميآورند. اين معناي ديگر «المهدي» است،يعني «هدايت کننده به امر پنهان.»
بحث ادبي
بعضي سئوال مي کنند در جمله «الا انَّ خاتم الائمه منّاالقائمَ المهدي»، چرا «القائمَ» اعرابگذاري کردهايد در صورتيکه بايد مينوشتيد «القائمُ»؟ البته در راستاي يک جمله ادبي يک نکته معارفي نيز دارد.«الا انَّ خاتم الائمه منا القائمُ المهدي»، ممکن است درست باشد .درصورتيکه «خاتم الائمه» اسم «اِنَّ»،«مِنّا» متعلق به «خاتم الائمه» ،و «القائم المهدي» خبر آن(و مرفوع) باشد.
اماقول صحيح اين است که «خاتم الائمه» مبتدا،«منا» خبر يا متعلق به خبر، «القائم المهدي» صفت «خاتم الائمه.»
اتفاقاً آقاي وحيد خراساني هم که براي طلبهها در نيمه شعبان سخنراني کردند ، تأکيد کردند پيغمبر صلي الله عليه آله و سلم ميخواهند بفرمايند که «خاتم الائمه» که هم« قيام کننده» است و هم «مهدي» از ماست از خانواده ماست يعني افتخار ميکند که «مهدي» از خانواده اوست و تأکيد پيامبر صلي الله عليه آله و سلم بر اين است که تمام خلقت براي انسان است و تمام انسان براي انبياءعليهم السلام است و تمام انبياء عليهم السلام براي خاتم الانبياء صلي الله عليه آله و سلم است و خاتم الانبياء صلي الله عليه آله و سلم که هدف اعلاي واقعي خلقت است مباهات ميکند که «خاتم الائمه» از ماست و از خانواده ماست که او «قائم المهدي» است و «منّا» است يعني از ما است ؛استرس و فشار جمله اين است که اين از خانواده، است و از نسل ما است ؛ اين نکتهاي بود که درباره جنبه ادبي و معارفي اين جمله بيان شد.
آيات مربوط به بحث
در قرآن کريم سه آيه (توبه 33- فتح 28 و صف9) درتاييد جمله «الا انه الظاهر علي الدين» آمده است ،که ميفرمايد: « هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه».
در ذيل آيه 33 توبه ،کتاب شريف تفسير صافي مرحوم فيض کاشاني (به پاورقي توجه شود) مي نويسد:ليظهر دين الحق علي
ساير الاديان، و از تفسير قمي نقل مي کند که:نزلت في القائم من آل محمد عليهم السلام و آنگاه رواياتي رادر اين باره ذکر مي کند.
از جمله از کتاب کافي در مناجات حضرت موسي عليه السلام با خدا (اين مناجات يک نوع حديث قدسي است)آمده است ،که خدا در جواب حضرت موسي عليه السلام بيان ميفرمايند:« کلمات من کامل ميشود و غالب ميکنم دين محمد (صلي الله عليه وآله و سلم) را بر همه اديان و در کل زمين من عبادت ميشوم ».
و نيز ازکتاب احتجاج از اميرالمؤمين علي عليهالسلام نقل ميکند که ميفرمايند: صاحب اين امر غايب ميشوند و غايب شدن او به اين سبب است که مردم ميخواهند در حق او فريب و حيله بکنند و او را از بين ببرند...در آن زمان(ظهور) خداوند او را تأييد ميکند به لشگرياني که شما آنها را نميبينيد و خداوند به وسيله دستان پرقدرت امام زمان غلبه ميکند بر تمام اديان حتي اگر مشرکان و دشمنان با او مخالفت کنند.
