اتمام حجت خدا و معصومين با غدير
اتمام حجت خداوند با غدير
- در غدير حارث فهرى معترضانه از خدا درخواست عذاب كرد. خداوند هم فوراً سنگى از آسمان فرستاد و او را جلوى چشم همه هلاك كرد، و اين ماجرا به عنوان اولين اتمام حجت مستقيم خداوند ثبت شد. [1]
- در غدير، مردم مردى زيبا صورت را ديدند كه مى گفت: «به خدا قسم روزى مانند امروز نديدم... براى او پيمانى بست كه جز كافر به خدا و رسولش آن را بر هم نمى زند...»وقتى از پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) پرسيدند او كه بود؟ فرمود: او جبرئيل بود. و بدينگونه بار ديگر اتمام حجت الهى برابر ديدگان همه انجام شد. [2]
- عده اى از منافقين نزد پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) آمدند و از آن حضرت آيت و نشانه اى خواستند. پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله )فرمود: «آيا روز غدير خم براى شما كافى نبود؟ آنگاه كه من على را به امامت منصوب نمودم، منادى از آسمان ندا داد: 'اين ولى خداست، تابع او باشيد، وگرنه عذاب خدا بر شما نازل مى شود.»[3]
- روزى ابوبكر با نيرنگى تازه براى توجيه غصب خلافت به اميرالمؤمنين )عليه السلام گفت: پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) درباره ى مسئله ى ولايت تو بعد از غدير چيزى را تغيير نداده... ولى اينكه تو خليفه ى او باشى در اين باره چيزى به ما نگفته است!!حضرت فرمود: چطور است پيامبر )صلى اللَّه عليه و آله (را به تو نشان دهم تا او به تو بگويد؟ ابوبكر پذيرفت و پس از نماز مغرب همراه اميرالمؤمنين (عليه السلام) به مسجد قبا آمدند و ديدند پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) در سمت قبله ى مسجد نشسته و خطاب به ابوبكر فرمود: 'اى ابوبكر بر ضد ولايت على اقدام كرده اى و در جاى او نشسته اى كه جاى نبوت است و جز او كسى مستحق آن نيست زيرا او وصى و خليفه ى من است...'.با اين معجزه كه پشتوانه ى الهى داشت بار ديگر خداوند حجتش را بر غاصب حق صاحب غدير تمام كرد.[4]
- اميرالمؤمنين (عليه السلام) در زمان خلافت ظاهرى خود عده اى از شاهدان عينى غدير را به خدا قسم داد كه برخيزند و در مقابل مردم به آنچه ديده اند شهادت دهند. عده اى برخاسته و شهادت دادند ولى هشت نفر ابا كردند.حضرت فرمود: «اگر شما دروغ مى گوييد و بهانه مى آوريد در حالى كه در غدير حاضر بوده و شنيده ايد، خدا هر يك از شما را به بلايى آشكار گرفتار كند.» بدينگونه سى سال پس از واقعه ى غدير بار ديگر اتمام حجت پروردگار ظاهر شد و هر يك از اينان به مرضى گرفتار شدند بطورى كه همه ديدند. مبتلا شدگان نزد مردم اقرار مى كردند كه ما با دعاى حضرت به عذاب الهى دچار شده ايم.[5]
اتمام حجت پيامبر صلی الله علیه و آله با غدير
- چادرنشينى از اطراف مدينه از حضرت پرسيد: حاجيان قوم من خبر آورده اند كه در غدير خم اطاعت على (علیه السلام) را واجب كرده اى. آيا اين از جانب خدا بوده است؟ فرمود: «خدا آن را واجب كرده، و اطاعت او را بر اهل آسمان و زمين واجب نموده است» [6]
- حضرت در مدينه فرمود:«روز غدير بهترين اعياد امت من است و آن همان روزى است كه خداوند به من دستور داد برادرم على بن ابى طالب را براى امتم منصوب نمايم» [7]
- حضرت در وصيت به اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: «... من در روز غدير خم از مردم عهد و پيمان گرفته ام كه تو وصى و خليفه ى من و صاحب اختيار مردم پس از من هستى».[8]
- از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله منظور از 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ...' را پرسيدند. فرمود: '...هركس من صاحب اختيار اويم و نسبت به او از خودش صاحب اختيارترم على بن ابى طالب صاحب اختيار اوست و نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است و در برابر او برايش امرى نيست.[9]
اتمام حجت اميرالمؤمنين علیه السلام با غدير
- هفت روز پس از رحلت پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله )اميرالمؤمنين (عليه السلام) به مسجد آمدند و خطاب به مردم ضمن سخنانى فرمودند:«'پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به حجة الوداع رفت و سپس به غدير خم آمد و در آنجا شبيه منبرى براى او ساخته شد و بر فراز آن رفت و بازوى مرا گرفت و بلند كرد به حدى كه سفيدى زير بغلش ديده شد و در آن مجلس با صداى بلند فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...' خداوند در آن روز اين آيه را نازل كرد: 'الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ ديناً'.» [10]
- ابوبكر و عمر براى بيعت گرفتن به خانه ى اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمدند و پس از صحبتهايى بيرون آمدند. حضرت بلافاصله به مسجد آمد و ضمن مطالبى فرمود: «ابوبكر و عمر نزد من آمدند و از من طلب بيعت نمودند با كسى كه او بايد با من بيعت كند!... من صاحب روز غديرم...'»[11]
- بار اول كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) را به اجبار براى بيعت آوردند و حضرت امتناع كرد، در آنجا فرمود: '«.. گمان ندارم پيامبر (صلى الله عليه وآله) در روز غدير خم براى احدى حجتى و براى گوينده اى سخنى باقى گذاشته باشد. قسم مى دهم كسانى را كه از پيامبر (صلى الله عليه وآله) در روز غدير 'من كنت مولاه فعلى مولاه...' را شنيدند كه برخيزند و شهادت دهند».دوازده نفر از اهل بدر برخاستند و به ماجراى غدير شهادت دادند و ساير مردم هم در اين باره مطالبى گفتند، به طورى كه عمر از ترس مجلس را تعطيل كرد!! [ بحارالانوار: ج 28 ص 186. اثبات الهداة: ج 2 ص 115. ]
