فضایل علمی امام علی (ع)

فضایل علمی امام علی (ع)

این مطلب راهنمایی است جهت تبیین فضایل و علم امام علی(علیه السلام)

 
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره  تعدد فضایل امام علی(علیه السلام) در حدیثی فرمودند: اگر همه نيزارها قلم شوند و دنيا سراسر مركب و پريان حسابرس و آدميان نويسنده فضائل على بن ابى‌طالب(عليه السّلام) را آمار نتوانند.[1] و حال از میان فضیلتها سخن از علم امام علی(علیه السلام) است در دورانی که حکمرانی های و خودخواهی های اعراب جاهلی اجازه نمی داد تا از  علوم و دانش فراوان امام علی(علیه السلام) استفاده و بهره گیری مناسب صورت پذیرد؛ همانطور که خود آن حضرت نیز در سخنی به این مطلب اشاره کردند که: «همانا در سينه من دانش فراوانى است كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) آنرا به من آموخته، اگر روزى براى آن حافظى پيدا كنم كه حقّ آن را رعايت نمايد و آنگونه كه از من شنيده به همان نحو آن را نقل كند، آنگاه بعضى از آن علوم را به آنها به عنوان امانت مى‏سپردم كه بواسطه آن چيزهاى فراوانى از علم دانسته مى‏ شد.»[2]

امام على (علیه السلام) سرچشمه علم و دانش

در حالى كه دنيا را جهل و ضلالت، وحشى‏‌گرى و آدم كشى فرا گرفته بود و مردم در بى ‏سوادى و بى‏ فرهنگى بسر مى ‏بردند، و با هر گونه پيشرفت و تمدن مبارزه نموده، و از يادگيرى علم و دانش جلوگيرى مى‏ نمودند، رسول خدا(صلى الله عليه و آله‏) به پيامبرى مبعوث، و الفباى آئينش را با توحيد و علم و قلم شروع كرد و با استفاده از منبع‏ «وحى‏» درهاى علوم و دانش‏ها را بر روى مردم گشود.
تمام علوم پيامبر خدا و ساير سفيران آسمانى همگى به مولاى متقيان امير المؤمنين(عليه السلام) منتقل گرديده، و او وارث كليه علوم آسمانى است، چنانچه حضرت امام باقر(عليه السلام) در اين زمينه مى‏ فرمايند:
«خداوند متعال تمام علوم انبياى گذشته را از زمان حضرت آدم تا بعثت رسول(صلى الله عليه و آله) به آن حضرت مرحمت فرمود، و رسول خدا نيز همه آنها را به حضرت امير المؤمنين على(عليه السلام) انتقال داد.»[3]
بر همين اساس است كه  امام على(عليه السلام) مى‏ فرمايند:
«لَوْ شِئْتُ لَأَوْقَرْتُ سَبْعِینَ بَعِیراً فِی تَفْسِیرِ فَاتِحَهًِْ الْکِتَاب؛
اگر بخواهم تفسير فاتحة الكتاب (سوره حمد) را بطور تفصيل بنويسم، مي توانم به اندازه هفتاد بار شتر مطالب بنويسم!!»[4]
آرى على با يك واسطه به علوم بى منتهى دست‏ يافت، و لذا تمام علوم عالم آفرينش و علوم قرآن همگى در وجود على متبلور گرديد، و خداوند شهادت داد كه كليه علوم در سينه على گذاشته شده و از اين جهت ‏شهادت  امام على(عليه السلام) و گواهى او «عدل‏» شهادت و گواهى‏ «الله‏» است!!:
«قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ‏؛
بگو كافى است كه خداوند و كسى كه تمام علم قرآن در پيش او است‏ به نفع من گواه باشد.»[5]
در اين آيه از كلمه ‏«علم الكتاب‏» استفاده مى ‏گردد كه صاحب آن داراى تمام علوم قرآن است، و مراد از آن بنا به نوشته اكثر مفسرين مولاى متقيان على بن ابی طالب است. [6]

