تفسیر اثنی عشری (در حال بازنشر)
آیه 3 سوره مائده
الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ: امروز و آنچه متصل به آن است از تفسير اثنا عشرى، ج3، ص 16 ازمنه آتيه، نااميد شدند كافران از ابطال دين و رجوع شما به دين ايشان به تحليل اين خبائث و غير آن و يا از آنكه غالب گردانند شما را بر تحليل آن. و گويند مراد «اليوم» روز نزول آيه است، چه در روايت آمده كه نزول اين آيه بعد از عصر روز جمعه در عرفات در حجة الوداع [1] بود. فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ: پس مترسيد از فتنه ايشان و از غلبه آنها بر شما، و بترسيد از من و خالص نمائيد خشيت را براى من در ارتكاب امور و اجتناب از منهيات. مروى است كه روز جمعه حضرت رسالت خطبه اى انشا فرمود و در آن مجلس جمعى بسيار حاضر بودند و حضرت به همه آنها نظر، و غير از مسلمان و موحد كسى را نديد، خوشحال شد. حق تعالى اين آيه نازل فرمود كه امروز مشركان را استيلا و تسلطى بر اهل اسلام نباشد تا روز قيامت. [2] الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ: امروز كامل گردانيدم براى شما دين شما را به نصرت و اظهار غلبيت آن بر همه اديان يا به تنصيص بر قواعد عقايد و توقيف بر اصول و قوانين شرايع كه ديگر احكام آن را رقم نسخ نباشد. وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي: و تمام كردم بر شما نعمت خود را، يا تمام كردم بر شما هدايت و توفيق، و يا به اكمال احكام، و يا به فتح مكه معظمه و هدم منار جاهليت كه به اطمينان حج گذاريد و هيچ مشرك با شما حج نگذارد، و يا اتمام نعمت فرمود به دخول جنت كه اعظم نعم است. وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً: و اختيار نمودم براى شما اسلام را و دين پاكيزه تر از همه اديان نزد من همين باشد تا روز قيامت نه دين ديگر. تنبيه- به اتفاق خاصه و جمهور از مفسرين و محدثين عامه، آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» (الخ) در حجة الوداع در روز غدير خم نازل شد: 1- از حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السّلام مروى است كه: اين آيه بعد از آنكه حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله امير المؤمنين عليه السّلام را خليفه خود گردانيد در غدير خم در حين انصراف از حجة الوداع و فرمود من كنت مولاه فعلىّ مولاه» و اين آخرين فريضهاى بود كه حق تعالى نازل فرمود، بعد از آن هيچ فريضه نازل نشد [3]؛ پس كمال فرائض الهى به نصب امامت و خلافت امير المؤمنين عليه السّلام بوده باشد؛ و «سيّد عالم» در وقت نزول اين آيه فرمود: «اللّه اكبر على اكمال الدّين و اتمام النّعمة و رضى الرّب برسالتى و بولاية علىّ بن أبي طالب من بعدى» بعد فرمود «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» (الخ) [4] 2- حاكم ابو القاسم حسكانى در كتاب «شواهد التنزيل» به سند خود از ابى صالح از ابن عباس روايت نموده كه اين آيه در حق على عليه السّلام نازل شد، پس رسول خدا صلى اللّه عليه و آله دست او را گرفت و فرمود «من كنت مولاه» (الخ) [5] 3- صدر الائمه خطيب خوارزمى به سند خود از ابو هريره روايت نموده كه حضرت، مردم را در غدير خم خواند در روز پنجشنبه و امر فرمود تا زير درختان را از خار و خاشاك پاك كردند، و مردم را به ولايت على عليه السّلام دعوت فرمود، و دست او را گرفته بلند نمود چنانكه مردم سفيدى زير بغل او را مشاهده كردند و مردم از آن مكان متفرق نشدند تا آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» (الخ) بر رسول نازل شد [6] 4- مالكى در فصول المهمه از ابو سعيد خدرى روايت نموده كه آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ» (الخ) در خصوص على عليه السّلام نازل شد [7]. و خداى تعالى پس از تبليغ امر ولايت فرمايد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» (الخ). 