چراغ غدیر بر بام تاریخ
سطحی نگری و کوچک اندیشی است، اگر «غدیر» و «ولایت » را، نزاعی در میان دوگروه در گذشته بدانیم.
و دور از «متن مکتب » است، اگر ایستادن بر کرانه جوشان «غدیر» را تنها حساسیتی فرقه ای و جدالی مذهبی به شمار آوریم.
«غدیر»، همواره برپاست.
صحنه تعیین «مولی »، و آن بیعتها و استشهادها و اعترافها، هنوز هم محو نشده است. بیعتگران نیز، صحنه را ترک نکردهاند. علی رغم آنان که سعی کردهاند غباری از «نسیان » و پردهای از «کتمان » بر سیمای غدیر بنشانند و بیفکنند، دلها و جانهای بیشماری هنوز هم توجه به آن دستهای بلندی دارد که دست «علی » را گرفت و فراز آورد، تا آن خورشید را، همه ببینند، همه بشناسند، به یکدیگر و به غایبان از صحنه و به خبرگیران از واقعه و به جویندگان چراغ، معرفی کنند.
صحنه غدیر، پایان نیافته است.
هنوز هم دیدگان تاریخ، در عصر حاضر، در قارههای دوردست، در جنوبیترین کشورهای آفریقایی، در شرقیترین منطقه خاور دور، در مرکزی ترین بخش اروپا و آمریکا، در پی آشنایی با «خورشید»ی هستند که اگر بتابد، خانهها را، دلها را، شهرها را، اندیشهها را، قلمرو قلم و شعر را، پهنه ادبیات و هنر را، گستره عقیده ها و باورها را «روشن » می سازد. و از «نور»، چه انتظاری است، جز درخشیدن و فروغ گستردن و گرما بخشیدن؟!
در غدیر، دستی که فرا رفت، دست خدا بود، زبانی که «علی مولاه » را سرود، زبان خدا بود، دستی هم که به عنوان «مولی » بالا رفت و همگان دیدند، دست خدا بود، «علی »، راه و صراط بود، چراغ و مشعل بود، خط سیر و مسیربود، «غدیر»، راهی بود که روندگان را به «علی » میرساند.
و ... «علی» هم، صراطی بود که رهپویان را به «خدا» میرساند.
«غدیر»، چشمه ای زلال بود که در طول چهارده قرن، هزاران هزار کام تشنه را ازکوثر معارف ناب، سیراب ساخت. و این چشمه، هنوز هم ساری و جاری است.
«غدیر»، چراغی بر اوج بود، که در قرنهای متمادی تاریخ بشری، گمگشتگان بسیاری را از وادیهای خوف و خطر و بیراهه های تاریکی و ضلالت، به «مقصد»راهنمایی کرد. و این چراغ، همچنان فروزان و نورافشان و راهنماست.
«غدیر»، تکیه گاهی بود که شیعه را در عصر محکومیت و مظلومیت دیرپای خویش، پناه بود و حجت و برهان. و این تکیه گاه، هنوز هم به استواری گذشته، پابرجاست و محکمترین حجتها را دارد.
«غدیر»، متنی بود، روشن و بی ابهام، گویا و صریح، که خیلیها کوشیدند حواشی تاویل و تفسیرهای دور از واقعیت برای آن ترسیم کنند. و این متن، هنوز هم برای آنان که بی حواشی به آن بنگرند، صریح و گویاست.
«غدیر»، میوهای شیرین در بوستان رسالت بود، که تداوم «خط نبوت » را در شکل «امامت»، به شیرین ترین صورت ترسیم میکرد. و هنوز هم این میوه شیرین، زینت بخش بوستان محمدی است و بدون آن، «باغ رسالت » بی ثمر است «و ان لم تفعل فما بلغت رسالته ...».
«غدیر»، میثاقی بود میان صاحبان باور و عقیده به خدا و رسول، که وفاداری به آن، شاهد صدق ایمان بوده است. و این عهد و پیمان، هنوز هم «وفا» میطلبد و دستان بیعتگر را به «صدق » فرامیخواند، و همه ساله، این عید فرخنده موعدی برای تجدید آن عهد و تحکیم آن میثاق با خدا و رسول است.
«غدیر»، اگر چه برکه ای در بیابان بود، ولی هفت دریا به وسعت تاریخ و زمان بود که موجش «ازل » تا «ابد» را فرا گرفت و اگر خاکیان، برخی چشم دیدن آن موج ابدی را نداشتند، افلاکیان به تکریم آن به یکدیگر تهنیت میگفتند.
«غدیر»، سفینه نجاتی بود که گرفتاران موج جهالت و حیرت ضلالت را به ساحل امن ایمان میرساند. این سفینه، هنوز هم سرنشین می طلبد و امواج فتنه و فریب، هنوز هم در پی دور ساختن اندیشه ها از این ساحلاند.
«غدیر»، روشن ترین چراغ بود، بر بالاترین بام خانه های تاریخ، تا ... مردم «اهل بیت » را بشناسند و به «خانه »ای رهنمون شوند که افراد آن در دامان «وحی» بزرگ شدند و «آیات خدا» در آن خانه فرود آمد و جبرئیل امین، مانوس آن بیت و اهل بیت بود.
اگر انسانیت امروز، میخواهد به آن «خانه » راه یابد، خانه ای که همه چیز درآنجاست، و همه کلیدهای گشاینده همه قفلها و درهای بسته در دست صاحبان و ساکنان آن خانه است.
باید به این چراغ نگاه کند، تا راه را بشناسد.
آری ... «چراغ غدیر، بر بام بلند تاریخ ».