معرفت جهان هستی از ديدگاه عرفانی حضرت علی (ع)

معرفت جهان هستی از ديدگاه عرفانی حضرت علی (ع)

موضوع مهمی که در خطبه اول نهج البلاغه مورد توجه امام علی(ع) قرار گرفته است، آفرینش است. ایشان طی سخنانی به آفرینش هستی، آفرینش انسان و آفرینش فرشتگان و ... می پردازد.
 امام(ع) به موضوع آفرینش هستی بدون سابقه قبلی اشاره می کنند و می فرمایند: 
خلق را ایجاد نمود و بدون نیاز به اندیشه و فکر و استفاده از تجربه، آفرینش را آغاز کرد و بى‏ آنکه حرکتى ایجاد کند و تصمیم آمیخته با اضطرابى در او راه داشته باشد،
 جهان را ایجاد نمود، پدید آمدن هر یک از موجودات را به وقت مناسب خود موکول ساخت ‏و در میان موجودات، با طبایع متضاد هماهنگى برقرار نمود . در هر کدام، طبیعت ‏و غریزه مخصوص به خودشان آفرید و آن غرائز را ملازم و همراه آنها گردانید.
 او پیش ‏از آنکه آنها را بیافریند، از تمام جزئیات و جوانب آنها آگاه بود و به حدود و پایان آنها احاطه داشت و به اسرار درون و برون آنها آشنا بود.
 امام علی(ع) به موضوع آفرینش آسمان و جو اشاره می کند و می گوید:
 پس از آن خداوند طبقات جو را از هم گشود و اطراف آنرا باز کرد و فضاهاى خالى ایجاد نمود.و در آن آبى که ‏امواج متلاطم آن روى هم مى‏ غلطید، جارى ساخت و آنرا بر پشت ‏بادى شدید، و طوفانى‏ کوبنده حمل نمود، پس از آن باد را به باز گرداندن آن فرمان داد و بر نگهداریش آنرا مسلط ساخت و به حدى که باید مقرون نمود،
 فضاى خالى در زیر آن گشوده و آب در بالاى آن در حرکت ‏بود، سپس خداوند طوفانى برانگیخت که جز متلاطم ساختن آن آب کار دیگرى نداشت و به طور مداوم امواج آب را در هم مى‏ وبید، طوفان بشدت مى‏وزید و از نقطه‏اى دور سرچشمه مى ‏گرفت.
 ‏بعد از آن به آن فرمان داد تا آب‌هاى متراکم و امواج عظیم آب را بر هم زند و امواج این دریاها را به هر سو بفرستد. پس آنرا همانند مشکى به هم زد و با همان شدت که در فضا مى‏ورزید بر امواج آب نیز حمله‏ور شد، از اولش بر مى‏داشت و به آخرش فرو مى‏ریخت و قسمت هاى ساکن آب را به امواج متحرک مى ‏پیوست، آب ها روى ‏هم انباشته شدند و همچون قله کوه بالا آمدند و امواج روى آب کف‌هایى بیرون فرستاد و آنرا در هواى باز و جوى وسیع بالا برد و از آن هفت آسمان را پدید آورد، آسمان ‏پائین را همچون موج مهار شده و آسمان برترین را همچون سقفى محفوظ و بلند قرارداد، بدون اینکه نیاز به ستونى براى نگهدارى آن باشد و نه میخ‌هایى که آنرا به بندد، سپس آسمان پائین را به وسیله کواکب و نور ستارگان درخشان زینت ‏بخشید و در آن‏چراغى روشنى بخش و ماهى نور افشان به جریان انداخت،که در مدارى متحرک و صفحه‏اى ‏جنبنده بگردند.
 

آفرینش فرشتگان

پس آنگاه آسمان‌هاى بالا را از هم گشود و مملو از فرشتگان مختلف ساخت، گروهى از آنان همیشه به سجده‏اند و رکوع ندارند و یا به رکوعند و قیام نمى‌کنند و یا در صفوفى که هرگز از هم پراکنده نمى‏ گردد قرار دارند و یا همواره تسبیح مى ‏گویند و هرگز خسته نمى ‏شوند، هیچ گاه خواب چشمان آنها را نمى‏ پوشاند و عقول آنها گرفتار نسیان و سهو نمى‏ گردد، بدن آنها به سستى نمى‏ گراید و غفلت و نسیان بر آنان عارض‏ نمى‏ شود و گروهى دیگر امینان وحى او و زبان او به سوى پیامبرانند و پیوسته براى‏ رساندن حکم و فرمانش در رفت و آمدند.
