درس اول معاد در خطبه غدیر
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع معاد از مواردي است که در خطابه ي غدير به صورت کلي(صرف نظر از مثلا جسماني يا روحاني بودن و يا ديگر جزئيات) به آن اشاره شده است؛ در يک سير اجمالي پنجاه مورد از قيامت در خطابه غدير فهرست شده است، که قبل از بررسي موارد آن لازم است که سه مقدمه ذکر شود:
1. مقدمه اول :اثبات قيامت به عنوان ادامه دهنده دنيا با روح ابديت خواهي انسان منطبق است، به اين معني که فطرت و روح انساني داراي خواسته ابديت است و ذاتا مي خواهد که هميشه باشد.اگر به پيرمردي با هر سِنِّي گفته شود که آيا حاضري يک روز ديگر عمر کني مي گويد که يک سال! اگر گفته شود که يک سال ديگر مي گويد که ده سال! اين خاصيت بشر است، حتي در روانشاسي و روانکاوي تحقيق شده است که کساني که خود کشي مي کنند نمي خواهند که معدوم شوند بلکه مي خواهندکه در يک زندگي موجودي قرار بگيرند که اين رنج ها در آن نباشد؛ يعني خودکشي به معناي اين است که فرد مي خواهد به عالمي منتقل شود که در آن عالم رنج ها ي اين جا را نداشته باشد و راحت شود و اِلا اگر فطرتاً خيالشان اين بود که معدوم شوند و به کلي نيست شوند، بشر از نيستي به شدت ترس دارد و وحشت دارد و حتي آنهايي هم که از مُردن وحشت دارند يک مقدار از وحشتشان به خاطر اين است که نسيمي از نيستي از اين دنيا در آن مي بينند، و اِلا انسان ذاتا يک روحيه ابديت طلبي و جاودانگي خواهي دارد. تجربه ثابت کرده است (در تعبيرات دقت کنيد) که تمام خواسته ها و نيازهاي انسان رافع نياز دارد، هيچ نيازي در وجود انسان نيست که ابزار رفع نياز نداشته باشد، اگر انسان ذاتا علم خواه است خدا راه علم پيدا کردن را براي او گذاشته است، اگر جمال خواه است خدا جمال برايش در طبيعت گذاشته است، اگر وسعت طلب است خدا راه تکامل برايش گذاشته است، اگر قدرت خواه است راه قدرت به دست آوردن برايش گذاشته شده است، اگر از نظر غريزي دنبال ارضاء غرايز است خدا برايش آماده کرده است، هر خواسته اي که در وجود انسان به طور فطري و غريزي و به طور مادون حس و غريزه که مربوط به جنبه نباتي انسان مي شود، وجود دارد، خداوند متعال رافع نياز برايش گذاشته است و انسان چون روحيه ي ابديت خواهي دارد خداوند متعال براي او معاد را قرار داده است. اين يکي از دلاليل اثبات معاد است به صورت مطلق و نه اثبات معاد جسماني و يا روحاني؛خدا در قران مي فرمايد:أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ خدا مي گويد که آيا فکرمي کنيد که من شما را عبث خلق کرده ام و به سوي من باز نمي گرديد، معلوم مي شودکه اگر معادي نباشد انسان خلقتش عبث مي شود؛ به دليل اين که يک زندگي محدود شده و محدوديت تمام خواهد شد و چون انسان خواستار نامحدودي در زندگي و ابديت است بايد که به ابديتش برسد.
2. مقدمه دوم: يکي از دلايل اثبات معاد اين است که چون معاد بعد از مبدأ اثبات مي شود يعني وقتي خدا اثبات شد، بشر بايد اثبات جهان ديگر و جهان آخرت را بکند.
3. مقدمه سوم: يکي ديگر از دلايل اثبات معاد بي نهايت بودن صفات خدا از جمله غفاريت او است. غفاريت خدا بي نهايت است و چون غفاريت خدا بي نهايت است دنيا کوچک تر از آن است که اين غفاريت بزرگ را تجلي بدهد، لذا بايد جهان ديگري باشد در اين دنيا که خيلي بزرگ باشد (نمي دانم بينهايت بگويم يا نه!)که تجلي غفاريت خدا خودش را در آن جا نشان دهد. اين يکي از دلايل خيلي محکم است، زيرا وقتي ما خدا را اثبات مي کنيم، در بحث معاد مي گوييم که کدام خدا را اثبات کرديم و قبول کرديم، مي گوييم خداي احد را. خداي احد، خدايي است که هستي و کمالاتش بي نهايت است و يکي از صفات و کمالات بي نهايت خدا غفاريت خداست و همان طور که گفته شد؛ دنيا گنجايش غفاريت بزرگ خدا را ندارد و خيلي کوچک است، لذا بايد جهان ديگري باشد که خدا آن جاي به اصطلاح بي نهايت غفاريتش را اعمال کند تا تجلي صفاتش باشد و چيز هاي ديگر.