- بار دوم كه حضرت را طناب برگردن و شمشير بالاى سر به اجبار براى بيعت آوردند، عمر گفت: بيعت كن و گرنه تو را مى كشيم. حضرت فرمود: «اى مسلمانان، اى مهاجران و انصار، شما را به خدا قسم مى دهم آيا از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) شنيديد كه در روز غدير خم چه مى فرمود...؟ »همه تصديق كردند و گفتند: آرى به خدا قسم.[12]
- پس از غصب خلافت و خانه نشينى اميرالمؤمنين (عليه السلام) آن حضرت دائما با غاصبان با ترشرويى روبرو مى شد و انزجار خود را نشان مى داد. ابوبكر براى خاتمه دادن به اين مشكل غفلتا نزد حضرت آمد و خواست تا در خلوت گفتگو كنند. در آن مجلس حضرت به ابوبكر فرمود:«تو را به خدا قسم مى دهم آيا من صاحب اختيار تو و هر مسلمانى طبق فرموده ى پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير هستم يا تو'؟ ابوبكر گفت: البته تو هستى!»[13]
- ابوبكر ادعا كرد كه در غدير، پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ، على(علیه السلام ) را صاحب اختيار ما قرارداد ولى خليفه ى ما قرار نداد. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: اگر پيامبر (صلى الله عليه وآله) خودش به تو بگويد مى پذيرى؟ گفت: آرى. اميرالمؤمنين عليه السلام در مسجد قبا پيامبر (صلى الله عليه و آله) را نشان ابوبكر دادند، و حضرت به او فرمودند: على وصى و خليفه ى من است. [14]
- روزى ابوبكر به اميرالمؤمنين (عليه السلام) گفت: اگر كسى كه به او اطمينان داشته باشم شهادت دهد كه تو به خلافت سزاوارترى آن را به تو مى سپارم!!! حضرت فرمود: اى ابوبكر، مطمئن تر از پيامبر سراغ دارى؟! آن حضرت در چهار مورد براى من از تو و عمر و عثمان و عده اى از همراهيانت بيعت گرفت كه يكى از آنها روز غدير در بازگشت از حجةالوداع بود. [15]
- وقتى نماينده ى ابوبكر- كه پس از غصب فدك به آنجا فرستاده بود- به دست اصحاب اميرالمؤمنين (عليه السلام) كشته شد، ابوبكر خالد را با لشكرى به منطقه فرستاد. وقتى با اميرالمؤمنين (عليه السلام) رو به رو شدند حضرت با اشاره ى ذوالفقار، خالد را از اسب به زير انداخت و به او فرمود: «.. آيا روز غدير براى تو قانع كننده نبود كه اكنون چنين تصميمى گرفته اى'؟!»[16]
- پس از قضيه ى فوق حضرت به مدينه بازگشتند و مطالبى بين حضرت با ابوبكر رد و بدل شد. آنگاه حضرت خطاب به عمويشان عباس فرمودند:«... اكنون كه روز غدير براى اينان قانع كننده نيست به حال خود واگذارشان. بگذار آنچه مى توانند ما را ضعيف نمايند كه خداوند مولاى ماست و او بهترين حكم كننده است».[17]
- در زمان عمر، در مسجد پيامبر (صلى الله عليه و آله) مجلسى از بنى هاشم تشكيل شد و اميرالمؤمنين (عليه السلام) بدعتهاى ابوبكر و عمر را شمردند، و از جمله فرمودند: «عمر بود كه در روز غدير خم- وقتى پيامبر (صلى الله عليه و آله) مرا براى ولايت نصب كرد، با رفيقش ابوبكر گفتگو كردند. آنگاه كه كار معرفى و منصوب شدن من پايان يافته بود ابوبكر گفت: اين واقعا كرامت بزرگى است'! عمر با تندى به او نگاه كرد و گفت: 'نه به خدا قسم، ابدا اين سخن او را گوش نمى دهم و از او اطاعت نمى كنم'، سپس به او تكيه داد و با تكبر به راه افتادند[18]
- پس از قتل عمر، شوراى شش نفره اى كه او تعيين كرده بود جمع شدند تا يكى را از بين خود انتخاب كنند و البته توطئه اى بود براى انتخاب عثمان كه از پيش تعيين شده بود. اميرالمؤمنين عليه السلام كه يكى از شش نفر بود به عنوان اتمام حجت بربقيه فرمود: «شما را به خدا قسم مى دهم، آيا در بين شما غير از من كسى هست كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم او را به امر خدا منصوب كرده و فرموده باشد: 'من كنت مولاه فعلى مولاه..'؟ »همه گفتند: نه، كسى جز تو صاحب اين فضيلت نيست. حضرت فرمود: «آيا كسى غير از من در ميان شما هست كه پيامبر صلى الله عليه و آله در جحفه كنار درختان غدير خم به او فرموده باشد: هر كس از تو اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس مرا اطاعت كند از خدا اطاعت كرده است؟» همه گفتند: نه به خدا قسم، كسى جز تو صاحب اين مقام نيست.[19]
- پس از ماجراى شورا و انتخاب عثمان، مردم براى بيعت با او به مسجد آمدند. در آن جمع حضرت بپاخاست و ضمن سخنانى فرمود«: آيا در ميان شما كسى هست كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم دست او را گرفته و فرموده باشد: 'من كنت مولاه فعلى مولاه..؟» يك نفر به نيابت از بقيه گفت: كسى را سراغ نداريم كه صحيح تر از گفتار تو گفته باشد. [20]li>
- در مجلس بزرگى كه با حضور دويست نفر از صحابه در زمان عثمان در مسجد پيامبر (صلى الله عليه و آله) تشكيل شده بود، حضرت فرمود: «خداوند به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را معرفى كند... اين بود كه در غدير خم مرا منصوب نمود و در خطابه اى فرمود: 'من كنت مولاه فعلى مولاه...'، و خداوند اين آيه را نازل كرد: 'اليوم أكملت لكم دينكم...»همه جمعيت مسجد گفتند: آرى به خدا قسم، اين را شنيديم و همانطور كه گفتى حاضر بوديم. حضرت فرمود: «شما را به خدا قسم مى دهم كسانى كه از دو لب پيامبر صلى الله عليه و آله اين مطلب را به ياد دارند شهادت دهند». مقداد و ابوذر و عمار و براء و زيد بن ارقم برخاستند و گفتند: 'ما شهادت مى دهيم كه به ياد داريم هنگامى را كه تو در غدير بر فراز منبر كنار آن حضرت ايستاده بودى و او مى فرمود: 'اى مردم... خداوند شما را به ولايت امر كرده و من شما را شاهد مى گيرم كه ولايت مخصوص اين "على" است...'. [21]