  جمعى دیگر حافظان بندگان اویند و دربانان بهشت او، بعضى از آنها پایشان در طبقات پائین زمین ثابت، و گردن هاشان از آسمان بالا گذشته و ارکان وجودشان ازاقطار جهان بیرون رفته و کتف هاى آنها براى حفظ پایه‏ هاى عرض خدا آماده است و در برابر عرش او سر را پائین افکنده ‏اند و در زیر آن بال‌ها را به خود پیچیده‏اند، در میان آنها با کسانى ‏که در مراتب پائین تر قرار دارند حجاب عزت و پرده‏ هاى قدرت فاصله انداخته، هرگز پروردگار خود را با نیروى وهم تصویر نکنند و صفات مخلوقان را براى او قائل نشوند، هرگز وى را در مکانى محدود نمى‏ سازند و با چشم به او اشاره نمى‏ کنند!
 
آفرینش آدم
سپس خداوند مقدارى خاک از قسمت‌هاى سخت و نرم زمین و خاک هاى مستعد، شیرین ‏و شوره زار آن گرد آورد و آب بر آن افزود تا گلى خالص و آماده شد و با رطوبت آنرا بهم آمیخت تا به صورت موجودى چسبناک درآمد و از آن صورتى داراى اعضاء و جوارح ‏پیوستگی‌ها و گسستگی‌ها آفرید، آنرا جامد کرد تا محکم شود و صاف و محکم و خشک ساخت‏ تا وقتى معلوم و سرانجامى معین و آنگاه از روح خود در او دمید، پس به صورت انسانى‏ داراى نیروى عقل که وى را به تکاپو مى‏اندازد در آمد و داراى افکارى که به وسیله آن در موجودات تصرف نماید.
 به او جوارحى بخشید که به خدمتش پردازد و ابزارى عنایت کرد که ‏وى را به حرکت آورد، نیروى اندیشه، به او بخشید که حق را از باطل بشناسد و همچنین ‏ذائقه، شامه و وسیله تشخیص رنگ ها و اجناس مختلف در اختیار او قرار داد، او را معجونى از رنگ هاى گوناگون و مواد موافق و نیروهاى متضاد و اخلاط مختلف: حرارت، برودت، رطوبت و یبوست و ناراحتى و شادمانى ساخت. سپس خداوند از فرشتگان خواست که ودیعه ‏الهى و عمل به پیمانى را که با او داشتند، در مورد سجود در برابر آدم و خضوع به عنوان ‏بزرگداشت او ادا نمایند آنجا که فرموده است: «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ*براى آدم سجده کنید! پس آنها همه سجده کردند، مگر ابلیس!»(بقره-34)
 
و هم‌دستانش که کبر و نخوت آنان را فرا گرفت و شقاوت و بدبختى بر آنان غلبه‏نمود،به آفرینش خود از آتش افتخار نمودند،و به خلقت آدم از گل و خاک توهین کردند،پس خداوند براى اینکه آزمایشش کامل شود،و وعده‏اى که به وى داده منجز گردد،به او مهلت‏ عطا کرد و فرمود: «إِلَىٰ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ*تا روز معلوم مهلت داده شدى‏»(حجر-38)
 
آدم در بهشت
سپس خداوند آدم را در خانه‏اى سکنى بخشید که زندگیش را در آن‏گوارا و پر برکت قرار داد، جایگاه او را امن و امان کرد،و او را از ابلیس و عداوت وى ‏بر حذر داشت، اما دشمن بالاخره او را فریب داد به خاطر اینکه بر او حسادت مى‏ورزید و از اینکه او در سراى پایدار و همنشین نیکان است ناراحت ‏بود، آدم یقین خود را به شک و وسوسه ‏او فروخت و تصمیم راسخ را با گفته سست او مبادله کرد و به خاطر همین موضوع، شادى خود را مبدل به ترس و وحشت‏ ساخت و فریب برایش پشیمانى به بار آورد. پس از آن خداوند دامنه توبه را برایش گسترد، کلمات رحمتش را به او القاء نمود، بازگشت ‏به بهشت را به وى وعده ‏داد و او را به سراى آزمایش و جایگاه توالد و تناسل فرو فرستاد.
 
طبق نظر اکثر مفسران، حضرت علی(ع) در بحث آفرینش جهان، به ‌گونه ‌ای روشن مفسر حقیقی قرآن مجید است و آن حضرت عجایب را در آفرینش جهان ربط به علم خداوندی می‌ دهد که از قبل می‌ دانسته است که چه می ‌خواهد بیافریند و نیازی به طرح، نقشه و اندیشه قبلی وجود نداشته است. آن حضرت خلقت فرشتگان را بعد از خلقت اصل جهان می‌داند و نظر آن حضرت است که خداوند فرشتگان و انواع صنوف آنرا با اختیارات خاص برای هر صنف و گروهی آفریده و جهان را از وجود آنها پر کرده است.
