واژه اثنی عشر  در فرهنگ غدیر

واژه اثنی عشر در فرهنگ غدیر


فرهنگ واژگان فارسی به فارسی اثنا عشری (صفت ) منسوب به اثنا عشر شیع. دوازده امامی .

  •  (ائمه اثني عشر (دوازده امام
  • پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) ائمه اثنى عشر را با این خصوصیات معرفى کرد:
  • همواره اسلام تا دوازده خلیفه عزیز است.
  • اسلام همواره عزیز و سربلند است تا دوازده خلیفه
  •  دین پیوسته برپاست تا قیامت برپا شود، یا دوازده خلیفه بر آنان حکومت کنند
  •  پیوسته دین بر مخالفان پیروز است، تا آن که دوازده خلیفه از امتم بگذرند
  • پیوسته این امر صالح است، تا دوازده امیر
  • مردم همواره در خیرند، تا دوازده خلیفه.
شارحان احادیث، در این که این امامان چه کسانى اند اختلاف دارند و سخنانشان هرگز قانع کننده و سیراب کننده عطش نیست، مگر آن چه که قندوزى از برخى محققان نقل کرده است که گفته است:
«احادیثى که دلالت بر آن دارد که خلفاى پس از پیامبر دوازده نفرند، از راه هاى فراوان نقل شده و مشهور است. با تشریح زمان و شناساندن موقعیت معلوم مى شود که مقصود رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از این سخن، دوازده امام از اهل بیت و عترت اوست، چون این احادیث را نمى توان بر خلفاى پس از پیامبر از صحابه حمل کرد، زیرا کمتر از دوازده نفرند. بر حکام اموى هم نمى توان حمل کرد، چون هم تعدادشان بیش از دوازده نفر است، هم جز عمر بن عبدالعزیز، همه اهل ستم بودند، هم از غیر بنى هاشم بودند و پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرموده که همه از بنى هاشم اند (در روایت عبدالملک از جابر) و در گفتن این نکته که صداى خویش را آهسته فرمود این روایت را ترجیح مى دهد، زیرا آنان خلافت بنى هاشم را خوش نداشتند. همچنین نمى توان بر خلفاى بنى عباس حمل کرد، چون هم تعدادشان بیش از آن عدد است، هم قول خداى سبحان را که اجر رسالت را مودّت خویشاوندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) قرار داده است و هم حدیث کساء را، کمتر مراعات کردند.
 پس ناچار باید بر امامان دوازده گانه از اهل بیت و عترت او حمل شود، چون آنان داناترین اهل زمان خویش بودند و از همه بزرگوارتر، پرهیزکارتر، با تقواتر، با شرافت تر و از نظر حسب و نسب از همه برتر و نزد خدا از همه گرامى تر بودند و علوم آنان از طریق پدرانشان به جدشان پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) وصل بود و با وراثت، علم لدنى داشتند. دانشمندان و پژوهشگران و اهل کشف و توفیق، آنان را این گونه معرّفى کرده اند. مؤید این نکته که مقصود پیامبر از دوازده نفر، امامان دوازده گانه از اهل بیت اویند، حدیث ثقلین و احادیث فراوان دیگرى است که در این کتاب و جز آن آمده است. اما این سخن پیامبر(صلى الله علیه وآله) که در روایت جابر است، «امت بر آنان اجتماع مى کنند» مقصود آن است که وقتى قائم آنان حضرت مهدى(علیه السلام) ظهور کند، همه امت در اقرار به امامت همه آنان هم سخن خواهند شد.»(ینابیع المودّة: ص446، چاپ استانبول 1301 هـ)
خصوصیات یاد شده در روایات، در میان امت اسلامى جز در ائمه دوازده گانه که نزد شیعه و سنى معروفند، یافت نمى شود، به ویژه آن چه دلالت مى کند که وجود امامان تا پایان روزگار باقى است و روشن است که آخرین امام، مهدى منتظر(علیه السلام) است که ظهور او از نشانه هاى قیامت به شمار مى رود.
