احتجاجات امام علی (ع)
پروندهى علمى غدير تا كنون دوران بىوقفهى هزار و چهارصد سالهاى را پشت سر گذاشته كه طى آن «امر» پيامبر (صلى الله عليه وآله) بر پشتيبانى دائمى از غدير به اجرا در آمده است. واعظان بسيارى بر فراز منبرها و علماى وارسته اى در مجالس بحث و مناظره و مؤلفان زبردستى در كتابها و ابرمردانى همچون سلمان، ابوذر و مقداد، بهعنوان شاهدان صدق غدير و نيز خدمتگزارانى در آحاد جامعه، وظيفهى حراست و دفاع از اين آرمان بزرگ اسلام را بر دوش كشيده اند.اگر غدير در عينيت جامعه تحقق مى يافت اختلاف و تفرقه اى نبود تا نياز به احتجاجها و مناظرات براى اثبات بنيادهاى ولايت باشد.
نفرين خداوند بر آنان كه زلال غدير را گل آلود نمودند و نسلهايى را از نوش گواراى آن محروم ساختند، و صلوات و رحمت و بركات خداوند بر امامان دلسوز امت، كه براى نجات غرق شدگان در فتنه ى سقيفه به حفظ و احياى غدير در شرايط مختلف پرداختند.
مخاطب اين اقدامات عبارت بودند از تازه آشنايانى كه مى بايست از اين حقيقت بزرگ اسلام آگاهى مى يافتند، وجدانهاى خفته اى كه نياز به تجديد عهد و يادآورى و بيدارى داشتند، دلهاى مرده اى كه بايد راه هدايت برايشان باز مى شد تا آبى به زمين خشكيده ى آنان برسد، نسلهاى آينده اى كه شايد صدها سال ديگر قدم به اين جهان مى گذاشتند و بايد حقيقت غدير براى اطلاع آنان در صفحات تاريخ ثبت مىشد.
تاريخچهى اين دفاع مقدس از حريم غدير، دلير مردان علم را در خود جاى داده كه در هر زمانى به اقتضاى آن و در هر مكانى طبق شرايط آن، از فكر و روح سرشار از معنويتشان گرفته تا جان و آبرويشان در طبق اخلاص مىگذاشتند و با اسلحهى استدلالهاى قاطع ولايت كه پشتيبانش پروردگار است، دشمنان زبون و رنگ به رنگ ولايت را در صحنه ى بحثهاى علمى شكست داده و نام تشيع و غدير را در گسترهى جهان بلند آواز و سرافراز ساخته اند.
نمونه هاى بارز اين احتجاجات و استدلالها و يادآوريهاى غدير توسط خود ائمه (عليهمالسلام) و اصحابشان صورت گرفته است. تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال حديث غدير را روايت كردهاند نيز به گونهاى جهاد خود را در مقابله با اهل سقيفه به نمايش گذاشتهاند.
علماى شيعه در دوران غيبت امام زمان (عجلاللَّه تعالی فرجه الشریف) پرچم دفاع از غدير را به دوش كشيدهاند و در پاى آن مقاومت نمودهاند؛ تا آنجا كه در مواردى حتى خود دشمن اقرار به غدير نموده و از انكار آن عاجز مانده است.
امروز دامنهى اين احتجاجات از كتابها و جلسات بالاتر رفته و در كنفرانس ها و به صورت برنامههاى راديويى و تلويزيونى و حتى در اينترنت مطرح شده است.
در بخش حاضر، نمونههايى از اين احتجاجات و اتمامحجتها كه بخشى از صدها هزار مورد آن است، تقديم مىشود.
«مناشده» در اصطلاح، يعنى براى اقرار گرفتن از مخاطب درباره مطلبى، گوينده او را قسم مىدهد و از او اقرار مىطلبد. در اين مجلس هم حضرت در باره فضائل خود و اهلبيتش مردم را قسم مىدهد و از آنان اقرار مىگيرد كه از نظر تاريخى و اعتقادى ارزش مهمّى دارد.
