واژه الناکثین در فرهنگ غدیر
ناکثین لقبی است که باصحاب عایشه دادند چون با امیرالمومنین علی ( ع ) در وقعه بصره جنگیدند . کسانیکه در مدینه با علی بن ابیطالب بیعت کردند و درر بصره عهد خود را شکستند .
حضرت علی علیه السلام در دوران حکومت پنج ساله ی خود با سه گروه سرکش روبه رو شد. خواسته ی آنها تکرار وضع زمان حکومت عثمان بود: بذل و بخشش های بی جهت، اسراف کاری، تثبیت حکومت افراد نالایقی چون معاویه و تحکیم فرمانروایی استانداران حکومت پیشین.
این سه گروه عبارت بودند از:
ناکثان یا گروه پیمان شکن:
سردمداران این گروه، خصوصاً طلحه و زبیر که در سایه احترام عایشه، همسر پیامبر صلی الله علیه و آله، و کمک های بی دریغ بنی امیه که در حکومت امام علی علیه السلام دستشان از همه جا کوتاه شده بود، سپاه بزرگی برای تصرف کوفه و بصره ترتیب دادند، خود را به بصره رساندند و آن را تصرف کردند.
در این نبرد که به جنگ جمل مشهور است، طلحه و زبیر کشته شدند و سپاهشان پراکنده شد و گروهی به اسارت در آمدند که بعداً مورد عفو امام علیه السلام قرار گرفتند.
مارقان یا گروه خارج از دین:
اینان همان گروه«خوارج»هستند که تا پایان نبرد صفین در رکاب علی علیه السلام بودند و به نفع آن حضرت شمشیر می زدند، ولی فریبکاری معاویه سبب شد بر امام خود شورش کنند و گروه سومی تشکیل دهند که هم بر ضد امام، و هم بر ضد معاویه باشند.
علی علیه السلام با این گروه در منطقه ای به نام نهروان رو به رو شد و جمع آنها را متفرق ساخت.
اما سرانجام یکی از همین خوارج، او را به شهادت رساند.
قاسطان یا گروه ستمگر:
رئیس این گروه معاویه بود که با فریب و نیرنگ، حدود دو سال و بلکه تا پایان عمر امام، فکر آن حضرت را به خود مشغول ساخت.
نبرد صفین در منطقه ای میان عراق و شام بین علی علیه السلام و همین گروه به سرکردگی معاویه رخ داد که در آن، خون بیش از صد هزار مسلمان ریخته شد. در این نبرد، امام علیه السلام به هدف نهایی خود نرسید؛ هر چند معاویه در منطقه شام منزوی شد.
این دسته بندی به وسیله رسول خدا(ص) انجام شده است. آن حضرت فرمود:
یا علی؛ ستقاتل بعدی الناكثین و القاسطین و المارقین(1) ؛ علی پس از من با ناكثین، قاسطین و مارقین نبرد خواهی كرد.
قاسطين چه كسانى بودند؟
قرآن كريم از ستمگرانى كه مخالف قسط و عدل هستند به عنوان «قاسطون» ياد كرده و آنان را وعده جهنم داده است:
و اما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا(سوره جن، آيه15) و قاسطان هيزم جهنم هستند.
با توجه به مفهوم لغوى «قاسطين» مى گوييم منظور از آنان آن گروه از دشمنان و مخالفان حكومت اميرالمؤمنين بودند كه با ستمگرى و زور گويى در برابر حكومت عادلانه او ايستادند و به قصد دست اندازى به حكومت، با او از سر جنگ در آمدند و آنان معاويه و ياران او بودند كه زير بار حكومت امام نرفتند و با بهانه هاى واهى قصد بر اندازى حكومت او را داشتند .