- در همان مجلس حضرت در جواب اين سؤال كه با ادعاى ابوبكر چه كنيم كه از قول پيامبر (صلى الله عليه و آله) گفت: خداوند نبوت و خلافت را براى اهل بيت جمع نمى كند؟ فرمود: «دليل بر بطلان آن، سخن پيامبر( صلى الله عليه و آله) است كه در غدير خم فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، من چگونه نسبت به آنان صاحب اختيارم در حالى كه آنان امير و حاكم بر من باشند'؟! »[22]
- در همان مجلس حضرت درباره ى 'فليبلغ الشاهد الغائب' يعنى 'حاضران به غائبان برسانند'، فرمودند:« پيامبر (صلى الله عليه و آله) اين جمله را فقط در روز غدير خم و در روز عرفه و در روز رحلتش فرموده... و به عموم مردم دستور داده كه هر كسى را ديدند واجب بودن اطاعت از امامان آل محمد عليهم السلام و واجب بودن حقشان را برسانند...»[23]
- در ميدان جنگ جمل در بصره، اميرالمؤمنين (عليه السلام )به طلحه فرمود: تو را به خدا قسم مى دهم، آيا از پيامبر (صلى الله عليه و آله )شنيدى كه مى فرمود: 'من كنت مولاه فعلى مولاه'. گفت: آرى. فرمود: پس چرا به جنگ من آمده اى؟ گفت: 'در خاطرم نبود و فراموش كرده بودم'! لازم به يادآورى است طلحه پس از اينكه غدير را به ياد آورد باز هم به جنگ ادامه داد تا كشته شد.[24]
- هنگامى كه اميرالمؤمنين عليه السلام در كوفه براى جنگ صفين آماده مى شد ضمن خطابه اى چنين فرمود:« اى مهاجران و انصار،... آيا بر شما واجب نيست مرا يارى كنيد؟ آيا امر من بر شما واجب نيست؟... آيا سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را نشنيديد كه در روز غدير درباره ى ولايت و صاحب اختيارى من مى فرمود؟ »[25][25]
- معاويه در جنگ صفين طى نامه اى به اميرالمؤمنين عليه السلام چنين نوشت: 'به من خبر رسيده كه وقتى با اهل سر و خواص شيعيانت در خلوت مى نشينيد... ادعا مى كنى كه... خداوند اطاعت تو را بر مؤمنان واجب كرده و در كتاب و سنتش به ولايت تو امر كرده... او هم امتش را در غدير خم جمع كرده و آنچه درباره ى تو از جانب خداوند مأمور شده ابلاغ نموده و دستور داده حاضران به غايبان برسانند، و به مردم خبر داده كه تو بر مردم صاحب اختيارتر از آنان هستى...'. [26][26]
- اميرالمؤمنين (عليه السلام )در ميدان جنگ صفين براى لشكر خود- در حالى كه فرستادگان معاويه هم حاضر بودند- خطابه اى ايراد كردند و ضمن آن فرمودند:« شما را قسم مى دهم درباره ى قول خداوند 'يا ايها الذين آمنوا اطيعواالله...'... كه پيامبر صلى الله عليه و آله مرا در غدير خم منصوب كرد و فرمود: 'اى مردم، خداوند صاحب اختيار من، و من صاحب اختيار مؤمنانم و اختيارم بر مؤمنان از خودشان بيشتر است، بدانيد كه 'من كنت مولاه فعلى مولاه..»دوازده نفر از بدريين برخاستند و به حضور خود در ماجراى غدير شهادت دادند و چهار نفر برخاستند و تفصيل واقعه را براى مردم گفتند.]27]
- معاويه در نامه اى به اميرالمؤمنين عليه السلام فضايلى براى خود ذكر كرد و به آنها افتخار كرد. حضرت فرمود: آيا پسر هند جگر خوار بر من فخر مى فروشد؟! سپس نامه اى در پاسخ او نوشتند و فضايل خود را به صورت اشعارى برايش فرستادند كه يك بيت آن چنين است:و أوجب لي ولايته عليكم***رسول الله يوم غدير خم يعنى: پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم ولايت خود بر شما را براى من هم نسبت به شما واجب كرد.[28]
- در روز جنگ صفين مردى از لشكر معاويه قرآن به دست به ميدان مبارزه آمد در حالى كه اين آيه را تلاوت مى كرد: 'عم يتسائلون عن النبا العظيم...'. حضرت شخصا به جنگ او رفتند و ابتدا پرسيدند: آيا نبأ عظيم را كه مردم بر سر آن اختلاف دارند مى شناسى؟ آن مرد گفت: نه!! فرمود: «به خدا قسم منم نبأ عظيم كه بر سر آن اختلاف دارند. بر سر ولايت من نزاع داريد... در روز غدير دانستيد و روز قيامت خواهيد دانست كه چه كرديد'؟» [29]
- در زمان خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين (عليه السلام)، يكسال روز عيد غدير مقارن جمعه بود. حضرت خطبه هاى نماز جمعه را به مسئله ى غدير اختصاص دادند و از جمله فرمودند: «... خداوند در روز غدير آنچه بيانگر اراده اش درباره ى انتخاب شدگانش بود بر پيامبرش فرستاد و به او دستور ابلاغش را داد... خداوند دينش را كامل نمود و چشم پيامبرش و مؤمنان و تابعان را روشن ساخت». پس از خطبه ها و نماز جمعه، حضرت به اتفاق اصحابشان به منزل امام مجتبى عليه السلام كه جشنى در آن برپا كرده بود رفتند و پذيرايى مفصلى انجام شد[30]
- در زمان خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين (عليه السلام) به دستور آن حضرت مجلس بزرگى در ميدان بزرگ كوفه كه مقابل مسجد كوفه و دار الامارة بود تشكيل شد و حضرت منبر رفتند در حالى كه جمعيت عظيمى جمع شده بودند و اصحاب پيامبر (صلى الله عليه و آله) نيز حضور داشتند.حضرت از فراز منبر قسم دادند كه هر كس در غدير حاضر بوده برخيزد و به آنچه ديده شهادت دهد. پس از درخواست حضرت عده اى حدود سى نفر از ميان جمعيت برخاستند و به آنچه در غدير ديده بودند شهادت دادند، ولى هشت نفر از حاضران غدير عمدا براى شهادت برنخاستند. حضرت از آنان علت را پرسيد. آنان عذر آوردند كه فراموش كرده ايم!!!حضرت فرمود:«اگر در اين عذرتان دروغ مى گوييد و عمدا براى شهادت قيام نمى كنيد، هر كدام از شما به بلايى مبتلا شويد» و حضرت براى هر يك بلاى خاصى را ذكر كردند. همه ى اين هشت نفر به آنچه حضرت فرموده بود مبتلا شدند به طورى اين ابتلا آشكار بود و بين مردم به همان علامت شناخته مى شدند كه نفرين شده ى على بن ابى طالب (عليه السلام) نام گرفته بودند. [31]
