درس اول نبوت در خطابه غدیر

درس اول نبوت در خطابه غدیر

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله الذي جعلنا من المتمسکين بولايه اميرالمومنين علي بن ابيطالب و الائمه عليهم السلام. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. بحث های مربوط به خطابه ی غدير به حدی جالب است که هر کس لذتش را بفهمد می تواند استفاده کند.

خطابه ي غدير در بستر نبوت مطرح شده است؛ به اين معني که نبي مطرح کرده است. لغت نبي از نبا مي آيد. نبا يعني خبر. نبي يعني خبر دار. هر کسي که خبر دارد لازمه اش اين نيست که حتما مسوليت هم براي ابلاغ و ارسال داشته باشد. ممکن است نبي رسول باشد يا نباشد. ما 124000  نبي داريم. اما همه اين ها مرسل نبودند طبق رواياتي که داريم 133 نفرشان مرسل، 5 عدد هم اولولعزم بودند؛ يعني شريعت داشتند.(با يک مقدار اختلاف). مرسلشان بسيار کم بوده است ولي نبي کساني بودند که خودشان خبردار بودند و براي خودشان و خوانواده اشان و مُرسل به ديگران نبودند. 
پيغمبر از نظر سير مقامات ظاهري اول نبي شدند از همان موقعي که نبي شدند رسول  هم شدند. و فرقشان با بقيه پيامبران اين بود که بقيه پيامبران منطقه اي بودند و محدود زماني. يعني نبوتشان زمان داشت و انتها. يک اول داشت يک آخر. ولي پيغمبر ما تا مادامي که زمان و بشر باقي است تا قيام قيامت نبوت و رسالتشان ساري و جاري است. 
در بحث نبوت اول به يک سري چيزهاي عمومي اشاره کرده و بعد به گزينه هايي که در خطابه مطرح شده اشاره خواهيم کرد. در کتاب هاي فلسفه و کلام که بحث نبوت مي شود. (فرق فلسفه و کلام چيست؟ فلسفه و کلام هر دو در اصل، موضوعشان موجود بما هو موجود است ، ولي فلسفه فقط از نظر عقل و کلام از نظر عقل و نقل بحث مي کند). بحث نبوت به صورت کم رنگ در کتاب هاي فلسفي مطرح است. ولي بحث نبوت در کتاب هاي کلامي بسيار مطرح است؛ يکي از پايه هاي اصلي علم کلام نبوت است؛ علم کلام هم مختص به اسلام نيست. کلام هندي، کلام يهودي، کلام مسيحي، کلام زرتشتي، کلام بودايي. همه آن ها علم کلام دارند زيرا  بالاخره در عقايدشان بحث مي کنند. 

در نبوت دو مدل بحث مي شود. نبوت عامه و نبوت خاصه. 
نبوت عامه يعني در اصل نبوت بحث مي کنندو نبوت خاصه يعني در نبوت پيغمبر اکرم که نبي اسلام است. در نبوت موسي کليم، در نبوت عيسي مسيح عليهم السلام بحث مي کند. اين موارد هم مي شود نبوت خاصه. اثبات نبوت، اصل نبوت و لزوم نبوت، بعد از توحيد است، و بعنوان فطرتِ ويژگي انسان است.
 فطري است در انجام شکر نعمت. يعني بعد از اينکه خدا را اثبات کرديم به نبوت احتياج داريم از نظر اينکه روحيه شکر و نعمت داريم. و چون روحيه شکر نعمت داريم، مي خوايم شکر نعمت هاي خدا را انجام دهيم ولي نمي دانيم که چطور، نبي لازم است براي اين که  به ما بگويد چطور؟ لذا شکر نعمت را انجام دهيم. لذا حلقه اتصال توحيد به نبوت شکر نعمت است. يا قاعده لطف. 
قاعده لطف معنايش اين است که چون خدا به ما لطف دارد لم يترک الانسان سدیً  انسان را بيهوده رها نکرده. چون بيهوده رها نکرده بايد به او برنامه بدهد. برنامه توسط انبيا انجام مي شود لذا انبيا را فرستاد که به ما راه را نشان بدهند.
 خداوند  دو پيغمبر براي ما آفريده. پيغمبر باطني و هو العقل، که راجع به عقل فطري صحبت کرديم يا بعدا بحث مي کنيم. و يکي پيغمبر ظاهري که انبيا و اوصيا يند که اينها آمدند انسان را هدايت کنند. 