خلقت محمد و على (عليهماالسّلام) با طينت واحد.
امير المؤمنين (عليهالسّلام) در ادامه كلامش فرمود:
آيا اقرار مىكنيد كه آنچه از خير دنيا و آخرت كه بدان دست يافتهايد، فقط از ما اهلبيت بوده و از هيچ كدام شما نبوده است و از هيچ كس ديگرى نبوده است؟
آيا اقرار مىكنيد كه از پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) شنيديد كه مىفرمود: «من و برادرم على بن ابىطالب تا آدم با يك طينت هستيم» (درباره ابتداى خلقت اهلبيت (عليهمالسّلام) به جلد 25 بحار الانوار مراجعه شود).
اهل بدر و احد و سابقهداران و متقدّمين گفتند: آرى، اين را از پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) شنيديم.
خلقت نورى اهلبيت (عليهمالسّلام) و پاكى نسل ايشان
حضرت فرمود: آيا اقرار مىكنيد كه پسر عمويم پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) فرمود:
«من و اهلبيتم نورى بوديم كه چهارده هزار سال قبل از آنكه خداوند آدم را خلق كند در پيشگاه پروردگار مشغول عبادت بوديم. وقتى خداوند آدم را خلق كرد، آن نور را در صلب او قرار داد و او را به زمين فرستاد. سپس آن نور را در صلب نوح در كشتى حمل نمود. سپس در صلب ابراهيم آن را به آتش پرتاب كرد. سپس خداوند همچنان ما را از صلبهاى با شرافت به رحمهاى پاك و از رحمهاى پاك به صلبهاى با شرافت بين پدران و مادران منتقل مىنمود كه هرگز يكى از آنها بهصورت زنا با يكديگر ملاقات نكردند»؟
سابقه داران و متقدّمين و اهل بدر و اهل احد گفتند: آرى، اين را از پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) شنيديم.
على (عليه السّلام) برادر پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله)
فرمود:
شما را به خدا قسم مىدهم، آيا اقرار مىكنيد كه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) بين هر دو نفر از اصحابش برادرى قرار داد و بين من و خودش برادرى قرار داد و فرمود: «تو برادر من و من برادر تو در دنيا و آخرت هستم»؟
گفتند: آرى بهخدا قسم.
سدّ ابواب بهجز از باب على (عليهالسّلام)
فرمود:آيا اقرار مىكنيد كه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) محل مسجد خود را خريد و آن را بنا كرد و سپس (در اطراف آن) ده خانه بنا كرد كه نه (9) خانه براى خود و دهمى را در وسط آنها براى من قرار داد و هر درى كه به مسجد باز مى شد- بهجز درب خانه مرا- مسدود كرد؟ آنگاه در اين باره بعضى سخنانى گفتند و پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) فرمود: «من درِ خانههاى شما را نبستم و نه در خانه او را باز گذاردم، بلكه خداوند به من دستور بستن درِ خانههاى شما و باز گذاردن در خانه او را داد».
گفتند: آرى بهخدا قسم.
فرمود: آيا اقرار مىكنيد كه عمر اصرار داشت شكافى به اندازه چشم از خانهاش به مسجد باز كند، ولى حضرت اجازه نداد. در بحارالانوار، ج 39، ص 23 روايت كرده كه وقتى پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) دستور مسدود كردن درهاى رو به مسجد را صادر فرمود، عمر بن خطاب آمد و گفت: يا رسول اللَّه، من دوست دارم آنگاه كه شما براى نماز مىرويد، به شما نگاه كنم. به من اجازه دهيد پنجرهاى داشته باشم تا از آن به شما نگاه كنم. حضرت فرمود: خدا اجازه نداده است. عمر گفت: پس به اندازهاى كه صورتم را در آن قرار دهم؟ حضرت فرمود: خدا اجازه نداده است. عمر گفت: به اندازهاى كه دو چشمم را در آن قرار دهم؟ بازهم حضرت فرمود: خدا اجازه نداده است و اگر بگوئى به اندازه يك سر سوزن، باز هم به تو اجازه نخواهم داد. قسم به آنكه جانم در دست اوست، من نه شما را خارج كردهام و نه او را داخل نمودهام. بلكه خداوند او را داخل نموده و شما را خارج كرده است. و فرمود: «خداوند به حضرت موسى (عليهالسّلام) دستور داد تا مسجد پاكيزهاى بنا كند كه جز او و هارون و دو پسرش در آن سكونت نكنند، به من هم دستور داده مسجد پاكيزهاى بنا كنم كه جز من و برادرم و دو پسرش در آن سكونت نكنند»؟
گفتند: آرى بهخدا قسم.