در سخنراني پيامبر در غدير ( خطابه ی غدير) مسئله معاد به صورت ضمني و طردا للباب بيان شده است . راجع به معاد صحبت نکرده اند که بگويند معادي هست و ... اما به طور ضمني آورده است؛ اين ضمني آوردن يک مقدارش در قسمت توحيد است که به ترتيب آن ها را ذکر مي کنيم:
1) صفحه 54 سطر 7؛ و مبدئا و معيدا و كل أمر إليه يعود خدا هم مُبدأ است؛ ابتدا مي کند و هم معيد است همه را برمي گرداند و هر چيزي به او بر مي گردد، يعني در روز قيامت و اليه يعود ، هر چيزي به او بر مي گردد ، الان هم هر چه پيش خداست مال خداست ولي در روز قيامت مالکيت ها ي اعتباري و مجازي از انسان گرفته مي شود و فقط مالک آن روزخداست. لذا اين که گفته مي شود لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ٍ که سر جايش است اما در سوره حمد مي خوانيم مالِكِ يَوْمِ الدِّين، خدا مالک همه وقت هاست يعني در روز جزا ديگر شما مالک دستتان نيستيد.
مراتب مالکيت اين طوري که به نظر مي رسد سه جور است :
1- مالکيت هايي که با يک امضاء عوض مي شود و مجازي است مانند مالکيت ما بر خانه مثل مالکيت فَرد بر پيراهن و کفش و... اينها مالکيت مجازي و اعتباري است؛ زيرا با يک امضاء با يک خريد با يک فروش با يک بخشش از بين مي رود.
2- مالکيتي هست که نزديکتر از اين است، مثل مالکيت انسان بر چشمش نه فقط چشم را بلکه مالکيت بر ديدن، که مالکيت بر ديدن، قوي تر است از مالک بر چشم؛ اما اگر چشم از جايش خارج بشود ديگر مالکيتي بر چشم نيست؛ آن وقت کس ديگر هم نمي تواند مالک اين چشم باشد اين چشم فقط مي تواند مملوک يک نفر باشد مملوک کس ديگر نمي تواند باشد دست من تا مادامي که به من چسبيده است دست من است اگر پيوند زده شود به شما ديگر مي شود دستِ شما ديگر دستِ من نيست، اما ديدن من ظريف تر از اين است ديدن من حتي قابل گرفتن هم نيست دست من را مي توانند ببرند بدهند به کس ديگر که بشود دست او چشم من را مي توانند در بياورند و به ديگري بدهند.
3- اما ديدن من را ديگر نمي توانند ازمن جدا کنند اينقدر مالکيتش قوي است ديدن من ديدن من است و صد در صد چسبيده است به من و غير از من ديدن ديگري نمي شود کسي نمي تواند ديدن و شنيدن من را داشته باشد کسي نمي تواند فکر من راه رفتن من را داشته باشد ( مقصود افعال و نه اعضا، اعضا هم مال من است ديدن هم مال من است اعضا ر ا مي شود از من جدا کنند ولي ديدن و شنيدن و اينها کار من است) در روز قيامت خداوند مي فرمايد الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ يعني خدا مالک همه چيز مي شود ، امروز دهانشان را مي بنديم و دستانشان با ما حرف مي زنند پوستشان با ما حرف مي زند اعضائشان با ما شهادت مي دهد يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ در قران است که دست و پا و اعضا وقتي که سخنراني مي کنند مي گويند که چه کسی شما را به نطق در آورد؟ وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ مي گويند کسي ما را به نطق در آوردکه همه چيزرابه نطق در مي آورد.