نکته بعدي: ماموريت اصلي پيامبران اين است که مردم را از شرک به خداپرستي دعوت کنند. در قرآن هم داريم که همه انبيا آمدند که بگويند که : وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئا . و يا: ِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِه‏  که همه رُسُل آمدند براي اينکه بگويند که خدا را عبادت کنيد. ماموريت انبيا اين بوده که بگويند که خدا را عبادت کنيد. انبيا تا مادامي که به مردم مي گويند که خدا را عبادت کنيد؛ هيچ احتياج به معجزه و بينه ندارند.  مي گويند تو که هستي ميگويد من هر کي هستم، به شما مي گويم که خدا را عبادت کنيد. و تذکر دَهَم به فطرت خفته شما که فطرت خفته شما بيدار شده و خدا شناسي فطري دوباره براي شما روشن بشود و تجلي پيدا کند. پس نبي تا مادامي که فقط مي گويد که بگوييم أَدْعُوكُمْ إِلَى شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ خَلْعَ الْأَنْدَاد  احتياجي به معجزه و بينه ندارد. تا مادامي که مي گويد  لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه  ،يا،  قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا  احتياجي به معجزه و بينه ندارد. اگر خواست براي مردم ادعايي داشته باشد که  ُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَميعا  من از طرف خدا آمدم و از طرف خدا براي شما پيام هايي را آوردم غير از تذکرات فطري مثلا آمدم به شما بگويم که دو رکعت نماز بخوانيد زکات بدهيد آنجا احتياج به بينه دارد. يعني مردم حق دارند که بپرسند که به چه دليل تو پيغمبری او بايد دليل وآيه و بينه بياورد. 
معجزات و دلايل يا اقتراحيه است يا ابتداييه. اقتراحيه يعني مردم ازايشان مي خواهند و طلب مي کنند که بياورند. ابتدائيه يعني خودشان که مي آيند قرآن را مي آورند و مي فرمايند:  وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ  که تحدي مي کند. پيغمبران وقتي گفتند ما پيغمبريم از سوي خدا آمده ايم و از خدا چيزي مي خواهيم بايد معجزه داشته باشند. معجزات انبيا معمولا متناسب با زمان خودشان بوده است. و لذا حضرت عيسي در زمان خودشان طبيب ها خيلي بالا بودند لذا گفت من مرده زنده مي کنم  وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَص  و کور مادر زاد را شفا ميدهم و بَرَص شفا می دهيم... در زمان موسي ساحران اوج گرفته بودند موسي عليه السلام نُه معجزه داشت يکي اين بود که دستشان را مي گذاشت زير بغلش نور ميداد. يکي از معجزاتشان عصا بود که اژدها مي شد. چون ساحران و کاهنان در آن زمان خيلي بودند مطابق با قدرت هاي بشري که آن زمان بود يکي مي آمد و بالاتر را ادعا مي کرد که از طرف خداست بدون داشتن ابزار مقدماتي و  زمينه های قبلي آن معجزه، خصوصيت انبيا اين بوده که معجزاتي را که مي آوردند، بالاترين تکنولوژي مردم بود منتها مردم در آن تکنولوژي کسب کرده بودند مدرسه رفته بودند استاد ديده بودند مهارت کسب کرده بودند اما پيامبران بصورت دفعي و انفجاري و تبديل کميت به کيفيت يعني ناگهاني آن معجزات را انجام ميدادند. 
پيغمبر ما صلي الله عليه و اله دو نوع معجزه داشتند هم معجزات غير باقي و معجزات گذرا مثل اينکه سنگ ريزه را در دستشان به سخن آوردند. مثل اينکه به درخت فرمودند بيا جلو و آمد. مثل اينکه شق القمر کردند. اينها تمام معجزات پيغمبر است که افراد هم ديدند که در روايات  نقل شده است. 
معجزه، واژه ايست که سني ها بکار مي برند ما در روايات اهل بيتمان عليهم السلام و در خود قرآن معجزه نداريم. آيات و بينات داريم. آيات نشانه ها و بينات چيزهايي است که روشن کننده است. 
نکته بعدي اينست که پيغمبر اکرم صلی الله عليه و آله بَيِّنه اش دو چيز بوده. اولين بَيِّنه همين معجزات غير باقيه بوده و دومي معجزه خالد و باقيه وهميشگي داشته اند که قرآن کريم است. چون پيغمبر پيغمبر جاودانه است، معجزه اش را هم خدا جاودانه فرستاده که قرآن کريم باشد. يعني قرآن کريم از اولي که خدا آورده تا قيام قيامت هميشه اينطوري است که غير قابل تغيير و غير قابل تکرار است. لذا در طول تاريخ فصحايي و بلغايي آمدند تقليد کنند که خنده دار شده مثلا گفتند الفيل ما الفيل و ما ادراک ما الفيل له خرطوم طويل و ذنب قصير بعد خودشون شرمنده شدند و رها کردند. و  اين در تاريخ خيلي اتفاق افتاده است. پيغمبر دغدغه اشان توحيد مردم بوده است. و اين توحيد را خواسته اندکه باقي بماند. مردم وقتي پيامبرشان از دنيا رفته مشرک شدند. پيغمبر هم اين دغدغه را داشتند وچون دينشان دين خالد بوده، از اولين لحظه اي که مبعوث شده اند جانشين خودشان را معلوم کرده اند. به خاطر دغدغه توحيد.