طبق نظر امام علی(ع) مقدمه هر شناخت تهذیب نفس و قرب الهی است و راه‌های شناخت و درک شگفتی ‌های جهان آفرینش از دیدگاه آن حضرت عبارتند از: تفکر خردمندانه، شناخت خداوند و تفکر درباره خدا، خودسازی معنوی، اتصال به وحی الهی از طریق پیامبران، خصوصا پیامبر اسلام و ائمه(ع) و مشاهده بر و بحر و رازهای نهفته در طبیعت.
در شرح  علامه جعفری بخش چهارم خطبه اول نهج البلاغه که در مورد آفرینش عظیم جهان هستی است می خوانیم:
  • ثُمَّ اَنْشَأَ سُبْحانَهُ فَتْقَ الاَْجْواءِ، وَ شَقَّ الاَْرْجاءِ، وَ سَكائِكَ الْهَواءِ:سپس خداى سبحان جَوها را شکافت، و اطراف آن را بازگشود، و فضاهاى خالى را در آن ایجاد کرد
  • اين مسئله كه جهان از نظر كشش و امتداد طولي و عرضي متناهي است يا بي‌نهايت، افكار همه‌ي فلاسفه و جهان‌بينان قديم و جديد و شرق و غرب را به طور جدي اشغال نموده است. چند نظريه‌ي مشهور در اين مسئله به قرار زير است:
  •  جهاني كه ما در آن زندگي مي‌كنيم، حادث است و امتداد آن بي‌نهايت نيست، و چنانكه جهان آغازي دارد، پاياني هم دارا مي‌باشد. و از نظر موجوديت (امتداد عرضي) هم بي‌نهايت نيست، اگرچه تصور ساحل و مرز براي آن دشوار است. اديان و فلاسفه و دانشمندان فراواني اين نظريه را پذيرفته و دلايلي براي آن ارائه كرده‌اند.
  • جهان از نظر كشش و امتداد طولي و عرضي بي‌نهايت است، يعني هم ازلي و ابدي است و هم موجوديت آن بي‌نهايت است.
  • جهان از نظر حركت و تعاقب رويدادها حادث و با مشيت خداوندي به وجود آمده است، ولي مبادي بنيادين جهان مانند هيولي ازلي است و حادث نمي‌باشد.
  • گروهي درباره‌ي اين مسئله در حيرت فرو رفته‌اند و مي‌گويند:ما ز آغاز و انجام جهان بي‌خبريم         اول و آخر اين كهنه كتاب افتاده است
عمده‌ي آنچه كه موجب اعتقاد به بي‌نهايت مطلق بودن جهان است، موضوع نديدن آغاز و انجام و مرزهاي محدود كننده‌ي آن است، و الا تاكنون دليل علمي روشني بر اين اعتقاد بيان نشده است. در دوران معاصر پيگيري جدي و علمي براي پيدا كردن آغاز انفجار كهكشانها از يك طرف، و اعتقاد به انحناء فضاي پيرامون كهكشانها ازلي و ابدي بودن و بي‌نهايت بودن موجوديت جهان را با اشكال سختي روبرو ساخته است.
نظريات متعددي از طرف دانشمندان درباره‌ي آغاز انفجار تاكنون ابراز شده است و يكي از نظريه‌هاي تازه‌اي كه اكنون ذهن بعضي از اساتيد ستاره‌شناسي را به خود جلب كرده است: چهارده ميليارد سال است من خود اين رقم را در رصدگاه برلين از استاد مربوط كه توضيحي در جريان ستارگان مي‌داد، (در سال گذشته) شنيدم و به مترجم محترم گفتم به ايشان بگوييد: دانشمندان مربوط اين رقم را چند سال پيش نوشته بودند، آيا تغييري در آن پيدا نشده است؟ ايشان پاسخ دادند: نه، براي تاريخ آغاز انفجار كهكشانها، همين نظريه تاكنون به قوت خود باقي است. پي‌ير روسو مي‌نويسد كه: نظريه‌ي نسبي نشان داد كه نظري كه اجداد ما به آن علاقه داشتند، يعني موضوع جهان نامحدود خيالي بيش نبوده است. در اين ايام حتي جهان را خيلي كوچكتر از آنچه ده سال پيش از اين تصور مي‌كردند مي‌دانند، زيرا كشف مسئله‌ي جذب نور به وسيله‌ي ذرات و اتمهايي كه در فضا سرگردان مي‌باشند نشان داده است كه فواصل عظيم و خارق العاده‌ي ستارگان به احتمال قوي اغراق‌آميز است.
مفهوم جهان ازلي و ابدي نيز به جايي رانده شده است كه بازگشت ندارد. تئوري ابه‌لومتر به آنهايي كه قصد فرار از اصل كارنو را داشتند، آخرين ضربت را وارد كرد: نه فقط جهان عظيم ستارگان ازلي نيست، بلكه جوانتر از آن به نظر مي‌رسد كه تكامل ستارگان در داخل آن، امكان‌پذير باشد.
