مهرورزى با مردم در نهج البلاغه

مهرورزى با مردم در نهج البلاغه

انجام دادن كارها و خدمتگزارى از سر مهرورزى، والاترين هنر در اخلاق ادارى است. اگر انجام دادن امور با مهرورزى توأم شود، صورتى زيبا و كاملاً انسانى مى يابد و موجب پيوند جانها و الفت قلبها مى گردد و در رفتار و مناسبات ادارى، انقلابى معنوبى به وجود مى آورد.
اميرمؤمنان على (علیه السلام) در حكمتى والا فرموده است:
«قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْه». (حکمت 50)
دلهاى آدميان رمنده است؛ پس هركه با آنها الفت برقرار سازد، به او روى آورند.
خردورزى اقتضا مى كند كه كارگزاران و كاركنان نظام ادارى در همه امور مهر ورزانه عمل و رفتار كنند كه هيچ چيز مانند مهرورزى سختيها را نمى زدايد و گره ها را نمى گشايد؛به بيان اميرمؤمنان (علیه السلام):
«التَّوَدُّدُ نِصْفُ الْعَقْل‏». (حکمت 142)
دوستى ورزيدن نيمى از خرد است.
انجام دادن كارها و خدمتگزارى از سر مهر ورزى، والاترين هنر در اخلاق ادارى است. اگر انجام دادن امور با مهر ورزى توأم شود، صورتى زيبا و كاملاً انسانى مى يابد و موجب پيوند جانها و الفت قلبها مى گردد و در رفتار و مناسبات ادارى، انقلابى معنوبى به وجود مى آورد.
«مَنْ تَأَلَّفَ النَّاسَ أَحَبُّوهُ». (غررالحکم و دررالکلم)
كسى كه با مردم الفت گيرد، مردم دوستش دارند.
نيروى محبت از نظر اجتماعى، نيروى عظيم و مؤثرى است و بهترين اجتماع آن اجتماعى است كه با نيروى محبت اداره شود. یعنی محبت زعيم و زمامدار به مردم، و محبت و ارادت مردم به زعيم و زمامدار. علاقه و محبت زمامدار عامل بزرگى براى ثبات و ادامه حيات حكومت است. تا عامل محبت نباشد، رهبر نمى تواند و يا بسيار دشوار است كه اجتماعى رهبرى كند و مردم را افراطى منضبط و قانونى تربيت كند، ولو اينكه عدالت و مساوات را در آن اجتماع برقرار كند.
مردم آن گاه قانونى خواهند بود كه از زمامدارشان علاقه ببينند، و آن علاقه هاست كه مردم را به پيروى و اطاعت مى كشاند. قرآن به پيغمبر خطاب مى كند كه اى پيغمبر، نيروى بزرگى را براى نفوذ در مردم و اداره اجتماع در دست دارى.
«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ...». (آل عمران، 159)
به موجب لطف و رحمت الهى، بر ايشان نرم دل شدى كه اگر تند خوى و سخت دل بودى از پيرامونت پراكنده مى گشتند، پس، از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار با آنان مشورت كن.
در اينجا علت گرايش مردم به پيامبر اكرم (ص) را علاقه و مهرى دانسته كه نبى اكرم (ص) نسبت به آنان مبذول مى داشت. باز دستور مى دهد كه ببخششان و برايشان استغفار كن و با آنان مشورت كن. اينها همه از آثار محبت و دوستى است، همچنان كه رفق و حلم و تحمل همه از شئون محبت و احسانند.
اميرمؤمنان (علیه السلام) چنان بر مهرورزى تأكيد و اهتمام كرده كه آن را حقى از جانب مردمان بر گردن كارگزاران معرفى نموده و فرموده است كه هرچه كارگزاران بالاتر روند، بايد ميزان مهرورزى آنان به مردمان بيشتر شود.
بر اين مبناست كه اميرمؤمنان على (علیه السلام) در آغاز عهدنامه مالك اشتر فرمان مى دهد كه اساس روابط و مناسبات ادارى بايد بر مهرورزى استوار باشد:
«وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِم‏». (نامه 53)
قلب خود را لبريز ساز از رحمت بر مردمان و دوستى ورزيدن با آنان و مهربانى كردن به همگان.
اميرمؤمنان (علیه السلام) چنان بر مهرورزى تأكيد و اهتمام كرده كه آن را حقى از جانب مردمان بر گردن كارگزاران معرفى نموده و فرموده است كه هرچه كارگزاران بالاتر روند، بايد ميزان مهرورزى آنان به مردمان بيشتر شود:
«فَإِنَّ حَقّاً عَلَى الْوَالِي أَلَّا يُغَيِّرَهُ عَلَى رَعِيَّتِهِ فَضْلٌ نَالَهُ وَ لَا طَوْلٌ خُصَّ بِهِ وَ أَنْ يَزِيدَهُ مَا قَسَمَ اللهُ لَهُ مِنْ نِعَمِهِ دُنُوّاً مِنْ عِبَادِهِ وَ عَطْفاً عَلَى إِخْوَانِه‏». (نامه 50)بر والى است كه اگر به زيادتى رسيد، يا نعمتى مخصوص وى گرديد، موجب دگرگونى او نشود، و آنچه خدا از نعمت خويش نصيبش كرده، بر نزديكى وى به بندگان خدا و مهربانى او به برادرانش بيفزايد.

منبع: ارباب امانت (اخلاق ادارى در نهج البلاغه)، مصطفى دلشاد تهرانى
پرتال اهل البیت