معرفی کتاب الغدیر
يك نامه و يك مقاله
يكى از رادمردان مصر و شخصيتهاى بارز آن ديار، استاد بزرگوار و شاعر زبردست و عالي مقدار «الاهرام» آقاى محمّد عبد الغنى حسن مصرى كه در عداد شعراى «الغدير» نيز نامبردار است شعر و شرح حال دانشمند مزبور در ضمن شعراى قرن چهارده با خواست خداوند خواهد آمد، نامبرده در مقام ستايش نسبت به اين كتاب سخنان منظوم طلائى دارد كه قسمتى از آن در صفحات 56- 58 مقدمه با ترجمه منظوم فارسى آن بنظر قارئين محترم رسيد و به طور كامل در آغاز جلد ششم مذكور است. مترجم كتاب «الغدير» را با سخنان نغز خود آرايش داده.
مقاله مزبور نمودارى از مراتب دانش و ادب اين استاد گرانمايه است كه مقام ارجمند علمى و شخصيّت بزرگ او را نشان مي دهد.
اين مقاله مشعر به اين نكته است كه اديب ارجمند مذكور داراى روحى حسّاس و نيروى درّاكه بسيار و متّصف به آزادى فكر است، و هدف او پيوسته كوشش در راه سربلندى امّت اسلامى و توحيد كلمه و نشر و اشاعه علوم حقيقى (كه سرمايهايست بى نياز كننده) و فراهم ساختن موجبات گردن نهادن اقوام و ملل جهان در مقابل حقايق منزّه اسلام است.
ما عين نامه و مقاله معظم له را توام با سپاسگزارى و تقدير از قلم توانا و سخن متين او درج و زندگى سعادتمندانه و موفقيت ايشان را از خداى متعال مسئلت مي نمائيم.
اينك ترجمه عين نامه
قاهره 7 ربيع الاول 1372 25 نوامبر 1952
دانشمند بزرگوار و استاد جليل القدر آقاى عبد الحسين احمد امينى
السّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته- بعد از اداى سلام و احترام. لحظات كوتاهى دست داد كه سلامتى موقتى و ناپايدار خود را در آن احساس و بررسى مختصرى در قسمتى از كتاب شما «الغدير» برايم ميسّر شد.
با مطالعه ناچيز خود اذعان مي كنم كه سخن هر قدر هم بزرگ شود در برابر اين كتاب ناچيز است!
چقدر دوست داشتم كه عافيت و تندرستى كه از من رو گردانده مرا يارى مي كرد تا بررسى بيشترى در اين كتاب مي نمودم و به غدير شما وقوف بيشترى مى يافتم: تا بتوانم در قبال اين عمل بزرگ شما در خور آن مطالعه و تحليل نمايم. چكنم؟
عذرم همان عدم استقامت مزاج است كه هم عنان من است، و بالاتر از معذرت من بخشش آن جناب است كه با پذيرش سخنى چند تحت عنوان (در سايههاى غدير) هر نوع مقتضى مي دانيد امر به نشر آن فرمائيد.
بهترين پاداش و توفيق شما را در انجام اين خدمت مهم كه موجب نيرومندى ملت مسلمان است از خداى متعال درخواست مي نمايم منبع: ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج1بخش اول، ص: 2.
محمد عبد الغنى حسن
در سايه هاى غدير
سايه ها! اين تعبير از قبيل پاره احساسات شاعرانه يا تمايل عواطف ناشيه از تخيّلات نيست. اين كلمه از ميان پراكندگى هاى خيالى و يا از خاطرات يك روح ناتوان ناشى نشده!
اين يك حقيقت بارزى است كه در جبهه حقايق با چهره روشن و واقعيت نمايان است. آرى. سايه هاى روح پرور غدير براى خواننده اين كتاب فرح بخش و دلنشين است.
شما در نظر خود اين معنى را مجسّم و تصوّر كنيد: يك مسافر كه در دشتى پهناور و بى انتها سرگردان گشته باشد و اشعه سوزان آفتاب و گرد بادهاى شديد و سهمناك او را به تنگ آورده باشد. در آن هنگامى كه از رنج بسيار سستى و ناتوانى بر او مستولى شده به ناگاه منظره مصفائى توجه او را جلب كند و پس از گامى چند خود را در يك باغ خرّم و زيبا و در زير سايه درختان سر سبز و طرب انگيز به بيند. چقدر لذت بخش است؟ و از يك چنين آسايش و آرامش غير منتظر تا چه حدّ شاداب و خوشحال مي شود؟
اين داستان خواب و خيال نيست، اين حقيقت دارد.