چگونگي آغاز طبيعت و جريان آن آغاز طبيعت در توصيفي كه اميرالمومنين عليه‌السلام مي‌نمايد، داراي رويدادهاي زيراست:
خداوند سبحان نخست موضوع بنيادين جو فضا و هوا را به وجود آورده آن را از هم مي‌شكافد. حقيقت اين موضوع در اين خطبه توضيح داده نشده است. ولي به احتمال قوي اين موضوع همان ماده‌ي گازي است كه در دو آيه از قرآن با كلمه‌ي دخان (دود) آمده است:
  • «ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا ». (سپس خداوند متعال آسمان را مورد مشيت خود قرار داد در حاليكه آسمان دود بود).(فصلت-آیه 11)
  • «فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِينٍ». (در انتظار روزي باش كه آسمان دود آشكاري برمي‌آيد) (سوره دخان - آیه 10)
اين موضوع در نظريات جديد علمي ديده مي‌شود: چون اكنون در رشته‌ي متوالي زمان به عقب برمي‌گرديم و كيفيت گسترش تدريجي جهان را به صورت قهقرايي درنظر بگيريم، ناچار به اين نتيجه مي‌رسيم كه در زمانهاي بسيار بسيار دور، پيش از آنكه كهكشانها و حتي ستارگان مجزا از يكديگر به وجود آمده باشد، هم چگالي (تكاتف) و هم درجه‌ي حرارت گاز ابتدايي كه جهان را پر مي‌كرده، بايستي بي‌اندازه زايد بوده باشد تنها بر اثر گسترش بوده است كه چگالي و درجه‌ي حرارت آن اندازه پايين آمده كه تشكيل اجرام فلكي جدا از يكديكر امكان‌پذير شده است. نكته‌ي بسيار مهمي كه در دو آيه وجود دارد، اينست كه هم آغاز خلقت اصول طبيعت را پديده‌اي گازي معرفي مي‌كند و هم پايان آن را. در آيه‌اي از قرآن موضوع شكافتن بنيادين جو و فضا و هوا و گسترش آن چنين آمده است
أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا ۖ وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ ۖ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ(آيا آنانكه كفر ورزيدند نديده‌اند كه آسمانها و زمين بسته و يكپارچه بود و ما آنها را از هم باز كرديم). (سوره انبیا-آیه 30)
از اين آيات و جمله‌ي اميرالمومنين عليه‌السلام معلوم مي‌شود كه كشش و گسترش هندسي فضا، خلاء مطلق نيست. اما اينكه جايگاه فضائي اين كشش و گسترش چيست؟ سئوالي است كه از مختصات ذهني بشري بروز مي‌كند كه هيچ موضوع تجسم يافته را نمي‌تواند بدون جايگاه فضائي تصور نمايد، چنانكه نمي‌تواند رويدادي را بدون امتداد زماني تعقل نمايد. در صورتي كه زمان آن امتداد ذهني است كه محصول تعاقب حوادث است و گسترش هندسي انتزاعي از تعين و تجسم مواد و رويدادها. و چون كلمه‌ي سماء در مسئله‌ي آفرينش در چند معني به كار رفته است: معناي يكم- موضوع بنيادين جو و فضا. معناي دوم- مطلق مافوق زمين. معناي سوم- مجموعه‌ي كيهان. معناي چهارم- طبقات قرار گرفته بر بالاي يكديگر. لذا بايستي در مسئله‌ي خلقت اين معاني مختلف مخلوط نشوند. آنچه كه در اين مورد فوق‌العاده مهم است، اينست كه گسترش فضا به هر معني كه درنظر گرفته شود، پيش از آفرينش آسمانها و زمين بوده است.
***
«فاجري فيها ماء متلاطما تياره متراكما زخاره حمله علي متن الريح العاصفه و الزعزع القاصفه» (آب انبوه و پر موج و خروشان را كه بر پشت باد تندوز و پر قدرتي قرار داده بود، در لابلاي فضاي باز شده به جريان انداخت).
با نظر به خواص و روابطي كه درباره‌ي آب در اين خطبه ديده مي‌شود، مانند كف كردن و تحول آن كف به مواد عناصر كيهاني، بدون ترديد مقصود از آب، آن مايع محسوس كه مي‌بينيم، نيست، بلكه يك ماده‌ي مايعي است كه استعداد تحول به مواد آسماني و زميني داشته است. يك نظريه‌ي مشهور درباره‌ي اصل عناصر در دوران ما، عنصر هيدروژن است كه گفته مي‌شود، تشكل همه‌ي ناصر ديگر از آن است. آيا مي‌توان آن مايع را كه آب ناميده شده است، با هيدروژن كه يكي از دو عنصر آب است، تفسير نمود؟ بعضي از دانشمندان اين تفسير را پذيرفته‌اند و به هر حال از مفاهيمي كه در جمله‌ي اميرالمومنين عليه‌السلام آمده است، چنين استفاده مي‌شود، كه اين آب، انبوه و پر موج بوده است. خداوند سبحان اين ماده را بر پشت باد بسيار تندوز و پر قدرتي قرار داده است.