مالک خانه ي خود هستيم، مالک دستمان هستيم، مالک گرفتنمان هستيم به ترتيب قوي تر است، مالک خانه ي خود هستيم مالک سلول هاي مغزمان هستيم مالک انديشه ي خود هستيم سه مرتبه است انديشه خيلي قوي تر است، انديشه من را از من جدا کنند ديگر انديشه من نيست اصلا ديگر انديشه نيست، خدا تمام اين مالکيت ها را در روز قيامت مي گيرد و مي شود مجازي، يک مرتبه اين مسئله را قران کريم اينطور گفته است وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى، وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى واقعا مال انسان نيست مگر سعيش و سعيش به زودي ديده مي شود سعي ديده مي شود يعني تفکرات در روز قيامت مجسم مي شود و ديده مي شود، گرفتن در روز قيامت ديده مي شود، حرف زدن ديده مي شود، راه رفتن و نه پا در روز قيامت ديده مي شود تمام اين اسم هاي معنا مي شود اسم ذات، تمام اين حدث ها مي شود معنا و ثابت و در روز قيامت ديده مي شود و خدا مالکيتش را از ما مي گيرد، اين که مي گويند که معاد يعني همه به سوي خدا برمي گرديم يعني همه تعلق ها و مالکيت ها در روز قيامت قطع مي شود ديگر ما هيچ چيز نداريم غير از اعمالمان، لذا مي گوييم مبدا و معاد، معاد يعني برگشتن اليه يعود يعني به اون بر مي گردد اليه ترجعون ، إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ما به او برمي گرديم، الان هم پيش خدا هستيم اين به آن معنا نيست که قلندر درويش ها گفتند که قطره دريا مي شود قطره پيوسته مي شود به دريا اين که از نظر آموزه هاي ديني ما صد در صد پارادُکس و غلط است. اين که به سوي خدا برمي گرديم يعني مالکيت هاي ما همه از بين مي رود و فقط انسان مالک اعمال خودش است آن هم با اذن الله و خدا باز مالکيتش بيشتر و اَملک است، اين مطالب مختلفي که درباره ي قيامت گفته مي شود برمي گردد به اين مسئله که مردم در روز قيامت چيزي جز اعمالشان ندارند و تمام تعلقات در آنجا حذف مي شود و فقط مالک خداست؛ اين يکي از نکاتي است که درباره قيامت گفته مي شود.
2) آيات کريمه قران همگي به اين دلالت مي کند يکي از گزينه هايي که در مورد آيات قران هست که در صفحه 70 راجع به امام زمان عجل الله تعالي فرجه سطر 5 دارد که تا ظهور امام زمان عجل الله تعالي فرجه ثم الإمامة في ذريتي من ولده إلى يوم تلقون الله و رسوله امامت در ذريه ی من از فرزندانش تا روزي است (که اين روز قيامت است) ملاقات مي کنيد با خدا و رسول او، با رسول او توجيه است با خدا ملاقات مي کنيد يعني چه؟ مگر در اين جا ملاقات نمي کنيم اين اشاره است به اين آيه کريمه که يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ شما وقتي که به سوي خدا با زحمت مي رويد خدا را ملاقات مي کنيد، اينجا در مورد مرگ بحث مي کند ولي اين مربوط به قيامت است؛ اما چرا در مرگ و قيامت تعبيير شده است که ما خدا را ملاقات مي کنيم؟ اينجا هم که ما خدا را ملاقات مي کنيم و مي توانيم ملاقات کنيم ولي اينجا تعلقات نمي گذارد ما خدا را ملاقات کنيم حضور قلب شارژ با قلب سليم ملاقات خداست ملاقات خود خداست ملاقات خدا اين است که تمام حجاب ها از بين برود و ما خود خدا را رويت بکنيم با ديده قلب تلقون الله و رسوله لذا يکي از اسامي قيامت يوم الملتقى است؛ يعني اينکه ما خدا را ملاقات مي کنيم ديدار مي کنيم ديدارمان هم به خاطر اين است که تمام حجاب ها از بين مي رود در اينجا که ما خدا را ملاقات نمي کنيم گاهي ملاقات مي کنيم؛ دو تا حجاب داريم يکي حجاب هاي نور يکي حجاب هاي تاريک و گناه يعني در اثر گناه انسان از خدا غافل مي شود پس خدا را ملاقات نمي کند. اگر انسان هاي پاکي باشند حُجُب نور سُرادِقات نور بين آنها و خدا حجاب مي شود که آن حجاب هاي نور در واقع يک نوع ملاقات است که ملاقاتي است از پس سُرادِقات نور در روز قيامت، خدا را ملاقات مي کنيد اگر هم حجابي باشد حجاب هاي نور هستند يعني من اگر بخواهم خدا را ملاقات کنم، ملاقات مي کنم به وسيله مقام نوراني خاتم الانبيا که مشيت الله است و به وسيله امام حسين عليه السلام که مشيت الله هستند و امثال اينها پس يکي از اسم هايي که قيامت دارد محل لقاء الله است الي يوم تلقون الله و رسوله ، اين که خدا و رسول خدا را ملاقات مي کنيد.