اعلام ولايت علی (علیهالسلام) در غدير خم
فرمود: آيا اقرار مىكنيد كه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) در روز غدير خم مرا فرا خواند و ولايت مرا اعلام كرد و فرمود: حاضران به غائبان برسانند.
گفتند: آرى بهخدا قسم.
على (عليه السّلام) ولىّ هر مؤمن
فرمود: آيا اقرار مى كنيد كه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) در جنگ تبوك فرمود: «تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى، و تو صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من هستى»؟
گفتند: آرى بهخدا قسم.
على (عليه السّلام) در مباهله
فرمود: آيا اقرار مىكنيد كه وقتى پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) اهل نجران را براى مباهله دعوت كرد،كسى جز من و همسرم و دو پسرم را همراه نياورد؟
گفتند: آرى بهخدا قسم.
على (عليه السّلام) در خيبر
فرمود: آيا مى دانيد كه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) پرچم خيبر را بهدست من سپرد و فرمود: «فردا پرچم را بهدست كسى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست مىدارد و خدا و رسولش او را دوست مىدارند، ترسو و فراركننده نيست و خدا خيبر را بهدست او فتح مىكند»؟
گفتند: آرى بهخدا قسم.
على (عليهالسّلام) در ابلاغ سوره برائت
فرمود: آيا اقرار مىكنيد كه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) مرا براى ابلاغ سوره «برائت» فرستاد، و غير مرا (كه ابوبكر بود) برگردانيد، بعد از آنكه او را فرستاده بود. در بحارالانوار، ج 35، ص 295 از امام صادق (عليهالسّلام) چنين روايت شده است كه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) سوره برائت را بهدست ابوبكر فرستاد تا در موسم حج براى مردم بخواند. جبرئيل نازل شد كه: «از جانب تو جز على حق ابلاغ ندارد». آن حضرت، على (عليهالسّلام) را فراخواند و دستور داد تا بر شتر عضباء سوار شود و خود را به ابوبكر برساند و سوره برائت را از او بگيرد و در مكه براى مردم بخواند (براى تفصيل بيشتر به بحارالانوار، ج 35، ص 284، باب 9؛ الغدير، ج 6، ص 341 مراجعه شود) و اين بهخاطر وحى الهى بود كه فرمود: خداوند علىّ اعلى مىفرمايد: «از جانب تو كسى حق رساندن پيام ندارد، مگر كسى كه از خودت باشد»؟
گفتند: آرى بخدا قسم.
على (عليهالسّلام) در شدائد پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله)
فرمود: آيا اقرار مىكنيد كه هيچ كار مشكلى براى پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) پيش نيامد، مگر آنكه بهخاطر اطمينانى كه به من داشت، مرا در آن موارد پيش مىفرستاد. و هيچگاه مرا به اسم صدا نزد، بلكه مىفرمود: «اى برادرم» و يا «برادرم را به نزد من فراخوانيد»؟
گفتند: آرى بخدا قسم.