در پيش بينى هاى پيامبر، گاهى از اين گروه به عنوان قاسطين ياد شده و گاهى هم به آنان «فته باغيه گروه ستمگر» اطلاق شده است. همچنين در اظهارات امام نيز معاويه و ياران او «قاسطين» ناميده شده اند:
عن على (ع) قال: امرت ان اقاتل الناكثين والقاسطين و المارقين ففعلت ما أمرت به؛ فاما الناكثون فهم اهل البصرة و غير هم من اصحاب الجمل، و اما المارقون فهم الخوارج و اما القاسطون فهم اهل الشام و غيرهم من احزاب معاويه. (2)
على (ع) فرمود: من مأمور شده بودم كه با ناكثين و قاسطين و مارقين جنگ كنم و مأموريت خود را انجام دادم، ناكثون همان اهل بصره و جز آنها از ياران جمل بودند و مارقون همان خوارج بودند و قاسطين اهل شام و جز آنها از هواخواهان معاويه بودند.
و در جاى ديگر امام از اصحاب معاويه به عنوان اهل «بغى» و از ياران جمل به عنوان اهل «نكث» و از خوارج به عنوان اهل «فساد» ياد مى كند:
الا و قد امرنى الله بقتال اهل البغى و النكث و الفساد فى الارض. (3)
آگاه باشيد كه خداوند مرا به جنگ با اهل ستم و پيمان شكنى و فساد در زمين فرمان داد .
همچنين امام در برخى از اظهارات خود اصحاب معاويه با همان قاسطين را به عنوان فاسقان معرفى كرده است:
فلما نهضت بالامر نكثت طائفة و مرقت اخرى و فسق آخرون. (4)
و چون به امر حكومت برخاستم گروهى پيمان شكنى كردند و گروهى از دين خارج شدند و ديگرانى هم فاسق شدند.
به هر حال منظور از قاسطين همان معاويه و ياران او هستند كه سرسختترين دشمنان حكومت علوى بودند و براى بر اندازى آن توطئه هاى بسيارى كردند كه از همه آنها مهمتر جريان جنگ صفين بود كه به امام تحميل كردند ، اين جنگ باعث كشته شدن حدود هفتاد هزار نفر از سپاه اميرالمؤمنين(ع) شد (5) ، جنگ صفين زخمى عميق بر پيكر اسلام بود و پى آمدهاى ناگوارى براى جهان اسلام داشت كه از جمله آنها پيدايش گروه خوارج و شهادت اميرالمؤمنين و به حكومت رسيدن معاويه را مىتوان نام برد.
چهره هاى سرشناس قاسطين
گفتيم كه «قاسطين» همان دشمنان اميرالمؤمنين بودند كه در كنار معاويه قرار داشتند و با حكومت على (ع) مخالفت مى كردند، در اينجا برخى از چهره هاى شاخص و سرشناس حزب قاسطين را كه در جريانات سياسى نظامى نقش مهمى داشتند، نام می بریم:
- معاوية ابن ابى سفيان
- عمر و بن عاص
- عبيد الله بن عمر
- عبدالرحمان بن خالد بن وليد
- عبد الله بن عمروبن عاص
- مراون بن حكم
- معاوية بن حديج
- ضحاك بن قيس
- بسربن ارطأة
- ابو الاعور سلمى
- حبيب بن مسلمة
- شرحبيل بن سمط كندی
جنگ صفین و نبرد با قاسطین:
امام علی (ع)، پس از نبرد جمل، در دوازدهم رجب 36 ه.ق به كوفه رسید و آن را مركز حكومت خود خواند(6) سبب این انتخاب شمار زیاد شیعیان و دوستان حضرت در آن شهر بود. بصره در مقابل كوفه قرار داشت و پایگاه مخالفان حضرت به شمار می آمد. در مدینه و مكه نیز طرفداران امام اندك بودند، بیش تر مردم در بی تفاوتی به سر می بردند و به دلیل محافظه كاری و سست عنصری، در جهت تشخیص حق و باطل گام بر نمی داشتند. سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن عمر، اسامه بن زید كه در نبرد جمل به خانه پناه بردند و مردم آن ها را «قاعدین»، و «مفتونین» خواندند، در شمار این اكثریت خاموش جای داشتند(7)
حضرت همواره به احیای سیره پیامبر اكرم می اندیشید و می كوشید قدرت گردنكشانی چون معاویه و یارانش را در هم شكند. بر این اساس، در روزهای نخست حكومتش بر آن شد معاویه را از مقام استانداری شام عزل كند؛ ولی جنگ جمل وی را از این كار باز داشت. اینك كه از جنگ جمل فارغ شده بود، در جهت گردآوری سپاه و مقابله با معاویه كوشید. امام برای این كار دو دلیل عمده داشت:
- معاویه و دیگر والیان عثمان، مهم ترین عامل شورش مردم علیه حكومت عثمان بودند، مسلمانان از دیرباز در آرزوی بر كناری آن ها به سرمی بردند. عزل معاویه اجابت خواسته های مردم است.
