واژه حجة الوداع در فرهنگ غدیر

واژه حجة الوداع در فرهنگ غدیر

حجة الوداع آخرین حج پیغمبر (ص) که در سنه دهم از هجرت انجام شد. حجة البلاغ آخرین حج پیغمبر (ص) که آنرا حجة الوداع و حجة السلام و حجة التمام نیز خوانند. حجة الکمال آخرین حج پیغمبر (ص) که حجة الوداع نیز گویند. حجة التمام آخرین حج پیغمبر (ص) حجة یک بارحج کردن, یک مرتبه حج گذاردن, سال, سال یاماه حجج جمع حجة


اهميت حجة الوداع

هجرت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و اله و سلم) و خروج آن حضرت از مكه معظمه نقطه عطفي در تاريخ اسلام به شمار مي آيد و بعد از اين هجرت، حضرت سه بار به مكه سفر كرده اند.
بار اول در سال هشتم پس از صلح حديبيه به عنوان عمره وارد مكه شدند و طبق قراردادي كه با مشركين بسته بودند فوراً بازگشتند.
بار دوم در سال نهم به عنوان فتح مكه وارد اين شهر شدند، و پس از پايان برنامه ها و برچيدن بساط كفر و شرك و بت پرستي به طائف رفتند و هنگام بازگشت به مكه آمده و عمره بجا آوردند و سپس به مدينه بازگشتند.
سومين و آخرين بار بعد از  هجرت كه پيامبر (صلي الله عليه و اله و سلم) وارد مكه شدند در سال دهم هجري به‌عنوان حجة الوداع بود كه حضرت براي اولين بار به طور رسمي اعلان حج دادند تا همه مردم در حد امكان حاضر شوند.
در اين سفر دو مقصد اساسي در نظربود، و آن عبارت بود از دو حكم مهم از قوانين اسلام كه هنوز براي مردم به طور كامل و رسمي تبيين نشده بود: يكي حج، و ديگري مسئله خلافت و ولايت و جانشيني بعد از پيامبر (صلي الله عليه و اله و سلم).


حجة الوداع و واقعۀ غدیر خم:

پیامبر اسلام (ص) در آخرین سال حیات خویش، اعلان عمومیِ حج دادند تا جمیع مسلمانان شبه جزیره به همراه آن حضرت اعمال حج را به جای آورند. هدف از فراخوان حجه الوداع، همان طور که اشاره شد تبیین دو قانون مهم اسلام بود که هنوز برای مسلمانان رسماً و به طور کامل بیان نشده بود؛ حج و امامت. علی (ع) نیز که برای دعوت اهل یمن به آن سرزمین رفته بود، در میان راه با دوازده هزار تن به رسول خدا (ص) ملحق گردید. بدین ترتیب یکصدو بیست هزار تن به سوی مکه حرکت کردند. پیامبر (ص) سه نام دیگر برای حجة الوداع برگزیدند: حجة البلاغ، حجة الکمال و حجة التّمام که اشاره به آیات مهمی از قرآن دارد که در پایان مراسم حج آن سال نازل گردید.
ایشان در روز دهم ذی الحجه، مردم را در منا گرد آورده و پس از یادآوری نعمت اسلام، تمامی خون های به ناحق ریخته شده در جاهلیت را عفو کرده و مردم را از اختلاف و شمشیر کشیدن به روی یکدیگر، پس از رحلت خود بر حذر داشتند. ایشان همچنین به مردم متذکّر شدند که:«من دو امر گرانسنگ در میان شما باقی می نهم؛ کتاب خدا و عترتم از اهل بیتم، اگر به آن دو تمسّک کنید هرگز گمراه نخواهید شد، و آن دو از هم جدا نمی شوند تا نزد حوض به من برسند».
روز سیزدهم نیز پیامبر (ص) مسلمانان را فراخواندند تا در مسجد خیف حضور یابند. در آن جمع نیز پیامبر (ص) با ایراد خطبه ای، موضوعات فوق را تکرار فرموده و از حاضران خواستند تا به غایبان اطلاع دهند. پیامبر (ص) پس از اتمام اعمال، از طریق منادی خود بلال، به همۀ مردم دستور دادند شهر مکه تخلیه نموده و با ایشان به سوی غدیر خم حرکت کنند.
نزدیک ظهر روز هجدهم ذی الحجه چون موکب رسول خدا (ص) به منطقۀ غدیرخم (محل جدا شدن راه شام و عراق و یمن و مدینه) كه در سه ميلى «جحفه‏» (1) قرار دارد نزدیک شد، پیغمبر (ص) به ناگاه مسیر خود را به سمت راست جاده تغییر داده و فرمودند: «ایها النّاس، اجیبوا داعیَ اللّه، أنَا رسول اللّه...ای مردم، دعوت کنندۀ خدا را اجابت کنید که من پیام آور خدایم». دستور توقف به همراهان داده شد و مهلت دادند تا جلورفتگان بازگشته و عقب افتادگان نیز برسند. در این فاصله، رسول خدا (ص) به اصحاب نزدیک خود؛ سلمان، ابوذر، مقداد و عمّار دستور دادند تا در محلّ پنج درخت کهنسال، سایبانی درست کرده و از سنگ و جهاز شتران منبری به ارتفاع قامت یک انسان آماده کنند. پس از اجتماع بزرگ مسلمانان، رسول خدا (ص) نمازهای ظهر و عصر را با هم اقامه کرده و همراه با علی بن ابی طالب (ع) بر فراز منبر ایستادند.
 كاروانيان از توقف ناگهانى و به ظاهر بى موقع پيامبر در اين منطقه بى آب، آن هم در نيمروزى گرم كه حرارت آفتاب بسيار سوزنده و زمين تفتيده بود، در شگفت ماندند. مردم با خودمى گفتند: فرمان بزرگى از جانب خدا رسيده است و در اهميت فرمان همين بس كه به پيامبر ماموريت داده است كه در اين وضع نامساعد همه را از حركت‏ باز دارد و فرمان خدا را ابلاغ كند.
فرمان خدا به رسول گرامى طى آيه زير نازل شد:
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ. (مائده:67)
«اى پيامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده است‏ به مردم برسان و اگر نرسانى رسالت‏ خداى را بجا نياورده‌‏اى؛ و خداوند تو را از گزند مردم حفظ مى ‏كند».
دقت در مضمون آيه ما را به نكات زير هدايت مى‏ كند:
اولا: فرمانى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) براى ابلاغ آن مامور شده بود آنچنان خطير و عظيم بود كه هرگاه پيامبر (بر فرض محال) در رساندن آن ترسى به خود راه مى‏ داد و آن را ابلاغ نمى‏ كرد رسالت الهى خود را انجام نداده بود، بلكه با انجام اين ماموريت رسالت وى تكميل مى‏ شد.
به عبارت ديگر، هرگز مقصود از ما انزل اليك مجموع آيات قرآن و دستورهاى اسلامى نيست. زيرا ناگفته پيداست كه هرگاه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مجموع دستورهاى الهى را ابلاغ نكند رسالت‏ خود را انجام نداده است و يك چنين امر بديهى نياز به نزول آيه ندارد.بلكه مقصود از آن، ابلاغ امر خاصى است كه ابلاغ آن مكمل رسالت‏ شمرده مى‏‌شود و تا ابلاغ نشود وظيفه ‏خطير رسالت رنگ كمال به خود نمى‏ گيرد. بنابراين، بايد مورد ماموريت‏ يكى از اصول مهم اسلامى باشد كه با ديگر اصول و فروع اسلامى پيوستگى داشته پس از يگانگى خدا و رسالت پيامبر مهمترين مسئله شمرده شود.
ثانيا: از نظر محاسبات اجتماعى، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) احتمال مى‏‌داد كه در طريق انجام اين ماموريت ممكن است از جانب مردم آسيبى به او برسد و خداوند براى تقويت اراده او مى‏ فرمايد: و الله يعصمك من الناس، اكنون بايد ديد از ميان احتمالاتى كه مفسران اسلامى در تعيين موضوع ماموريت داده‏‌اند كدام به مضمون آيه نزديكتر است.
محدثان شيعه و همچنين سى تن از محدثان بزرگ اهل تسنن (2) برآنند كه آيه در غدير خم نازل شده است و طى آن خدا به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ماموريت داده كه حضرت على (عليه السلام) را به عنوان «مولاى مؤمنان‏» معرفى كند.
ولايت و جانشينى امام پس از پيامبر از موضوعات خطير و پر اهميتى بود كه جا داشت ابلاغ آن مكمل رسالت‏ باشد و خوددارى از بيان آن، مايه نقص در امر رسالت‏ شمرده شود.
همچنين جا داشت كه پيامبر گرامى، از نظر محاسبات اجتماعى وسياسى، به خود خوف و رعبى راه دهد، زيرا وصايت و جانشينى شخصى مانند حضرت على‏ (عليه السلام) كه بيش از سى وسه سال از عمر او نگذشته بود بر گروهى كه از نظر سن و سال از او به مراتب بالاتر بودند، بسيار گران بود. (3) گذشته از اين، خون بسيارى از بستگان همين افراد كه دور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را گرفته بودند در صحنه‏ هاى نبرد به دست‏ حضرت على (عليه السلام) ريخته شده بود و حكومت چنين فردى بر مردمى كينه توز بسيار سخت‏ خواهد بود.
به علاوه، حضرت على (عليه السلام) پسر عمو و داماد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بود و تعيين چنين فردى براى خلافت در نظر افراد كوته بين به يك نوع تعصب فاميلى حمل مى‏ شده است.
ولى به رغم اين زمينه‏ هاى نامساعد، اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفت كه پايدارى نهضت را با نصب حضرت على -عليه السلام تضمين كند و رسالت جهانى پيامبر خويش را با تعيين رهبر و راهنماى پس از او تكميل سازد.