***
«فامرها برده و سلطها علي شده و قرنها الي حده الهواء من تحتها فتيق و الماء من فوقها دفيق» (با اين باد تندوز آب را از جريان طبيعيش بازداشت و آنگاه باد نيرومند را بر آب مسلط كرد و آب را در بر آن قرار داد، فضا در زير باد پر قدرت باز و آب در روي باد، جهنده و جنبان).
جمله‌ي فوق دلالت روشن دارد به اينكه ماده بنيادين خلقت كه آب ناميده شده است حالت ميعان يا انعطاف داشته است كه به وسيله‌ي باد تندوز و پر قدرت از جريان طبيعيش بازداشته شده است. و ضمنا آن باد توانسته است ماده‌ي مزبور را در بر خود بگيرد. فضاي زير باد باز و ماده‌ي خلقت در روي آن باد در حال حركت و تلاطم بوده است. سپس چنانكه جملات بعدي بيان مي‌كند: خداوند سبحان باد ديگري مي‌آفريند كه هيچ خاصيت و معلول ديگري جز ارتباط عامل تحريك براي همان ماده‌ي بنيادين نداشته است. وزش اين باد چنان بود كه در هواي آزاد صورت بگيرد، يعني چنان نفوذ در آن ماده‌ي بنيادين داشته كه هيچ يك از اجزاي آن، مانع وزيدن باد نبوده است. و ابعد منشاها (و منبع آن باد را دور از مجراي طبيعي قرار داد). در توصيف باد محرك ماده‌ي بنيادين، دو موضوع مهم گوشزد شده است كه فوق قوانين طبيعي آب است:
موضوع يكم- هيچ خاصيتي جز تحريك آن ماده نداشته است.
موضوع دوم- نفوذ باد چنان بوده كه گويي در فضاي بي‌مانع به حركت درآمده است. روي اين دو وضع غير طبيعي نداشته است، اين مسئله روشن مي‌شود كه منبع و اصل آن باد سابقه‌ي طبيعي نداشته و مانند خود همان ماده بي‌سابقه‌ي پيشين به وجود آمده است.
***
«حتي عبّ عبابه و رمي بالزبد ركامه فرفعه في هواء منفتق و جو منفهق فسوي منه سبع سماوات جعل سفلاهن موجا مكفوفا و علياهن سقفا محفوظا. و سمكا مرفوعا بغير عمد يدعمها ولادسار ينظمها» (در اين هنگام انبوه متراكمي از آب سر به بالا كشيد و كف برآورد، خداوند سبحان آن كف را در فضايي باز و تهي بالا برد و آسمانهاي هفتگانه را بساخت. پايينترين آسمانها را از موجي مستقر بنا نهاد كه حركتي به اين سو و آن سو ندارد و بالاترين آسمانها را سقفي محفوظ در مرتفعترين فضا قرار داد، بي ستوني كه آن را برپا دارد و بدن ميخ و طنابي كه آنها را به هم بپيوندد).
ماده‌ي بنيادين خلقت پس از تحرك و تموج بسيار تند كف برمي‌آورد و در فضايي باز سر مي‌كشد. آسمانهاي هفتگانه از آن كف به وجود مي‌آيد. آب ماده‌ي بنيادين خلقت از جملات اميرالمومنين عليه‌السلام در اين خطبه روشن مي‌شود كه ماده‌ي بنيادين خلقت آب بوده است و چنانكه اشاره كرديم اين ماده همين آب معمولي در طبيعت كه تفاعل يافته‌ي دو عنصر اكسيژن و هيدروژن است نمي‌باشد در اين مبحث سه مسئله بايستي مورد دقت قرار بگيرد:
مسئله‌ي يكم- معناي آب در آيه‌اي كه مي‌گويد: «و جعلنا من الماء كل شي‌ء حي». (ما هر چيز زنده را از آب آفريديم). همين ماده‌ي مايع معمولي است كه اساسيترين ماده‌ي حيات است، حتي بعضي از صاحبنظران علوم زيست شناسسي معتقدند كه نود و هشت درصد حيات آب است، دو درصد عناصر ديگر. بنابراين ماده‌ي بنيادين خلقت با توضيحي كه درباره‌ي آن داديم، شامل حيات نمي‌باشد، مگر به يك معناي عمومي كه بگوئيم خود عناصر تشكيل دهنده‌ي آب، يكي از صور آن ماده‌ي بنيادين است.