- حضور معاویه در مسند استانداری شام و سكوت امام، تأیید مدیریت او را می نمایاند. ممكن بود معاویه از همین حربه بهره گیرد و علیه دولت مركزی قیام كند.
بنابراین، عدم بیعت معاویه با حضرت و لشكركشی علیه امام، به بهانه خونخواهی عثمان، از دلایل عمده جنگ صفین است. معاویه خود از كسانی بود كه به در خواست كمك عثمان توجه نكرد و او را تنها نهاد تا به قتل رسد.
پس از قتل خلیفه و حكومت علوی، معاویه می دانست امام به زودی او را از كرسی آرزوهایش پایین خواهد كشید. بدین جهت، كشته شدن عثمان را بهانه قرار داد و با بزرگ كردن آن و به راه انداختن، تبلیغات بسیار، مردم شام را برای انتقام آماده ساخت.
نعمان بن بشیر پیراهن خون آلود عثمان و انگشتان همسرش نائله را به شام آورد و برای عملی شدن اهداف پلید معاویه، بهترین بهانه را فراهم آورد.
قاصد معاویه «قبیصه عبسی» نامه معاویه را برای امام آورد. در این نامه نوشته بود:
من شصت هزار مرد كهنسال را در دمشق پشت سر گذاشته ام كه پیراهن خونی عثمان را بر منبر مسجد افكنده و كنار آن گریه كنند.
امام فرمود:
آیا خون عثمان را از من مطالبه می كنند؟ آیا من بیش از همه طالب خون عثمان نیستم؟ خدایا، در برابر توبی گناهی ام را در مسأله خون عثمان اعلام می كنم(8)
آنگاه ادعاهای دروغین معاویه را چنین پاسخ گفت:
از علی بن ابی طالب به معاویه بن صخر
نامه كسی به من رسید كه بصیرتی ندارد تا از آن هدایت جوید و رهبری نیست كه رهنمایی اش كند، هوایش او را فراخواند. وی دعوت نفس را پذیرفت و زمامش را كشید و او به دنبال هوای خود روان شد. پنداشتی كه لغزش من درباره عثمان بیعت مرا بر تو باطل كرده است... من فرمان (قتل او را) ندادم كه گناه فرمان دهنده بر من لازم آید و نیز من او را نكشتم كه مستوجب قصاص قاتل باشم... اما این كه گفته ای «قاتل عثمان را به ما سپار» تو را با عثمان چه نسبتی است؟ چه تو مردی از بنی امیه هستی و پسران عثمان بدین امر شایسته ترند... (9)
امام نامه ها و پیام های متعدد برای معاویه فرستاد و از او خواست یا بیعت كند و یا به جنگی فراگیر تن دهد. معاویه جز جنگ به چیزی نمی اندیشید و همواره می گفت: شمشیر میان من، و شما حكم می كند(10)
وقتی امام از صلح و بیعت نومید شد، به آماده سازی نیرو همت گماشت.