3) در يک جاي ديگر هم هست و آن در صفحه 84 سطر 2 است: فَمَنْ لَمْ يَأْتَمَّ بِهِ وَبِمَنْ يَقُومُ مَقامَهُ مِنْ وُلْدي مِنْ صُلْبِهِ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ وَالْعَرْضِ عَلَياللَّهِ عَزَّوَجَلَّ روز قيامت و عرضه بر خدا مگر ما اينجا عرضه بر خدا نيستيم، عرضه بر خدا يعني در روز قيامت هيچي نداريم جز خودمان و در خدمت خدا هستيم هيچ مانعي اراده اي تعلقي نداريم چرا که چيزي که ما را از خدا و حقايق دور کرده است همين تعلقات است در نماز که نمي توانيم حضور قلب پيدا کنيم که يک بويي از لقاء الله را آدم در حضور قلب مي برد به خاطر افکار و تعلقات مختلفمان است فکر همين چيزهايي که دور و برمان هستند فکر همه عُلقِه ها و وابستگي هايي که داريم، لذا آنجا هم اين به اصطلاح مسئله را گفته است.
4) از موارد ديگري که در خطابه ی غدير به اين موضوع اشاره شده است: 114 سطر 4 اُذْكُرُوا الْمَماتَ وَالْمَعادَ وَالْحِسابَ وَالْمَوازينَ وَالُْمحاسَبَةَ بَيْنَ يَدَي رَبِّ الْعالَمينَ حضرت مي فرمايند که مرگ و معاد و حساب و موازين و محاسبه در مقابل خدا را ياد بياوريد، مگر اينجا مقابل خدا نيستيم؟ هستيم منتها آنجا که مقابل خدا هستيم ديگر هيچ چيز احساس نمي کنيم جز اينکه در مقابل و حضور خدا هستيم يعني غرق در حضور خدا هستيم.
يکي از مشخصات قيامت و مسائلي که درباره معاد مطرح شده در قران کريم و در آموزه هاي همه اديان مسئله ملاقات خداست، و اين مسئله است که تمام تعلقات ما از بين مي رود و فقط خدا را ملاقات مي کنيم و اين ملاقات را هم کافر هم مومن هم منافق همه دارند و خدا را ملاقات مي کنند، آنجا ديگر کسي حجاب ندارد که با آن حجاب از خدا غافل بشود.
از ديگر موضوعاتي که درباره روز قيامت است و اين جا هم گفته شده است اين است که در روز قيامت اعمالي که اينجا به صورت حدث است و گُم مي شود، اتفاق مي افتد و ديگر با گذر زمان وجود ندارد در آنجا ثبات پيدا مي کند و مي ماند؛ مثلا هر هفته در اينجا مي آييم مي نشينيم اينجا در جلسه ظاهر بدن را مي بينيم همين مولکول هايي که جمع شده و فيزيک بدن ما را تشکيل داده است، ثابت است. اما هر هفته که مي آييم آيا صحبت هاي هفته پيش و نگاه هاي هفته پيش گرفتن ها و حرکت هاي هفته پيش را هم ميبينيم؟ حرکت ها همه با مرور زمان تمام شد. الان من جملاتي که از ابتدا تا الان گفته شد همه اش رفته و محو شده است، البته ظاهرش محو شده اما زبان و حنجره و صورت و.. هستند.
در روز قيامت خصوصيت اين است که همه چيز ثبات دارد فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ (7)وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ آن مثقال ذره عمل را مي بيند اين مسئله تجسم اعمال را درخطابه ي غدير خداوند متعال چند جا بيان کرده است؛
5) صفحه 54 سطر 7 وَلايُبادِرُ إِلَيْهِمْ بِمَا اسْتَحَقُّوا مِنْ عَذابِهِ خدا در دنيا مبادرت نمي کند و پيشي نمي گيرد بر آن چيزي که در عذاب استحقاق دارد، براي آن هايي که استحقاق عذاب را دارند تمام عذاب ها مجسم است، اين عذاب ها آنجا مجسم و محفوظ است مگر اين که توبه بکنند.