- در ماههاى آخر عمر اميرالمؤمنين (عليه السلام )پس از جنگ نهروان، حضرت نوشته اى مفصل كه در حد يك جزوه بود املا كردند و نويسنده ى حضرت آن را نوشت و قرار شد روزهاى جمعه با حضور ده نفر از اصحاب خاصش متن اين جزوه براى مردم خوانده شود. از فرازهاى اين نوشته چنين است: «دليل من بر ولايت اين است كه صاحب اختيار مردم فقط من هستم نه قريش... چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله ولايت اين امت را داشت و من بعد از او اختيارات او را دارم... طبق گفته ى آن حضرت در غديرخم كه فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه»[32]
- اميرالمؤمنين (عليه السلام) در بيان امتيازات خاص خود كه به احدى جز او داده نشده فرمودند:« خداوند با ولايت من دين اين امت را كامل نمود و نعمتها را بر آنان تمام كرد... هنگامى كه در يوم الولاية "روز غدير" به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: يا محمد، به مردم خبر ده كه 'اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا'»[33]
- آن حضرت در بيان حديث 'امر ما اهل بيت بر مردم سنگين است و جز انبياى مرسل و ملائكه ى مقرب و مؤمنى كه خدا قلب او را امتحان كرده تحمل آن را ندارد'، فرمود:... پيامبر ما صلى الله عليه و آله در روز غدير خم دست مرا گرفت و فرمود: 'من كنت مولاه فعلى مولاه'، آيا مؤمنان آن را پذيرفتند، به جز كسانى كه خداوند آنان را از لغزش و گمراهى حفظ كرد؟ [34]
- از اميرالمؤمنين (عليه السلام )خواستند بالاترين منقبت خود را از پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) بفرمايد. حضرت فرمود: «منصوب كردن آن حضرت مرا در غديرخم كه به امر خداى تبارك و تعالى ولايت را از جانب او برايم اقامه نمود...'»[35]
- روزى اميرالمؤمنين (عليه السلام) با امام حسين (عليه السلام) مفاخره مى كردند و فضايل خود را براى يكديگر بيان مى نمودند تا يادگارى براى ما باشد. از جمله اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود:« منم آن كسى كه خدا در حق من فرموده: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَكُمُ الْاِسْلامَ ديناً،... من نبأ عظيمى هستم كه خداوند در روز غدير خم دين را به من كامل نمود. منم آنكه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله درباره ام فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ'».[36]
- مردى از اميرالمؤمنين عليه السلام خواست كه ايمان را در حد كاملى برايش بيان كند كه نياز به سؤال از ديگرى نباشد. حضرت مطالبى فرمودند و از جمله اين بود كه كمترين باعث گمراهى نشناختن حجت خداست. آن مرد از حضرت خواست تا حجج الهى را به او معرفى كند. حضرت فرمود:« كسى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله او را در غدير خم منصوب كرد و خبر داد كه نسبت به آنان از خودشان صاحب اختيارتر است.»[37]
- روزى اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: من هفتاد فضيلت دارم كه احدى از اصحاب پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) در آنها با من شراكت ندارد. سپس پنجاه و يكمين مورد آن را چنين بيان كرد: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در روز غدير خم مرا براى همه ى مردم منصوب نمود و فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ'. پس ظالمان دور از رحمت الهى باشند و عذاب خدا بر آنان باد.[38]
- اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره ى اينكه پس از بيعت غدير هر كوتاهى از سوى مردم بر عهده خودشان است، فرمود: پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) به من وصيت كرد و فرمود: يا على، اگر گروهى يافتى كه با دشمنانت بجنگى حق خود را طلب كن، وگرنه در خانه ات بنشين چرا كه من پيمان تو را در روز غدير خم گرفته ام كه تو وصى من و خليفه ى من و صاحب اختيار مردم نسبت به آنان هستى.[39]
- روزى اميرالمؤمنين (عليه السلام) نگاهى به مردم كرد و فرمود:«شما خود ديديد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در روز غدير خم چگونه بپا ايستاد و مرا كنار خود بپا داشت و دست مرا بلند كرد و مرا معرفى فرمود»[40]
اتمام حجت حضرت زهرا سلام الله علیها با غدير
- حضرت ام كلثوم در سن سه سالگى اين حديث را از مادرش حضرت زهرا عليهاالسلام شنيده است كه آن حضرت خطاب به مردمى كه صاحب غدير را رها كرده و سخت حمايت از سقيفه مى كردند فرمود: آيا كلام پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را در روز غدير خم فراموش كرده ايد كه فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ'؟[41]
- بعد از رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حضرت زهرا عليهاالسلام كنار قبور شهداى اُحُد مى آمد و در آنجا گريه مى كرد. محمود بن لبيد در آنجا از حضرت پرسيد: آيا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله قبل از وفاتش درباره ى امامت على كلام صريحى فرمود؟!
- حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: واعجبا، آيا روز غدير خم را فراموش كرده ايد؟! [42]
- هنگامى كه اهل سقيفه بر در خانه ى اميرالمؤمنين عليه السلام براى بيعت آن حضرت هجوم آوردند، حضرت زهرا عليهاالسلام پشت در آمد و فرمود: 'گويا شما نمى دانيد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در روز غدير خم چه فرمود؟! به خدا قسم در آن روز براى على بن ابى طالب پيمان ولايت را بست تا اميد شما را از آن قطع كند. ولى شما ارتباط بين خود و پيامبرتان را قطع كرديد! خدا بين ما و شما در دنيا و آخرت حكم خواهد كرد.' [43]
- در روزهاى آخر عمر حضرت زهرا عليهاالسلام، عده اى از زنان مهاجر و انصار به عيادت آن حضرت آمدند. در اين فرصت حضرت مطالبى درباره ى امامت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند، و زنان آن مطالب را براى مردان خود نقل كردند. در پى آن عده اى از سرشناسان مهاجر و انصار به عنوان عذرخواهى نزد حضرت آمدند و گفتند: اى سيدة النساء، اگر ابوالحسن اين مطالب را قبل از بيعت با اهل سقيفه براى ما مى گفت، هرگز با ديگرى به جاى او بيعت نمى كرديم!!
- حضرت فرمود: از من دور شويد كه عذرى از شما پذيرفته نيست... بعد از روز غدير خم خداوند هيچ دليل و عذرى براى احدى باقى نگذاشته است.[44]
اتمام حجت امام حسن علیه السلام با غدير
- پس از شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام و صلح امام حسن عليه السلام، معاويه وارد كوفه شد و قرار شد در مسجد كوفه آن حضرت و معاويه منبر بروند و مسئله ى صلح را براى مردم بيان كنند. پس از آنكه معاويه مطالب خود را گفت، امام حسن عليه السلام بر فراز منبر مطالبى در مظلوميت اميرالمؤمنين عليه السلام بيان كرد و فرمود: 'اين امت پدرم را رها كردند و با غير او بيعت كردند در حالى كه خودشان ديدند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پدرم را در روز غدير خم منصوب فرمود و به آنان دستور داد حاضرانشان به غائبان خبر دهند'.[45]/a>
روزى معاويه مجلسى تشكيل داد و بزرگان اصحاب خود را جمع كرد و امام حسن عليه السلام را دعوت كرد و اصحاب او آنچه مى توانستند به آن حضرت جسارت كردند و به پدر بزرگوارش اميرالمؤمنين عليه السلام ناسزا گفتند.
امام حسن عليه السلام در پاسخ به آنان احتجاجات مفصلى درباره ى اميرالمؤمنين عليه السلام بيان كرد و از جمله فرمود: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در حالى كه بر فراز منبر بود على عليه السلام را فرا خواند و سپس با دستانش او را گرفت و فرمود: 'اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ'. - روزى معاويه مجلسى تشكيل داد و بزرگان اصحاب خود را جمع كرد و امام حسن عليه السلام را دعوت كرد و اصحاب او آنچه مى توانستند به آن حضرت جسارت كردند و به پدر بزرگوارش اميرالمؤمنين عليه السلام ناسزا گفتند.