معاویه می توانست، با توجه به توان اقتصادی اش، دست كم دویست هزار سرباز گرد آورد. امام برای تهیه نیرو به حاكمان مصر، بصره، مدینه و اصفهان و همدان نامه نگاشت و از آن ها یاری خواست؛ برای مثال به «محنف بن سلیم»، حاكم اصفهان و همدان، چنین نوشت:
... چون این نامه من به تو رسد، موثق ترین یارانت را، به نظر خود، برجای خویش بگمار و خود نزد ما بیا تا این دشمن را در جای مناسب دریابی و امر به معروف و نهی از منكر كنی و به اردوی حق پیوندی و از باطل دوری گزینی، زیرا ما و تو را از پاداش جهاد بی نیازی نباشد و خدا ما را بس كه نیكو كارگزاری است؛ و لا حول ولاقوه الا بالله.(11)
امام در جمع مردم نیز خطبه ها خواند و آن ها را به جهاد دعوت كرد:
... آهنگ هجوم بر كسی داریم كه خود خویش را خوار و زبون ساخته و آن چه را از آن او نیست و حق دستیابی به او را ندارد به چنگ ربوده است.
... من شما را به سخت كوشی و سخت گیری در این امر مهم و جهاد در راه خدا فرمان می دهم و دستور می دهم از هیچ مسلمانی غیبت و بدگویی نكنید و چشم به راه پیروزی زودرسی از جانب خدا باشید؛ ان شاءالله.(12)
با آن كه بصریان در جنگ جمل علیه امام جنگیده بودند و یا بی طرف می نمودند، حضرت آن ها را بخشید و از فرماندار خواست مردم را بسیج كند. ابن عباس، پس از ابلاغ پیام امام به مردم، ابو الاسود دوئلی را جانشین خود ساخت(13) و همراه پنج نفر به سوی حضرت روانه شد.
امام در چهار شنبه پنجم شوال 36 هجری، همراه سپاهیانش خود از نخیله به سوی مدائن و انبار روان شد. او سرانجام در رقه توقف كرد و سپاهیانش راكه حدود نود هزار نفر بودند، در هفت لشكر سازمان داد(14) در سپاه امام یكصد و سی تن از مبارزان بدر، نهصد نفر از بیعت كنندگان با پیامبر اكرم زیر درخت (رضوان) و هشتصد تن از مهاجران به چشم می خوردند.
معاویه نیز با حدود 120 هزار نیرو كه مروان بن حكم با شمشیر آویخته عثمان پیشاپیش آن ها دیده می شد، به سوی صفین حركت كرد و در كنار نهر فرات اردو زد. او دستور داد چهل هزار نیرو، فرات را محاصره كنند و نگذارند سپاه امام از آب بهره گیرد. سپاهیان ماجرا را به حضرت گزارش دادند، او فرمود:
قد استطعموكم القتال فاقروا علی مذله و تاخیر محله او روّ وا السیوف من الدماء...؛ از شما خواستند دست به جنگ گشایید. پس یا به خواری برجای باشید و از مقامی كه دارید فروتر آیید و یا شمشیرها را خونین سازید و آب را از چنگ آنان در آورید... (15)
سپاهیان امام در نخستین نبرد، شامیان را از فرات راندند و زیان های فراوان به آنان وارد ساختند. چون لشكر حضرت، فرات را در اختیار گرفت،امام فرمود:بگذارید آن ها آب بردارند.
برخوردهای كوچك دو سپاه همچنان ادامه یافت. امام نمی خواست حمله همگانی آغاز شود؛ زیرا امیدوار بود دشمن به حق و بیعت گردن نهد و ازجنگ دست بردارد. معاویه همچنان سر ستیز داشت. دو طرف از ادامه مخاصمه خسته شدند و شعله های امید به صلح روزبه روز بیش تر فرو می نشست.
امام، به یارانش فرمان داد برای نبرد همگانی آماده شوند. سپاه معاویه نیز آماده شد. حضرت علی (ع) برای مبارزه با عروه بن داود دمشقی خارج شد. او را با یك ضربه فرو افكند و فرمود:
ای عروه، برو و این خبر را برای قبیله ات ببر. به خدایی كه محمد را به حق مبعوث كرد سوگند، آتش را می بینی و از پشیمانان خواهی بود(16)
دو سپاه به هم آویختند و آتش جنگ زبانه كشید. در روز اول (صفر سال 37 هجری) سپاه امام علی به فرماندهی اشتر نخعی و سپاه معاویه به فرماندهی حبیب بن سلمه به نبرد پرداختند و شامگاه به اردوگاه خویش باز گشتند. هر روز یكی از فرماندهان امام در مقابل فرماندهی از سپاه معاویه می ایستاد و درگیر می شد.