مسئله‌ي دوم- گروهي معتقدند كه تورات بوده است كه براي نخستين بار ماده‌ي بنيادين خلقت را آب معرفي كرده است، ولي جملات تورات در اين باره صريح نيست. جملات چنين است: خدا در آغاز آسمانها و زمين را آفريد و زمين خراب و خالي بود و روي آب متراكم ظلمتي بود و روح خداوندي در روي آبها در حركت بود … از اين جملات به هيچ وجه نمي‌توان فهميد كه آب اصل مواد زمين و آسمانها بوده است، بلكه ظاهر جملات اينست كه آفرينش آسمانها و زمين و آب متراكم با هم بوده است. لذا مقدم داشتن آب بر ساير مواد آفرينش از تورات استنباط نمي‌شود و اين اشتباهي است كه بعضي از تاريخ نويسان فلسفه مرتكب شده‌اند، ولي آنچه كه به تالس ملطي نسبت داده‌اند كه ماده‌ي بنيادين خلقت را آب مي‌دانسته است، از نظر ماخذ صحيح است، زيرا نظريه‌ي مزبور را همه‌ي تاريخ نويسان فلسفه از گذشتگان و معاصرين به تالس نسبت داده‌اند.
مسئله‌ی سوم- اگر بگوئيم: چون تالس ملطي در كنار بندر زندگي مي‌كرد و هر روز و شب آب در مقابل ديدگان او بود، لذا نظريه‌ي مزبور را درباره‌ي خلقت انتخاب كرده است، يك ذوق پردازي است، بلكه با توجه به اختلاف نظر ساير متفكراني كه در بندرها زندگي كرده و آب را ماده‌ي بنيادين خلقت ندانسته‌اند، مطلب فوق خلاف مشاهدات حسي مي‌باشد. اينكه چگونگي محيط طبيعي و اصول و قوانين اجتماعي حاكم تا چه اندازه مي‌تواند در افكار انديشمندان موثر باشد، مسئله‌اي است كه در مباحث آينده مطرح خواهيم كرد.


آفرینش آسمانها هفت آسمان:
مي‌دانيم كه در گذشته گروهي از دانشمندان اسلامي كوشش داشتند موضوع هفت آسمان را با هيئت بطلميوس تطبيق كنند و در اين تطبيق در مشاجرات و گفتگوهاي بي سر و ته غوطه ور مي‌گشتند. در صورتي كه نه تنها چنين جبر و ضرورتي وجود نداشت، بلكه با نظر به ساير آيات قرآني تقليد از هيئت مزبور كاملا نابجا بوده است. از آن جمله درباره‌ي زمين آيه‌ي 88 از سوره‌ي نمل است: و تري الجبال تحسبها جامده و هي تمر مر الحساب. (و تو كوه‌ها را مي‌بيني و گمان مي‌كني كه آنها راكد و متوقفند در حالي كه مانند ابر در گذرند). و آيه‌ي 25 از سوره‌ي المرسلات: «الم نجعل الارض كفاتا». (آيا ما زمين را در حركت سريع قرار نداديم).
توضيح- در كتب لغت چنين آمده است: «كفت كفتا و كفاتا و كفيتا و كفتانا الطائر و غيره اسرع في الطيران». (ماده‌ي مزبور با مصدرهايي كه ذكر شد به معناي سرعت در حركت و طيران است). همچنين موقعيت زمين در فضا به طوري كه مولوي مطرح مي‌كند، در مقابل هيئت قديم كاملا تازگي دارد. اين ابيات در مبحث بعدي مطرح مي‌شود. همچنين درباره‌ي آسمانها منطق قرآن غير از هيئت بطلميوس است. آيا اين آيه: «و السماء بنيناها بايد و انا لموسعون». (ما آسمان را با قدرت خود آفريديم و ما آن را گسترش مي‌دهيم) الذاريات آيه‌ي 47 با هيئت ماقبل اسلام سازگار است؟! و به طور كلي اگر بعضي از علماي اسلامي در مسائل مربوط به زمين و آسمان از بطلميوس پيروي كرده‌اند، به هيچ وجه بيان كننده‌ي ايده‌ي اسلام درباره‌ي آن هيئت نمي‌باشد. موضوع آسمانهاي هفتگانه كه بنا به آيات ديگر كه همه‌ي ستارگان را در آسمان پائين معرفي مي‌كند، از نظر علمي مردود نيست: «انا زينا السماء الدنيا بزينه الكواكب». (ما آسمان پائين را با زينت ستارگان آراستيم) (الصافات آيه‌ي 6). زيرا هنوز دانش بشري از قلمرو كهكشانها تجاوز ننموده است، تا روشن شود كه وضع ماوراي ستارگان چيست.