5- ثعلبى، امام مفسرين عامّه گفته: چون آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ» (الخ) نازل شد، حضرت دست على بن أبي طالب عليه السّلام را گرفته فرمود: «من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه» [8] 6- در ينابيع المودّه شيخ سليمان، معروف به خواجه كلان، باب 4 صفحه 36 طبع اسلامبول 1301، آمده است: ابو العباس احمد بن محمّد بن سعيد بن عقده كتابى مستقلّ در خبر غدير خمّ تأليف كرده و ناميده آن را به «الموالاة» و طرق آن 105 طريق مى باشد. حكايت نموده علّامه علىّ بن موسى و علىّ بن محمّد ابى المعالى الجوينى ملقّب به امام الحرمين استاد غزالى كه ديدم مجلّدى در بغداد در دست صحّافى و در آن روايات خبر غدير ثبت بود. بر جلد آن نوشته شده بود: مجلد بيست و هشتم از طرق فرمايش نبوى صلى اللّه عليه و آله «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» و مى آيد بعد از آن جلد بيست و نهم. او از ديدن اين كتاب به تعجّب آمده بود.[9]احمد بن حنبل در مسند خود روايت نموده از براء بن عازب كه گفت: با رسول خدا بوديم. پس در غدير خم فرود آمدند و ندا كردند در ميان مردم الصّلوة جامعة و ميان دو درخت را پاك كردند. حضرت نماز ظهر را نمود. پس دست على را گرفت و فرمود: آيا نمى دانيد من اولى هستم به مؤمنان از جانشان؟ گفتند: بلى. فرمود: آيا نمىدانيد من اولى هستم به هر مؤمنى از نفس او؟ گفتند: بلى، پس دست على را گرفت فرمود: هر كه من مولاى اويم على مولاى اوست، پس فرمود: خدايا دوستى نما با هر كه با على دوستى كند، و دشمنى كن با هر كه دشمنى با على نمايد. پس عمر گفت: يا على، گوارا باد تو را اى پسر ابو طالب، گرديدى مولاى هر مؤمن و مؤمنه [10]
پی نوشت ها
آیه 67 سوره مائده
يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (67) بعد از آن پيغمبر صلى اللّه عليه و آله خود را امر فرمايد به تبليغ و وعده عصمت و نصرت: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ: اى فرستاده به حق، تبليغ نما و برسان و ادا كن به كافّه مردمان. ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ: آنچه نازل شده به تو از جانب پروردگار تو از احكام شريعت. وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ: و اگر چنين نكنى و تمام آن را نرسانى، پس تبليغ نكرده اى رسالتها و پيغام هاى او را، زيرا كتمان بعضى ضايع نمايد آن چيز را كه رسانيدهاى، چنانچه ترك بعضى از اركان نماز مبطل نماز است، چه غرض دعوت به آن منقص مى شود، يا اگر نرسانى آن را، پس گويا تو تبليغ هيچ چيز از آن نكرده اى، چه كتمان بعض و كلّ يكسان است در شناعت و جلب عقوبت. وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ: و خداى تعالى نگاه مى دارد تو را از شر مردمان، اين وعده ضمان است از خدا به عصمت آن حضرت از تعرض اعادى و حفظ جان او از آنها و تنبيه بر ازاحه معاذير. خلاصه معنى آنكه: هيچكس را بر قتل تو دست نخواهد بود، پس در تبليغ خود جد و جهد تمام نما و آنچه نهايت وسع و طاقت است در آن سعى كن. إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ: به درستى كه خداى تعالى هدايت نفرمايد كافران را به استيلا و تسلط بر تو، و ايشان را تمكين ندهد بر اهلاك تو، يا ايشان را هدايت نفرمايد به ايمان، زيرا معرض شدند و قبول ننمودند ايمان را به سوء اختيار خود. نزول آيه شريفه- باتفاق خاصه و عامه اين آيه مباركه در شأن حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در غدير خم نازل شد: 1- سيد بن طاوس در كتاب اقبال گفته: نص حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله بر حضرت امير عليه السّلام در روز غدير به امامت از آن واضحتر است كه احتياج به بيان داشته باشد. 2- مسعود بن ناصر سجستانى از ثقات علماء عامه در كتاب ولايت كه هفده جزو است، حديث غدير را از صد و بيست نفر صحابه روايت نموده. 