بحث در معنای کلمه مولی

بحث در معنای کلمه مولی

خطبه ي غدير منشور دائمي اسلام تلقي مي شود و داراي محتوايي فراگير نسبت به همه ي جوانب اسلام بصورت کلي است. ولي بحثهاي علمي در متن حديثِ غدير عموماً در کلمه ي «مولي» و معاني عرفي و لغوي آن مرتکز است اين بدانجهت است که قطب اصلي حديث جمله ي «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ»- که در حساسترين موقعيت خطبه ادا شده است- و هرگاه بصورت اختصار به حديث غدير اشاره شود همين جمله مد نظر قرار مي گيرد، و راويان و محدثين نيز در هنگام اختصار به همين جمله اکتفا نموده و قرائن همراه آن را حذف کرده اند.
نکته ي قابل توجه در اين مقطع آن است که با توجه به متن خطبه ي مفصل و دقت در ساير مطالبي که پيامبر صلي اللَّه عليه و آله در خطبه ي خود فرموده اند، معناي «مولي» و مراد از «ولايت»، هم براي مخاطبين در غدير بسيار واضح و روشن بوده، و هم براي هر مُنصفي که متن را مطالعه کند و شرايط خطبه را بطور کامل در نظر بگيرد واضح تر از آن خواهد بود که جاي بحث و احتجاج باشد.
بکار گرفتن کلمه «مولي» براي آن است که هيچ لفظي از قبيل «امامت»، «خلافت»، «وصايت» و امثال اينها، نمي تواند حامل معناي دقيقي باشد که فوق همه ي معاني الفاظ مذکور است.
پيامبر صلي اللَّه عليه و آله نمي خواهد فقط امامت يا خلافت يا وصايت حضرت را بيان کند، بلکه مي خواهد اولي به نفس بودن و صاحب اختيار تام بر جان و مال و عرض و دين مردم بودن و بعبارت واضحتر «ولايت مطلقه ي الهيه» را که به معناي نيابت تامه از طرف پروردگار است بيان کند، و هيچ لفظي فصيح تر و گوياتر از «مولي» براي رساندن اين منظور پيدا نمي شود.
دشمنان غدير هم اگر کلمه ي ديگري در اينجا بکار رفته بود خيلي آسانتر آن را مي پذيرفتند و يا در مقام رد آن چنين تلاش نمي کردند، و اگر بنا به تعدد معاني بود در الفاظ ديگر بسيار آسانتر بود. آنان با تشکيک در معناي اين کلمه مي خواهند آن را از محتواي مهم و کارساز عقيدتي و اجتماعي آن جدا کنند و آن را در حد بيان يک موضوع عاطفي و اخلاقي پايين بياورند. آنان از معناي وسيع «اولي به نفس» وحشت دارند و معناي آن را خوب مي فهمند که اينچنين به مبارزه اش برخاسته اند. ما هم بايد بر سر همين معني پافشاري کنيم، و از خدا و رسول تشکر کنيم که با بکار بردن چنين کلمه اي در ترکيب خاص جمله، بنيادي محکم در فرهنگ اعتقادي ما بر جاي گذاشته اند که از آن نتايج زير گرفته مي شود:
امامت و ولايت دوازده امام معصوم عليهم السلام بلافاصله پس از رحلت پيامبر صلي اللَّه عليه و آله.
اطلاق و عموميت ولايت و اختيار ايشان بر همه ي انسانها و در همه ي زمانها و مکانها و در هر شرايطي.
استناد ولايت ايشان به امضاي پروردگار و اينکه امامت يک منصب الهي است.
عصمت صاحبان ولايت به امضاي خدا و رسول.
تعهد مردم در مقابل ولايت ائمه عليهم السلام دقيقاً مانند تعهدشان در مقابل ولايت پيامبر صلي اللَّه عليه و آله.
از همه مهمتر اينکه لازمه ي اثبات چنين محتواي بلندي، عدم مشروعيت هر ولايتي بدون اذن پروردگار و با انتخاب غير خداوند است که خط بطلان بر هر دين و مذهبي مي کشد که غير از ولايت اهل بيت عليهم السلام را پذيرفته باشند.

