کلیپ تصویری: «مسیحا» به مناسبت واقعه مباهله
کاری از گروه فرهنگی نوای یاس
متن شعر «مسیحا»
سیاه و تیره و تاریک و غرق طغیان بود
در انتهای تباهی امید و ایمان بود
به جای باور خوبی به جای نیکی و نور
تمام شهر پر از جهل و جور و کفران بود
کسی به نور به توحید اعتقاد نداشت
صلیب بود که فرمانروای نجران بود
و ناگهان کسی از نور نامه ای آورد
که واژه واژه کلامش کلام قرآن بود
وجود اهل کلیسا به اضطراب افتاد
تمام شهر از آن واژه ها هراسان بود
در آن میانه یکی گفت بایدش دیدن
که بوی حضرت عیسی به نامه پنهان بود
و کاروان نسارا به سوی یثرب رفت
دوباره پرچم ابلیس غرق جولان بود
نشسته در دل مسجد چو آفتاب احمد
نگین خاتم گیتی میان یاران بود
خطابشان به محمد بدون پاسخ ماند
سکوت سرد پیمبر شکستشان می داد
شکسته بود غروری که در دل و جان بود
کسی به سمت علی رهنمایشان می شد
به دست حیدر کرار مشکل آسان بود
در آورید ز تن این لباس و زیور را
کلید کار به دست امیر امکان بود
دوباره مسجد و احمد و حال گفت و شنود
هرآنچه گفت و محمد دلیل و برهان بود
عرق نشسته به رخسارشان ز استیصال
دوباره چشمه تنزیل وحی جوشان بود
بگو پیمبر ما ای رسول رحمانی
بگو رسول مکرم گه عین قرآنی
کنون که باور خود را غلط نمی دانید
کنون که بر سر کفرید و دور از ایمانید
رها کنید جماعت دگر مجادله را
که صادقان نپذیرند جز مباهله را
بگو ز ما پسرانم شما پسر هاتان
بگو که فاطمه از ما شما و زن هاتان
بگو که جان من و جانتان مقابل هم
و ثم نبتهل ای اهل شرک و عدم
شب سیاه گذشت و طلوع فردا شد
چو پرتو خورشید تا هویدا شد
پر از جماعت و مردم تمام صحرا شد
و وعده گاه برای دعا مهیا شد
سکوت محض فرا میگرفت دنیا را
و خیره ماند جماعت سپاه ترسا را
و ناگهان همه عالم به شوق و شور آمد
ز سمت مشرق یثرب دوباره نور آمد
قدم قدم همه ممکنات در تجلیل
هوا گشت پر از عطر بال جبرائیل
که پنج نور ز شرق مدینه می تابید
چهار ماه و ستار به گرد یک خورشید
گرفته دست حسین و گرفته دست حسن
از آن دو نیست برایش عزیزتر یک تن
کمی عقب تر از احمد ملیکه دو جهان
رسیده حضرت زهرا رسیده فخر زمان
رسیده نوبت آن بیاورد جان را
عیان کند به جماعت دلیل و برهان را
بیاورد به معانی شروط ایمان را
که جان خویش بخواند امیر امکان را
چونان که نور جهان است آتش خورشید
علی است جان محمد علی است بی تردید
قیامت قامت و قامت قیامت
قیامت کرده ای ای صد مقامت
مؤذن گر ببیند قامتت را
به قد قامت بماند تا قیامت
دلیل نام پاکت دلنشین است
کجا جز تو امیرالمؤمنین است
به نجران تا خبر از نامت افتاد
مسلمان شد دل و در دامت افتاد
تو که جان پیمبر در زمینی
چرا بعد از نبی خانه نشینی
از روزی که تو را خانه نشینت کردند
زمین را چشم به راه پسرت گذاشتند
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را که زاده حیدر
طلوع حضرت عیسی به پشت سر دارد
یه روزی یه روزگاری میاد اون مرد بهاری
از کنار قله مهر با عطش با بی قراری
میاد و میره زمستون چشامون میشه گلستون
مهدی صاحب زمان رو میبینیم با این چشامون