اگر بر این روایات، روایات بسیار دیگرى را بیفزاییم که در باره امامان دوازده گانه است، انسان یقین مى کند که مراد، جز آن نیست که هر کس، چه دوست و چه دشمن و چه دور و چه نزدیک، بر فضیلت، ورع، تقوا، دانش، آگاهى، حلم، صبر، درایت و کفایت آنان اعتراف دارند، و آنان به ترتیب زیرند:
على بن ابى طالب(علیه السلام)، حسن بن على(علیه السلام)، حسین بن على(علیه السلام)، على بن الحسین(علیه السلام)، محمد بن على، جعفر بن محمد(علیه السلام)، موسى بن جعفر(علیه السلام)، على بن موسى(علیه السلام)، محمد بن (علیه السلام)، بن محمد(علیه السلام)، حسن بن على(علیه السلام) و محمد بن حسن العسکرى مهدى منتظر(علیه السلام)، که خداوند با وجود او جهان را پر از عدل و داد مى کند، پس از آن که پر از ظلم و ستم شده باشد.(2) درود خدا و تحیات و سلام او بر همه آنان باد.( سیماى عقاید شیعه، ص 206)
احادیث دوازده امام و خلیفه بعد از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را اهل سنت در صحاح و مسانید با سندهاى صحیح از جابر بن سمره و دیگران نقل کرده اند. این احادیث به حدّى مورد توجّه فرقه هاى اسلامى قرار گرفته که جاى هیچ شک و شبهه اى را در آن ها باقى نگذارده است. اینک به برخى از آن ها اشاره مى کنیم:
  •  بخارى به سند خود از جابر بن سمره نقل کرده که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود:
    «یکون اثناعشر امیراً. فقال کلمة لم اسمعها فقال ابى: انّه قال: کلّهم من قریش»; «دوازده امیر خواهد بود. آن گاه سخنى گفت که من آن را نشنیدم. پدرم گفت: پیامبر فرمود: همه آنان از قریشند».1
  •  مسلم به سندش از جابر بن سمره نقل کرده که گفت: با پدرم بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد شدیم، شنیدیم که مى گوید:
    «انّ هذا الامر لا ینقضى حتى یمضى فیهم اثناعشر خلیفة: قال: ثم تکلم بکلام خفى علىّ قال: فقلت لأبى ما قال؟ قال: کلّهم من قریش»; «این امر منقضى نمى شود تا آن که دوازده خلیفه در میان آنان بگذرد. آن گاه تکلّم به کلامى نمود که بر من مخفى گشت، از پدرم سؤال کردم: رسول خدا چه گفت: پدرم در جواب گفت: همه آن ها از قریشند».2
  •  و نیز مسلم از جابر نقل کرده که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم که مى فرمود:
     «لایزال امر الناس ماضیاً ما ولیهم اثناعشر رجلا، ثمّ تکلم النبى(صلى الله علیه وآله) بکلمة خفیت علىّ فسألت ابى ماذا قال رسول الله؟ فقال: کلّهم من قریش»; «دائماً امر مردم گذرا است تا آن که دوازده مرد متولّى آنان گردند. آن گاه تکلم به کلمه اى کرد که بر من مخفى شد. از پدرم سؤال کردم که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)چه فرمود: گفت: همه آن ها از قریشند».3
  •  و نیز از جابر نقل مى کند که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم که فرمود:
    «لا یزال الاسلام عزیزاً إلى اثنى عشر خلیفة. ثم قال کلمة لم افهمها فقلت لأبى ما قال؟ فقال: کلّهم من قریش»; «همیشه اسلام عزیز است تا دوازده خلیفه بر آن ها حاکم شود. آن گاه کلمه اى گفت که من آن را نفهمیدم، به پدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: همه آن ها از قریشند».4