3- محمّد بن جرير طبرى صاحب تاريخ در كتاب الرّدّ على الحرقوصيه [1]، به هفتاد و پنج طريق روايت نموده. 4- ابو القاسم حسكانى به طرق بسيار روايت نموده. 5- ابن عقده، حافظ در كتاب الولايه، به صد و پنج طريق. 6- ثعلبى نيز بحذف اسانيد در تفسير خود از ابن عباس نقل كرده كه اين آيه كريمه در شأن على بن ابى طالب عليه السّلام نازل شده. 7- ابن مغازلى شافعى در كتاب مناقب بعد از نقل حديث غدير گفته: هذا حديث صحيح و صد نفر آن را روايت نمودهاند. 8- خطيب خوارزمى به چندين سند. 9- ابن عقده به صد و پنج طريق. 10- مالك بن انس از صحيح مسلم، و صحيح بخارى و صحيح ابى داود سجستانى، و صحيح ترمذى، و صحيح نسائى از حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله روايت نموده كه فرمود: من كنت مولاه فعلىّ مولاه. [2] قضيه غدير- بطور اجمال آنكه: سال حجة الوداع چون حضرت به عرفات رسيد، جبرئيل نازل و گفت: يا محمّد صلى اللّه عليه و آله خداوند جليل تو را سلام مىرساند و مىفرمايد: اجل تو نزديك و من تو را تكليف مى نمايم به امرى كه چاره اى ندارى، و البته مقدم دار وصيت را و آنچه نزد توست از علم الهى و ميراث انبيا همه را تسليم كن به وصى و خليفه بعد از خود على عليه السّلام كه حجت كامله من است. پس او را بر پا دار تا نشانه راه هدايت باشد، و تازه كن عهد و پيمان و بيعت او را كه در روز «الست» از خلايق گرفتم كه ولىّ من، على عليه السّلام مولاى هر مؤمن و مؤمنه است؛ زيرا هيچ پيغمبرى را از دنيا نبردهام مگر بعد از كامل كردن اتمام نعمت به دوستى دوستان و دشمنى دشمنان خود، و اين كمال يگانه پرستى من است كه متابعت كنند ولىّ مرا. پس امروز كامل گردانم دين را و تمام نمايم نعمت را و پسنديدم براى شما دين اسلام را به ولىّ خود و مولاى هر مؤمن و مؤمنه، يعنى على عليه السّلام بنده خالص من، و وصىّ پيغمبر من، و خليفه من بعد از او، و حجت بالغه من بر خلق. مقرون است طاعت او به طاعت محمّد نبى من، و طاعت هر دو به طاعت من. هر كه على را اطاعت كند مرا اطاعت كرده. مقرّ به امامت او، مؤمن، و منكر امامت او، كافر، و هر كه ديگرى را در امامت شريك گرداند مشرك است. با ولايت او داخل بهشت و با دشمنى او داخل جهنم شوند. پس يا محمّد صلى اللّه عليه و آله على را به مردم معرفى و عهد و پيمان مرا تازه كن. حضرت ترسيد منافقان كفر خود را ظاهر، و پراكنده شوند. از خدا خواست او را از شرّ آنها نگاه دارد؛ لذا تأخير كرد اظهار امامت آن سرور را تا مسجد خيف. باز جبرئيل نازل و تأكيد كرد و چون ما بين مكه و مدينه به كراع الغيم رسيد باز جبرئيل نازل و مبالغه نمود. حضرت فرمود: مى ترسم تكذيب من كنند و سخن مرا در حق على عليه السّلام قبول ننمايند. چون به غدير خم يك فرسخى جحفه رسيد، پنج ساعت از روز گذشته، جبرئيل نازل و با شدت خطاب: يا محمّد صلى اللّه عليه و آله خداى تعالى تو را سلام مى رساند و مى فرمايد «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» حذيفه يمانى گويد: وقتى آيه نازل شد، كه به غدير خم رسيديم. هوا به مرتبه اى گرم بود كه گوشت را به زمين مى گذاشتند بريان