به راستى! هنگامى كه بر اين درياچه با صفا و فروزان مي گذرم، زماني كه منظره روشن و حساس «الغدير» كه بر انگيزنده افكار و متضمن مطالب دلپسند و سخنان شيوا است در برابرم نمايان مي شود، و گوهرهاى گرانبهائى را كه در اعماق آن مي درخشد در دسترس خود مى بينم. اذعان مي كنم كه ادامه تفكر در آن حقايق و دست يافتن بر آن ذخاير و دقايق چشم و دل را فروغ مى بخشد و اعضاء و جوارح را نيرو مى دهد و هر بيننده را بى اختيار دچار اعجاب و شگفتى مي كند، مانند سيّاح و جهان گردى كه به آثار و ابنيه هائى برخورد نمايد كه گذشت زمان و مرور قرنها و روزگاران در آن تأثير نكرده و قوائم و بنيان آن استوار و پا برجا مانده!!
با مطالعه نخستين قسمت از «الغدير» بايد اذعان كرد كه جهد و كوشش فراوانى در گرد آوردن آن به كار رفته و ضمن بررسى صفحات حساس آن كه معادل تعداد روزهاى سال است اين شماره صفحه مربوط به چاپ اول است و در چاپ دوم صفحه 294 است. مشاهده مي شود كه عاليترين مرتبه كمال و آراستگى را احراز نموده.
آرى دانشمند بزرگوار و استاد زبردست (عبد الحسين امينى) در آغاز امر ضمن تدوين اولين محصول افكار خود حق داستان غدير را در حدود وسع و توانائى ادا نموده و نسبت به راويان حديث غدير از صحابه پيغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و تابعين و طبقات علماء تا اين زمان به طور كافى و مستوفى سخن رانده و به اين مقدار از استدلال به حديث- غدير خم و تحقيق در سند و روايت آن و دلالت آنها بر استوار بودن مقام شامخ ولايت براى پيشواى گرامى على (علیه السلام)اعمّ از آنچه كه از نصّ حديث به دست آيد و يا آيات قرآن كريم كه ضمن حديث از لسان رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر اصحاب بيان و اعلان شده حق سخن را ادا نموده.
ولى: استاد بزرگوار پس از ورود در وادى استدلال و تحقيق روايات و سند آنها، توسن همت والاى خود را در اين ميدان پيش رانده و نسبت به بررسى اقوال و مذاهب مختلف و كاوش در حقايق امر پاى انديشه را از سر حدّ معمول ديگر نويسندگان فراتر نهاده و با نيروى شگرف خود بر همگان سبقت گرفته.
بلى! رادمرد ارجمند (امينى) در بررسى اين امر خطير در دشوارترين راهها قدم نهاده و تمام زواياى مسائل مربوط به آن را با نيروى آهنين و بينش نافذ و عجيب خود از زير نظر گذرانده و هر چه در اين راه پيشروى نموده وسعت دامنه مسيرش بيشتر نمايان گشته و چهره معانى و دقايق حقايق منظره هاى زيباترى را به او نشان داده؛ مانند چهره ماه كه هر قدر بيشتر بدان بنگريم زيبائى بيشترى در نظر جلوه گر مي شود.
اينست كه مى بينيم، اجزاء اين كتاب «الغدير» تاكنون به نه جزء رسيده تا تاريخ تنظيم اين مقاله چنين بوده ولى اكنون جلد يازدهم آن نيز منتشر شده و مجلدات بعدى آن نيز در دست تهيه است و هزاران صفحه شامل حقايق روشن و مطالب جالب در برابر چشم جلوه گر گشته و پيوسته اين رشته از بحث تحت ممارست مؤلّف بزرگوار و نيروى شكيبائى و پشت كار و عزم خستگى ناپذيرش ادامه خواهد داشت تا آنجا كه هدف عالى نويسنده عاليمقام كه جز خشنودى حق و حقيقت و دانش و وجدان چيز ديگرى نيست به دست آيد.
و انديشه سالم و علم و منطق صحيح از آن بهره مند و بدان كامياب گردد.
دانشمند بزرگوار ما (امينى) از جام محبت پيشوائى چون على (علیه السلام) و پيروان او سيراب و سرخوش گشته و اين عشق جاودانى او را بر آن داشته كه براى به دست آوردن وسيله قرب به پيشگاه خاندان بزرگ علوى از بذل عزيزترين نيروهاى روحى و جسمى خود دريغ ننموده و از فروغ دانش و بينش خود حدّاكثر استفاده را بنمايد تا بتواند با اين فداكارى بى نظير به نداى مذهب و كيش خود پاسخ داده و وظيفه نهائى خود را به انجام برساند.
