اخلاق اداری در نهج البلاغه: قانونگرایی
آنچه حريم اخلاق آدمى را پاس مى دارد، قانونگرايى و مرزبانى است و اينكه انسان در حريم مرزها حركت كند و مرزشكنى ننمايد و فراتر از حدود الهى نرود و به هيج مرز و قانونى تعدى ننمايد.
هر چه بر فضاى كار و مسئوليت قانونگرايى و مرزبانى بيشتر حاكم باشد، زمينه تحقق اخلاق ادارى بیشتر فراهم مى شود. روحيه قانونگرايى و مرزبانى بهترين بستر براى شكوفايى اخلاق ادارى است. از اينرو براى جلوه گر ساختن اخلاق ادارى بايد نظام ادارى، نظامى قانونگر و مرزبان شود.
امام على(علیه السلام) در دوران حكومت و مديريت خويش تلاش گسترده اى را در اين جهت آغاز نمود. فرمانها و عهدنامه ها و دستورالعملهاى حكومتى و ادارى امام(علیه السلام) و همچنين رفتار آن حضرت با خود و ديگران بيانگر اين امر است. امام (علیه السلام) در نامه خود به اشعث بن قيس، استاندار آذربايجان، چنين هشدار داده است:
«لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِيقَةٍ وَ فِي يَدَيْكَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ». (نامه 5)اين حق براى تو نيست كه در ميان مردمان به استبداد و خودرأيى عمل نمايى و به كارى دشوار جز با دستاويز محكم درآيى. و در دست تو مالى از مالهاى خداى عزوجل است و تو آن را خزانه دارى.
تا وقتى قانونگرايى و مرزبانى بر كارگزاران و كاركنان حاكم نشود، انتظار جلوه يافتن اخلاق ادارى، انتظارى دور از واقع است، زيراكسى كه حدود و حريمها را مى شكند و يا خود را فراتر از قوانين مى بيند، نمى تواند پايبند حرمتهاى اخلاقى و مرزهاى انسانى باشد.
عبارات امام(علیه السلام) همه تأكيد بر قانونگرايى و مرزبانى دارد و در سايه اين امر است كه اخلاق ادارى رشد مى كند. حقيقت آن است كه تا وقتى قانونگرايى و مرزبانى بر كارگزاران و كاركنان حاكم نشود، انتظار جلوه يافتن اخلاق ادارى، انتظارى دور از واقع است، زيراكسى كه حدود و حريمها را مى شكند و يا خود را فراتر از قوانين مى بيند، نمى تواند پايبند حرمتهاى اخلاقى و مرزهاى انسانى باشد.
اميرمؤمنان على (علیه السلام) در فرمانها و عهدنامه هاى ادارى خود، به كارگزاران و كاركنان دستگاه ادارى خود آموخته است كه در مقابل مرزشكنى و بى قانونى با شدت بايستند و جلوى سوءاستفاده ها و تبعيضها را از جانب خواص و وابستگان و نزديكان هيأت حاكمه بگيرند و به كسى اجازه بى عدالتى در نظام ادارى ندهند، كه در اين صورت است كه اخلاق ادارى بستر مناسب مى يابد. آن حضرت در عهدنامه مالك اشتر در اينباره چنين فرمان داده است:
«إِنَّ لِلْوَالِي خَاصَّةً وَ بِطَانَةً فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ فِي مُعَامَلَةٍ فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولَئِكَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْكَ الْأَحْوَالِ وَ لَا تُقْطِعَنَّ لِأَحَدٍ مِنْ حَاشِيَتِكَ وَ حَامَّتِكَ قَطِيعَةً وَ لَا يَطْمَعَنَّ مِنْكَ فِي اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا مِنَ النَّاسِ فِي شِرْبٍ أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَكٍ يَحْمِلُونَ مَئُونَتَهُ عَلَى غَيْرِهِمْ فَيَكُونَ مَهْنَأُ ذَلِكَ لَهُمْ دُونَكَ وَ عَيْبُهُ عَلَيْكَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة». (نامه 53)
براى زمامدار، نزديكان و خويشاوندانى است كه اهل برترى جستن و امتيازخواهى و دست درازى نمودن و کم انصافی هستند. پس ريشه ستم اينان را با بريدن اسباب آن، از بيخ بركن! و به هيچ يك از اطرافيان و وابستگانت زمينى را به بخشش وامگذار؛ و مبادا در تو طمع كنند كه قراردادى به سود ايشان منعقد كنى كه مايه زيان ساير مردم باشد، خواه در آبيارى و يا كارى كه بايد مشترك و با هم به انجام رسانند، به طورى كه رنج و هزينه هاى آن را بر ديگران تحميل كنند، كه در اين صورت سودش بر آنان است و عيب و ننگش براى تو در دنيا و آخرت.
