شعر چهاردهمین قرن شهادت امام علی (ع) از حاج غلامرضا سازگار
چهارده صده اسلام داغدیده تو است
چهارده صده بگذشت از شهادت تو
هنوز کعبه بود کعبه ولادت تو
هزار قرن دگر هم نمی رود از یاد
زمامداری و داد تو و عدالت تو
بزرگی و شرف عزت و عدالت را
بشر ندیده مگر دوره خلافت تو
تنت به دیدن اشک یتیم می لرزید
اگر چه لرزه به گردون فکند هیبت تو
درود بر تو و بر اشک های نیمه شبت
سلام بر تو و بر غیرت و شجاعت تو
امیر بودن و دور فقیر گردیدن
زهی تواضع و قدر و جلال وعزت تو
خزانه های الهی در اختیارت بود
نبود جز زره و اسب و تیغ ثروت تو
که دیده بر سِر دوش رسول بت شکنی برد
به شانه خود مشک آب پیرزنی
که دیده در کره خاک زیر تابش ماه
زمامدار جهان راز دل کند با چاه
یتیم داری و فرمانروائیِ عالم
چگونه شـرح دهـم لا اله الا الله
چهارده صده بر حضرتت رسیده ستم
ز دشمنان ستمکار و مردم گمراه
چهارده صده تو ناشناس تاریخی
کسی نگشته ز قدر و جلالتت آگاه
چهارده صده جاریست خون شیعه تو
به پای دوستی تو بدون جرم و گناه
چهارده صده تاریخ شاهد است علی
که روزگار عدالت بدون توست سیاه
چهارده صده بیداد در جهان حاکم
چهارده صده چشم عدالت است به راه
چهارده صده اسلام داغدیده توست
گواه ناله و فریاد ناشنیده توست
زمامداری تو عدل و داد را آراست
هنوز پرچم سبز عدالتت بر پاست
چهارده صده فریاد می زند شیعه
هزار قرن اگر بگذرد علی مولاست
چهارده صده شهر مدینه می گوید
علی کسی است که اول فدائیش زهراست
هنوزآهن تفتیده روی دست عقیل
ندا دهد که کجا میروید عدل اینجاست
هنوز وصف علی هست زینت قرآن
هنوز نام علی ثبت در کلام خداست
چهارده صده گردیده حق به دور علی
قسم به حق که حقیقت بدون او تنهاست
چهارده صده محراب کوفه می گوید
که ای تمام خلایق علی امام شماست
خدای عزوجل راز با علی گوید
چهارده صده اسلام یا علی گوید
تو جان پاک محمد تو روح قرآنی
تو هر کجا که خدا حاکم است سلطانی
تو صومی و تو صلاتی تو حجی و تو زکوة
تو محشری تو بهشت و صراط و میزانی
اگر خدات بگویم بکفر محکومم
اگر بخوانمت انسان تو فوق انسانی
مقام و قدر و جلال تو را نداند کس
خدای داند و پیغمبرش خودت دانی
زمینیان و سماواتیان به فرمانت
چنان که ذات خداوند را به فرمانی
تو شیر حق تو یدالله فوق ایدیهم
تو نوح کشتی خلقت به موج طوفانی
تو در کتاب خداوند ، باء بسم الله
تو کوثری و تو یاسین تو آل عمرانی
تو در زمین و سماوات بی همانندی
تو سرّ غیب ، تو اعجوبه خداوندی
فروغ عدل خدا در زمامداری تو
تمام عمر زمان ، دور شهریاری تو
نوشته بر کمر کوه های سر به فلک
سلام کوه به صبر و به بردباری تو
تو آن بلند مقامی در آشیانه خاک
که آسمان شده مبهوت خاکساری تو
فقیر شهر شده با رفاقت تو امیر
یتیم فخر کند بر یتیم داری تو
چهارده صده بوده است لحظه لحظه روان
هماره در رگ اسلام خون جاری تو
هنوز با نفس لیلۀ المبیت ، علی
خدا سلام فرستد به جان نثاری تو
چه چاه ها که ز آه شب تو شد لبریز
چه نخل ها شده سر سبز اشکباری تو
غلامرضا سازگار (میثم)