***
«بغير عمد يدعمها و لا دسار ينظمها» (بدون ستوني كه آنها را برپا دارد و بدون ميخ و طنابي كه آنها را به هم بپيوندد). گفته شده است اين جمله مي‌تواند آيه‌ي: «الله الذي رفع السماوات بغير عمد ترونها». (خداوندي كه آسمانها را بدون ستوني كه ببيند برافراشته است) را تفسير نمايد. به توضيح اينكه بعضي از مفسرين گفته‌اند: جمله‌ي ترونها صفت كلمه‌ي عمد است. در اين صورت معناي آيه چنين مي‌شود كه خداوند آسمانها را با ستون غير قابل رويت آفريده است، از اين تفسير جاذبيت را استنباط مي‌كنند كه واقعيتي نامحسوس است و ما تنها اثر آن را مي‌بينيم. جمله‌ي اميرالمومنين عليه‌السلام هر گونه ستوني را كه آسمانها را برپاي بدارد نفي مي‌كند. اين مضمون مطابق جمله‌ي دوم: (و لا دسار ينظمها) (و بدون ميخ و طنابي كه آنها را به هم بپيوندد). بعضي از آيات ديگر است كه مي‌گويد: «ان الله يمسك السماوات و الارض ان تزولا». (خداوند آسمانها و زمين را از پاشيده شدن و گسيختن نگه مي‌دارد). ظاهر اين آيه نشان مي‌دهد كه نگهداري آسمانها و زمين به طور مستقيم تحت مشيت الهي است.
از طرف ديگر موضوع جاذبيت كه از ديدگاه جهان‌بيني جلال الدين مولوي و سپس با تفكرات علمي نيوتن وارد معارف بشري شده است، آن اندازه هم روشن و بديهي نيست و بعضي از سئوالات مربوط به موضوع مزبور بي جواب مانده است. بعضي از مطلعين مورد اطمينان ابراز كرده‌اند كه نيوتن در اواخر زندگيش در اينكه يگانه عامل نگهداري كرات در وضع معين نيروي جاذبيت مي‌باشد، ترديد داشته است. و به هر حال با نظر به وابستگي مستمر وجود همه‌ي اجزاء و قواين طبيعت به خدا، جاذبيت هم يكي از عوامل طبيعي بوده، محكوم به حكم مزبور مي‌باشد.


همچنین در نامه 31 نهج البلاغه امام به نکات لطیفی در موضوع شناخت عالم هستی وشگفتی های خلقت اشاره می نماید: 
فَإِنْ أَشْكَلَ عَلَيْكَ شَيْ‏ءٌ مِنْ ذَلِكَ فَاحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِكَ فَإِنَّكَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلًا ثُمَّ عُلِّمْتَ وَ مَا أَكْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الْأَمْرِ وَ يَتَحَيَّرُ فِيهِ رَأْيُكَ وَ يَضِلُّ فِيهِ بَصَرُكَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذَلِك‏."
'پس اگر چيزى از امور بر تو مشكل آمد آن را بر جهل و نادانى خودت به آن حمل كن، زيرا تو در نخستين مرحله ى آفرينشت نادان بودى، سپس دانا شدى و چه بسيار است چيزهائى كه تو به آن علم و آگاهى ندارى و رأى و انديشه تو در آن سرگردان، و بينش و بينائى تو در آن گمراه است و سپس بينش نسبت به آن پيدا مى كنى.'
سراسر جهان آفرينش حكايت از نظم و حكمت دقيق و كامل مى كند؛ حيات، موت، صحت، بيمارى و ... همه بر اساس حكمت عالى و متين، صورت مى گیرد. حال ممكن است مواردى بر انسان مبهم و مجهول باشد، و وضع و جريان چيزى و نتايج و ثمرات آن، براى آدمى روشن و آشكار نگردد. اينجا است كه امكان دارد انسان در خطر واقع شده و سقوط كند و از مرز توحيد و توجه به خدا منحرف و پرت گرديده، و خلاصه ملحد و منحرف شود.
امام بزرگوار اميرالمومنين عليه السلام براى نجات و رهائى انسان از همين پرتگاه عظيم، ارشاد كرده و رهنمود مى دهند و مى فرمايند: مواردى كه براى تو روشن نيست و به اسرار و رموز آنها پى نمى برى، حمل بر نادانى خودت كن. يعنى شتاب در قضاوت نكرده و انكار نظم و حكمت منما و آن موارد و امور را حمل بر عدم اعتدال، و نا استوارى، آشفتگى و به هم ريختگى نظام خلقت مكن.