اخلاق ادارى با روحيه قانونگریزى و امتيازبخشى جمع نمى گردد و براى فراهم كردن زمينه اخلاق ادارى بايد به شکل های گوناگون، به فراتر از قانون عمل کردن، و برتر دانستن اين و آن، و امتياز جويى و امتياز بخشى پايان داده شود. اميرمؤمنان على (علیه السلام) نسبت به اين امر حساسيت بيشترى نشان داده، چنانكه فرموده است:
«وَ اللهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِي الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَيْءٍ مِنَ الْحُطَامِ وَ كَيْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ يُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا وَ يَطُولُ فِي الثَّرَى حُلُولُهَا». (خطبه 224)به خدا سوگند اگر شب را تا بامداد بر بسترى از خار سخت بيدار به سر برم، و يا در غل و زنجيرها بسته و كشيده شوم، برايم محبوبتر است از اينكه خدا و رسولش را روز قيامت در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم كرده و چيزى از اموال دنيا را غصب نموده باشم. چگونه به كسى ستم روا دارم، آن هم براى جسمى كه تار و پودش بسرعت سوى كهنگى پيش مى رود (و از هم مى پاشد) و مدتهاى مديد در ميان خاكها مى ماند.
امام (علیه السلام) پس از بيان ميزان پايبندى خود به قوانين و مرزها، و يادآورى كردن اين حقيقت كه اگر كسى به بازگشت و جزاى آخرت باور داشته باشد، مرزشكنى نمى كند و خود را فراتر از قانون نمى بيند، به نمونه هاى عملى از رفتار خود در قانونگرايى و مرزبانى اشاره مى نمايد و مى فرمايد:
«وَ اللهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلًا وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَمَاحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعاً وَ رَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ كَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ وَ عَاوَدَنِي مُؤَكِّداً وَ كَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمْعِي فَظَنَّ أَنِّي أَبِيعُهُ دِينِي وَ أَتَّبِعُ قِيَادَهُ مُفَارِقاً طَرِيقَتِي فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا وَ كَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيسَمِهَا فَقُلْتُ لَهُ ثَكِلَتْكَ الثَّوَاكِلُ يَا عَقِيلُ أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ وَ تَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ أَ تَئِنُّ مِنَ الْأَذَى وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظَى». (خطبه 224)سوگند به خدا، عقيل برادرم را ديدم كه بشدت فقير شده بود و از من مى خواست كه يك من از گندمهاى شما را به او ببخشم. و كودكانش را ديدم كه از گرسنگى موهايشان ژوليده و رنگشان به سبب فقر دگرگون گشته، گويا صورتشان با نيل رنگ شده بود. عقيل باز هم اصرار كرد و چند بار خواسته خود را تكرار نمود. به او گوش فرادادم، خيال كرد دينم را به او می فروشم و به دلخواه او قدم برمى دارم (و حدود خدا و قانون را زير پا مى گذارم) و از راه و رسم خويش دست مى كشم! (اما من براى بيدارى و هشدارى اش) آهنى را در آتش گداختم؛ پس آن را به بدنش نزديك ساختم، تا با حرارت آن عبرت گيرد؛ ناله اى همچون بيمارانى كه از شدت درد مى نالند، سرداد و چيزى نمانده بود كه از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: هان اى عقيل، زنان سوك مند در سوك تو بگيرند! از آهن تفتيده اى كه انسانى آن را از روی بازيچه سرخ كرده مى نالى! اما مرا به سوى آتشى مى افكانى كه خداوند جبار آن را با شعله خشم و غضبش برافروخته است! تو از اين رنج مى نالى و من از آن آتش سوزان نالان نشوم؟
عقيل مانند ديگران سهم خود را از بيت المال دريافت كرده بود، ولى به سبب انتسابش به امام على (علیه السلام) خواهان چيزى از سهم ديگران بود و امام على (علیه السلام) اينگونه با او رفتار نمود تا درسى براى او و ديگران باشد.