حديث بعدي در ذيل همين آيه از امام محمدباقر عليهالسلام آمده است که :آنگاهيچکس نميماند مگر اينکه اقرار ميکند به دين و نبوت محمد (صلّي الله و عليه و آله و سلّم)
در يک حديث ديگر از اميرالمؤمنين علي عليهالسلام آورده است. حضرت فرموده که آيا مصداق اين آيه (توبه 33) تا به حال ظاهر شده است( و دين اسلام بر تمامي اديان غلبه کرده است.)؟ گفتند:آري . حضرت فرمودند:نه هرگز، قسم به کسي که جان من در دست اوست ظاهر نشده است. آن هنگام مصداق اين آيه ظاهر ميشود که در تمام روي زمين صداي اشهدان لا اله الا الله و رسالت پيغمبر فراگير شود. آن زمان است که اين آيه تحقق مي يابد.
در روايتي ديگر ص 339 تفسير صافي چاپ بيروت ... :وقتي قائم ما ظهور کند،نه مشرکي که به خداي بزرگ شرکت ورزد و نه کافري باقي نميماند ، مگر که از قيام وخروج اوناخوش بوده و در کراهت است. روايت ديگر از مجمع البيان از پيامبر اکرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم): در زمان ظهور امام زمان (عليهالسلام)هيچ خانه گلين و خانه پشمين (يعني چادر) باقي نميماند مگر اين که خدا اسلام را در آن خانهها وارد ميکند. يا به عزّت يا به ذلّت . يعني يا با عزّت و سربلندي و خوشحالي ميپذيرند و يا از روي ذلت و کراهت، به خاطر اينکه حکومت حضرت مهدي بر آنها مسلط خواهد شد.)
آخرين روايت که خيلي جالب است که از کمال الدين و از عياشي از حضرت باقر (عليهالسلام) نقل شده است:
قائمِ ما منصور( ياري شده) به رعب است( يعني وقتي ظهور ميکنند اين طور نيست که همه را ذير تيغ عبور دهند بلکه حکومتها مرعوب ميشوند و به حضرت ايمان ميآورند) و با ياري خدا تأييد شده است. زمين براي او طي ميشود. تمام گنجهاي زمين براي او بيرون ميآيد. سلطنت و قدرت او بر شرق و غرب عالم گسترش مي يابد. خداوند متعال به واسطه او بر همه اديان چيره ميشود. در زمين خرابهاي نميماند مگر اينکه آباد ميشود. عيسي عليه السلام از آسمان چهارم نازل ميشود و پشت سر او نماز ميخواند.
خاطره اي از استاد
در سال 47 يا 48 در مدرسه مروي نشسته بودم ديدم يک جواني (حدود 21 يا 22 سال داشتم) آمدند به مدرسه و سراغ مرا گرفتند . ايشان را راهنمايي کردند به اتاق من .جوان گفت آقاي حسيني شما هستيد گفتم بله. يک جوان باريک دلنشين و خوش قيافه حدود 15 سال داشتند. گفت دنبال معلم عربي ميگردم. گفتم اسمت چيست؟ گفت منصور گفتم فاميلات ؟ گفت يوحنا- گفتم حسيني من هستم (فهميدم مسيحي است).
گفتم منزل کجاست؟ و بعد آدرس گرفتم. در همين خيابان کاخ بود. حدود يک سال ميرفتم براي اينها درس عربي ميدادم يک برادر داشت به نام فردريک يوحنا.
چند نکته جالب بود که ميگويم: اول اينکه يک بار هم مادر اينها را نديدم.
مادرشان آرايشگاه داشت در طبقه زير همان ساختمان- يک کارگر مسلمان داشتند که پيرزن بود و پذيرايي ميکرد- خيلي اين دو برادر با من انس گرفته بودند- احتمال قوي ميدادم که اگر من ادامه ميدادم اينها هر دو مسلمان مي شدند. هيچ صحبتي از اسلام نبود. اوّل که ميرفتم درس عربي ميدادم و مقداري بذلهگويي و شوخي ميکردم و ميآمدم. يک روز گفتند که پدرمان ميخواهد شما را ببيند.