اكنون شرح واقعه غدير را پى مى ‏گيريم:
آفتاب داغ نيمروز هجدهم ماه ذى الحجه بر سرزمين غدير خم به شدت مى ‏تابيد و گروه انبوهى كه تاريخ تعداد آنها را از هفتاد هزار تا صد و بيست هزار ضبط كرده است در آن محل به فرمان پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرود آمده بودند و در انتظار حادثه تاريخى آن روز به سر مى‏بردند، در حالى كه از شدت گرما رداها را به دو نيم كرده، نيمى بر سر و نيم ديگر را زير پا انداخته بودند.
در آن لحظات حساس، طنين اذان ظهر سراسر بيابان را فرا گرفت و نداى تكبير مؤذن بلند شد. مردم خود را براى اداى نماز ظهر آماده كردند و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نماز ظهر را با آن اجتماع پرشكوه، كه سرزمين غدير نظير آن را هرگز به خاطر نداشت، بجا آورد و سپس به ميان جميعت آمد و بر منبر بلندى كه از جهاز شتران ترتيب يافته بود قرار گرفت و با صداى بلند خطبه اى به شرح زير ايراد كرد:
ستايش از آن خداست، از او يارى مى‏خواهيم و به او ايمان داريم و بر او توكل مى‏كنيم و از شر نفسهاى خويش و بدى كردارهايمان به خدايى پناه مى‏ بريم كه جز او براى گمراهان هادى و راهنمايى نيست؛ خدايى كه هركس را هدايت كرد براى او گمراه كننده اى نيست. گواهى مى ‏دهيم كه خدايى جز او نيست و محمد بنده خدا و فرستاده اوست.
هان اى مردم، نزديك است كه من دعوت حق را لبيك گويم و از ميان شما بروم. و من مسئولم و شما نيز مسئول هستيد. در باره من چه فكر مى‏ كنيد؟
ياران پيامبر گفتند: گواهى مى‏دهيم كه تو آيين خدا را تبليغ كردى و نسبت ‏به ما خيرخواهى و نصيحت كردى و در اين راه بسيار كوشيدى خداوند به تو پاداش نيك بدهد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) وقتى مجدداً آرامش بر جمعيت‏ حكمفرما شد، فرمود:
آيا شما گواهى نمى‏‌دهيد كه جز خدا، خدايى نيست و محمد بنده خدا و پيامبر اوست؟ بهشت و دوزخ و مرگ حق است و روز رستاخيز بدون شك فرا خواهد رسيد و خداوند كسانى را كه در خاك پنهان شده‏ اند زنده خواهد كرد؟
ياران پيامبر گفتند: آرى، آرى، گواهى مى دهيم.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ادامه داد:
من در ميان شما دو چيز گرانبها به يادگار مى‏‌گذارم; چگونه با آنها معامله خواهيد كرد؟ ناشناسى پرسيد: مقصود از اين دو چيز گرانبها چيست؟
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
ثقل اكبر كتاب خداست كه يك طرف آن در دست‏ خدا و طرف ديگرش در دست‏ شماست. به كتاب او چنگ بزنيد تا گمراه نشويد. و ثقل اصغر عترت و اهل‌بيت من است. خدايم به من خبر داده كه دو يادگار من تا روز رستاخيز از هم جدا نمى ‏شوند.
هان اى مردم، بركتاب خدا و عترت من پيشى نگيريد و از آن دو عقب نمانيد تا نابود نشويد.
در اين موقع پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) دست‏ حضرت على -عليه السلام را گرفت و بالا برد، تا جايى كه سفيدى زير بغل او بر همه مردم نمايان شد و همه حضرت على -عليه السلام را در كنار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ديدند و او را به خوبى شناختند و دريافتند كه مقصود از اين اجتماع مسئله اى است كه مربوط به حضرت على -عليه السلام است و همگى با ولع خاصى آماده شدند كه به سخنان پيامبر ص(صلى الله عليه و آله و سلم) گوش فرا دهند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
هان اى مردم، سزاوارترين فرد بر مؤمنان از خود آنان كيست؟
ياران پيامبر پاسخ دادند: خداوند و پيامبر او بهتر مى ‏دانند.
پيامبر  (صلى الله عليه و آله و سلم) ادامه داد:
خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان اولى و سزاوارترم. هان اى مردم، «هر كس كه من مولا و رهبر او هستم، على هم مولا و رهبر اوست‏».
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) اين جمله آخر را سه بار تكرار كرد (4)
و سپس ادامه داد:پروردگارا، دوست‏ بدار كسى را كه على را دوست ‏بدارد و دشمن بدار كسى را كه على را دشمن بدارد.خدايا، ياران على را يارى كن و دشمنان او را خوار و ذليل گردان. پروردگارا، على را محور حق قرار ده.سپس افزود:
لازم است‏ حاضران به غايبان خبر دهند و ديگران را از اين امر مطلع كنند.
هنوز اجتماع با شكوه به حال خود باقى بود كه فرشته وحى فرود آمد و به پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) بشارت داد كه خداوند امروز دين خود را تكميل كرد و نعمت‏ خويش را بر مؤمنان به تمامه ارزانى داشت. (5)
در اين لحظه، صداى تكبير پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بلند شد و فرمود:
خدا را سپاسگزارم كه دين خود را كامل كرد و نعمت ‏خود را به پايان رسانيد و از رسالت من و ولايت على پس از من خشنود شد.
پيامبر از جايگاه خود فرود آمد و ياران او، دسته دسته، به حضرت على -عليه السلام تبريك مى ‏گفتند و او را مولاى خود و مولاى هر مرد و زن مؤمنى مى ‏خواندند. در اين موقع حسان بن ثابت، شاعر رسول خدا، برخاست و اين واقعه بزرگ تاريخى را در قالب شعرى با شكوه ريخت و به آن رنگ جاودانى بخشيد. از چكامه معروف او فقط به ترجمه دو بيت مى پردازيم:
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به حضرت على (علیه السلام) فرمود: برخيز كه من تو را به پيشوايى مردم و راهنمايى آنان پس از خود برگزيدم.هر كس كه من مولاى او هستم، على نيز مولاى او است. مردم! بر شما لازم است از پيروان راستين و دوستداران واقعى على باشيد. (6)

