شعر معاویة الحال لاتجهل
کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امام علی (ع)
کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمومنین امام علی(ع) در روزهای چهارشنبه25 دیماه (افتتاحیه کنگره در دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان) و اختتامیه کنگره 26 دی 1398 در موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت (ع) برگزار گردید. دبیر خانه کنگره از تاریخ دهم خرداد الی 30 آبانماه شروع به اعلام فراخوان و دریافت آثار در ۳۴ محور در بخشهای مقاله(475اثر)-پایان نامه(69اثر)-کتاب(131اثر)-شعر(305اثر)- هنرهای تجسمی (102اثر)انجام داد.در مجموع ۱۰۸۲ اثر به دبیرخانه کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امام علی (ع) ارسال شد. بعد از ارزیابی اولیه، و نهایی و معرفی آثار برگزیده مقالات منتخب در کتاب کنگره مقالات منتشر شد.
معاویة الحال لا تجهل
عن سُبل الحقِّ لا تَعدِل
«عمرعاص» لعین کفراندیش
که دغل باز دهر دانندش
شد به حکم «معاویه» حاکم
به دیاری که «مصر» خوانندش
بعدچندی معاویه بنوشت
نامهای آتشین به این مضمون
که خراجت به «شام» اگر نرسد
میدهم حکم عزلت ای ملعون
نامه راتاکه خواند ازجا جست
گرچه بشکست سنگ غم بالش
غیرتی گشت و با روانی طبع
گفت شعری و کرد ارسالش
ای معاویه خود فراموشی
تاکی وچند دیده را وا کن
شعر من رابخوان وبعداز آن
بهر تاریخ دهر امضا کن
ای معاویه رفته از یادت
که تورا من به صَدر بنشاندم
جهل کردم حدیث ودر مسجد
به نماز جماعتت خواندم
تو لیاقت نداشتی هرگز
این ردا قَدِ قامت تو نبود
جای شیر شجاع حق بنشست
موش کوری سیاه وکفر آلود
این منم که برای آن احمق
خطبه در بین خوسران خواندم
برعلیه علی ولی الله
خلق بی ریشه را بشوراندم
ای معاویه یاد میآری
آتش فتنه را زدم دامن
جنگ مغلوب گشته را کردم
آتشش از برای تو گلشن
یاد میآوری که قرآن را
بر سر نیزه ها علم کردم
جنگ پایان گرفت وبعداز آن
طلب از این و آن حَکَم کردم
اشعری را فریب دادم تا
خلع سازد خلیفه حق را
ونشاندم به مسند از جهلم
تو حرامی تبار احمق را
همچو انگشتری به آسانی
کفش قدرت زپا در آوردم
من ردای خلافت حق را
ازتن مرتضی در آوردم
ای معاویه پدر نا مرد
زاده هندهی جگر خواره
این منم که برای حذف علی
یقه خویش کرده ام پاره
یاد داری که کاروان از حج
با محمد سوی غدیر آمد
با پیامی که جبرئیل آورد
سر ارباب تو، به زیر آمد
گفت از قول حق که ای مردم
کردم امروز دینتان کامل
نعمتم راتمام کردم من
باعلی مقتدای صاحب دل
گفت اولای برشما هستم؟
همه گفتند حق همین باشد
گفت از بعدمن فقط حیدر
حکم فرمای مومنین باشد
خاتم الانبیا به روز غدیر
کردکاری که جای حاشانیست
گفت از بعد من به امر خدا
جز علی کس امیر ومولا نیست
ای معاویه یاد میآری
که پیمبر گرفت دست علی
بردبالا به منبر و فرمود
هستی من بود زهست علی
ای معاویه یاد میآری
که فلان پیر دست بیعت داد
گفت تبریک وتحنیت به علی
پس به سجده به پای او افتاد
ای معاویه یاد میآری
ظهر روز غدیر بر منبر
آیه با خطبه خواند پیغمبر
بهر تثبیت شیر حق حیدر
گفت هرکس براو منم مولا
هست مولای او علیِ ولی
بحقیقت قسم که ذاتش هست
صفت ذات حضرت ازلی
گفت امروز دین شود تکمیل
هست «انعمت ونعمتی» حیدر
نسل او تا قیام قائمشان
همه هستند تا جزا رهبر
ای معاویه حضرت احمد
گفت آن روز «والمن والاه»
\
همه آمین زجان ودل گفتند
بازفرمود «عاد من عاداه»
ای معاویه هیچ یادت هست
که پیمبردورو گهر میسفت
سر منبر به اذن حضرت حق
دم بدم یا علی علی میگفت
سید اوصیاست شیرخدا
من به او بهر تو خطا کردم
اویگانه خلیفه حق بود
خلعش از اصل ماجراکردم
حضرت مرتضی علی بردوش
مشعل روشن هدایت داشت
طبق آیات محکم قرآن
ازسوی ذات حق ولایت داشت
نیست ربطی میان تو با او
ای تونامرد فطرت تاریخ
وعلی هست شیربیشه عشق
روح جاویدو غیرت تاریخ
اوچنان ذالفغار برنده است
توولی داس کهنه خم پشت
اوبود شمس آسمانی سیر
تو ولی ناخن کج انگشت
ای معاویه رفته ازیادت
که تورا سرفراز کردم من
باسیاست در اوج کافریت
پیشوای نماز کردم من
یاد دادم به لشکرت که علی
هرزمان حمله کرد درمیدان
جانتان تا شود مصون ازمرگ
پیکر خویش راکنید عریان
پیش آن شیر کبریا غیرت
بندشلوار خویش وابکنید
می کندشرم آن یگانه دهر
دوری آنگه زتیغ لا بکنید
یاد داری که درصف فیم
وحشت از بوتراب کردی تو
یاد داری که باتغوط خویش
که خودت را خراب کردی تو
سپرت گرنمی شدم آن روز
سرت از پیکرت جدا میشد
پیکر نحس باسر خریت
درخرابی خود فنا میشد
من نبودم اگر توچون زنها
کنج خانه مقام میکردی
زندگی را زجوع وفغر سیاه
سخت برخود حرام میکردی
ای معاویه در تمامی عمر
همه جا هم طراز تو بودم
جلجلیه به گردنم، یعنی
شتر پیشتاز تو بودم
پسر هنده جگر خواره
تو وجودت لعیم میباشد
قول قرآن امام حق حیدر
نبأی بس عظیم میباشد
اوست قرآن ناطق ازلی
توفلان تر زکفر ابلیسی
اوملائک همه به فرمانش
توسر افکنده دیو تلبیسی
ای معاویه پلید سرشت
روزگار من وتو گشته سیاه
خون عثمان شفیع ما نشود
صبح محشر به پیشگاه اله
ای معاویه در گذرگه عمر
هردوابلیس کفرو نیرنگیم
بهتر از این نمیتوانم گفت
من وتو هردو نطفه ننگیم
هرچه کردم خلاف تاامروز
همه از بهر خویش دامم شد
از زمانی که بردمت بالا
اسفل سافلین مقامم شد
ای معاویه وای برمن وتو
که سیه روی کفربنیادیم
خصم ما حیدر است وای بر ما
که به قعر جهنم افتادیم
حق برحق و حق سرشت علی است
باید آماده عقاب شدن قاسم دوزخ وبهشت علی است
ای معاویه جلجلیه من
هست هشدار همچوشعر احد
بگذرم هردوما زکرده خویش
دوزخی گشته ایم تابه ابد
(احد ده بزرگی)