على از پيامبر و پيامبر از على (عليهماالسّلام)
فرمود: آيا اقرار مىكنيد كه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) در مورد دختر حمزه بين من و جعفر و زيد قضاوت كرد، در بحارالانوار، ج 20، ص 372 روايت كرده است كه وقتى پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) در عمرة القضاء از مكه خارج شد، دختر حضرت حمزه دنبال حضرت آمد و صدا مىزد: اى عمو، اى عمو. اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) او را به فاطمه زهرا (عليهاالسّلام) سپرد و فرمود: دختر عمويت را نگهدارى كن. در اينجا اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) و جعفر و زيد بن حارثة بر سر نگهدارى او سخن گفتند. اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) فرمود: من سزاوارترم چون او دختر عموى من است. جعفر گفت: دختر عموى من است و خاله او همسر من است. زيد گفت: دختر برادرم است. پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) در اين باره قضاوت كرد كه بايد همراه خالهاش باشد و فرمود: «خاله بهمنزله مادر است». و به اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) فرمود: «تو از منى و من از توام». و به جعفر فرمود: «تو در خلقت و اخلاق به من شباهت دارى». و به زيد فرمود: «تو برادر ما و از موالى ما هستى». و فرمود: «اى على، تو از منى و من از توام، و تو صاحباختيار هر مؤمن بعد از من هستى»؟
گفتند: آرى بهخدا قسم.
ملاقاتهاى خصوصى پيامبر و اميرالمؤمنين (عليهماالسّلام)
فرمود: آيا اقرار مىكنيد كه من با پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) در هر روز و شب به منزل يكديگر مىرفتيم و خلوتى داشتيم كه در آن اگر من سؤال مىكردم، به من جواب مىگفت و اگر ساكت مىشدم، خود آن حضرت شروع مىفرمود.
گفتند: آرى بهخدا قسم.
على (عليهالسّلام) افضل امّت
فرمود: آيا اقرار مىكنيد كه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) مرا بر جعفر و حمزه فضيلت داد و به فاطمه (عليهاالسّلام) فرمود: «تو را به ازدواج كسى در آوردم كه بهترين اهلبيتم و بهترين امتم و مقدّمترين آنها در اسلام و بالاترين آنها در حلم و بيشترين آنان در علم است»؟
گفتند: آرى بهخدا قسم.
على (عليهالسّلام) سيد عرب
فرمود: آيا اقرار مىكنيد كه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) فرمود: «من آقاى فرزندان آدم هستم و برادرم علىّ آقاى عرب و فاطمه سيّده زنان اهل بهشت و دو پسرم حسن و حسين دو آقاى جوانان اهل بهشت هستند»؟
گفتند: آرى بهخدا قسم.
على (عليهالسّلام) غسل دهنده پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله)
فرمود: آيا اقرار مىكنيد كه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) به من دستور داد، او را غسل دهم و به من خبر داد كه جبرئيل مرا بر غسل او كمك مىكند؟
گفتند: آرى بهخدا قسم.
على (عليهالسّلام) در حديث ثقلين
فرمود: شما را بهخدا قسم مىدهم، آيا اقرار مىكنيد كه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) در آخرين خطابهاى كه براى شما ايراد كرد، فرمود: «اى مردم، من در ميان شما دو چيز باقى گذاردم كه تا به آن دو تمسّك داريد، هرگز گمراه نمىشويد: كتاب خدا و اهلبيتم»؟
گفتند: آرى بهخدا قسم.
تا اينجا از نسخههاى «الف» و «ج» نقل شد و بقيه مناشدات از نسخههاى «ب» و «د» نقل مىشود.
در كتاب احتجاج در اين قسمت چنين اضافه شده است: فرمود: شما را بهخدا قسم مى دهم، آيا مى دانيد كه من اوّلين امت در ايمان به خدا و رسولش هستم؟ گفتند: آرى بهخدا قسم. .
على (عليهالسّلام) سابق الى اللَّه
سپس على (عليهالسّلام) فرمود: شما را بهخدا قسم مىدهم، آيا مىدانيد كه خداوند عز و جل در كتابش سابق را بر مسبوق، در بيش از يك آيه فضيلت داده است و احدى از اين امت از من نسبت به خدا و رسولش سبقت نگرفته است؟
گفتند: آرى بهخدا قسم.