منشا بحث در کلمه ‹‹مولي››

بحث درباره ي معناي کلمه ي مولي از آنجا شروع شده که اکثر راويانِ مخالفِ شيعه، فقط همين يک فقره از حديث را نقل کرده اند، و متکلمين آنها براي دفاع از خود همه ي قرائن و مطالب تاريخ را رها کرده اند و از همه ي خطبه کلمه ي «مولي» را انتخاب کرده اند و به بحث درباره ي معناي لغوي و عرفي آن پرداخته اند. طبيعي است که در مقابل آنان علماي شيعه هم بر سر همين موضوع بحث نموده و به آنان جواب لازم را داده اند و بطور ناخواسته همه ي جوانب سخن بر سر همين يک کلمه مرتکز شده است.
در کتاب «عوالم العلوم»: ج 3/15 ص 331 بحث مفصلي درباره ي معناي مولي آورده، و در ص 589 تعدادي از کتب تفسير عامه را ذکر کرده که کلمه ي «مولي را به معناي اولي» دانسته اند. همچنين در ص 59 فهرستي از راويان حديث و شعرا و اهل لغت که معني «اولي» را معناي ا صلي کلمه دانسته اند آورده، که ذيلاً نام آنان ذکر مي شود:
محمد بن سائب کلبي م 146، سعيد بن اوس انصاري لغوي م 215، معمر بن مثني نحوي م 209، ابوالحسن اخفش نحوي م 215، احمد بن يحيي ثعلب م 291، ابوالعباس مبرّد نحوي م 286، ابواسحاق زجاج لغوي نحوي م 311، ابوبکر ابن انباري م 328، سجستاني عزيزي م 330، ابوالحسن رماني م 384، ابونصر فارابي م 393، ابواسحاق ثعلبي م 427، ابوالحسن واحدي م 468، ابوالحجاج شمنتري م 476، قاضي زوزني م 486، ابو زکريا شيباني م 502، حسين فرّاء بغوي م 510، جاراللَّه زمخشري م 538، ابن جوزي بغدادي م 597، نظام الدين قمي م 728، سبط ابن جوزي م 654، قاضي بيضاوي م 685، ابن سمين حلبي م 756، تاج الدين خجندي نحوي م 700، عبداللَّه نسفي م 710، ابن صباغ مالکي 755، واعظ کاشفي م 910، ابوالسعود مفسّر م 982، شهاب الدين خفاجي م 1069، ابن حجر عسقلاني، فخر رازي، ابن کثير دمشقي، ابن ادريس شافعي، جلال الدين سيوطي، بدرالدين عيني.

بيان معني «مولي» در خود خطبه غدير

اگر در سراسر خطبه ي غدير دقت کنيم خواهيم ديد که اکثر مطالب آن تفسير و توضيحي براي روشن کردن کامل معني «مولي» و مصداق آن، و ارزش الهي «ولايت››در اجتماع و ارتباط آن با توحيد و نبوت و وحي است.
بنابراين در حاليکه خود پيامبر صلي اللَّه عليه و آله مقصود و مراد از «مولي» را روشن کرده، و همه ي حاضرين در غدير- که شاعر بزرگ عرب حسان هم در ميان آنان بوده- معناي صاحب اختياري را از آن فهميدند و بر سر همين بيعت نمودند، معني ندارد براي فهميدن منظور آنحضرت به لغت ها و لغت نامه ها و معاني عرفي اين کلمه مراجعه کنيم، چه آنها با تفسير خودِ حضرت مطابق باشد و چه نباشد!