خلاصه موارد مشكل و مبهم را از رهگذر جهل و نادانى خود توجه كن و خويشتن را راحت نما، زيرا تو در آغاز خلقت و آفرينشت جاهل به تمام معنى بودى و بعد كم كم آگاه و عالم شدى و مطالب به تو آموخته شد و تو فرا گرفتى. گويا جمله ى 'فانكَ اولُ ما خلقتَ جاهلاً ثمّ عَلمتَ'، ناظر به آيه ى كريمه ى قرآنى و ياد آور اين فراز مقدس است 'واللهُ أخرجَكم مِن بُطونِ أمّهاتِكم لا تعلَمون شيئاً و جعَلَ لَكم السمعَ و الابصارَ و الافئدةَ لَعلّكُم تشكُرون'. (نحل، 80)
و خداوند، شما را از شكمهاى مادرانتان بيرون آورد، در حالى كه هيچ چيز نمى دانستيد و از براى شما گوش و چشم و دل، قرار داد، باشد كه شكر گزارى كنيد.
آرى بشر هنگام ولادت نه راه جلب و جذب منافع را مى داند و نه طريقه و شيوه ى دفع مكاره و ناراحتيها را از خود مى شناسد. بعد در طول زمان با اين آلات و ادواتى كه خداوند به او داده آگاهى و علم پيدا مى كند.
در همين رابطه مولاى ما مى فرمايد: مجهولات شما زياد است و يكى و دوتا نيست. مجهولاتى كه عقل انسانى در آنجا مى ماند و فكر و انديشه ى او واله و سر گردان مى شود و بعد كم كم انسان به حقيقت همان امور مجهوله دست يافته و بينش و آگاهى نسبت به آن پيدا مى كند.
خلاصه با اين رهنمودهاى عالى و آسمانى، انسان را از عجله و شتابزدگى و قضاوتهاى نا آگاهانه و اعتراض به آفرينش و نظام هستى رهانيده و غرور غلط انسانى را در هم مى شكند.
انسان نبايد تصور كند كه همه چيز را دانسته و فهميده و نيز نبايد متوقع باشد كه همه ى مجهولات و مبهمات براى او در آنِ واحد روشن و آشكار گردد. دانستن بسيارى از امور در گرو گذشت زمان و بارور شدن نهال انديشه و استعداد آدمى است.
بايد از فرشتگان خدا درس فرا گرفت و جمله ى 'لا علمَ لَنا إلّا ما عَلَّمتَنا' (بقره، 32) را زمزمه كرد و با عجز و الحاح گفت: خدايا ما نمى دانيم مگر آنچه را كه تو به ما بياموزى.
انیشتين روزى در كنار ورقه ى كوچكى كه در پائين كتابخانه اش افتاده بود قرار گرفت و گفت آنچه ما مى دانيم نسبتش به آنچه كه نمى دانيم مانند اين ورقه ى كوچك نسبت به كتابخانه ى من است.
آرى، نقش موثر و نافذ عبارت امام اميرالمومنين عليه السلام اين است كه غرور جاهلانه ى انسان را در هم مى شكند. جاهلان فرومايه با تصور غلط خود مى پندارند كه همه چيز را مى دانند و به اسرار و رموز همه ى امور، وقوف و آگاهى كامل دارند و فهم و درك آنان محيط به همه ى اشياء است و از اينرو اگر مواجه با مواردى شدند كه بنظرشان توجيه و تحليل صحيحى نداشت، گستاخانه زبان به اعتراض گشوده و همين موارد را بعنوان خلل در نظام هستى و عدم مناسبت در جهان آفرينش به رخ موحدان و دينداران مى كشند.
امام بزرگوار دو مطلب را ياد آورى مى كنند كه هر كدام جداگانه براى شكستن اين غرور شيطانى كافى است.
1- انسان در بدو آفرينش، جاهل محض است و سپس مطالب را فرا گرفته و مى آموزد.
2- انسان در امتداد زندگى، مجهولات بيشماري دارد كه عقل و فكر او در بر خورد با آن مجهولات، سخت ناتوان و وامانده است. ولى بعد با گذشت زمان و شكوفائى ذهن و فهم و فراهم شدن اسباب و وسائل، جهل او مرتفع شده و علم و آگاهى پيدا مى كند.
ناگفته نماند كه در عبارات محل بحث، حداقل مطلب بيان شده زيرا فرض ديگرى نيز هست و آن اينكه بسيارى از مجهولات انسان هست كه اصلا قابل حل نيست و از محدوده ى فهم و علم انسان بيرون است كه با گذشت هزاران سال و در عين شكوفائى فهم و رشد دانش، پرده ابهام از چهره ى آن امور و مطالب برداشته نخواهد شد. و يا آنكه اذهان محدود و فهم ناقص بشر توانائى درك و هضم آن را بكلى ندارند.


 منبع: 
  • مقاله معمای آفرینش به روایت امام علی علیه السلام(سایت مشرق)
  • خطبه 1 نهج البلاغه –شرح علامه جعفری
  •  به سوى مدينه فاضله، على كريمى جهرمى