على (عليهالسّلام) در «السابقون السابقون»
فرمود: شما را بهخدا قسم مىدهم، آيا مىدانيد كه وقتى آيه «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ» (سوره توبه، آيه 100)؛ «سبقت جويندگان اوّل از مهاجرين و انصار» و آيه «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» (سوره واقعه، آيه 10)؛ «سبقت جويندگان، سبقت جويندگان، آنان مقرّباناند»، نازل شد، در اين باره از پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) سؤال شد. حضرت فرمود: «خداوند اين آيات را در مورد انبياء و جانشينان ايشان نازل كرده است. من افضل انبياء و رسولان خدايم و على بن ابىطالب، جانشين من و افضل اولياء است»؟
گفتند: آرى بهخدا قسم.
اجمالى از واقعه غدير خم
فرمود: شما را قسم مىدهم، آيا مىدانيد كه وقتى اين آيات نازل شد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» (سوره نساء، آيه 59)؛ «اى كسانى كه ايمان آوردهاید، از خدا و رسول و اولىالامرتان اطاعت كنيد» و آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» (سوره مائده، آيه 55)؛ «صاحباختيار شما خدا و پيامبرش و كسانىاند كه ايمان آورده و نماز را بپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىپردازند» و آيه «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً» (سوره توبه:، آيه 16)؛ «گمان مىكنيد، رها مى شويد، در حالى كه هنوز برای خداوند مشخص نشده است، آنان كه از شما جهاد كردند و غير از خدا و رسولش و مؤمنين محل اعتمادى براى خود بر نگزيدند»،وقتى اين آيات نازل شد، مردم گفتند: يا رسول اللَّه، آيا اين آيات درباره بعضى از مؤمنان است يا نسبت به همه آنان عموميت دارد؟ خداوند عز و جل به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را به آنان بشناساند و ولايت را مانند نماز و زكات و روزه و حجّشان برايشان تفسير كند. ازاینرو مرا در غدير خم براى مردم منصوب نمود، سپس خطابهاى ايراد كرد و فرمود: «اى مردم، خداوند مرا به رسالتى فرستاده كه سينهام از آن به تنگ آمده و گمان كردم كه مردم مرا تكذيب مىكنند، ولى خداوند مرا ترسانيد كه بايد اين پيام را برسانم وگرنه مرا عذاب خواهد كرد».سپس دستور داد، ندا كنند تا مردم جمع شوند و بعد خطابهاى ايراد كرد و فرمود:«اى مردم، آيا مىدانيد كه خداوند عز و جل صاحباختيار من است و من صاحباختيار مؤمنين هستم و من از خود آنان به ايشان صاحباختيارترم»؟ گفتند: بلى، يا رسول اللَّه.فرمود: «برخيز، اى على»، من برخاستم و حضرت فرمود: «هر كس من صاحباختيار او هستم، اين «على» صاحباختيار اوست، پروردگارا، هر كس او را دوست مىدارد، دوست بدار و هر كس او را دشمن مىدارد، دشمن بدار.(در همان غدير خم) سلمان برخاست و عرض كرد: يا رسول اللَّه، ولايت و صاحباختيارى او چگونه است؟ فرمود: «ولايت و صاحب اختيارى او همچون ولايت من است، هر كس من نسبت به او از خودش صاحباختيارترم، على هم نسبت به او از خودش صاحباختيارتر است».خداوند تعالى هم اين آيه را نازل كرد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» (سوره مائده، آيه 3)؛ «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را بهعنوان دين شما راضى شدم». پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) سه مرتبه تكبير گفت و فرمود: «اللَّه اكبر، كمال نبوت من و تكميل دين خدا، ولايت على بعد از من است».در این زمان ابوبكر و عمر برخاستند و گفتند: يا رسول اللَّه، آيا اين آيات بهخصوص درباره على است؟! فرمود: آرى، درباره او و جانشينانم تا روز قيامت است. گفتند: يا رسول اللَّه، آنان را براى ما بيان فرما. فرمود: برادرم و وزيرم و وارثم و وصيّم و جانشينم در امتم و صاحباختيار هر مؤمنى بعد از من، على است، سپس پسرم حسن، سپس پسرم حسين، سپس نه نفر از فرزندان پسرم حسين، يكى پس از ديگرى كه قرآن با آنان و آنان با قرآناند. نه آنها از قرآن جدا مىشوند و نه قرآن از ايشان جدا مىشود تا بر سر حوض بر من وارد شوند».