علمای راوی غدیر از قرن نهم تا چهاردهم هجری
(طبقات راويان حديث غدير از علمآء) بترتيب تاريخ وفاتشان
توجّه و عنايت بموضوع مهم غدير خم در انحصار صحابه و تابعين نبوده و بلكه علمآء قرنهاى بعدى نيز در حفظ و اجراء اين سيره مهم و اثر زوال ناپذير نهايت مراقبت را داشتهاند و با بررسى تاريخ مربوط، ملاحظه ميشود كه در هر قرنى گروه بسيارى از حفاظ با دقت نظر اين نشانه نمايان دين را از گروه پيشين دريافت و بر طبق تحقيقاتى كه در اين امر خطير نمودهاند به طبقه بعدى كه جايگزين آنها شدهاند با خضوع و تسليم بصحت آن، سپردهاند.
اينك تعدادى از آنان را براى اثبات اين مدّعى نام مىبريم، كه در هر قرنى گواه بر تحقق اين داستان ميباشند، و احاطه به همه راويان اين حديث از طبقه علماء موكول بدامنه قدرت خواننده بزرگوار است كه در حدود كوششى كه داير بشناسائى اساتيد فن حديث بكار خواهند برد، به منظور خود نائل گردند.
- حافظ علىّ بن ابى بكر بن سليمان- ابو الحسن هيثمى- قاهرى- شافعى:در سال 735 متولد و در 807 وفات يافته، سخاوى در جلد 5 «الضؤ اللّامع» ص 200- 203 شرح حال او را ثبت و استادان او را تعداد و تأليفاتش را ذكر و نسبت باو بسيار ستايش نموده، و از قول: تقىّ فاسى نقل نموده كه: نامبرده (حافظ هيثمى) نسبت بمتن حديث و آثار، حفظ بسيار داشته و عالمى نيكو و با صلاحيّت بوده، و اقفهسى - ابو الخير محمد بن محمد زبيرى، مصرى، شافعى، متوفاى 843- گفته: نامبرده، پيشوائى بوده عالم و حافظ و زاهد و متواضع و با مودّت و محبّت نسبت بمردم، داراى علاقه بعبادت و تحمّل رنج و مشقت و متصف بورع بود، .. آه ... سپس گويد: ديندارى و زهد و ورع و ساير ملكات عاليه او بسيار مورد ستايش واقع شده، بلكه در اين جهات مورد اتفاق است، و عبد الحىّ حنبلى در جلد 7 «شذرات» ص 70 از او نام برده و او را ستوده و استادان و تأليفات او را ذكر نموده، نامبرده حديث غدير را در كتاب بزرگ خود «مجمع الزوايد» بطرق بسيار روايت نموده كه جز يك طريق بقيه طرق او صحيح است، قسمتى از روايات بطرق او در صفحات 52 و 55 و 60 و 69 و 70 و 82 و 86 و 88 و 97 و 99 و 102 و 104 و 109 گذشت و حديث او در باب مناشده بلفظ زاذان و زياد و زيد بن ارقم و أبى الطفيل و همچنين در باب ركبان بطريقى كه صحت آن وثقه بودن رجال آن را تصريح نموده خواهد آمد.
- حافظ ولى الدّين- عبد الرحمن بن محمّد:حافظ ولى الدّين- عبد الرحمن بن محمّد: مشهور به «ابن خلدون» حضرمى- اشبيلى- مالكى- (در سال 732 متولّد و در 808 وفات يافته)، صاحب تاريخ مشهور و داير، محبّى در جلد 4 «الضّوء اللامع» ص 145- 149 در شرح حال او بسط كلام داده و استادان او را در علوم متنوّعه معقول و منقول ذكر نموده و تأليفات او را تعداد و خود و مؤلّفاتش را مورد ستايش قرار داده، نامبرده در مقدّمه تاريخش ص 138 درباره بيان نصّ بر امامت در نزد اماميّه گويد: اين موضوع هم آشكار و هم پنهان است، اما آنچه كه آشكار است مانند قول (رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله) من كنت مولاه فعلى مولاه، سپس گويد: گفتهاند كه اين ولايت شامل و منطبق بأحدى نيست مگر درباره على عليه السّلام و بهمين جهت عمر گفت: اصبحت مولى كل مؤمن و مؤمنه، سپس بمناقشه در مفاد آن اشاره نموده است.