پدرشان آمد يک شخص بسيار شيک پوش و مؤدب بود اسمش ژان يوحنا بود. که در سفارت فرانسه کار ميکرد. گفت پسران من از اخلاق شما بسيار تعريف کردند که من خواستم حتماً شما را ببينم. بعد کمي صحبت کرديم.
• گفت آقاي حسيني شنيدم منزل ما چيزي نميخوري- چون کارگر ما مسلمان است شما ميتوانيد همه چيز بخوريد ايشان ظرفهاي ما را ميشويد. خيلي مؤدب بود بعد گفت من شنيدم در قرآن شما، راجع به حضرت عيسي زياد مطلب است. گفتم احترامي که ما براي حضرت مسيح قائل هستيم و حتي قديس بودني که ما براي حضرت مسيح قائل هستيم از شما خيلي بيشتر است- گفت چطور؟ البته خيلي خوب هم گوش کرد شما ميگوييد حضرت مسيح را به دار آويختند و دفن کردند و بعد از 3 روز به آسمان رفته است ولي ما ميگوييم کسي را که به دار زدند و کشتند و دفن کردند عيسي بن مريم نبوده بلکه يهوداي اسخريوطي بوده که خيلي شبيه حضرت مسيح بوده است. و قرآن ما ميگويد او را نه کشتهاند و نه به دار زدهاند بلکه کس ديگري را کشتهاند و حضرت مسيح به آسمان چهارم صعود کردهاند.
• بهر حال، مسيحيان اگر بدانند که در قرآن آمده که حضرت مسيح زنده است و از نظر فرقه شيعه ايشان وزير اول حضرت مهدي عليه السلام هستند و حتي در نماز خواندن به حضرت مهدي عليه السلام به ايشان تعارف ميکند که در جلو بايستند که حضرت مسيح ميفرمايند نه شما امام و رهبر هستيد و شما بايستيد.در اناجيل هم آمده پسر انسان خواهد آمد که پدر او را فرستاده که تعبير به ظهور حضرت مسيح شده است، ديدگاه آنان تفاوت خواهد کرد.
• پاورقي:
مرحوم فيض يکي از بزرگترين فيلسوفهاي چهار قرن اخير است و داماد و شاگرد ملاصدراي شيرازي. و در مکتب حکمت متعاليه درس خوانده است و کتب فيض را هم پذيرش به او داده است امّا در عين حال در کارهاي ديني بسيار متعبد و شرعي و حديثي است به طوري که تفسير صافي در قرن 11 و 12 جزو بهترين تفسيرهاي روايي به شمار ميآيد. تفسير عليبن ابراهيم قمي در 11 قرن قبل- تفسير عياشي در 11 قرن قبل تفسير فرات کوفي در 12 قرن قبل- تفسير نورالثقلين در همين حدود مجلسي و تفسير سيدهاشم بحراني تمام اينها تفاسيري هستند که روايي هستند. يعني اينها مقيد بودند که آيه را با روايت تفسير کنند.اين خيلي ارزشمند است. فيض گاهي از لغت هم کمک ميگيرد براي تفسير، لذا ارزش اين تفسير اين است که تمامش روايي است و از منابع درجه اول شيعه مثل تفسير علي بن ابراهيم قمي، مثل کافي ،مثل احتجاج، مثل مجمع البيان، مثل عياشي. ايشان از احتجاج زياد نقل ميکند و احتجاج يکي از ناقلان خطبه غدير است. و يکي از جهات اعتبار احتجاج تأييد و امضاي اشخاصي مثل فيض کاشاني، ميباشد. پس شما بدانيد که فيض در همين تفسيرش از احتجاج ذيل آيه «اليوم اکملت لکم دينکم» نقل کرده است. در همين چند حديثي که ميخواهم بخوانم در ذيل آيه از احتجاج و کافي و مجمع البيان و عياشي نقل کرده اين نشان ميدهد که اين بزرگان به اين کتابها اعتماد ميکردند و از اينها (اين کتابهاي حديث) نقل ميکردند.