6) در صفحه 74 سطر 3 فَاحْذَرُوا أَنْ تُخالِفوهُ. فَتَصْلُوا ناراً وَقودُهَا النَّاسُ وَالْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ مواظب باشيد که با اميرالمونين عليه السلام مخالفت نکنيد پس در آتشي مي افتيد که آتش گيره آن مردم وسنگ ها هستند؛ هيزم آن جا مردم اند، که آماده شده است براي کافران؛ آن چيزي که باعث شده است که انسان ها آتش و هيزم آتش، آتش زنه آتش گيره جهنم بشوند، اعمالشان است. اعمال طوري است که تجسمش در روز قيامت هيزم شده است، يک عده اعمالي هست که مي شود هيزم يک عده اعمالي هست که مي شود شعله. يک عده اعمالي هست که مي شود آتش زنه آن جا اين تجسم اعمال را مي رساند.
7) در صفحه 76 سطر 5 مي فرمايد که: پيامبر صلي الله وعليه و آله آيه نقل مي کنند: وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ بايد هر کس نگاه کند چه براي فرداي خود فرستاده است، منظور اعمال ما است، اعمال ما که براي فردايمان مي فرستيم، محفوظ است يک لا اله الا الله که مي گوييم يک دروغ که مي گوييم يک رباي کوچک که مي خوريم يک نماز که مي خوانيم تمام اين ها را از پيش مي فرستيم، يعني اين ها مي روند آنجا مجسم مي شوند و هستند؛ در قران دارد: الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ امروز جزا داده مي شويد همان را که عمل مي کرديد، يعني جزاي شما عين عمل شماست اين را مي گويند عينيت جزا و عمل؛ در مورد جزا و عمل سه تعبيير است :
1) عمل مي کنيم جزا داده مي شود؛ عمل و جزا رابطه اشان مي تواند قرار دادي باشد مثل اين که امروز مي گويند کسي که از چراغ قرمز عبور کند جزايش اين است که بايد پنجاه هزار تومان بدهد، پنجاه هزار تومان با عبور از چراغ رابطه اشان قرار دادي است براي اين که پس فردا مي توانند بگويند کسي که از چراغ قرمز رد شد يک ماه از رفتن مدرسه و يا اداره محروم مي شود ان وقت قرار داد عوض مي شود
2) يک وقت هست که رابطه فعل، عمل و عکس العمل رابطه مقدمه و نتيجه است؛ هر کس گندم بکارد سنبل برمي دارد سنبل عين آن گندم نيست نتيجه آن است
3) يک وقت هست رابطه عمل با نتيجه رابطه عينيت است اين هماني است هو_هُويت بينشان برقرار است.
قران هر دو تعبيير را دارد وقتي مي خواهد مکانيزم عمل و جزا را توضيح دهد مي فرمايند که عمل همان جزاست و جزا همان عمل است الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ امروز جزا داده مي شويد همان را که عمل مي کرديد، در روايات مربوط به برزخ و قيامت گفته مي شود که در برزخ مومن وقتي مي خوابد شب اول قبر که چشم باز مي کند مي بيند شش نفر در شش طرفش ايستادند و آمدند به ديدنش بالا سرش پايين پاش مقابلش پشت سرش دست راستش دست چپش همه اين ها را هم روايت دارد مي پرسد که تو که هستي؟ مي گويد من نمازتم من روزه ي تو و من صدقه تو هستم بالاسري مي گويد من ولايت توام تمام اين ها مجسم مي شوند پس رابطه عمل با جزا رابطه عينيت است مثل اتاق آپارت مي ماند و روي پرده سينما که آني که در اتاق آپارت مي چرخد عين هماني است که در روي پرده پخش مي شود عينيت است، اين را مي گويند تجسم عمل.
8) اين تجسم عمل در همين صفحه 76 سطر 5 وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ هست
9) در صفحه 88 سطر 5 مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلي أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ مي فرمايد که ايمان بياوريد به خدا و رسولش قبل از آن که صورت هاي شما را واژگونه کنيم و برگردانيم يعني شما مسخ بشويد، مسخ عين برخي از اعمال است، انسان اعمالي را که انجام مي دهد آن جا مجسم مي شود در گروهي از روايات داريم کساني که حرص دارند در روز قيامت به صورت مورچه مبعوث مي شوند؛ چون مورچه حرص دارد خيلي بيشتر از آني که مي خورد جمع مي کند آن هايي که کينه دارند به صورت شتر مبعوث مي شوند آن هايي که بي غيرت هستند به صورت خوک و خرس مبعوث مي شوند تمام اين ها روايت دارد آن هايي که نا فهم هستند به صورت خر مبعوث مي شوند مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً تمام اين ها روايت دارد و تمام اين ها رابطه هاي مکانيزمي دارد مکانيکي دارد بين عمل و جزا.