- سيد شريف جرجانى- علىّ بن محمّد بن على- ابو الحسن حسينى- حنفى:(در سال 816 در شيراز وفات يافته) سخاوى در جلد 5 «الضوء اللامع» ص 238- 330 شرح حالش را ثبت و او را ستوده و گفته: عفيف جرهى در جمله استادانش او را توصيف نموده به: علّامه يگانه عصرش و بىهمانند روزگارش سلطان العلماء العاملين- افتخار اعاظم المفسّرين .. سپس مراتب ستايش نسبت باو را ذكر و تأليفات او را تعداد و أبو الحسنات در «الفوائد البهيّه» ص 125- 134 در شرح حال او و ذكر استادان او و تأليفاتش و بالاخره در ستايش او بسط كلام داده، نامبرده حديث غدير را در شرح «المواقف» روايت كرده بطوريكه در صفحه 24 ذكر شده است.
- محمّد بن محمّد بن محمود حافظى- بخارى- معروف به (خواجه پارسا) در سال 756 متولد و در 822 وفات يافته- سخاوى در جلد 10 «الضوء اللّامع» ص 20 شرح حال او را ثبت نموده و ابو الحسنات در «فوايد» ص 199 او را نام برده و گويد بر علماء عصرش احاديث را قرائت نمود و از حيث مهارت (در قرائت) بر اقران خود برترى يافت و فروع و اصول را تحصيل نمود، و در معقول و منقول تسلّط يافت، فقه را از ابى الطاهر محمّد آموخت .. تا آنجا كه گويد: نامبرده داراى تصنيفهائى است، از جمله كتاب «الفصول الستّه» و «فصل الخطاب» و كتاب اخير كتابيست داراى لطف و عظمت و مشتمل است بر حقايق علم لدنّى و متضمن دقايق طريق نقشبندى است، .. اه. و طاشكبرى زاده در جلد 1 «الشقايق» ص 286 شرح حال نامبرده را درج نموده، روايت او در حديث غدير نقل از كتابش- «فصل الخطاب» خواهد آمد.
- ابو عبد اللّه- محمّد بن خليفه وشتانى- مالكى متوفاى 827 ر 8، روايت او در داستان احتجاج امير المؤمنين عليه السّلام بحديث غدير خم در روز جمل نقل از شرحى كه نامبرده بر صحيح مسلم نگاشته خواهد آمد.
- شمس الدين محمّد بن محمّد بن محمّد- ابو الخير دمشقى- مقرى- شافعى معروف به (ابن الجزرى):متوفاى 833، شرح حال كامل و وافى از او در جلد 9 «الضّوء اللامع» ص 255- 260 موجود است كه ضمن آن استادان او در فقه و در اصول فقه و در حديث و در معانى و بيان ذكر شده و سخاوى در كتاب مزبور گويد: عدّهاى از مشايخ باو اجازه فتوى و تدريس و اقراء دادهاند، و تصنيفات او را در علوم مختلفه تعداد نموده و آنها را ستوده و از جمله تصنيفات او كتاب «اسنى المطالب في مناقب على بن ابي طالب عليه السّلام» را ذكر مينمايد، و در جلد 1 «الشقائق النعمانيّه» ص 39- 49 و همچنين در حواشى «الفوايد البهيه» ص 140 شرح حال مفصلّى از او مذكور است، نامبرده حديث غدير را بطرق مختلفه در كتاب مذكور خود «اسنى المطالب» روايت نموده، اشاره به بعضى از طرق نامبرده در صفحات 43 و 45 و 47 و 51 و 53 و 56 و 60 و 62 و 76 و 80 و 86 و 87 و 89 و 93 و 100 و 104 و 106 گذشت و روايت او در احتجاج حضرت صديقه سلام اللّه عليها بحديث غدير خواهد آمد.
- تقى الدين احمد بن على بن عبد القادر حسينى- قاهرى- مقريزى:-نسبت به قريهايست در بعلبك، كه معروف است به( حارة المقارزه- حنفى- متوفاى 845، شرح حال مبسوط و كامل او در جلد 1 «الضوء اللّامع» ص 21- 25 مذكور است و سخاوى ضمن شرح حال او گويد: نامبرده در فنون متعدده وارد شده و در اصول فضايل با اهل آن شريك گشته و با خط پاكيزه و زيبايش بسيار كتابت نموده و كلمات شعر و نثر گفته و در نتيجه تحصيل و تكميل فنون بطالبين علم سودها رسانيده و مقام نيابت در حكم و داورى را يافته و احكام صادر كرده و چندين بار در قاهره متصدى امور حسبى گشته و در مسجد جامع عمرو خطابه ايراد كرده و در مسجد جامع حاكم امامت نموده، و در جامع مؤيديّه قرائت حديث كرده، سپس تأليفات او را تعداد و مورد ستايش قرار داده و گفته كه: بخط خود او (مقريزى) خواندم كه تصنيفات او از دويست مجلد بزرگ بيشتر است، و استادان او به ششصد تن بالغ گشته!، اشاره بحديث او (در موضوع داستان غدير خم) در ص 47 گذشت و در حديث تهنيت نيز خواهد آمد.