آرى، آئين دوستى و شيفتگى چنين است. و اين چنين دوستى و فداكارى در خور ملامت نيست. زيرا بايد با صراحت اذعان نمود كه اين دانشمند بزرگوار و متتبّع در عين محبت سرشار و شيفتگى كه سراسر وجود او را فرا گرفته، از عصبيّت و هواى نفسانى به دور است.
او دانشمندى است كه نتيجه دانش اندوزى خود را در راه محبت بى منتهائى كه به على (علیه السلام) و پيروان او دارد به كار بسته و در عين حال عواطف نفسانى خود را تحت نظام علم و درستى و آراستگى بحثهاى مستدلّ و حسّاس و متين خود از ياوه و سركشى باز داشته و اين چنين پايدارى در وادى محبت است كه در خور ملامت نيست.
آنكس در خور ملامت است كه علاقه و محبت به شخص يا چيزى او را از مسير حق و راستى منحرف سازد و اسير دلخواه و عصبيّت باطل گردد؛ و استاد بزرگوار ما (امينى) از اين صفت منزّه و مبرّا است زيرا: تمام كوشش او در راه كشف حقيقت و بر افكندن نقاب از چهره مقصود است.
ما، در نخستين جزء «الغدير» مشاهده مي كنيم كه مؤلّف بزرگوار، راويان اين حديث را از طبقه صحابه پيغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ترتيب حروف تهجّى نام برده كه تعداد آنها به يكصد و ده تن بالغ گرديده و همه از بزرگان صحابه پيغمبرند.
اين گروه از راويان را از ابى هريره آغاز نموده و به ابى مرازم، يعلى بن مرّة ابن وهب ثقفى پايان داده است.
مؤلّف بزرگوار در اين رشته از مطلب تنها به ذكر نام راويان اكتفا نكرده؛ بلكه كتب و مداركى را نيز كه راويان مذكور حديث غدير را ذكر نموده اند، آن هم با تعيين خصوصيات هر يك از كتب مذكوره و تصريح به ذكر شماره صفحات آن بيان داشته و به اين كيفيت «الغدير» در نظر خواننده آن به مانند دريائى بى كران نمايان مي شود كه كتب معتبره در آن چون سيل خروشان جلوه گر است:
مانند: اسد الغابه- الاصابه- تهذيب التهذيب- تاريخ خطيب بغدادى- تهذيب الكمال- تاريخ الخلفاء سيوطى- البداية و النهايه ابن كثير- نخب المناقب- مسند احمد بن حنبل- سنن ابن ماجه- و دهها كتب حديث و تفسير و تاريخ كه به موجب آنها صحابه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله داستان غدير را روايت نمودهاند.
مؤلّف بزرگوار و ارجمند، بعد از ذكر صحابه به ذكر تابعين پرداخته، سپس ديگر دانشمندان و ائمه حديث و تاريخ و تفسير را با رعايت ترتيب عصر و زمان هر يك و حتى با ذكر تاريخ وفات آنان در هر قرنى پس از قرنى نام برده و اين گروه را از ابن دينار جمحى آغاز و به راويان عصر حاضر پايان داده است.
نكته جالبتر آنكه، داستان غدير خم از اين جهت كه از فرط شهرت از جمله حقايق مسلّمه و غير قابل ترديد شناخته شده محلّى براى جدل باقى نگذارده و به حدّ اجماع امّت اسلامى از اهل سنّت و شيعه رسيده است تا آنجا كه مطرح انظار صحابه و تابعين و مورد احتجاج و مبادله سوگند (مناشده) قرار گرفته است.
دانشمند ارجمند، اين موضوع را نيز از نظر دور نداشته و فصلى مستقل مبنى بر احتجاجات فيما بين صحابه و تابعين و استدلال و مناشده آنان تشكيل داده و از شخصيتهاى به نام نخست به ذكر احتجاجات فاطمه (علیها السلام) دختر پيغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام حسن (علیه السلام) و امام حسين (علیه السلام) و عبد اللّه بن جعفر پرداخته تا مي رسد به عمر بن عبد العزيز و مأمون خليفه عباسى.
و نيز با وصف اينكه اين داستان از نظر ثبوت و استوارى سند و صحت و تواتر آن طورى است كه نيازى به اثبات و تأييد آن نيست و مؤلّف ارجمند نيز با اينكه خود را بى نياز يافته از اينكه فصلى هم به طور مستقلّ شامل بيان صحت اسناد اين حديث تشكيل دهد. چه اين امر چون روشنى روز آشكار و مشهود است و اگر براى اثبات روشنى روز نيازى به اقامه دليل باشد، ديگر هيچ امرى بر مدار ثبوت و وضوح باقى نمى ماند.