امام على‏(عليه السلام) همواره از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) علوم فراوان فرامى‌‏گرفت و تلاش در كسب دانش و رازهاى علمى داشت،
بارها مى‏ ديدند كه مدّت‏هاى طولانى با رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به مذاكره علمى مى‏ نشست، كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«أنَا مَدينَةُ الْعِلْم وَ عَلِىٌّ بابَها؛ من شهر علم و على درب آن است.»[7]
حضرت اميرالمؤمنين‏(عليه السلام) روزى در اواخر عمر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) مدّتى طولانى با آن حضرت نشست. از امام على‏(عليه السلام) پرسيدند:شما با رسول خدا برسر چه مباحثى گفتگو مى‏ كرديد؟ پاسخ داد:پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) هزار دَر از دانش را بر من گشود، كه از هركدام هزار دَرِ ديگر باز مى‏ شود.[8]

تقدّم  امام على (ع) در علم و آگاهى

رسول خدا(صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود:
«على بن ابي‌طالب اَعْلَمُ اُمَّتِى وَاَقْضاهُمْ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنْ بَعْدِى؛ على(عليه السلام) در علم از همه افراد امّت من آگاهتر است و در قضاوت درباره موضوعاتى كه بعد از من مورد اختلاف مى شود بهتر از همه قضاوت مى كند.[9]
«اَصْبغ بن نُباته» مى گويد: هنگامى كه مردم با على(عليه السلام) به عنوان خليفه رسول خدا(صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بيعت كردند. آن حضرت، عمامه (يادگار) رسول خدا را به سر بسته بود و لباس (يادگار) او را بر تن نموده بود. در مسجد از منبر بالا رفت و (ايستاده) پس از حمد و ثنا، مردم را موعظه و نصيحت كرد، سپس ‍ نشست و انگشتان دو دست خود را داخل هم گذارد و به زير ناف نهاد، آنگاه فرمود:
«سَلُونِى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونِى فَاِنَّ عِنْدِى عِلْمُ الاَْوَّلِينَ وَالاَّْخَرِينَ ...
«از من بپرسيد قبل از آنكه مرا نيابيد (و از ميان شما بروم) چرا كه علم پيشينيان و آيندگان، نزد من است. بدانيد سوگند به خدا! اگر بستر خلافت برايم گسترده شود(و بر آن بنشينم) با پيروان تورات، طبق تورات و با پيروان انجيل، طبق انجيل و با پيروان زبور، طبق زبور، و با پيروان قرآن طبق قرآن ، حكم مى كنم به گونه اى كه (اگر) هريك از اين كتابها، به سخن درآيد بگويد: «پروردگارا! على (عليه السلام) مطابق قضاوت تو، قضاوت كرد»، سوگند به خدا! من به قرآن و معانى بلند پايه آن از همه آگاهتر هستم و اگر يك آيه از قرآن نبود(2)، قطعا شما را به آنچه تا روز قيامت ، پديد مى آيد، آگاه مى كردم.»
سپس بار ديگر فرمود: «سَلُونِى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونِى ...؛ قبل از آنكه مرا نيابيد، از من بپرسيد، سوگند به خداوندى كه دانه را (در دل خاك) شكافت و انسان را آفريد، اگر از هر آيه قرآن از من سؤ ال كنيد به شما خواهم گفت كه آن آيه، چه وقت نازل شده ؟ و در مورد چه كسى نازل شده؟ و از ناسخ و منسوخ ، محكم و متشابه ، عامّ و خاصّ و محل نزول آن (از مكّه يا مدينه) شما را آگاه مى سازم، سوگند به خدا! هيچ گروهى، اكنون تا روز قيامت، نيست مگر آنكه من رهبر و جلودار و دعوت كننده آن گروه را مى شناسم و مى دانم كه كدام در مسير گمراهى گام برمى دارد و كدام در خط رشد و سعادت.»[10]
و امثال اين‌گونه روايات بسيار است كه توصیف مقام  علم علی را به شکلهای مختلف به مردم گوشزد کرده است. 

