آيا حديث غدير بر امامت باطنى دلالت مى كند؟
آخرين تيرى كه در تركش براى خصم مانده اين است كه برخى از اهل تسنّن امامت را به دو بخش تقسيم كرده اند:
1. امامت باطنى؛
2. امامت ظاهرى.
امامت باطنى- كه امامت در نزد متصوّفه نيز همين است- همان امامت در معنا و قضاياى معنوى و امور باطنى است و به پندار برخى از اهل تسنّن، على عليه السلام امام مسلمانان و خليفه بلا فصل رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله در امور باطنى است و سه خليفه نخست، همان خلفاى ظاهرى بر مسلمانان هستند و حقّ حكومت و امر و نهى دارند كه امّت بايد مطيع آنان بوده و از اوامر و نواهى آنان اطاعت كنند.
اينان چنين مىگويند. گويى امر امامت و رياست عامّه بر امّت امرى است كه به نظر آنان موكول شده است تا به اختيار خود، آن را به دو قسم نمايند؛ سپس هر بخشى را به هركه مىپسندند و هواى نفسشان به آن طرف مايل است عطا كنند؛ به گونهاى كه بخشى را به حضرت على عليه السلام و فرزندانش عليهم السلام عطا نمايند و بخش ديگرى را به خلفاى سه گانه، آن گاه به معاويه؛ سپس به يزيد و پس از آن به متوكّل و ... تا امروز ارزانى دارند. گويى امر امامت در اختيار آنها و روى هوا و هوس آنهاست كه به على عليه السلام بگويند: تو امام به اين معنا هستى و تو فلانى امام به معناى ديگر.
گويا اينان سخن خداوند متعال را نشنيدهاند ويا شنيده اند؛ ولى خود را به ناشنوايى مىزنند كه مىفرمايد:
«وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّه وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ»(1) ؛
پروردگارت هر چه را بخواهد مىآفريند و اختيار مىكند و آنان [در برابر او] اختيارى ندارند. خدا از شرك آنان منزّه و برتر است.
آيا اين بيان تهديدآميز آيه كريمه و حكم نمودن به شرك كسانى كه براى خود حقّ اختيار قائلند، براى جلوگيرى از خودكامگى كسانى كه مدّعىِ اعتقاد به قرآن هستند كافى نيست؟
البتّه به طور كامل روشن شد كه اين اشكال به مَضحكه شبيهتر است تا سخن علمى، و نهايت چيزى كه از اين اشكال استفاده مىشود، اين است كه اهل تسنّن از هر گونه مناقشه قابل قبولى در دلالت «حديث غدير» عاجز گشتهاند كه به اين مطالب واهى پناه آوردهاند.
خداوند متعال مىفرمايد:
«فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيَما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً» (2)؛
به پروردگارت سوگند كه آنان مؤمن نخواهند بود، مگر اين كه در اختلافات خود، تو را به داورى برگزينند و پس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نكرده و كاملًا تسليم باشند.
اين پژوهش را با دعاى قرآنى به پايان مىبريم كه:
«رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (3)؛
خدايا! به ما در دنيا نيكى عطا كن، و در آخرت نيز نيكى عطا فرما، و ما را از عذاب آتش حفظ فرما.
و مىگوييم:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لاأَنْ هَدانَا اللَّهُ» (4)؛
ستايش ويژه خداوندى است كه ما را به اين (هدايتها) رهنمون شد و اگر خدا ما را هدايت نكرده بود، ما از راه يافتهگان نبوديم.
آرى، خداى سبحان را سپاسگزاريم كه ما را از پيروان ولايت امير مؤمنان على عليه السلام و فرزندان معصوم او قرار داد و پايانىترين فراخوانى ما همان سپاس بىپايان از پروردگار جهانيان است و درود خدا بر محمّد و خاندان پاك آن حضرت باد.
پی نوشت
(1)سوره قصص: آيه 68.
(2)سوره نساء: آيه 65.
(3)سوره بقره: آيه 201.
(4)سوره اعراف: آيه 43.
منبع
نگاهى به حديث غدير،آيت الله سيد على حسينى ميلانى، ص : 73- 76