همه حاضرين (در مجلس مناشده) گفتند: آرى بهخدا قسم، همه آنچه گفتى دقيقاً شنيديم و حاضر بوديم. و بعضى گفتند: اكثر آنچه گفتى حفظ كردهايم؛ ولى همهاش را به ياد نداريم، ولى اينان كه همهاش را به ياد دارند، منتخبين و افاضل ما هستند.اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) فرمود: راست گفتيد. همه مردم در حفظ و به ياد داشتن يكسان نيستند. قسم مىدهم، آنان را كه اين مطلب را از پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) به ياد دارند كه بپا خيزند و بازگو كنند.در اينجا زيد بن ارقم، براء بن عازب، ابوذر، مقداد و عمار گفتند: ما شهادت مىدهيم كه سخن پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) را به ياد داريم كه بر منبر ايستاده بود و تو در كنار او بودى و مى فرمود: اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم، امام شما را و آنكه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود و وصى خود و جانشينم را و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و اطاعت من نموده و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است. من در اين باره- از ترس اهل نفاق و تكذيبشان- به پروردگارم مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم، وگرنه مرا عذاب مىكند.اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم و به زكات و روزه و حج دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و تفسير نمودم و به ولايت دستور داده و من شما را شاهد مىگيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است- و حضرت دست مباركش را بر على بن ابىطالب (عليهالسّلام) قرار دادند- و سپس براى دو پسرش بعد از او و سپس براى اوصياء از فرزندانشان بعد از آنهاست. آنان از قرآن جدا نمىشوند و قرآن از آنان جدا نمىشود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند.اى مردم، پناه و امامتان بعد از خودم و ولىّ و هدايتكننده شما را برايتان بيان كردم و او برادرم على بن ابىطالب است و او در ميان شما بهمنزله من در ميان شما است. در دين خود از او پيروى كنيد و در همه امورتان از او اطاعت نماييد، زيرا آنچه خداوند از علم و حكمتش به من آموخته، نزد او است. از او بپرسيد و از او و جانشينانش بعد از او بياموزيد.به آنان چيزى ياد ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از ايشان عقب نمانيد كه آنان با حق و حق با آنان است، نه ايشان از حق جدا مىشوند و نه حق از ايشان جدا مىشود».
زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.
على (عليهالسّلام) در حديث كساء
سليم مىگويد: سپس على (عليهالسّلام) فرمود: اى مردم، آيا مىدانيد كه خداوند در كتابش اين آيه را نازل كرد: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» (سوره احزاب، آيه 33)؛ «خداوند خواسته است كه رجس و پليدى را از شما اهلبيت ببرد و شما را پاك گرداند».پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) مرا و فاطمه و دو پسرم حسن و حسين را جمع كرد و رواندازى (در كتاب احتجاج، روانداز فدكى) بر روى ما انداخت و فرمود: «اينان اهلبيت من و فاميل و اقرباى من هستند. آنان را ناراحت مىكند، آنچه مرا ناراحت مىكند و مرا اذيت مىكند، آنچه آنان را اذيت مىكند و مرا به تنگ مىآورد، آنچه آنان را به تنگ مىآورد. رجس و پليدى را از ايشان ببر و آنان را پاك گردان».امّ سلمه عرض كرد: يا رسول اللَّه، من هم با شما هستم؟ فرمود: «عاقبت تو به خير است، ولى اين آيه فقط درباره من و برادرم و دخترم فاطمه و دو پسرم و نه نفر از فرزندان پسرم حسين، بهطور خاص نازل شده و احدى غير از آنان در اين آيه همراه ما نيست».