فراوانى و گستردگى علم حضرت اميرالمؤمنين‏(عليه السلام) را در موارد زير بايد به شناسائى گذاشت:
  • امام صادق‏ (علیه السلام)
از امام صادق‏ عليه السلام نقل شد كه فرمود: پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در همان بيمارى كه به واسطه آن از دنيا رفت، به عايشه و حفصه فرمود:
دوست مرا به نزد من دعوت كنيد.ايشان هر يك به سراغ پدر خود فرستادند، چون آمدند، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به آنها توجّهى نكرد و از آنها اعراض نمود. رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بار ديگر فرمود: دوست مرا بياوريد. اين بار به سراغ على بن ابى طالب‏ عليه السلام فرستادند، آن حضرت حاضر شد. پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) وقتى امام على‏(عليه السلام) ديد او را در آغوش كشيد. سپس با او به گفتگو پرداخت. حضرت اميرالمؤمنين‏ (عليه السلام) چون از حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آمد از او سئوال كردند: دوست تو با تو چه كرد؟ فرمود:«پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) هزار باب از علم به من آموخت كه از هر بابى هزار باب ديگر بر من گشوده شد.»[11]
  • شيخ سليمان حنفى
شيخ سليمان حنفى با اسناد خود از اصبغ بن نباته نقل كرد كه گفت: شنيدم از اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه فرمود:
«اِنَّ رَسُولَّ اللَّهِ، عَلَّمَنى اَلْفَ بابٍ، وَ كُلِّ باب مِنْها يُفْتَحُ اَلْفَ بَّابٍ فَذاكَ ألْفْ ألْفْ بَابٍ، حَتّى عَلِمْتُ ما كانَ وَ ما يَكُونُ اِلى يَوْمِ القِيامَةِ و عَلِمْتُ عِلْمَ المَنايا وَ الْبَلايا وَ فَصْلَ الْخِطابِ؛
«همانا پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) تعليم داد به من از علم هزار باب كه از هر باب آن هزار باب براى من باز شد، در نتيجه يك ميليون باب علم بر من كشف گرديد، تا اينكه دانستم آنچه را كه واقع شده و آنچه را كه تا قيامت واقع مى‏ شود، و دانستم علل گرفتارى‏ها و آرزوها، و جدا كردن حقّ از باطل.»[12]
  • علاّمه محدّث هروى
علاّمه محدّث هروى در كتاب اربعين خود روايت كرد كه، امام على(عليه السلام) فرمود: 
«عَلَّمَنى رَسُول اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم اَلْفَ بابٍ مِنَ الْعِلْمِ فى كُلٍّ بابٍ الْفَ بابٍ؛
پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) هزار باب از علم بر من آموخت كه از هر باب بر من هزار باب ديگر گشوده شد.»[13]
  • عبداللَّه بن مسعود
از عبداللَّه بن مسعود روايت شده است كه گفت: روزى پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) حضرت اميرالمؤمنين‏(عليه السلام) را به خلوت طلبيد و با او رازهاى بسيار گفت، چون برگشت سئوال كردم: ميان شما و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) چه عهدى بسته شد؟ امام على(عليه السلام) فرمود:
«پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) هزار باب از علم بر روى من گشود كه از هر باب آن هزاران باب ديگر مفتوح گرديد.» [14]

پی نوشت ها

[1]کنز الفوائد ؛ ج 1, ص 280.
[2] بحار الانوار، ج 40، ص 129.
[3]شرح خطبه شقشقیه، ج1،ص169.
[4]شرح نهج البلاغه، خ 174، ج 9، ص 328.
[5] سوره يونس، آيه 35.
[6]الغدير ،ج 8، ص 291.
[7]بحارالانوار، ج40، ص203 و 121.
[8] همان.
[9] ارشاد مفيد، جلد 1، باب 2 فصل 1 حديث 1.
[10]كفاية الخصام ،ص 673 ؛شرح نهج البلاغه جلد 2 ص 277.
[11]بصائر الدّرجات ص 324، و غاية المرام ص 5171.
[12]ينابيع المودّه ج 1 ص 67.
[13] اربعين ص 47 به نقل احقاق الحقّ ج 7 ص 599.
[14]ارشاد شيخ مفيد ص 33.

منابع

  • گذري بر زندگي امام اول حضرت علی، علامه‌ حلی، ص18.
  • آفتاب ولایت، علی اکبر بابازاده، انتشارات بدر: 1372، ص203.
  • امام علی و علم و هنر، علی اکبر دشتی، انتشارات موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین:1379،صص101-107.