کلمه مبهم در شرائط حساس

مسلم است که مقصد ا صلي از اجتماع و سخنراني غدير بيان مسئله ي ولايت بوده است، و اين در حالي بوده که مردم اجمالاً مطالبي در اين باره از خود آنحضرت شنيده بودند. با توجه به اين نکات معلوم است که اجتماع عظيم غدير براي رفع هرگونه ابهام باقيمانده در مسئله ي ولايت و معناي مولا است. بنابر اين بسيار خنده آور خواهد بود که در چنان جمعي و در آن شرايط حساس، درباره ي ‹‹مولي» مطالبي گفته شود که نه تنها موضوع را روشن نکند بلکه ابهام را بيشتر نمايد و احتياج به کتابهاي لغت و امثال آن براي رفع ابهام باشد، بطوري که هر عاقلي قضاوت کند که اگر آن اجتماع نبود ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام بسيار واضح تر بود، و اصلاً چه نيازي به تشکيل اين مجلس بزرگ بود!!؟

مجلس عظيم: آغاز ابهامي بزرگ

آيه ي «و ان لم تفعل فما بلغت رسالته» در اجتماعي که براي بيان مسئله ي ولايت بوده نازل شده است. اگر بنا باشد همان مجلس آغاز ابهامي بزرگ در مسئله باشد، مصداق انجام ندادن فرمان الهي و شانه خالي کردن از آن مي شود. يعني اگر ابلاغ پيامي به اين صورت تحقق يابد که مفهوم آن با گذشت چهارده قرن روشن نيست، پس در واقع ابلاغي نشده است.

کلامي مبهم از فصيح ترين مردم

پيامبراکرم صلي اللَّه عليه و آله که فصيح ترين مردم در سخن گفتن بودند، آن هم در مهم ترين سخنراني خود در طول حيات، اگر بنا باشد مطلبي گفته باشند که مسلمانان فقط در فهم معناي تحت اللفظي آن پس از هزار و چهارصد سال بحث هنوز به نتيجه ي روشني نرسيده باشند، اين برخلاف فصاحت است و هيچ پيامبري پيام الهي را چنين نرسانده است.

ابهام کلمه «مولي» فقط در غدير

جا دارد کسي بپرسد: چطور وقتي همين غاصبين خلافت- در حالي که خود حقي نداشتند- خليفه ي بعد از خود را هم تعيين مي کردند و کلمه «ولي» را بکار مي بردند هيچکس نگفت: «اين کلمه هفتاد معني دارد»؟ چطور وقتي ابوبکر درباره ي عمر نوشت: «ولَّيْتُکم بعدي عمر بن الخطاب» ابهامي درباره ي معناي ولايت نبود، و فقط در کلام پيامبر صلي اللَّه عليه و آله در غدير اين بحثها پيش آمد!!!
پيداست که مسئله بر سر معناي لغوي و ابهام کلمه نيست، بلکه وزنه ي غدير بقدري سنگين و کامل عيار است که دشمن را به اين تلاشهاي مذبوحانه واداشته است؟

تواتر در حديث مبهم

همچنين جا دارد سؤال شود: حديث غدير که به اقرار عامه و خاصه متواتر است و کمتر حديثي داريم که در طول چهارده قرن اين همه روايت کننده داشته باشد، اگر معناي آن بقدري مبهم است که هنوز کسي معناي واقعي آن را نيافته و بين چندين احتمال نامتناسب مانده، چه داعي بر نقل آن بوده و اين راويان بزرگ که بسياري از آنان از علما و مؤلفين بوده اند چه داعي در نقل داشته اند؟! حديث مبهم که نقل کردن ندارد! حديث مبهم که احتياج به جمع آوري اسناد بيشتر ندارد! پس بايد گفت: بخاطر معناي مهمي که از «مولي» براي همه واضح بوده اين همه بدان اهتمام ورزيده اند.