پى ‏نوشت:

1- جحفه در چند ميلى‏«رابغ‏» بر سر راه مدينه واقع است و يكى ازميقاتهاى حجاج است.
2- مرحوم علامه امينى نام و خصوصيات اين سى تن را در اثر نفيس خود «الغدير» (ج‏1، ص‏196 تا209) به طور مبسوط بيان كرده است. كه در ميان آنان نام افرادى مانند طبرى، ابو نعيم اصفهانى، ابن عساكر، ابو اسحاق حموينى، جلال الدين سيوطى به چشم مى‌‏خورد و از ميان صحابه پيامبر از ابن عباس و ابو سعيد خدرى و براء بن عازب نام برده شده است.
3- خصوصا بر اعرابى كه همواره مناصب مهم را شايسته پيران قبايل مى‌‏دانستند و براى جوانان، به بهانه اينكه بى تجربه‏‌اند، وقعى قائل نبودند. لذا هنگامى كه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) عتاب بن اسيد را به فرماندارى مكه و اسامة بن زيد را به فرماندهى سپاه عازم به تبوك منصوب كرد، از طرف جمعى از اصحاب و پيروان خود مورد اعتراض قرار گرفت.
4- بنا به نقل احمد بن حنبل در مسند او، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) اين جمله را چهار بار تكرار كرد.
5- اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا .(سوره مائده، آيه‏3).
6- فقال له قم يا علي فانني فمن كنت مولاه فهذا وليه رضيتك من بعدي اماما و هاديا فكونوا له اتباع صدق مواليا