- قاضى شهاب الدين- احمد بن شمس الدين- عمر، دولت آبادى:متوفاى 849، صاحب «الارشاد» در نحو- و «هداية السعداء» و «البحر الموّاج». در تفسير، در جلد 2 «العبقات» صفحه 29- 33 شرح حال كامل و مفصلى از او مذكور است، لفظ او در كلمات پيرامون مفاد حديث غدير خم و در نزول آيه سأل سأيل در اطراف قضيه غدير خواهد آمد.
- حافظ احمد بن على بن محمّد- ابو الفضل عسقلانى- مصرى- شافعى- معروف به (ابن حجر)- در سال 773 متولد و در 852 وفات يافته- صاحب كتابهاى «الاصابه» و «تهذيب التهذيب»، سخاوى در جلد 2 «الضوء اللّامع» ص 36- 40 در شرح حال او بسط كلام داده و استادان او و تأليفاتش را ذكر و مورد ستايش قرار داده و درباره او گويد: پيشواى پيشوايان، قدماى از علماء به نيروى حفظ و مورد وثوق بودن و امانت و معرفت تامّه و ذهن روشن و درخشان و هوش مفرط و وسعت دامنه علم او در فنون مختلفه شهادت دادهاند، و استاد او «عراقى» شهادت داده كه نامبرده داناترين اصحاب او بحديث است، و هر يك از دو نفر- تقى فاسى- برهان حلبى گفتهاند:همانند او را نيافتيم، و عبد الحى در جلد 7 «شذرات» ص 270- 273 از او نام برده و گويد. در فقه و عربيّت احاطه و تسلّط يافته و حافظ اسلام شده، و سپس در ستايش نسبت باو سخن بدرازا كشانده و تأليفات او را ذكر و آنها را ستوده، اشاره بحديث او (در موضوع غدير) در صفحات 40 ر 41 ر 50 ر 56 ر 62 ر 72 ر 76 ر 88 ر 89 ر 91 ر 93 ر100 ر 102 ر 108 ر 109 ر 111 گذشت و در داستان مناشده رحبه و موضوع ركبان خواهد آمد
- نور الدين على بن محمّد بن احمد- غزّى الاصل- مكى- مالكى- معروف به (ابن صبّاغ- در سال 784 متولد و در 855 وفات يافته- سخاوى از او باجازه روايت ميكند و شرح حال او را در جلد 5 «الضوء اللّامع» ص 283 ثبت و استادان او را در فقه و غيره ذكر نموده، سپس گويد: نامبرده داراى مؤلفاتى است، از جمله آنها «الفصول المهمّه لمعرفة الائمّه» با تصريح باينكه: آنها دوازده نفرند، و «العبر فيمن شفّه النظر» .. اه- صفورى در «نزهة المجالس» و شيخ احمد بن عبد القادر شافعى در «ذخيرة المآل» و شبلنجى در «نور الابصار» از كتاب او «الفصول المهمّه» نقل حديث ميكنند، روايت او در باب غدير خم در صفحات 46 و 57 و 68 و 86 و 89 گذشت و در آيه تبليغ و حديث تهنيت خواهد آمد.
- محمود بن احمد بن موسى بن احمد- قاضى القضاة- بدر الدين- مشهور به عينى -نسبت به: عين تاب است: شهر بزرگى است در سه منزلى حلب- حنفى- در سال 762 در مصر متولد و در 855 وفات يافته- در جلد 10 الضوء اللّامع» ص 131- 135 شرح حال او مذكور است، و در آنجا استادان او را در فقه و اصول فقه و حديث و ادب ذكر نموده و تأليفات او را تعداد و آنها را ستوده و گفته: نامبرده (عينى) حديث كرد و فتوى داد و تدريس نمود، و تمام پيشوايان از هر مذهب و طبقه يكى پس از ديگرى حديث را از او گرفتند، بلكه علماء اهل طبقه سوم نيز از او حديث دريافت داشتهاند، و من خود يكى از كسانى هستم كه مقدارى (از احاديث را) بر او قرائت نمودم، ابن خطيب ناصرى در تاريخش از او نام برده و درباره او گويد: پيشوائى است عالم- فاضل، در فرا گرفتن علوم شركت نموده، خصوصيات نفسانى- او را محتشم و در خور احترام نموده، داراى مردانگى و عصبيّت و ديانت است، سيوطى در «بغية الوعاة» ص 386 شرح حال او را ذكر و او را ستوده و استادان و قرائت و تأليفات او را بيان نموده و درباره او گويد: پيشوائى است عالم- بسيار دانا و عارف بعربيّت و تصريف و غير آنها، ابو الحسنات در «فوائد» ص 207 او را ذكر نموده، اشاره بحديث او در صفحه 86 گذشت و در آيه تبليغ نيز لفظ او خواهد آمد.