مى شد. فرمود: ندا كنند مردم جمع شوند. هفتاد هزار نفر مجتمع و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله امر نمود تا جهاز شترها را بالاى هم نهاده منبرى ترتيب داده حضرت به بالاى آن برآمده خطبه مفصل بليغى انشاء فرمود. شمه اى از خطبه- فرمود: اقرار مى كنم براى خدا بر نفس خود به بندگى، و گواهى مى دهم به خداوندى او، و ادا مى كنم آنچه وحى فرموده از ترس نزول بلاى عظيم در عدم تبليغ، و وحى فرمود: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ» (الخ) اى گروه مردم، تقصير نكردم در رسالت، و بيان مى كنم كه جبرئيل مكرر بر من نازل و امر نمود از جانب خدا اعلام كنم در حضور مردم سفيد و سياه كه: على بن ابى طالب عليه السّلام برادر من و خليفه من و امام است بعد از من. ايها الناس علم من محيط است بر منافقانى كه مى گويند به زبانهاى خود آنچه نيست در دلهاى آنها، و اين را سهل شمارند و در نزد خدا عظيم است؛ و مرا آزار بسيار كردند در باب على، و گفتند او گوش است، يعنى هر چه مى گويند او قبول مى كند به سبب آنكه مى ديدند على هميشه با من است و من توجه به او دارم تا آيه نازل شد: «وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ» [3] و اگر گويندگان را خواهم نام برم مى توانم، بدانيد خداوند نصب فرموده على عليه السّلام را براى شما ولىّ و صاحب اختيار و امام مفترض الطاعه بر مهاجر و انصار و صحرانشينان و شهريان و هر عجمى و هر عربى و بر آزاد و بنده، صغير و كبير، سياه و سفيد. پس او حكمش بر همه روا و گفتارش بر همه نافذ، و امرش جارى است. ملعون است هر كه مخالفت او كند، و مرحوم است هر كه تصديق او نمايد. اى گروه مردم، تدبر كنيد در قرآن و بفهميد آيات محكمات آن را و عمل نمائيد، و پيروى نكنيد متشابهات آن را به خدا قسم واضح نمى گرداند تفسير قرآن را مگر على عليه السّلام. اى گروه مردم، بدرستى كه على عليه السّلام و طيبين از ذريه من كه از صلب او بهم رسند، ثقل اصغر، و قرآن ثقل اكبر است جدا نمى شوند تا حوض كوثر. نيست امارت و پادشاهى مؤمنان بعد از من براى احدى به غير على عليه السّلام. پس به دست مبارك بازوى على عليه السّلام را گرفت برد بالا يك درجه پائينتر از خود، و دست او را بلند. فرمود: كيست اولى بشما از جان هاى شما؟ صحابه گفتند: خدا و رسول. فرمود: هر كه من مولاى اويم على مولاى اوست: «اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» حاضران به غايبان برسانيد، و بگوئيد: شنيديم و اطاعت كرديم و راضى هستيم به آنچه رسانيدى به ما از جانب خدا، و بيعت مى كند در اين امر دلها و زبانهاى ما و بر اين عقيده زنده و مرده و مبعوث خواهيم شد و تغيير و تبديل و شك و ريبى نداريم و آنچه فرمودى خواهيم رسانيد. پس مردم همه صدا بلند كردند: بلى بلى، شنيديم و اطاعت كرديم امر خدا و رسول را. و هجوم آورند به بيعت كردن، تا حضرت نماز ظهر و عصر را در يك وقت به جا آورد؛ باقى روز مشغول بيعت بودند تا نماز مغرب و عشا را نيز در يك وقت به جا آورد از كثرت شغل بيعت و تنگى وقت. از جمله كسانى كه در تهنيت مبالغه به حد اطناب رسانيد عمر بن خطاب بود. نزد امير المؤمنين عليه السّلام آمد و به آن حضرت خطاب نمود: «بخّ بخّ لك يا علىّ، اصبحت مولاى و مولا كلّ مؤمن و مؤمنة.» [4] اعجاز- ثعلبى از سفيان بن عيينه پرسيد از تفسير آيه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» كه در باره كى نازل شد. گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم از پدرانش روايت فرمود كه: چون حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله به غدير خم رسيدند، ندا