- امام حسن عليه السلام در پاسخ به آنان احتجاجات مفصلى درباره ى اميرالمؤمنين عليه السلام بيان كرد و از جمله فرمود: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در حالى كه بر فراز منبر بود على عليه السلام را فرا خواند و سپس با دستانش او را گرفت و فرمود: 'اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ'.[46]
اتمام حجت امام حسين علیه السلام با غدير
- يكسال قبل از مرگ معاويه و يكسال قبل از واقعه ى عاشورا، امام حسين عليه السلام در موسم حج در مِنى هفتصد نفر را در خيمه ى خود دعوت كرد كه دويست نفر آنان اصحاب پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بودند. در آنجا خطابه اى ايراد كردند و ضمن نكوهش اقدامات معاويه بر ضد اميرالمؤمنين عليه السلام، مناقب آن حضرت را بر شمردند و از آنان اقرار گرفتند. از جمله فرمودند: شما را به خدا قسم مى دهم، آيا مى دانيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در روز غدير خم على بن ابى طالب عليه السلام را منصوب نمود و ولايت را براى او اعلام كرد و فرمود: بايد حاضران به غايبان برسانند؟ جمعيت حاضر گفتند: آرى بخدا قسم.[47]
اتمام حجت امام زين العابدين علیه السلام با غدير
- يك نفر از امام زين العابدين عليه السلام پرسيد: معناى كلام پيامبر صلى اللَّه عليه و آله چيست كه فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ'؟ فرمود: به آنان خبر داد كه على بن ابى طالب عليه السلام امام بعد از اوست.[48]
اتمام حجت امام باقر علیه السلام با غدير
- امام باقر عليه السلام در شرايط زمانى خاصى كه مقارن با انقراض بنى اميه بود، داستان مفصل واقعه ى غدير را با متن كامل خطبه ى مفصل غدير بيان فرمودند كه سند و پشتوانه اى محكم و تأييد شده توسط مقام عصمت براى اين خطابه ى تاريخى شد[49]
- يك نفر از اهل بصره به امام باقر عليه السلام عرض كرد: حسن بصرى آيه ى 'يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ...' را مى خواند و مى گويد درباره ى مردى نازل شده و نام او را نمى گويد. حضرت فرمود: او را چه شده...؟! اگر مى خواست خبر مى داد درباره ى چه كسى نازل شده! جبرئيل بر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نازل شد و عرض كرد: خداوند به شما امر مى كند امتت را راهنمايى كنى كه وليشان كيست، و اين آيه را نازل كرد. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هم قيام كرد و دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و بلند كرد و فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ'. [50]
- ابوبصير به امام باقر عليه السلام عرض كرد: مردم مى گويند: چرا خداوند نام على و اهل بيتش عليهم السلام را در قرآن صريحاً نياورده است؟ حضرت فرمود: خدا نماز را نازل كرده و عدد ركعات آن را پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بيان فرموده و همچنين است زكات و حج. و آيه ى 'اَطيعُوا اللَّهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِى الْاَمْرِ مِنْكُمْ' را نازل كرده كه درباره ى على و حسن و حسين عليهم السلام است، و در بيان كلمه ى 'اولوا الامر' پيامبر صلى اللَّه عليه و آله درباره ى على عليه السلام فرموده: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ'... اگر آن حضرت سكوت مى كردو اهل آيه ى اولوا الامر را معرفى نمى كرد آل عباس و آل عقيل و ديگران آن را ادعا مى كردند. وقتى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت على عليه السلام صاحب اختيار مردم بود... چون آن حضرت ولايت او را به مردم ابلاغ فرموده و او را منصوب نموده بود.[51]
- ابان بن تغلب از امام باقر عليه السلام پرسيد: معناى كلام پيامبر صلى اللَّه عليه و آله چيست كه فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ'؟ حضرت فرمود: آيا مثل اين مطلب هم جاى سؤال دارد؟! به آنان فهمانيد كه جانشين او خواهد بود[52]
- امام باقر عليه السلام با تعجب از انكار امت نسبت به حقيقت غدير فرمودند: 'اين امت انكار كردند پيمانى را كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از ايشان براى على بن ابى طالب عليه السلام گرفت در روزى كه او را براى مردم منصوب فرمود و آنان را در زمان حياتش به ولايت و اطاعت او فرا خواند و آنان را بر اين مطلب شاهد گرفت.' [53]
- امام باقر عليه السلام در بيان حد ولايت و برائت با استناد به حديث غدير فرمودند: اين امت وقتى به على بن ابى طالب عليه السلام مى رسند مى گويند: دوستانش را دوست داريم ولى از دشمنانش بيزارى نمى جوييم، بلكه آنان را هم دوست داريم! چگونه چنين ادعايى صحيح است در حالى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى فرمايد: 'اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه...'، ولى مى بينى كه با دشمنان او دشمنى نمى كنند و خوار كنندگان او را خوار نمى كنند. اين انصاف نيست!! [[54]
اتمام حجت امام صادق علیه السلام با غدير
- امام صادق عليه السلام فرمود: مردم درباره ى غدير خود را به غفلت زدند. [[55]
- آن حضرت پس از نقل واقعه ى غدير اين آيه را خواندند كه 'يعرفون نعمة اللَّه ثم ينكرونها' يعنى 'نعمت خدا را مى شناسند و سپس آن را انكار مى كنند'، و فرمودند: در روز غدير آن را مى شناسند و در روز سقيفه آن را انكار مى كنند[[56]
- امام صادق عليه السلام با تعجب از محنت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: در روز غدير حضرت آن همه شاهد داشت ولى نتوانست حق خود را بگيرد در حالى كه مردم با دو شاهد حق خود را مى گيرند!![[57]
- امام صادق عليه السلام درباره ى ثبات قدم بر سر غدير فرمودند: 'پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى اميرالمؤمنين عليه السلام در غدير خم پيمان گرفت و به ولايت او اقرار كردند. خوشا به حال آنان كه بر ولايت او ثابت قدم ماندند و واى بر كسانى كه آن را شكستند.' [[58]
- امام صادق عليه السلام در بيان استناد غدير به قرآن مى فرمايد: خداوند عزوجل مى فرمايد: 'يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...' و از همين جاست قول پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كه به على عليه السلام فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...'. [[59]
- آن حضرت در بيان اينكه غدير آخرين رسالت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بوده فرمود: خداوند در قرآن به پيامبرش فرمود: 'فَاِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ اِلى رَبِّكَ فَارْغَب'، يعنى: 'آنگاه كه از رسالت فراغت يافتى عَلَم و نشانه ى خود را نصب كن و وصى خود را معرفى كن و فضيلت او را بيان كن...'. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هم در بازگشت از حجة الوداع ندا داد تا مردم جمع شوند و فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...'. [[60]
- امام صادق عليه السلام درباره ى كفر ابوبكر و عمر و عثمان فرمودند: آنگاه كه ولايت بر آنان عرضه شد و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ' به آن كافر شدند. بعد "در ظاهر اقرار كردند" ولى آنگاه كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت كافر شدند... سپس كفر خود را بالاتر بردند و از آنان كه با على عليه السلام بيعت كرده بودند براى خود بيعت گرفتند. اينان كسانى بودند كه هيچ ايمانى برايشان نمانده بود.[[61]