- نجم الدّين محمّد بن قاضى عبد اللّه بن عبد الرحمن اذرعىّ (زرعى)- دمشقى- شافعى معروف به (ابن عجلون)- در سال 831 متولّد و در 876 وفات يافته- سخاوى در جلد 8 «الضّوء اللّامع» ص 96 گويد: نامبرده پيشوائى است علّامه و با اتقان و حجّت و ضابط و داراى نيروى درك و فهم نيكو، لكن نيروى حفظ او بهتر است متديّن و موصوف به عفت و عقل فراوان، سپس استادان قرائت او را در فقه و اصول فقه و حديث و تفسير و منطق و عربيّت، ذكر و تصنيفات او را تعداد نموده، عبد الحىّ در جلد 7 «شذرات» خود ص 322 شرح حال او را ثبت و درباره او گويد: او پيشوائى است علّامه، از علماء عصر خود آموخته و تسلّط يافته و ماهر شده بحدى كه گروه بيشمارى از او اخذ حديث كرده و از او آموختهاند، در جلد 2 «البدر الطالع» ص 197 نيز شرح حال او موجود است، لفظ او در شعر ابى عبد اللّه شيبانى ضمن ذكر شعراء غدير خواهد آمد.
- علاء الدّين- علىّ بن محمّد قوشچى:( قوش) واژه تركى است بمعناى بازشكارى و قوشچى يعنى دارنده آن. پدرش كه خادم الغ بيك پادشاه ماوراء النهر بوده و باز شكارى پادشاه را نگهدارى ميكرده، باين لقب ملقب شده است- متوفاى 879، بدر الدّين در حواشى «الفوائد البهيّة» ص 214 شرح حال او را ذكر و تأليفات او را بيان و در باره او گويد: نامبرده در علوم رياضى مهارت يافته، كاتب چلبي در «كشف الظّنون» در مورد ذكر- شرح تجريد او- از او، به: مولاى محقّق- تعبير نموده و شرح تجريد او را ستوده، و طاشكبرىزاده در جلد 1 «الشقايق النعمانيّه» 177- 181 شرح حال او را ثبت و با تعبير به مولاى فاضل او را ستوده. شوكانى در جلد 1 «البدر الطالع» ص 495 شرح حال او را ثبت نموده، نامبرده حديث غدير را در شرح تجريدش ذكر كرده چنانكه در صفحه 28 گذشت.
- عبد اللّه بن أحمد بن محمّد مشهور به: سيد اصيل الدّين حسينى- ايجى- شافعى- مقيم مكّه- متوفاى 883، مورّخ بزرگ غياث الدّين در تاريخ كبير «حبيب السير شرح حال او را ثبت و او را بسيار ستايش نموده و درباره او گويد:نامبرده بر علماء جهان و بزرگان آدميان بسبب جلالت و هوشيارى و پارسائى و دين و ورع برترى و تفوّق يافته، كتاب «درج الدّرر- في- سيرة سيّد البشر» از او است، سخاوى در جلد 5 «الضوء اللّامع» ص 12 او را نام برده و گويد:او از جمله افاضلى است كه در مكّه از من أخذ حديث نمودند، مضافا بر مراتب ديندارى و فروتنى و قبول قناعت و ادب و نيكوئى خط و ضبط و ساير ملكات و صفات نيكو و پسنديده كه در او جمع است، نامبرده شرح حديث غدير را كه بلفظ؟؟؟ براء بن عازب در حديث تهنيت روايت شده و خواهد آمد، در كتاب خود «درج الدّرر» ذكر نموده و آنرا از امور كليه واقعه در حجة الوداع بشمار آورده است.
- ابو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن يوسف حسينى- سنوسى- تلمسانى:متوفاى در سال 895، ملالى شاكرد او كتابى جدا گانه در احوال و سيره و فوايد او تأليف نموده و نام آنرا «المواهب القدسيّه في المناقب السنوسيّه» گذارده، و نسبت باو ستايش بسيار نموده به جلد 1 «معجم المطبوعات» ص 1058 مراجعه نمائيد، داستان احتجاج امير المؤمنين عليه السّلام بر طلحه روز جمل بحديث غدير خم نقل از شرحى كه او بر صحيح مسلم نوشته خواهد آمد.