  •  و نیز از جابر نقل کرده که فرمود: من با پدرم خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) رسیدیم، شنیدم که مى فرماید:
    «لا یزال هذا الدین عزیزاً منیعاً إلى اثنى عشر خلیفة. فقال کلمة صمّنیها الناس فقلت لأبى ما قال؟ قال: کلّهم من قریش»; «همیشه این دین نفوذ ناپذیر و پابرجاست تا دوازده خلیفه بیاید. آن گاه سخنى گفت که مردم را با سر و صدا از گوش دادن به آن بازداشتند، به پدرم عرض کردم: حضرت چه فرمود؟ گفت: همه آنان از قریشند».5
  • سعد بن ابى وقّاص مى گوید: به جابر بن سمره نوشتم که خبر ده مرا به چیزى که از رسول خدا شنیده اى. برایم نوشت: در روز جمعه، شبى که اسلمى رجم شد، از رسول خدا شنیدم که فرمود:
    «لا یزال الدین قائماً حتى تقوم الساعة او یکون علیکم اثناعشر خلیفة کلّهم من قریش»; «همیشه دین قائم است تا قیام قیامت تا این که دوازده خلیفه بر شما حکومت کنند که همه آنان از قریشند».6
  •  طبرانى از جابر نقل کرده که گفت: با پدرم نزد پیامبر بودم که فرمود:
    «یکون لهذه الأمة اثناعشر قیّماً، لایضرّهم من خذلهم. ثمّ همس رسول الله بکلمة لم اسمعها فقلت لأبى: ما الکلمة الّتی همس بها النبىّ(صلى الله علیه وآله)؟ قال: کلّهم من قریش»; «براى دین امّت دوازده قیّم است، خذلان مردم به آن ها ضرر نمى رساند. آن گاه آهسته سخنى گفت که من آن را نشنیدم. به پدرم گفتم: این سخنى که پیامبر آهسته فرمود چه بود؟ گفت: همه آنان از قریشند».7
  • و نیز جابر نقل مى کند که پیامبر فرمود:
    «لا یزال هذا الأمر ظاهراً على من ناواه لا یضرّه مخالف ولا مفارق حتى یمضى من امّتى اثناعشر خلیفة من قریش»; «همیشه این دین نفوذناپذیر و پابرجا و غلبه کننده بر مخالفین خود است تا آن که دوازده حاکم مالک آن گردند. آن گاه مردم شلوغ کرده، سخن گفتند، لذا من نفهمیدم که بعد از «کلّهم» چه فرمود، از پدرم سؤال کردم، گفت: همه آنان از قریشند».8
  •  احمد بن حنبل نیز از جابر بن سمره نقل کرده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در خطبه اى که براى ما ایراد کرد، فرمود:
    «لا یزال هذا الأمر عزیزاً منیعاً ظاهراً على من ناواه حتى یملک اثناعشر کلّهم. قال: فلم افهم ما بعد قال. فقلت لأبى ما قال؟ قال: کلّهم من قریش»; «این دین دائماً نفوذناپذیر است تا دوازده خلیفه بیاید. آن گاه سخنى فرمود که من نفهمیدم و مردم با صداى بلند ضجّه زدند. به پدرم گفتم: حضرت چه فرمود؟ گفت: فرمود: «کُلّهم من قریش».9
  • در حدیثى دیگر جابر مى گوید: بعد از سخن پیامبر مردم تکبیر گفته و ضجّه زدند... .10
  •  و نیز از جابر نقل کرده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) براى ما در عرفات و بنابر نقلى دیگر در منا خطبه اى خواند، و فرمود:
     «لن یزال هذا الامر عزیزاً ظاهراً حتى یملک اثناعشر، کلّهم. ثم لغط القوم وتکلّموا فلم افهم قوله بعد (کلّهم). فقلت لأبى: یا ابتاه! ما بعد کلّهم؟ قال کلّهم من قریش»; «همیشه این امر نفوذ ناپذیر و غالب است تا آن که دوازده نفر حاکم شوند، همه آن ها در این هنگام سر و صدا کرده و هیاهو نمودند، لذا نفهمیدم که بعد از «کلّهم» چه فرمود: از پدرم پرسیدم که پیامبر چه فرمود؟ گفت: «کلّهم من قریش».11
  •  و نیز از پیامبر نقل کرده که فرمود:
    «لا یزال هذا الدین عزیزاً منیعاً... إلى اثنى عشر خلیفة. قال: فجعل الناس یقومون ویقعدون»; «این دین نفوذناپذیر و پابرجا است... تا دوازده خلیفه بیایند، آن گاه مردم شروع کردند به بلند شدن و نشستن».(12)(13)

پی نوشت ها

1. صحیح بخارى، ج 8، ص 127، کتب الأحکام، باب الاستخلاف، ح 7223. 2. صحیح مسلم، ج 6، ص 3; شرح صحیح مسلم، ج 12، ص 201. 3. صحیح مسلم، ج 6، ص 3; شرح صحیح مسلم، ج 12، ص 201. 4. صحیح مسلم، ج 6، ص 3. 5. صحیح مسلم، ج 6، ص 4. 6. صحیح مسلم، ج 6، ص 4. 7. المعجم الکبیر، ج 2، ص 196، ح 1794. 8. المعجم الکبیر، ج 2، ص 196، ح 1796. 9. مسند احمد، ج 5، ص 93، ح 20923. 10. مسند احمد، ج 5، ص 93، ح 20923. 11. مسند احمد، ج 5، ص 99. 12. مسند احمد، ج 5، ص 99. 13. على اصغر رضوانى، امام شناسى و پاسخ به شبهات(2)، ص 253..