همه حاضرين (در مجلس مناشده) گفتند: شهادت مىدهيم كه امّسلمه اين مطلب را براى ما نقل كرد. و ما همين را از پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) پرسيديم، و آن حضرت براى ما مثل حديث امّسلمه را نقل فرمود.
على (عليهالسّلام) در صادقين
سپس على (عليهالسّلام) فرمود: شما را به خدا قسم مىدهم، آيا مىدانيد كه خداوند اين آيه را نازل كرد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» (سوره توبه، آيه 119)؛ «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، تقوا پيشه كنيد و با راستگویان باشيد». سلمان عرض كرد: يا رسول اللَّه، آيا اين آيه عموميّت دارد، يا به عدّه خاصّى مربوط است؟ فرمود: امرشدگان همه مؤمنان هستند كه به اين مطلب دستور داده شدهاند؛ ولى «صادقين» مخصوص برادرم على و اوصياء من بعد از او تا روز قيامت است.
گفتند: آرى بهخدا قسم.
على (عليهالسّلام) به منزله هارون
فرمود: شما را بهخدا قسم مىدهم، آيا مىدانيد كه من در جنگ تبوك به پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) عرض كردم: چرا مرا (در مدينه) بهجاى خود گذاشتى، در جنگ تبوك پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) شخصاً با لشكر حركت كرد و اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) را بهعنوان نائب و جانشين خود در مدينه منصوب كرد. منافقان از اين مطلب سوءاستفاده كرده و گفتند: پیامبر (صلى اللَّه عليه و آله) نسبت به على تغيير نظر داده كه او را با خود نبرده است. حضرت در جواب منافقان، فرمودند: «مدينه، جز من يا تو صلاحيت ديگرى را ندارد و تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى، مگر در اينكه پيامبرى بعد از من نيست»؟
گفتند: آرى بهخدا قسم.
على (عليهالسّلام) از شاهدان بر مردم
فرمود: شما را بهخدا قسم مىدهم، آيا مىدانيد كه خداوند در سوره حج چنين نازل كرد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ، هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ، فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ» (سوره حج، آيه 78)؛ «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، ركوع و سجود بجا آوريد و پروردگار خود را عبادت كنيد و كار نيك انجام دهيد، به اميد آنكه رستگار شويد. در راه خدا آن طور كه سزاوار است، جهاد كنيد. او شما را برگزيد و در دين بر شما سختى قرار نداد، دين پدرتان ابراهيم كه از قبل شما را مسلمان ناميد و در اين باره تا پيامبر شاهد بر شما باشد و شما شاهدان بر مردم باشيد. نماز را بپا داريد و زكات را بپردازيد و به كمك خداوند خود را از معصيت باز داريد. او صاحباختيار شماست و خوب صاحب اختيار و خوب يارىكنندهاى است».(وقتى اين آيه نازل شد) سلمان بپا خاست و عرض كرد: يا رسول اللَّه، اينان چه كسانى هستند كه تو بر آنان شاهدى و آنان بر مردم شاهداند و خداوند آنان را برگزيده و در دين بر آنان سختى قرار نداده، همان كه دين پدرشان ابراهيم است؟ فرمود: از اينان فقط سيزده نفر قصد شده و هيچ كس ديگرى از امت قصد نشده است. سلمان پرسيد: يا رسول اللَّه، آنان را براى ما بيان فرما؟ فرمود: «من و برادرم و يازده نفر از فرزندانم».
حاضرين در مجلس گفتند: آرى بهخدا قسم.