10) اين موارد در خطابه ذکر شده است در صفحه 90 وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشّاكِرينَ الصّابِرينَ به زودي خداوند به شاکران و صابران جزا خواهد داد اين جزايي که خواهد داد خود عمل است.
11) در صحفه 90 سطر 8 مَعاشِرَالنّاسِ، لاتَمُنُّوا عَلَي بِإِسْلامِكُمْ، بَلْ لاتَمُنُّوا عَلَياللَّهِ فَيُحْبِطَ عَمَلَكُمْ وَيَسْخَطَ عَلَيْكُمْ وَ يَبْتَلِيَكُمْ بِشُواظٍ مِنْ نارٍ وَنُحاسٍ منت نگذاريد بر خدا که اعمالتان حبط مي شود و خدا شما را به شعله هاي زبانه کش آتش و مس هاي گداخته مبتلا مي کند ، مس هاي گداخته و شعله هاي آتش عمل ما هستند که اين چنين مي شوند؛ هر چه اعمال انسان آتش زنه داشته باشد آتش بزند در مردم، تجسم آن آتش در روز قيامت مي شود
در قران آمده است که: إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً آنها يي که اموال يتيمان را مي خورند در شکم هايشان آتش مي خورند يعني اين ها تبديل مي شود به آتش، نه تبديل مي شود، خوردن مال يتيم خوردن آتش است که باز هم هست؛ اين را مي خواهم بگويم که يک از چيز هايي که در قيامت هست عبارت است از تجسم، اصلا شما مي دانيد که اسکلت بندي بهشت و جهنم را خدا آفريده است تازه روايت دارد که بهشت و فرشتگان را خدا از بقيه خلقت امام حسين عليه السلام و ائمه عليهم السلام آفريده است جهنم را از انسان هاي شقي آفريده است ولي استکلتش هست نازک کاريش را به قول شما مهندسين، اعمال انسان ها مي سازد هم در بهشت و هم در جهنم، پس نکته ديگري که راجع به معاد عرض مي کنم اين است که در روز قيامت و در بهشت و جهنم اعمال ما که به صورت حدث و گذرا هستند آن جا ثبات پيدا مي کنند و ذات مي شوند ما در ادبيات مي خوانديم که اسم بر دو قسم است اسم ذات و اسم معنا اسم ذات مثل زيد اسم معنا مثل زدن، زدن اسم معنا است اما در آنجا معنا ها هم مي شوند ذات و تجسم پيدا مي کنند راجع به اين تجسم در قران آيات بسيار زيادي داريم مخصوصا آيات سوره هاي آخر قران که وقتي اين ها را درنظر مي گيريم مي بينيم که آيات سُوَرِ آخر قران که بيشتر به قيامت اشاره کرده است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَبَّ (1)ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ (2)سَيَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ (3)وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (4)في جيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ (5)
تمام اين ها تجسم اعمالي است که سخن چيني مي کرده است و رفته اين ور آن ور و داشته است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْقارِعَةُ (1)مَا الْقارِعَةُ (2)وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ (3)يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ (4)وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ (5)فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ (6)فَهُوَ في عيشَةٍ راضِيَةٍ (7)وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ (8)فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ (9)وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ (10)نارٌ حامِيَةٌ (11)
اين برگشتش مکانش هاويه است ...آتش تب آور است نه اينکه مي سوزاند تب چطور درون انسان را هم مي سوزاند آتش جهنم فقط بيرون را نمي سوزاند درون را هم مي سوزاند حُمّي يعني تب، آن وقت تب که مي آيد فقط ظاهر بدن که نمي سوزد درون هم مي سوزد و الا ظاهر بسوزد و درون آرام باشد که خوب مي شود.
يا در سوره تکاثرکه مي گويد :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ (1) حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ (2)كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (3)ثُمَّ كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (4)كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ (5)لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ (6)ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقينِ (7)
جحيم را مي بينيد يعني مي بينيد اين ها را که تمام اين ها تجسم اعمال هستند.