امام على (علیه السلام) خواهان آن بود كه كارگزاران و كاركنانش چنان پايبند قوانين و مرزها و حدود باشند كه در ازاى هيچ چيز حاضر به مرزشكنى و تعدى به حدود و قوانين نباشند. رفتار آن حضرت در تمام دوران حكومتش، خود مدرسه اى است براى قانونگرايى و مرزبانى.
حضرت در ادامه سخنش ماجرايى را نقل مى كند كه در آن اشعث بن قيس خواسته است با هديه دادن به امام (علیه السلام) در قانونگرايى و مرزبانى وى رخنه اى هر چند ناچيز ايجاد كند و آن حضرت چگونه با او رفتار كرده است تا بياموزد كه هرگز در پى اين امور نباشد:
«وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِكَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ فِي وِعَائِهَا وَ مَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا كَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِيقِ حَيَّةٍ أَوْ قَيْئِهَا فَقُلْتُ أَ صِلَةٌ أَمْ زَكَاةٌ أَمْ صَدَقَةٌ فَذَلِكَ مُحَرَّمٌ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَقَالَ لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ وَ لَكِنَّهَا هَدِيَّةٌ فَقُلْتُ هَبِلَتْكَ الْهَبُولُ أَعَنْ دِينِ اللهِ أَتَيْتَنِي لِتَخْدَعَنِي أَمُخْتَبِطٌ أَمْ ذُو جِنَّةٌ أَمْ تَهْجُرُ». (خطبه 224)شگفت تر از آن اينكه شب هنگام كسى ما را ديدار كرد و ظرفى سرپوشيده آورد. (درونش حلوايى با روغن سرشته و به قند آغشته) چنانش ناخوش داشتم كه گويى آب دهان مار بدان آميخته يا زهر مار بر آن ريخته. گفتم: صله است يا زكات، يا براى رضاى خداست كه گرفتن صدقه بر ما نارواست؟ گفت: نه اين است و نه آن است بلكه هديه است. به او گفتم: زنان كودك مرده بر تو بگريند! آيا از راه آيين خدا وارد شده اى كه مرا بفريبى؟ آیا دستگاه ادراكت به هم ريخته است؟ يا ديوانه شده اى؟ يا بيهوده سخن مى رانى؟
اميرمؤمنان على (علیه السلام) پس از ذكر اين نمونه ها، جمله اى فرموده است كه بيانگر ميزان قانونگرايى و مرزبانى آن حضرت است:
«وَ اللهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَة ما فَعَلتُهُ». (خطبه 224)اگر اقليمهاى هفتگانه را با آنچه در زير آسمانهاست به من بدهند كه خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى نافرمانى كنم، هرگز نخواهم كرد!
امام على(علیه السلام) خواهان آن بود كه كارگزاران و كاركنانش چنان پايبند قوانين و مرزها و حدود باشند كه در ازاى هيچ چيز حاضر به مرزشكنى و تعدى به حدود و قوانين نباشند. رفتار آن حضرت در تمام دوران حكومتش، خود مدرسه اى است براى قانونگرايى و مرزبانى. در مكتب اخلاقى امام على(علیه السلام) براى تحقق اخلاق ادارى بايد بسترى از قانونگرايى و مرزبانى ايجاد كرد كه بدون اين، آن بدرستى شكل نخواهد گرفت.
منبع ارباب امانت (اخلاق ادارى در نهج البلاغه)، مصطفى دلشاد تهرانى