چندی بعد، امام تاكتیك جنگ را تغییر داد و فرمان یورش همه جانبه را صادر كرد. بامداد چهارشنبه دو لشكر به نبردی سنگین روی آوردند و شبانگاه به اردوگاه خویش باز گشتند.
شدیدترین نبردها در «لیله الهریر»(17) تحقق یافت؛ زیرا جنگ از نماز صبح تا نیمه شب و از نیمه شب تا ظهر روز بعد ادامه یافت. شدت نبرد چنان بود كه سپاهیان وقت نماز را در نمی یافتند و بی وقفه می جنگیدند.
سرانجام حضرت تصمیم گرفت با یورشی همه جانبه مقر فرماندهی شامیان را تسخیر كند. بر این اساس، مالك اشتر و نیروهایش از جناح راست، و عبدالله بن بدیل از سویی و امام (ع) از سمتی دیگر به سراپرده معاویه هجوم بردند. دراین رفت و برگشت برق آسا، عمار یاسر به شهادت رسید و در سپاه شامیان تزلزلی بزرگ پدید آمد؛ زیرا آن ها روایت رسول خدا درباره شهادت عمار به دست ستمگران و متجاوزان را شنیده بودند(18)
معاویه ـ وقتی احساس كرد خطر جدی است و تا لحظه ای دیگر سراپرده اش در میان سپاه امام (ع) قرار خواهد گرفت ـ با همفكری عمروعاص چاره ای اندیشید. آنان فریبكارانه قرآن ها را بر فراز نیزه ها قرار دادند و سپاه علی (ع) را به همان چیزی كه خود در آغاز رد كرده بودند، فرا خواندند.
شامیان نیزه های مزین به قرآن را در دست گرفتند و هلهله كنان فریاد زدند: اگر شما ما را بكشید، چه كسی سرپرستی فرزندانمان را بر عهده خواهد گرفت. و اگر ما شما را بكشیم چه كسی فرزندان شما را سرپرستی خواهد كرد؟! ای عراقیان، كتاب خدامیان ما و شما حاكم باشد.
این حركت به اختلاف سپاه امام انجامید. عده ای طرفدار توقف جنگ شدند و جمعی خواستار ادامه آن. مالك اشترنخعی، حجربن عدی و عمروبن حمق به اجرای فرمان امام و ادامه نبرد می اندیشیدند؛ اشعث بن قیس و دوستانش از لزوم آتش بس سخن می گفتند.
سرانجام فشارهای روانی و جوسازی سبب شد امام حكمیّت را بپذیرد. حضرت بر آن بود عبدالله بن عباس را نماینده سپاه خویش سازد؛ ولی سپاهیان به ابوموسی اشعری تمایل داشتند و امام را برای پذیرش ابوموسی تحت فشار قرار دادند. از سوی سپاه معاویه عمروعاص برگزیده شد. حكمیت در هفدهم ماه صفر رخ داد و قرار شد داوران تا ماه رمضان به حكمیّت و داوری نشینند. آن ها در رمضان به داوری نشستند. عاقبت عمروعاص، ابوموسی را فریفت. او علی و معاویه را از خلافت خلع كرد و عمروعاص تنها علی را بركنار ساخت، سپاهیان علی با مشاهده نیرنگ عمرو بر آشفتند و آن حكم را با كتاب خدا ناسازگار خواندند. گروهی از تندروان و ساده اندیشان كه علی را به پذیرش حكمیّت ناگزیر ساخته بودند ـ وقتی حكومت شام را تثبیت شده و عرق را زبون دیدند ـ لا حكم الالله (19)سر دادند و بر طبل های تفرقه كوفتند.
