تناقض بین ختم نبوت و وجود امام

تناقض بین ختم نبوت و وجود امام

از مطالعه تاريخ و سيره پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله) اين مطلب روشن مي‏ شود كه زماني كه مسلمانان صدر اسلام جمعيتي گشتند و به عنوان يك گروه در مقابل مشركان قرار گرفتند، پيامبر (صلي الله عليه وآله) را صاحب اختيار و رئيس و حاكم خويش مي ‏دانستند، اوامر و دستوراتش را با جان و دل پيروي مي ‏نمودند و پيامبر به عنوان حاكم، فرماندهان و واليان را انتخاب نموده و اموال و غنايم به دست آن حضرت تقسيم مي‏ گرديد. به عبارت ديگر، حكومت و اداره اجتماع مسلمانان عملًا به عهده شخص رسول مكرّم اسلام بود و مسلمانان نيز اطاعت و انقياد از آن حضرت را وظيفه شرعي و ديني خويش مي‏ دانستند؛ زيرا اطاعت از پيامبر (صلي الله عليه وآله) تكليف الهي است كه خداوند آن را در قرآن كريم واجب نموده است: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم».1
وجوب اطاعت از رسول، ضمن اينكه مسئله‏ اي شرعي است و قرآن به آن اشاره نموده است، يك مسئله عقلي هم است؛ زيرا عقل انسان گواهي مي ‏دهد كه براي بقا و سعادت اجتماع، قوانيني همراه با مجري قانون لازم است تا رهبري اجتماع در سايه اجراي آن قوانين، مردم را به سعادت و كمال كه هدف خلقت و آفرينش مي‏ باشد، برساند و در سايه اطاعت از رهبري است كه حقوق مردم محفوظ مانده، اختلاف ميان مردم رفع گشته و از تعدي و ستمگري زورمداران و تضييع حقوق مستضعفان جلوگيري مي ‏شود.
از آنجا كه لازمه اداره اجتماع وجود قانون است تا بر اساس آن اختلافات حل و فصل گردد، بنابراين پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) علاوه بر رهبري اجتماع مسلمانان براي اداره اجتماع قانون نيز داشتند كه به وسيله وحي از جانب خداوند سبحان بر آن حضرت نازل مي‏ گشت. لذا پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) اول قانونگذار بودند؛ يعني وحي را از جانب خدا (جل و علا) به عنوان قانون زندگي بشر كه در برگيرنده سعادت اوست دريافت مي‏ كردند كه قرآن هم به آن اشاره مي‏ كند: «و ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا»2.
با توجه به آنچه گفته شد، نبي كسي است كه اخبار و قوانين- وحي- را از خداوند دريافت مي‏ كند و آنگاه به عنوان رسول وظيفه دارد آن را به مردم ابلاغ نمايد؛ سپس به عنوان حاكم در جامعه پياده نمايد كه سيره پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر اين مطلب گواهي مي‏‌دهد.
از آنجا كه دين اسلام، دين نهايي بشر و قوانين آن ابدي است و قوانين بدون مجري، سعادت بشر را تأمين نمي‏ كند، بنابراين براي اجراي قوانين اسلام و قرار گرفتن جامعه در مسير رشد و تعالي در نهايت پيمودن مسير سعادت و تكامل پس از پيامبر (صلي الله عليه وآله) بايد مجري عالم، مدير، و شجاع باشد تا همان مسيري را كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) پيموده، ادامه دهد؛ از اين رو، قرآن كريم براي اداره جامعه و اجراي دستورات سعادت بخش اسلام و جلوگيري از اختلاف مردم در انتخاب حاكم و رهبري جامعه، اولي الامر را پس از پيامبر (صلي الله عليه وآله) به عنوان رهبر واجب الاطاعه مي‏ داند.
پيامبر گرامي اسلام نيز به حكم آيه: «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربّك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته»3 و حديث ثقلين4 اولي الامر پس از خويش را معرفي كرده است كه اهل بيت آن حضرت (صلي الله عليه وآله) مي باشند.
بنابراين؛ اعتقاد به امامت و رهبري به عنوان محوري‏ترين مسئله در جامعه پس از نبوت مي ‏باشد؛ زيرا بدون آن جامعه اسلامي از راه تكامل و سعادت منحرف گشته و دستورات دين در نهايت به فراموشي سپرده خواهد شد. از اين رو، پيامبر (صلي الله عليه وآله) به عنوان شخصيتي كه با منبع وحي و غيب در ارتباط است و به توان علمي، فكري و تقوايي اهل بيت واقف است آنان را به عنوان امام و جانشين پس از خويش به مردم معرفي نموده است.
در حديثي از جانب سلمان (رضوان الله تعالي عليه)، آمده است كه به پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) عرض كردم: «يا رسول الله هر پيامبري را وصيّي بوده است، وصّي شما چه كسي است؟» پيامبر (صلي الله عليه وآله) در آن لحظه سكوت فرمودند، مدتي بعد دوباره پيامبر (صلي الله عليه وآله) را ديدم، مرا صدا زد؛ خود را به حضرت رسانده لبيك گفتم، پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمود: «آيا وصيّ حضرت موسي را مي ‏داني؟» عرض كردم: «بلي يا رسول الله، يوشع بن نون وصي آن حضرت بود». پيامبر فرمودند: «آيا مي ‏داني چرا يوشع بن نون وصي موسي شد؟» عرض كردم: «چون اعلم حواريون موسي بود». پيامبر فرمودند: پس وصيّ من، نگه دارنده راز پنهان من، كسي كه پس از من بهترين است و امور مرا پس از من بر عهده خواهد داشت، ديون مرا ادا خواهد نمود، يعني علي بن ابيطالب، وصي من خواهد بود»5.
نتيجه آنكه، بهترين شخص براي اجراي هر قانوني عالم‏ترين اشخاص به آن قانون است و علي بن ابيطالب (عليه السّلام) و اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه وآله) چون وارث علم آن حضرت مي ‏باشند، عالم‏ترين انسانها به احكام كتاب خدا مي‏‌باشند و پيامبر گرامي اسلام آنان را به عنوان جانشينان خويش به امامت و رهبري مردم انتخاب و معرفي كرده است تا پس از آن حضرت به عنوان محور حل اختلاف و تنازع افراد، مرجع رفع اشكالات و شبهات فكري و عقيدتي و برداشتهاي قرآني و مجري احكام قرآن و امام و رهبر جامعه باشند، با اين تفاوت كه پيامبر و رسول نيستند تا بر آنها وحي نازل شود، بلكه فقط قسمتي از شؤون پيامبر را براي جلوگيري از اختلافات و احياي احكام اسلام بر عهده دارند؛ بنا بر اين هيچ گونه تضادي بين اعتقاد به ختم نبوت و لزوم امام در جامعه نيست، بلكه امام است كه نام و ياد پيامبر را زنده نگه داشته و قوانين و دستورات وحياني او را در جامعه پياده مي ‏نمايد.

1. سوره نساء، آیه 59.
2. سوره حشر، آیه 7.
3. سوره مائده، آیه 67.
4. مسلم، صحيح مسلم، 4/ 1783/ 2408، دارالحديث، القاهره، الطبعه الاولي، 1412 ه ق.
5. سليمان بن احمد الطراني، المعجم الكبير، 6/ 221/ 6063- دارالفكر بيروت، چاپ دوم، 1401.