فرمود مردم جمع، و دست على عليه السّلام را گرفت و گفت «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» و اين امر شايع شد. خبر به شهرها رسيد. حارث بن نعمان فهرى آمد به نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و آله در ميان صحابه و از ناقه فرود آمد و ناقه را خوابانيد. به حضرت گفت: يا محمّد صلى اللّه عليه و آله ما را امر نمودى از جانب خدا كه شهادت دهيم به وحدانيت خدا و رسالت تو، پس قبول كرديم آن را از تو. و امر كردى به پنج نماز، قبول نموديم. و امر به روزه ماه رمضان نمودى و حج خانه كعبه، قبول كرديم. به اينها راضى نشدى تا دست پسر عمّ خود گرفتى و بر ما زيادتى دادى و گفتى هر كه من مولاى اويم على مولاى اوست، اين از جانب تو باشد يا از جانب خدا؟ حضرت فرمود: سوگند ياد مى كنم به حق خدائى كه به جز او خدائى نيست كه تفضيل او بر شما از جانب خدا است. پس حارث روانه شد و گفت: خداوندا اگر آنچه مى گويد حق است، پس سنگى از آسمان بر ما ببار يا بياور به سوى ما عذابى درد آورنده. پس هنوز به راحله خود نرسيده بود كه سنگى از آسمان بر سرش فرود و از دبرش بيرون آمد. حق تعالى آيه شريفه نازل فرمود.[5] تبصره- لفظ «مولى» به حسب لغت به شانزده معنى آمده: 1- به معنى مالك. 2- رب. 3- معتق يعنى آزاد كننده. 4- معتق يعنى آزاد شده 5- جار و همسايه 6- خلف و قدام يعنى پشت سر و پيش رو 7- تابع 8- ضامن جريره هم سوگند كه پيمان با او بسته باشند. 9- داماد 10- ابن عم 11- منعم يعنى انعام كننده 12- منعم عليه يعنى انعام كرده شده. 13- دوست و محب 14- ياور و ناصر. 15- به معنى مطاع و سيد. 16- اولى به تصرف در امور و ولىّ امر. و اشكالى نيست كه دوازده معنى اوليه غير مرتبط به حديث، بلكه اكثر آن كذب و غير صحيح است، و معنى سيزدهم كه دوست و محب باشد استعمال لفظ مولا به اين معنى غير معلوم و غير محقق، بلكه مجرد احتمال در استعمال است با آنكه اين معنى هم اختصاص به حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و امير المؤمنين عليه السّلام نداشت، بلكه همه مؤمنين و ملائكه هم شريكاند در اين معنى به جهت فرمايش خدا «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ» و معنى چهاردهم كه يار و ناصر باشد، اختصاص به آن حضرت وجهى ندارد، زيرا همه اصحاب و انصار و مؤمنين ناصر و ياور و معين يكديگرند و معنى پانزدهم و شانزدهم متقارب المفاد و لفظ «مولى» در اكثر استعمالات عرب راجع به اين دو معنى اخير است به دليل آيه «مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ. [6] اى: اولى بكم» و ابو عبيده و ابن قتيبه كه از اعاظم اهل لغت و عربيت باشند تصريح نموده كه لفظ «مولى» در آيه شريفه به معنى «اولى» باشد و نيز ابن اثير در نهايه لفظ «مولى» را در كلام عمر كه گفت «اصبحت مولاى و مولا كلّ مؤمن و مؤمنة» بر اولى به تصرف حمل نموده. [7] تكميل- گذشته از اينها قرائنى باشد كه مطلب را مبين سازد: 1- فرمايش حضرت در حديث شريف كه اكثر مفسرين عامه نقل نموده: «الست اولى بكم من انفسكم» و بعد از آن تصريح فرمود به اين كلام «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» زيرا حمل لفظ مولى بر غير معنى اولى و تفريع آن بر فرمايش «ا لست اولى بكم من انفسكم» غير صحيح، و صادر نشود چنين كلامى از پستترين فصحا، چه برسد صدور آن از افصح الفصحا و سيد الانبيا. 