آنان چنان اعتقاد داشتند كه علی باید، به سبب تن دادن به حكمیت، توبه كند و از خداوند پوزش خواهد. بدین ترتیب، هسته آغازین خوارج شكل گرفت. پس از اعلام نتیجه حكمیّت، امام به نادرستی انتخاب مردم اشاره كرد و فرمود:
الا و ان القوم اختاروا لانفسهم اقرب القوم ممّا تحبّون و انّكم اخترتم لانفسكم...؛ شامیان در انتخاب حكم، نزدیك ترین فردی را كه دوست داشتند، برگزیدند و شما فردی را كه از همه به ناخشنودی نزدیك تربود، انتخاب كردید. همانا سروكار شما با عبدالله پسر قیس است كه می گفت: «جنگ فتنه است، بند كمان ها را ببندید و شمشیرها را در نیام كنید». اگر راست می گفت، چرا داوطلبانه در جنگ شركت كرد؟ و اگردروغ می گفت، پس متهم است(20)
در پایان پرداختن به ویژگی عمده قاسطین ضرورت دارد و آن روحیه فریبكاری و نفاق ورزی است. آن ها قصد داشتند حكومت را از امام بربایند و به مطامع خویش دست یابند. امام این جریان و رهبرانش را نیك می شناخت و پیوسته لب به اندرز و روشنگری می گشاد؛ ولی معاویه چنان در گرداب پلیدی ها فرو رفته بود كه هیچ اندرزی را نمی شنید؛ چنان كه حضرت درنامه ای به وی یادآور شده است:
و اعلم ان الشیطان قد ثَبّطك عن ان تراجع...؛ معاویه، بدان شیطان نمی گذارد تو به نیكوترین(21) كارت بپردازی و اندرزی كه به سود تواست بشنوی (22)
پی نوشت ها
1-ابن ابی الحدید: شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 201
2ـ تاريخ مدينة دمشق، على بن حسن (ابن عساكر) تحقيق على شيرى، دارالفكر، بيروت، 1415ه .
3ـ تاريخ يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب (ابن واضح يعقوبى) تحقيق محمد صادق بحر العلوم، مكتبة الحيدرية، نجف، 1384 ه.
4ـ تفسير فرات كوفى، فرات بن ابراهيم كوفى، تحقيق محمد كاظم، وزارت ارشاد، تهران، 1410 ه.
5ـ التنبيه والاشراف، ابو الحسن على بن حسن مسعودى، تحقيق عبدالله اسماعيل الهادى، دار الهادى، قاهره، بى تا.
6- یعقوبی: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 82
7- ر، ک: شیخ مفید: الجمل، ص 46
8- نصربن مزاحم المنقری: وقعه الصفین، ص 127
9- همان، ص 88 و 89
10- نویری: نهایه الارب، فی فنون الادب، ج 5، ص 185 و 171
11- نصربن مزاحم المنقری: وقعه الصفین، ص 147
12- همان، ص 158 و 159
13- همان، ص 164
14- نویری: نهایه الارب، فی فنون الادب، ج 5، ص 204
15- نهج البلاغه، خطبه 51
16- نصربن مزاحم المنقری: وقعه الصفین، ص 300 – 318
17- هریر در لفت زوزه سگاز سرما است و چون در آن شب در اثر شدت نبرد و فشار دو طرف اسب سواران بر یکدیگر فریاد می زدند از این جهت آن شب را لیله الهریر نامیدند. (معجم البلدان، ج 5، ص 403 و فخرالدین طریحی: مجمع البحرین، ج 3، ص 518 ماده هَرَر)
18- مقدسی: البدء و التاریخ، ج 5، ص 40؛ ابن عبدالعبر: الاستیعاب فی معرفه الاصحاب،ج 2، ص 473
19- حکم تنها از آن خداوند است
20- نهج البلاغه، خطبه 238. ابوموسی در زمان عثمان والی کوفه بود و چون امام او را عزل کرد، با وی دشمنی ورزید. او از منافقانی بود که پس از بیعت غدیر خم، نقشه ترور پیامبر اکرم را به سمت اجرا پیش برد
21- نیکوترین کار، همان اطاعت از اهل بیت پیامبر اکرم و حضرت ایمرالمومنین(ع) است
22- نهج البلاغه، نامه 73