على (عليهالسّلام) در جانشينان پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله)
فرمود: شما را بهخدا قسم مىدهم، آيا مىدانيد كه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) خطابهاى ايراد كرد- كه بعد از آن خطابهاى ايراد نكرد- و فرمود: «اى مردم، من در ميان شما دو چيز گرانبها باقى مىگذارم: كتاب خدا و عترتم، يعنى اهلبيتم. به اين دو تمسّك جوئيد كه هرگز گمراه نمىشويد. خداوند لطيف خبير به من خبر داده و به من وعده داده است كه اين دو از يك ديگر جدا نمىشوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند».عمر بن خطاب در حال شبه غضب برخاست و گفت: يا رسول اللَّه، آيا همه اهلبيت چنيناند؟ فرمود: نه، فقط اوصياء من از اهلبيتم كه اوّل آنان برادرم و وزيرم و وارثم و خليفه من در امّتم و صاحباختيار هر مؤمنى بعد از من علىّ (علیهالسلام) است. سپس پسرم حسن، سپس پسرم حسين، سپس نه نفر از فرزندان حسين، يكى پس از ديگرى تا بر سر حوض كوثر نزد من آيند. آنان شاهدان خدا در زمين و حجّتهاى او بر خلقش و خزانهداران علم او و معادن حكمت اويند. هر كس آنان را اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده و هر كس از آنان سرپيچى كند. از فرمان خدا سرپيچى كرده است»؟
همه گفتند: شهادت مى دهيم كه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) اين مطلب را فرمود.
كيفيّت مجلس مناشده
سپس سؤالهاى اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) از مردم تا ذكر آخر فضائلش ادامه پيدا كرد و حضرت چيزى باقى نگذاشت، مگر آنكه در آن مورد آنان را قسم داد و از آنان سؤال كرد تا آنكه همه مناقبش را و بسيارى از آنچه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) به او فرموده بود، ذكر كرد و در همه آن مردم سخن او را تصديق مى كردند و شهادت مىدادند كه سخن حقّى است.
سليم مىگويد: اميرالمؤمنين (عليه السّلام) چيزى از آنچه خداوند بهخصوص در باره او يا درباره او و اهلبيتش در قرآن يا بر لسان پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) نازل كرده بود، باقى نگذاشت، مگر آنكه در آن مورد مردم را قسم داد. در بعضى از آنها همه مىگفتند: «آرى» و در مواردى عدهاى ساكت مىماندند و بقيه مىگفتند:
«آرى بهخدا قسم» و آنان كه ساكت بودند به اقراركنندگان مىگفتند: شما نزد ما مورد اعتماد هستيد و غير شما هم از كسانى كه به آنان اعتماد داريم، براى ما نقل كردهاند كه اين مطالب را از پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) شنيدهاند.
حضرت فرمود: آيا اقرار مى كنيد كه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) فرمود: «هر كس گمان كند مرا دوست دارد و بغض على را دارد، چنين كسى دروغ مىگويد و مرا دوست ندارد» و حضرت هنگام سخن دست بر سر من (در نسخه «الف»: بر سينهام) گذاشت. كسى از حضرت پرسيد: يا رسول اللَّه، اين مطلب چطور مىشود؟
فرمود: «زيرا او از من است و من از اويم، هر كس او را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر كس مرا دوست بدارد، خدا را دوست دارد. هر كس بغض على را دارد، مرا مبغوض داشته و هر كس مرا مبغوض بدارد، خدا را مبغوض داشته است».
حدود بيست نفر از بزرگان مهاجرين و انصار گفتند: «آرى بهخدا قسم»، و بقيه ساكت ماندند.
اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) به سكوت كنندگان فرمود: چرا ساكتيد؟ گفتند: اينان كه شهادت دادند در راستگويى و فضيلت و سابقه نزد ما مورد اعتماد هستند. حضرت فرمود: خدايا بر اينان شاهد باش.
آنان گفتند: پروردگارا، ما شهادت ندادهايم و نگفتهايم، جز آنچه از پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) شنيدهايم و آنچه افراد مورد اطمينان از اينان و ديگران براى ما نقل كردهاند كه از پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) شنيدهاند.
منبع أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، صص: 287-300