2- بر هيچ عاقلى مخفى نيست كه خصوصيات واقعه غدير كه زياده از هفتاد هزار نفر و متفرق در سير بودند و اقلا پيش و پس لشگر زياده از چهار فرسخ مى شد در وقت ظهر در عين شدت گرما و حرارت هوا، به قسمى كه مردم عباهاى خود را به پا پيچيده و ردا بر سر افكنده تا بتوانند تحمل وقوف نمايند، در چنين موقعى امر فرمايد منبر از سنگ و جهاز شتر ترتيب و نزول قافله در مكانى كه هيچ وقت معهود نبود كه قافله اى نزول كند و حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله على بن ابى طالب عليه السّلام را بالاى منبر، بلند به قسمى كه سفيدى زير بغل مبارك پيدا شود و تمام خلق او را ببينند و بفرمايد: «ا لست اولى بالمؤمنين من انفسهم» و تصديق خواستن از آنها به قول «بلى يا رسول اللّه» و فرمودن «فليبلّغ الشّاهد الغايب بانّ من كنت مولاه فعلىّ مولاه» و دعا نمودن؛ اين همه قرائن عقليه، دليل واضحند كه مقصود حضرت نبود مگر نصب نمودن على عليه السّلام به امامت و خلافت. و از شخص عاقل اين همه تكلفات صادر نمى شود در بيان امر واضحى كه هيچ اختصاصى ندارد و خود و مردم را به زحمت اندازد براى گفتن به مردم هر كه من دوست اويم فلان هم دوست اوست و هر كه ياور اويم او هم ياور اوست، چه برسد به رسول خدا كه سيد انبياء و عقل كل باشد. پس عقل سليم حكم نمايد كه مراد، امر عظيم و جليلى است كه اهتمام آن اشد و اعظم باشد در شريعت از جميع امور شرعيه كه اتميت و اكمليت رسالت منوط به آن است، كه اگر آن نباشد تبليغ رسالت نباشد، و آن امر نيست مگر امامت و خلافت و وصايت، لا غير. 3- تهنيت عمر حضرت على عليه السّلام را به لفظ بخّ بخّ لك يا علىّ اصبحت مولاى و مولا كلّ مؤمن و مؤمنة» كه در اكثر اخبار حديث غدير علماء عامه نقل نموده اند. چه اين تهنيت با لفظ مولا بر ناصر و ياور و دوست و محب جمع نمى شود، زيرا اين مطلب اختصاص به امير المؤمنين عليه السّلام ندارد، بلكه تمام مؤمنين و اصحاب و انصار و مهاجر شريكند. پس ثابت و محقق شود كه تهنيت عمر، قرينه صريحه است به آنكه مراد مولى اولى به تصرف است. 4- اتفاق و اعتراف جمهور علماى عامه كه آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ» (الخ) در روز غدير نازل شده مانند: فخر رازى، ثعلبى، سيوطى، حاكم ابو القاسم، ابن مردويه، ابن عساكر، ناصر سيستانى، احمد بصرى، ابو عبد اللّه شيرازى، مهدى بن نزار، جرجانى، حموينى، خوارزمى، ابو نعيم حافظ مالكى و غيره. «ايّها الخصم تذكّر سندا مدحه صحّ بنصّ و خبر» «اذ اتى احمد فى خمّ غدير بعلىّ و على الرّحل نبر» «قال من كنت انا مولاته فعلىّ له مولا و امر» «قبل تعيين وصىّ و وزير من راى فات نبىّ و هجر»پی نوشت ها
[1] طايفهاى از خوارج و از پيروان حرقوص بن سعد بن زهير (در باره شرح حال او و كتاب فوق الذكر به كتب رجال مراجعه شود.) [2] براى آشنائى با مدارك حديث غدير به كتب ارزشمند الغدير، احقاق الحقّ، غاية المرام و ساير كتابهايى كه عالمان فداكار و خدمتگزار تأليف كرده اند، رجوع شود. [3] توبه، آيه 61. [4]شرح داستان و متن كامل خطبه در كتاب احتجاج طبرسى، جزء اوّل، صفحه 66 تا 89 آمده است. [5] به كتاب شريف الغدير، جلد اوّل، صفحه 218 تا 225 رجوع شود (طبع نجف اشرف) [6]حديد، آيه 15. [7] نهايه، ابن اثير، جلد پنجم، صفحه 228 (ذيل لغت ولا)
تفسیر اثنی عشری
3- در خصال «3»- صدوق رحمه الله از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قال لا تزول قدم عبد يوم القيمة حتّى يسئل عن اربع: عن عمره فيما افناه و شبابه فيما ابلاه و عن ماله من اين اكتسبه و فيما انفقه و عن حبنا اهل البيت: فرمود: هيچ بندهاى قدم بر ندارد در قيامت مگر آنكه از چهار چيز پرسند: 1- از عمر او كه در چه فانى كردى. 2- از جوانى او كه در چه پير كردى. 3- از مال او تفسير اثنى عشرى، ج7، ص: 149 كه از كجا جمع كردى، و كجا خرج نمودى. 4- از ولايت ما اهل بيت.
