امام علی (ع) بعد از سقیفه
يعقوبی می گويد:
گروهي دور علی(علیه السلام) را گرفتند و خواستند تا با او بيعت کنند. حضرت علی(علیه السلام) به آنان فرمود: فردا صبح، با سرهاي تراشيده، همين جا حاضر شويد. اما، چون صبح شد، از آن عده، بجز سه نفر، کسی حاضر نشد[1].از آن پس، علی(علیه السلام)، شب هنگام، فاطمه(سلام الله علیها) را بر چهارپايي مي نشاند و به درِ خانه هاي انصار مي برد و از آنان مي خواست تا وي را در باز پس گرفتن حقّش ياري دهند. فاطمه(سلام الله علیها) نيز آنان را به ياري علي(علیه السلام) می خواند. امّا، انصار در پاسخ ايشان مي گفتند: اي دختر پيامبر، ما با ابوبکر بيعت کرده ايم و کار از کار گذشته است. اگر پسر عمويت، براي به دست گرفتن زمام خلافت، بر ابوبکر پيشي گرفته بود، البتّه ما ابوبکر را نمی پذيرفتيم.علی(علیه السلام) در پاسخ آنان فرمود:
اَفَکنْتُ أتْرُک رَسُولَ اللهِ صَلَّي الله عليه وآله مَيتاً في بَيتِه لَمْ اُجِهِّرْهُ وَ أخْرُجُ اِلَي النّاس اُنازِ عُهُم في سُلطانِه؟يعني: آيا (انتظار داشتيد) من جنازه پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) را، بدون غسل و کفن، در خانه اش رها مي کردم و براي به دست گرفتن حکومت او با مردم درگير مي شدم؟!
فاطمه(سلام الله علیها) نيز اضافه کرد:
ابوالحسن آنچه را که شايسته بوده انجام داده است، ولي مردم کاري کرده اند که، سال ها بعد، خدا به حسابشان خواهد رسيد و جوابگوي آن باشند.[2]
معاويه، در نامه اي که براي علی(علیه السلام) فرستاده بود، به همين موضوع اشاره دارد، آنجا که می نويسد:
ديروز را به خاطر مي آورم که پرده نشين خانه ات (فاطمه زهرا) را شبانه بر چهارپايي مي نشاندي و دست حسن و حسين را در دست مي گرفتي، در وقتي که با ابوبکر صدّيق بيعت شده بود. و هيچ يک از اهل بدر و پيشگامان اسلام را از دست ننهادي، مگر که به ياري خود فرا خواندي. با همسرت بر در خانه شان مي رفتي و دو فرزندت را سند و برهان ارائه مي کردي و آنان را در برابر صحابي پيامبر (ابوبکر) به ياري خود مي خواندي. ولي، در آخر، بجز چهار يا پنج نفر، کسي دعوتت را اجابت نکرد. زيرا، به جان خودم سوگند، اگر حق با تو بود، بي شک به تو روي مي آوردند و دعوتت را اجابت مي کردند؛ اما، تو ادّعايي داشتي بيجا و باطل و سخني مي گفتي که کسي باور نداشت و قصد انجام کاري داشتي که نا شدني بود. هر چند فراموشکار باشم، سخنت را به ابوسفيان - که تو را تحريک به قيام مي کرد - فراموش نکرده ام، که گفتي: اگر چهل مرد با عزم و ثابت قدم مي يافتم، عليه آنان قيام مي کردم.[3]