. پيغمبر صلی الله عليه و آله اينقدر عبوديت را  گفته اند که در تاريخ کسي پيدا نشده  است که پيغمبر اسلام صلی الله عليه و آله را خدا بداند. هميشه گفته شده أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه. در حالتي که در تمام اديان پيامبران را بالاخره عده اي خدا دانسته اند. و يا بچه خدا دانسته اند مانند برخی پيروانِ حضرت مسيح و حضرت موسي که گفتند: عزير ابن الله و اينها... اما راجع به پيغمبر اکرم  صلی الله عليه و آله تا حالا يک نفر سراغ ندارد که قائل به الوهيت ايشان باشد. اين خيلي نکته جالبي است.
. چون پيامبر صلی الله عليه و آله از زماني که آمدند فرمودند: أُقِرُّ لَهُ عَلَى نَفْسِي بِالْعُبُودِيَّة. پيغمبر عبوديت را بسيار تبليغ کردند و تابلو می کردند. در خطابه ي غدير شاهکار پيغمبر اکرم  اين بوده که از اولي که آمدند براي اينکه توحيد را حفظ کنند، دائم فرمودند اميرالمومنين، دو کلمه گفتند، خدا و اميرالمومنين. خدا گفتند چون پيامبران براي خداپرستي آمدند، اميرالمومنين گفتند به خاطر اينکه يه تابلوي بزرگ خالد تا قيامت وSAFETY SECURITY  معصومين را معرفي کنند که بتوانند خداشناسي را نگه دارند. اين نکته ی مهمي است. و اين عبوديت و اين توحيد از اول تا آخر هست. در اشکالي که وهابي ها مي کنند که شما خداشناسي ناب را فراموش کرديد و چسبيديد به ائمه عليهم السلام يه جوابش اين است که ائمه عليهم السلام تمام کارهايشان به خدا اضافه است. مي گوييم السلام عليک يا ابا عبدالله. در موقعي که مي خواهيم وارد حرم هاشان بشويم مي گوييم بسم الله و بالله و في سبيل الله و علي ملة رسول الله.که اينها بسيار جالب است . با دقت در ادعيه ای که از اول ورود به  شهر نجف مي خوانيم، ملاحظه مي شودکه همه اش توحيد و خداشناسي است. منتها توحيد و خداشناسي را در روي تخت و سايت شناخت ائمه عليهم السلام. براي اينکه انسان ذاتا اين چنين است که وقتي  مفاهيم مجرد و معنوي را مي گويند دلش ميخواد يک نمومه بر آن مجسم کند و ببيند. خداوند متعال مي گويد مجسمش اين پيامبران اند و اين ائمه سلام الله عليهم اجمعين.
 در خطابه ي غدير حدود 90 بار از نبوت و نبي پيغمبر اسم برده که به بعضي از موارد شاخصش اشاره مي شود: 
  •  آخرين جمله اي که پيغمبر راجع به خودش صحبت کرده به اخلاق خود اشاره کرده اين که صحبت کرده اند ، آخرين جمله ي خطابه است.
     اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ بِما أَدَّيْتُ وَأَمَرْتُ وَاغْضَبْ عَلَي الْجاحِدينَ الْكافِرينَ. خدايا مومنين را ببخش بخاطر اينکه من اداي وظيفه کردم و مردم را فرمان دادم به ولايت علي. پس پيغمبر ثواب کار رسالت خودشان را که يا أَيُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ  
    موجب مغفرت مومنين قرار داده اند. يعني خدايا نتيجه و اجر صحبت هاي من را اين قرار بده و مومنين را ببخش، به خاطر اينکه من اداي وظيفه کردم و فرمان دادم و اين همان اخلاق است وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيمٍ . پيغمبر در طول خطابه ي غدير راجع به تواضع و عبوديت خودشان شاهکار کرده. اند که انشاالله بررسي خواهد شد.
  • در چند مورد فرمودند که من تمام فرمان هايي که انجام مي دهم و علي عليه السلام را معرفي ميکنم از جانب خداست از جانب خودم نيست. اين نکته مهمي است. و اين يکي از تکنولوژي هاي برتر تبليغ است که خودشان را به يک خزانه لا يتناهي متصل ميکنند. که مرتب مي فرمايند که من از جانب خداي بزرگ به شما می گوييم  يا اينکه مي فرمايند ِ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِيما و.. ، اطاعت خدا و رسول اطاعت رسول مُندَکِّ در اطاعت خداست. اگر کسي ميخواهد اطاعت خدا را بکند بايد اطاعت رسول داشته باشد. و خيلي از حرف هاي ديگر که در درس آينده به چند تا نکته ان شاالله اشاره خواهيم کرد. 
و السلام عليکم و رحمه الله و برکاته.