جسارت بخاطر کلمه «مولي››

جا دارد کسي بگويد: اينکه ابوبکر و عمر و حارث فهري و چند نفر ديگر از پيامبر صلي اللَّه عليه و آله پرسيدند: «آيا اين مسئله از جانب خدا است يا از جانب تو است»؟ بخاطر همين بود که معناي بسيار سنگيني را از کلمه ي «مولي››دريافتند که همان صاحب اختياري بود و براي زير سؤال بردن آن حاضر به جسارت نسبت به ساحت مقدس آنحضرت شدند، و الاّ همه مي دانند که تمام گفته هاي پيامبر صلي اللَّه عليه و آله طبق آيه ي «و ما ينطق عن الهوي» چيزي جز وحي و کلام خداوند نيست.

دقتهاي علمي در واضح بودن معناي کلمه مولي

در طول چهارده قرن دقتهاي علمي اهل حديث و تحليل گران تاريخ و خبرگان ادب، بيش از دوازده قرينه ي مهم در کنار جمله ي «من کنت مولاه...» نشان داده است که مبيِّن معناي «مولي» است، و هر يک به تنهايي براي اثبات آن کافي است. جا دارد بطور فهرستوار آنها را ذکر کنيم:
قرينه ي اول
در آغاز خطبه، پيامبر صلي اللَّه عليه و آله «اولي بنفس بودن» خداوند و بعد خود را مطرح کردند و سپس همان کلمه را درباره ي اميرالمؤمنين عليه السلام بکار بردند؛ و اين در حالي است که معناي ولايت مطلقه ي آنحضرت بر کسي پوشيده نيست.
قرينه ي دوم
آيه ي «يا ايها الرسول...» که در نهايت مي فرمايد: «و ان لم تفعل فمابلغت رسالته» درباره ي هيچيک از احکام الهي نازل نشده و پيداست که بايد بالاترين مسائل اسلام باشد که چنين پيامدي برايش در نظر گرفته شده است.
قرينه ي سوم
متوقف کردن مردم در بيابان، آن هم به مدت سه روز و اجراي برنامه اي حساب شده و منظم و سخنراني استثنايي از نظر طول خطبه و ترتيب مطالب آن و ساير برنامه هايي که بعنوان يک اجتماع سه روزه در عمر پيامبر صلي اللَّه عليه و آله بلکه در سراسر تاريخ اسلام استثنايي است؛ از قوي ترين ادله بر معناي مهم مولي است.
قرينه ي چهارم
اشاره ي پيامبر صلي اللَّه عليه و آله به اينکه عمر من به پايان رسيده و از ميان شما مي روم. پس بايد معناي مولي در رابطه با ايام بعد از رحلت حضرت باشد که همان امامت و وصايت است.
قرينه ي پنجم
در چندين مورد خدا را بر اين ابلاغ شاهد گرفتند که در هيچيک از احکام الهي چنين نکردند. پيرو آن چندين بار از مردم خواستند که «حاضران به غائبان اطلاع دهند» که اين را هم در هيچيک از احکام الهي انجام ندادند.
قرينه ي ششم
تصريح حضرت به ترس از تکذيب مردم در حاليکه درباره ي هيچيک از احکام الهي چنين ترسي نبود. معلوم است که تعيين جانشين همان موقعيت حساس در قلوب مردم است که به آساني نمي پذيرند.
قرينه ي هفتم
آيه ‹‹اليوم اکملت لکم» نيز مانند آيه ي فوق درباره ي هيچيک از احکام الهي نازل نشده، و لزوماً بايد مهمترين احکام اسلام باشد که کمال دين با آن باشد.
قرينه ي هشتم
مسئله ي بيعت که در اثناء خطبه مطرح شد و بصورت لساني و بعد از خطبه با دست انجام شد، بعنوان قبول امارت و ولايت مي تواند باشد نه معناي ديگر.
قرينه ي نهم
بيعت و تبريک حاضرين غدير و گفتگوهايي که دوست و دشمن در غدير داشته اند معلوم مي کند که از اين جمله معناي ولايت و امارت را فهميده اند و پيامبر صلي اللَّه عليه و آله برداشتِ آنان را رد نکردند و يا اصلاحي نسبت به آن نداشتند.
قرينه ي دهم
اشعاري که حسان بن ثابت سروده بود و مورد تأييد پيامبر صلي اللَّه عليه و آله قرار گرفت، دليل قاطعي بر اين است که او هم از مولي معناي «اولي بنفس» را فهميده است. او چون اهل ادب و شاعر بزرگ عرب است از نظر لغوي بر هر لغت ديگري ترجيح دارد، زيرا لغتنامه ها فقط معناي کلمه را مي گويند ولي تبادر در مورد معين بر عهده ي حاضرين آن ماجراست. از الطاف خدا بوده که شاعري زبردست و لغت شناس در غدير حاضر بوده و در همانجا تبادر ذهني خود را صراحتاً اعلام کرده و حتي آن را به صورت شعر درآورده که اثري ماندگار و سندي محکم باشد.
قرينه ي يازدهم
داستان حارث فهري نوعي مباهله در مورد مردّدين در معناي «مولي» بود. او صريحاً سؤال خود را بر اين متمرکز کرد که آيا منظور از «مولي» اين است که علي بن ابي طالب صاحب اختيار ما خواهد بود؟ در اين مباهله خداوند فوراً حق را نشان داد و عذابي بر سر حارث فرستاد و او را هلاک کرد تا معناي «مولي» به معناي «اولي بنفس» ثابت شود.
قرينه ي دوازدهم
عمر در غدير جمله ي «اصبحت مولاي و مولي کل مؤمن و مؤمنة» را بکار برد که مي توان ادعا کرد اقرار دشمن بر مدعاي خصم از اين زيباتر نمي شود. بکار گرفتن کلمه «اصبحت» اشاره به اتفاق تازه است که پيش آمده و کلمه ي «کل» اشاره به ولايت مطلقه است، و اين اقرار نشانه ي تبادري است که حتي دشمن آن را پذيرفته است.
قرينه ي سيزدهم
دستور ‹‹سلام بعنوان اميرالمؤمنين» در پيشگاه علي بن ابي طالب عليه السلام که هم معناي امارت را براي مولي مي رساند و هم اقرار عملي به آن است.