- امام صادق عليه السلام در سفرى كه از مدينه به مكه مى رفتند، در بين راه به مسجد غدير رسيدند. در آنجا نگاهى به سمت چپ مسجد نموده فرمودند: آنجا جاى پاى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله است آنگاه كه فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...'. [[62]
- امام صادق عليه السلام فرمود: روز غدير خم روزى است كه اميرالمؤمنين عليه السلام براى مردم معرفى و منصوب شد. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى او پيمان ولايت را بر گردن مردان و زنان قرار داد[[63]
- امام صادق عليه السلام عظمت غدير را چنين ياد كردند: 'روز غدير روز مهمى است كه خداوند حرمت آن را بر مؤمنان عظيم قرار داده و دين را در آن كامل نموده و نعمت را بر آنان تمام كرده، و آن عهد و پيمانى كه از ايشان "در عالم ذر" گرفته بود تجديد نموده است.' [[64]
- امام صادق عليه السلام درباره ى انتشار فورى خبر غدير در شهرهاى آن زمان مى فرمايد: وقتى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در روز غدير خم على عليه السلام را منصوب كرد و فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ'، اين خبر در شهرها منتشر شد. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله درباره ى آن فرمود: 'قسم به خدايى كه جز او خدايى نيست، اين مسئله از سوى خداست'. [[65]
- از امام صادق عليه السلام پرسيدند: مقصود پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ' چيست؟ حضرت حديثى از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نقل كردند كه فرمود: '... هر كس من صاحب اختيار اويم و نسبت به او از خودش صاحب اختيارترم على بن ابى طالب صاحب اختيار اوست و نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است و در برابر او برايش امرى نيست.' [[66][
اتمام حجت امام كاظم علیه السلام با غدير
- حضرت موسى بن جعفر عليه السلام در حديثى واقعه ى غدير را چنين نقل فرمودند: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در واقعه ى معروف و مشهور غدير اميرالمؤمنين عليه السلام را معرفى كردند و از مردم پرسيدند: آيا من صاحب اختيارتر از شما نسبت به خودتان نيستم؟ گفتند: آرى، يا رسول اللَّه. حضرت نگاهى به آسمان كرده فرمودند: 'خدايا، شاهد باش'، و اين كار را سه بار تكرار كردند. سپس فرمودند: 'بدانيد هر كس من مولاى او و صاحب اختيارتر نسبت به او هستم اين على مولا و صاحب اختيار اوست'.[[67]
- امام كاظم عليه السلام در بيان توطئه ى منافقان در غدير چنين فرمودند: آنگاه كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در روز غدير خم اميرالمؤمنين عليه السلام را منصوب كرد و به بزرگان مهاجران و انصار دستور داد با او بيعت كنند، آنان در ظاهر بيعت كردند ولى بين خود نقشه ى دو توطئه را ريختند: يكى اينكه امر خلافت را پس از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از على عليه السلام بگيرند، و ديگر اينكه در صورت امكان هر دو بزرگوار را بكشند...[[68]
- در ايامى كه حضرت موسى بن جعفر عليه السلام در زندان بودند، روزى هارون حضرت را احضار كرد و مسائلى را سؤال نمود كه از جمله درباره ى ولايت اهل بيت عليهم السلام بر مردم بود. حضرت فرمود: ما مى گوييم ولايت همه ى خلايق با ماست... ما اين ادعا را از كلام پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در غدير خم داريم كه فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ'. [[69]
اتمام حجت امام رضا علیه السلام با غدير
- شرايط خاص زمانى امام رضا عليه السلام و منطقه ى خراسان كه مركز علمى مخالفان بود اقتضا مى كرد كه احاديث با استناد به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نقل شود. لذا آن حضرت حديث غدير را با سند متصل از پدرشان موسى بن جعفر از امام صادق از امام باقر از امام سجاد از امام حسين از اميرالمؤمنين عليهم السلام از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نقل كردند كه فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ'.[[70]
- در روزهاى اول ورود امام رضا عليه السلام به شهر مرو در خراسان مردم بحثهاى زيادى درباره ى امامت مطرح كرده بودند و بخصوص در روز جمعه در مسجد جامع شهر جمع شده بودند و در اين باره صحبت مى كردند. وقتى اين خبر به حضرت رسيد تبسمى كرده فرمود:... خداوند در حجة الوداع كه آخر عمر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بود آيه ى 'الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ ديناً' را نازل كرد... پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از اين جهان نرفت مگر آنكه... على عليه السلام را عَلَم و امام براى آنان منصوب فرمود[[71]
اتمام حجت امام على النقى علیه السلام با غدير
- امام هادى عليه السلام در سالى كه معتصم عباسى آن حضرت را از مدينه به سامرا آورد، در روز غدير به كوفه آمدند و به زيارت قبر اميرالمؤمنين عليه السلام در نجف رفتند و زيارت مفصلى را كه شامل يك دوره ى كامل اعتقادى درباره ى فرهنگ غدير است خواندند و ماجراى غدير را ضمن آن چنين بيان فرمودند: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سنگينى سفر را بر خود هموار نمود و در شدت گرماى ظهر بپا خاست و خطابه اى ايراد كرد و شنوانيد و ندا كرد و رسانيد و... فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...'، ولى جز عده ى كمى ايمان نياوردند.[[72]
- اهل اهواز نامه اى به امام هادى عليه السلام نوشتند و سؤالاتى را مطرح كردند. حضرت در پاسخ آنان نامه اى نوشتند و جواب سؤالاتشان را دادند و از جمله فرمودند: ما اين آيه را در قرآن مى يابيم كه 'انما وليكم اللَّه و رسوله و الذين آمنوا...'، روايات متفق است كه اين آيه درباره ى اميرالمؤمنين عليه السلام است. بعد مى بينيم كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله على بن ابى طالب عليه السلام را از بين اصحابش جدا كرد و اين عبارت را بكار برد: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ'. از اين ارتباط مى فهميم كه قرآن به درستى اين اخبار و حقانيت اين شواهد گواهى مى دهد.[[73]
اتمام حجت امام عسكرى علیه السلام با غدير
- اسحاق بن اسماعيل از نيشابور براى امام حسن عسكرى عليه السلام نامه اى نوشت و مسائلى را مطرح كرد. آن حضرت جواب نامه را توسط نمايندگان خود براى او فرستادند كه يكى از فرازهاى آن چنين است:آنگاه كه خداوند با بپا داشتن اوليايش بعد از پيامبر بر شما منت گذاشت، خطاب به پيامبرش فرمود: 'الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ ديناً'. [[74]
- حسن بن ظريف به امام عسكرى عليه السلام نامه اى نوشت و معناى 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ' را سؤال كرد. حضرت در پاسخ نوشتند: مقصود حضرت آن بود كه او را عَلَم و علامتى قرار دهد كه هنگام اختلاف، حزب خداوند با آن شناخته شوند.[[75]
پی نوشت ها
[1][ الغدير: ج 1 ص 193. بحارالانوار: ج 37 ص 136 و 162 و 167. عوالم: ج 3:15 ص 56 و 57 و 129 و 144. ]
[2]بحارالانوار، ج37، ص120،161. عوالم: ج3/15 ص85
[3][ اثبات الهداة: ج 2 ص 153. ]
[4] بحارالانوار: ج 41 ص 228.