مع الوصف بنا به روش علمى و به منظور رعايت سنن و آداب تأليف و استقامت در مقصود از صفحه اين شماره صفحه مربوط به چاپ اول است و در چاپ دوم صفحه 294 است266 و ما بعد آن سخنان راويان و حافظان سند حديث را براى مزيد كمال ذكر نموده. از جمله گفتار ترمذى را از صحيح او نقل نموده كه مي نگارد:
همانا اين حديث نيكو و صحيح است. و حافظ ابن عبد البرّ قرطبى بعد از ذكر حديث مربوط به اجراء مراسم اخوّت (بين افراد مسلمين) و دو حديث ديگر مربوط به اعطاء پرچم و مربوط به غدير خم. تصريح نموده كه: اينها همه آثار ثابت و مسلّم است.
و به همين منوال در اين فصل از كتاب خود سخنان حفّاظ و راويان را داير به صحّت سند غدير ذكر نموده است.
شگفت آنكه با اين كيفيّت كه داستان غدير بر حدّ تواتر و اجماع رسيده بر خلاف چنين اجماعى نسبت به آن بعضى از اشخاص نظرات و سخنانى ايراد نموده اند:
در اين مورد صاحب كتاب «الغدير» قيافه دوست خشمگين را در برابر مخالف به خود گرفته و اين قبيل مخالفين را مورد محاكمه قرار داده و در يك فصل مستقلّ حساسى از كتاب خود ابن حزم اندلسى را كه ترديد و انكار نسبت به اين امر محقق را فتح باب كرده محاكمه و دادرسى مي نمايد.
اگر كتاب «الغدير» بر مبناى استدلال براى صحت اين داستان تدوين شده بود آنچه استاد دانشمند «امينى» در اين باره از ذكر راويان در طول زمان تاريخ بيان داشته و آن بذل و جهد و سعى بليغى را كه در اثبات معنى حقيقى ولايت به كار برده كافي و رسا و جامع بود.
ولى اين مؤلّف دانشمند با مهارت بى نظير و تسلّط كامل خود خواسته از اين وادى غدير، درياى بيكرانى تشكيل دهد كه امواج خروشان و برهم انباشته آن به هر جانب دست يافته و از آن ميان محورى به وجود آيد كه سخنان صريح و تصريحات مليح پيغمبر عظيم الشأن (صلی الله علیه و آله و سلم) را كه درباره پيشواى گرامى چون على (علیه السلام) صادر شده از هر سو نمايان گردد: و براى تأمين اين منظور، نام ادبا و شعرا را به ميان آورده كه در قصائد و منظومه هاى خود از داستان غدير ياد كرده اند و با شميم روح پرور و مشك فام نام على (علیه السلام) و سخنان رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آثار و اشعار خود را آرايش داده اند.
اينست كه مى بينيم: مؤلّف آزموده و زبردست «الغدير» با اولين كاروان از شعرا كه از آغاز اين داستان يعنى عهد پيغمبر گرامى (صلی الله علیه و آله و سلم) اين فخر و شرف را احراز نمودهاند همگام شده و به ترتيب قرون متواليه اين رشته از تاريخ تابناك اسلامى را در قصايد و اشعار ادباى هر قرن جستجو و غديريههاى هر قرن را نقل و درج نموده.
در اين مبحث زيبا و شيواى ادبى نيز به اين مقدار اكتفاء ننموده و بلكه ضمن درج و ثبت اشعار مزبور شرح احوال و هويت سرايندگان هر قرن را هم به معرض استفاده علاقمندان به ادب و تاريخ و جويندگان حقايق گذارده و نوابغ شعر و ادب را نيز بدين وسيله شناسانده است.
مضافا بر آنچه ذكر شد، به ذكر مصادر و معرفى ديوان هائى كه قبلا شرح حال شعرا را ثبت و ضبط نمودهاند پرداخته و اين نحو از تذكره خاصه در عصر حاضر بىنظير است،!
من در اينجا نسبت به ابتكار (الغدير) در تدوين شرح حال شعرا به ترتيبى كه ذكر شد گزاف گوئى و مبالغه ننمودهام، بلكه عين حقيقت را بيان كرده ام.
ملاحظه نمائيد: مثلا شرح حال و بيان هويّت كُميت، از شعراى غدير در قرن دوم اسلامى در جلد دوم «الغدير» بالغ بر سى صفحه از اين كتاب را اشغال نموده كه مي توان آن را يك مجموعه ادبى مستقل به نام (كميت) به حساب آورد.