اطاعت در آنچه دوست داريد يا نداريد

از پيامبر صلي اللَّه عليه و آله پرسيدند: اين ولايت که شما در آن از خود ما بر ما مقدم هستيد، چيست؟ فرمود: گوش جان سپردن و اطاعت در همه ي موارد: آنچه دوست بداريد و آنچه شما را خوش نيايد.

نمونه اي براي ولايت علي

سلمان در غدير خم از پيامبر صلي اللَّه عليه و آله پرسيد: ولايت علي همانند کدام ولايت است؟ حضرت فرمود: ولايت او همچون ولايت من است، هرکس که من نسبت به او از خودش بيشتر اختيار دارم علي هم نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است.

ولايت يعني امامت

از امام زين العابدين عليه السلام پرسيدند: معناي کلام پيامبر صلي اللَّه عليه و آله چيست که فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ››فرمود: «به مردم خبر داد که علي عليه السلام امام بعد از اوست.››

با امر او ايشان را اختياري نيست

از امام صادق عليه السلام پرسيدند: منظور پيامبر صلي اللَّه عليه و آله از کلامي که در روز غدير درباره ي علي عليه السلام فرموده: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ... » چيست؟ حضرت فرمود: بخدا قسم همين سؤال را از خود پيامبر صلي اللَّه عليه و آله نيز پرسيدند. آنحضرت در پاسخ فرمودند: خداوند مولاي من است و بر من از خودم بيشتر اختيار دارد و با امر او مرا امري و اختياري نيست. و من مولاي مؤمنان هستم و نسبت به آنان از خودشان بيشتر اختيار دارم و با امر من ايشان را امري و اختياري نيست. و هر کس من صاحب اختيار او هستم و با امر من او را اختياري نيست علي بن ابي طالب مولاي اوست و بر او از خودش بيشتر اختيار دارد و با امر او برايش امري و اختياري نيست.