[5] بحارالانوار: ج 40 ص 54 ح 89
[6][ بحارالانوار: ج 40 ص 54 ح 89. ]
[7][ بحارالانوار: ج 37 ص 109 ح 2. ]
[8][ اثبات الهداة: ج 2 ص 111 ح 465. ]
[9] [ اثبات الهداة: ج 2 ص 126 ح 535. ]
[10]اثبات الهداه ،ج2،ص18،ح72
[11] بحارالانوار: ج 28 ص 248.
[12][ بحارالانوار: ج 28 ص 273. ]
[13] [ بحارالانوار: ج 29 ص 3 تا 18. ]
[14][ بحارالانوار: ج 41 ص 228. ]
[15][ بحارالانوار: ج 29 ص 37 -35. ]
[18][18]. [ كتاب سليم: حديث 14. ]
[20]>[ بحارالانوار: ج 31 ص 361. ]
[21][ بحارالانوار: ج 31 ص 412 -410. ]
[22][ بحارالانوار: ج 31 ص 417 -416. ]
[23][ كتاب سليم: حديث 11. ]
[25][ بحارالانوار: ج 32 ص 388. ]
[26][ كتاب سليم: حديث 25. ]
[27][ كتاب سليم: حديث 25. ]
[29][ مناقب ابن شهر آشوب: ج 3 ص 80. ]
[30].[ بحارالانوار: ج 94 ص 114 و 115. ]
[31][ بحارالانوار: ج 31 ص 447، ج 37 ص 199. عوالم: ج 3:15 ص 89 و 490. الغدير: ج 1 ص 93. ]
[32][ بحارالانوار: ج 30 ص 14. ]
[34][ بحار الانوار: ج 37 ص 234. ]
[37] [ كتاب سليم: حديث 8. ]
[39] [ اثبات الهداة: ج 2 ص 111 ح 465. ]
[41][ الغدير: ج 1 ص 197. ]
[42][ بحارالانوار: ج 36 ص 352. الغدير: ج 1 ص 197. اثبات الهداة: ج 2 ص 112. ]
[43]][ بحارالانوار: ج 28 ص 205. ]
[44] [ بحارالانوار: ج 43 ص 161. ]
[45] [ بحار الانوار: ج 10 ص 139. ]
[46][[ بحارالانوار: ج 44 ص 75. ]
[47] [ كتاب سليم: حديث 26. ]'
[48][48] [ اثبات الهداة: ج 2 ص 34 ح 139. ]
[49]. [ انوار: ج 37 ص 201 ح 86. ]
[[50] بحارالانوار: ج 37 ص 140 ح 34. ]
[51] [ بحارالانوار: ج 35 ص 311. ]
[52] [ اثبات الهداة: ج 2 ص 34 ح 140. ]
[53][ اثبات الهداة: ج 2 ص 134 ح 584. ]
[54][ بحارالانوار: ج 21 ص 339. ]
[55][ اثبات الهداة: ج 1 ص 526 ح 285. ]
[56][56] [ اثبات الهداة: ج 2 ص 164 ح 736. ]
[57][57] [ بحارالانوار: ج 37 ص 140 ح 33. ]
[58][58][ بحارالانوار: ج 37 ص 108. ]
[59][بحارالانوار: ج 23 ص 103. ]
[60][60][ اثبات الهداة: ج 2 ص 4 ح 7. ]
[61][ اثبات الهداة: ج 2 ص 7 ح 18. ]
[62][62][ اثبات الهداة: ج 2 ص 16 ح 67، ص 21 ح 87. ]
[63] [ اثبات الهداة: ج 2 ص 78 ح 327. ]
[64]][ اثبات الهداة: ج 2 ص 91. ]
[65] اثبات الهداة: ج 2 ص 122 ح 505
[66] اثبات الهداة: ج 2 ص 126 ح 535
[67][ بحارالانوار:ج 37 ص 142. ]
[68][ بحارالانوار:ج 6 ص 53.
[69][ بحارالانوار: ج 48 ص 147
[70][ اثبات الهداة: ج 2 ص 103 ح 425
[71][ غيبت نعمانى: ص 218 ح 6.
[72][ بحارالانوار: ج 97 ص 360.
[73][ بحار الانوار: ج 2 ص 226 ح 3.
[74][ بحارالانوار: ج 50 ص 321. ]
[75][اثبات الهداة: ج 2 ص 139 ح 606.
[76] بحارالانوار: ج 37 ص 193 ح 76.
[77][ بحارالانوار:ج 33 ص 30.