شعر چهاردهمین قرن شهادت امام علی (ع) از علی اصغر رجب زاده
هزار و چارصد سال است دنیا غرق بهت تلخ و بی پایان
میان سینه اش بغض جهانسوزی است از زخم سحرگاهان
هزار و چارصد سال است تیغ کینه بین هاله ای از جهل
ز خون رنگین نموده بین محراب عبادت صورت قرآن
هزار و چارصد سال است که ، دلواژۀ فزت و رب الکعبه می گوید
فرود آمد تمام کفر، در اوج قساوت، بر سر ایمان
هزار و چارصد سال است لرزاندند ارکان هدایت را
جهالت پیشگان شب پرست خارج از دین فاسد از بنیان
هزار و چارصد سال است گوِش آشنای چاه در حسرت
به دنبال صدای خستۀ بیدار تنهای غریبستان
هزار و چارصد سال است در پس کوچه ها دیگر نمی پیچد
به هنگام عبور مرد بُرقع پوش، عطر عشق و بوی نان
هزار و چارصد سال است نابینای در کنج خرابه آرزو دارد
بگیرد از دو دست مهربانش، بار دیگر، لقمه ای احسان
هزار و چارصد سال است بعد از آن شب پر ماجرا، عاَلم
نشسته چشم بر راه عدالت ، همره شبهای نخلستان
هزار و چارصد سال است کرسِیّ قضاوت جور دیگر می شود تعریف
ترازوی عدالت حرفِ شاهینش شده، مجهول و نامیزان
هزار و چارصد سال است عالم ُپر شد از تبعیض و ظلم و ناجوانمردی
چرا که کشته شد اصل جوانمردی، به دست فرقۀ شیطان
«زهیر» شعر، با تیغ غزل از خیمه بیرون زد ، ولی اینبار»
به عشق شاهکار بی نظیر کردگار قادر منان
علی اصغر رجب زاده
(زهیر کاشانی)