آیات 1 تا 4 سوره عنکبوت
عياشى از حضرت ابى الحسن عليه السّلام روايت نموده كه: عباس نزد حضرت امير المؤمنين عليه السّلام آمد، گفت: اجازه فرما تا مردم بر تو بيعت كنند. فرمود: چگونه مىبينى مردمان را در قبول بيعت؟ عباس گفت: ايشان به تو بيعت خواهند نمود. حضرت فرمود: پس كجاست آيه شريفه «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ» . [سوره العنكبوت (29): آيه 3] وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ (3) وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ: و هر آينه بتحقيق آزمايش فرموديم و امتحان نموديم آنانكه پيش از اين مؤمنان بودند، يعنى اين قسمت امتحان در همه امم واقع بوده و نقد دعوى هر يك را بر محك بلا آزمودهاند. مراد آنست كه امتحان و ابتلا سنت قديمه است كه جارى گشته در جميع امم، پس سزاوار آنكه اهل ايمان، خلاف آن را متوقع نباشند. فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا: پس هر آينه البته البته مميز سازد خدا به ثواب آنانكه راست گفتند در دعوى ايمان، وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ: و هر آينه البته البته معلوم گرداند به جزا، آنانكه دروغ گفتند در دعوى ايمان. مراد تعلق علم الهى است به معلوم كه عمل بندگان باشد، و تعبير از جزاء و تميز به علم، براى آنست كه تميز و جزا تماما حاصل مىشود به سبب علم، پس اقامه شده سبب مقام مسبب. در مجمع البيان از حضرت امير المؤمنين و حضرت صادق عليهما السّلام روايت شده است كه: قرائت «فليعلمنّ» به ضم يا و كسر لام؛ يعنى هر آينه اعلام فرمايد و معرفى سازد آنانكه راستگو بودند در ايمان به ثبات و فرمانبردارى، و آنانكه دروغگو بودند در ايمان به تزلزل و نافرمانى .
آیات 1 تا 6 سوره قلم
[سوره القلم (68): آيه 7] إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (7) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ: بدرستى كه پروردگار تو داناتر است، بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ: به كسى كه گمراه شد از راه او كه طريق مستقيم است؛ و در حقيقت، اين كس ديوانه است. وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ: و او داناتر است به راهيافتگان به كمال عقل كه مؤمنانند، يعنى داناى به جزاى مؤمنان و كافران. اين كلام وعد است نسبت به مؤمنان، و وعيد نسبت به كافران. تتمه: حاكم ابو القاسم حسكانى از علماى عامه به اسناد خود روايت نموده از ضحاك، كه چون قريش ديدند مقدم داشتن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم على بن ابى طالب عليه السّلام را بر ساير اصحاب و اعظام و اكرام او را، زبان به ملامت و مذمت گشودند كه پيغمبر به فرط محبت على، مفتون و در فتنه جنون افتاده است. حق تعالى اين سوره نازل نمود و سوگند خورد: اى پيغمبر، تو ديوانه نيستى، بلكه به اخلاق حسنه محلّى و به آداب قرآن مؤدبى، و عن قريب معلوم شود كه مفتون ايشانند يا تو؛ و خداى داناتر است به آن كسانى كه گمراه شدهاند از راه راست، يعنى آنانكه در حق حضرت محمد و على عليه السّلام اين سخنان گفتند؛ و خدا داناتر است به راهيافتگان، يعنى به على بن ابى طالب عليه السّلام.