همچنين در مورد سيّد حميرى شاعر شهير ديگر شصت صفحه از همان مجلد مشتمل شرح حال او است و ضمن آن خصوصيّات اين شاعر به طورى مورد بررسى قرار گرفته كه او را در قرن مزبور در ميان اقرانش ممتاز نشان مي دهد، و نيز شرح حال ابن رومى در جلد سوم ضمن بيست و شش صفحه درج گرديده، بقيه شعرا و ادبا در هر قرن نيز بدين منوال قياس شود.
اين بسط كلام در شرح احوال شعرا شگفتى ندارد بلكه منتهاى شگفتى در نيروى شگرف و طاقت فرساى اين مؤلّف بزرگوار است كه در مطالعه دوران زندگى و خصوصيّات هر يك از اين شعرا به كار برده!! چه آنكه تنها در مورد ابن رومى و تنظيم شرح حال و زندگى او، اين دانشمند بى نظير، به ده ها كتب قديم و جديد ابن رومى و تنظيم شرح حال و زندگى او اين دانشمند بى نظير، به ده ها كتب قديم و جديد مراجعه و حتى نوا در مطالب و تطوّرات گوناگون هر يك را از مصادرى استخراج نموده كه بسيارى از ارباب دانش و اهل تتبّع بر آن مصادر وقوف نداشته اند:
بالاخره بايد اذعان نمود كه حتى يك كتاب از كتبى كه شامل ذكر نام و نشان ابن رومى و متضمن بيان حالات او از زشت و زيبا و نيك و بد بوده از نظر نافذ و دست تتبّع تواناى او دور و مستور نمانده حتى مقاله استاد عباس محمود عقّاد مندرج در مجله «الهدى» منطبعه در عراق كه متضمّن قسمتى مربوط به شاعر نامبرده بوده مورد بررسى مؤلّف بزرگوار (الغدير) واقع شده و ما با توجه به اين مقدار از تتبّع و احاطه مؤلّف «الغدير» است كه به طور محقق و با ايمان كامل بايد اقرار و اذعان كنيم كه اين پايه و مرتبه از تسلّط و احاطه براى كسى ميسّر نيست. جز آنكه نيروى خاصّى با موهبت مخصوص از طرف خداوند توانا به او اعطا شده باشد كه تا اين اندازه به رموز و دقايق هر امر واقف و مطّلع گردد. بسى عبرت انگيز است!!!
مثلا در مورد «ابى تمام» شاعر كه در جلد دوم «الغدير» شرح حال او درج گرديده، نام بيست و هفت تن از افراد مشهور كه بر ديوان حماسه او شرح نوشته اند ذكر شده كه از ابوعبد اللّه محمّد بن قاسم شروع و به مرحوم شيخ سيّد بن على مرصفى كه از رجال علم و ادب زمان ما بوده منتهى مي شود. و در مورد ذكر مؤلّفين اخبار مربوط به ابى تمام مذكور ده ها از مؤلّفين را نام مى برد كه از ابوالفضل احمد بن ابى طاهر (در قرن سوم هجرى مي زيسته) شروع و به دكتر عمر فروخ كه از نويسندگان زمان ما است منتهى مي گردد.
تا اينجا كه درباره «الغدير» بيان گرديد نتيجه يك بررسى اجمالى است كه با شتاب و در عين گرفتارى به مشاغل و حوادث زمان توانسته ام بدان دست يابم و امعان نظر بيشتر و دقت در تمام محتويات آن و اظهار نظر درباره آن برايم مقدور نبوده و استاد بزرگوار، عبد الحسين امينى سزاوار است كه دوست سنّى مصرى خود را در قبال اين قصور و عجز مورد عفو و اغماض قرار دهند و بر نارسائى او خورده گيرى ننمايند و از خداى متعال مسئلت مي نمايم كه از اين چشمه زلال «الغدير» يك صفاى معنوى بين اهل سنّت و شيعه در طريق برادرى اسلامى پديد آورد تا با وحدت و يگانگى بتوانند يك امّت متحد و يك بناى استوار و زوال ناپذير براى زندگى توأم با آزادى و شرف تشكيل دهند و روز افزون عزت اسلاميان و ارجمندى مقام آنان در جهان تأمين گردد و خداى متعال آن دانشمند بزرگوار را در اين راه مقدّس توفيق عنايت فرمايد.
محمد عبد الغنى حسن
منبع: ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج1بخش اول، ص: 4