شعر چهاردهمین قرن شهادت امام علی (ع) از حسن احمدی

شعر چهاردهمین قرن شهادت امام علی (ع) از حسن احمدی

چرا خورشید کوفه از افق سر برنمی دارد
آن مهر جهان آرا زِ بستر برنمی دارد، سَر

خدا را، چارده قرنست عدالت را عدو گشتند
چرا شمشیر را شاهی چو حیدر برنمی دارد 

چرا آن زنده رود پر خروش شیعیان خشکید
مگر این چشمه آب از حوض کوثر بر نمی دارد

زِ دست ساقی مستان چرا دردی کش فیضی
دگر با حالت مستانه ساغر بر نمی دارد 

دگر چاهی ز یاری با دلی محرم نمی گردد
ز داغ مرتضی نخلی زِ جان سربرنمی دارد 

بنازم همت شاهی که بهر قاتل خود هم
ز مهر و عاطفت تیغ دو پیکربرنمی دارد 
 
چرا دستی نوازشگر نباشد بر سر طفلی
چرا پایی بیاری کس چو حیدر برنمی دارد 

علی هرشب به یاری راه صدویرانه را پیمود
چرا شاهی چو حیدر سر ز بستر برنمی دارد 

چرا سلمان و بوذر در کتابی گشته پنهانی
بلالی نعـرۀ الله اکبــر بر نمی دارد 

دل طوفانیم امواج خون شد از غم مولا 
چرا این زورق سرگشته لنگر برنمی دارد

اگر «شائق» چو میثم بر سر دار از زبان افتد
علی را دست از دامان، چو قنبر، بر نمی دارد

حسن احمدی
(شائق اصفهانی)