- ابو الخير فضل اللّه بن روز بهان- فضل اللّه خنجى شيرازى- شافعى- معروف به «خواجه ملّا» سخاوى در جلد 6 «الضوء اللّامع» ص 171 شرح حال او را درج و استادان او را ذكر و گويد: نامبرده در فنونى از عربيّت و معانى و اصلين و جز آنها پيشروى كرده مضافا بر خصلتهاى نفسانى از خوشرفتارى و توجّه .. تا آنكه گويد اطلاع يافتم در سال 97 كه در اثر بلاغت و نيك انديشى منشى ديوان سلطان يعقوب شد، لفظ نامبرده در مورد داستان غدير نقل از كتابش «ابطال الباطل» در باب سخنان در پيرامون حديث غدير خواهد آمد.
- حافظ علىّ بن ابى بكر بن سليمان- ابو الحسن هيثمى- قاهرى- شافعى:در سال 735 متولد و در 807 وفات يافته، سخاوى در جلد 5 «الضؤ اللّامع» ص 200- 203 شرح حال او را ثبت و استادان او را تعداد و تأليفاتش را ذكر و نسبت باو بسيار ستايش نموده، و از قول: تقىّ فاسى نقل نموده كه: نامبرده (حافظ هيثمى) نسبت بمتن حديث و آثار، حفظ بسيار داشته و عالمى نيكو و با صلاحيّت بوده، و اقفهسى - ابو الخير محمد بن محمد زبيرى، مصرى، شافعى، متوفاى 843- گفته: نامبرده، پيشوائى بوده عالم و حافظ و زاهد و متواضع و با مودّت و محبّت نسبت بمردم، داراى علاقه بعبادت و تحمّل رنج و مشقت و متصف بورع بود، .. آه ... سپس گويد: ديندارى و زهد و ورع و ساير ملكات عاليه او بسيار مورد ستايش واقع شده، بلكه در اين جهات مورد اتفاق است، و عبد الحىّ حنبلى در جلد 7 «شذرات» ص 70 از او نام برده و او را ستوده و استادان و تأليفات او را ذكر نموده، نامبرده حديث غدير را در كتاب بزرگ خود «مجمع الزوايد» بطرق بسيار روايت نموده كه جز يك طريق بقيه طرق او صحيح است، قسمتى از روايات بطرق او در صفحات 52 و 55 و 60 و 69 و 70 و 82 و 86 و 88 و 97 و 99 و 102 و 104 و 109 گذشت و حديث او در باب مناشده بلفظ زاذان و زياد و زيد بن ارقم و أبى الطفيل و همچنين در باب ركبان بطريقى كه صحت آن وثقه بودن رجال آن را تصريح نموده خواهد آمد.
- كمال الدّين- حسين بن معين الدّين يزدى- ميبدى نسبت به ميبد- شهر بزرگى است در ده فرسخى يزد- شارح ديوان منسوب به أمير المؤمنين عليه السّلام در سال 890 شرح مزبور را نوشته و كتابى در حكمت و فلسفه در سال 897 تأليف نموده، و در شرح حديث غدير كتابى دارد كه در سال 908 آنرا تأليف نموده، و بنابر اين تاريخ وفات او را كه در بعضى از كتب تذكره و شرح حال بسال 870 اشعار داشتهاند بىمورد است، و تأليفات او نمودار از مشاركت و اطلاع او است بر علوم، اشاره بحديث او در موضوع غدير در صفحه 46 و 68 گذشت و در داستان تهنيت و آيه اكمال دين خواهد آمد.
- حافظ- جلال الدّين عبد الرحمن بن كمال الدين مصرى- سيوطى:نسبت به( اسبوط) است شهرى است در طرف غربى نيل از نواحى صيعد مصر- شافعى متوفاى 911، عبد الحىّ در جلد 8 «شذرات» ص 51- 55 شرح حال او را ثبت و درباره او گويد: مسند محقق با دقّت، صاحب تأليفات عالى و سودمند، بسيار او را ستوده و تأليفاتش را تعداد نموده و گفته كه: نامبرده هفتاد و چند بار پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را در بيدارى ديده و كرامت طى الارض براى او قائل و حكايت نموده كه همسفر خود را از قرافه بمكّه برد و رفتن و برگشتن او با برداشتن چند گام انجام يافت: و ابن عيدروس در «النور السافر» ص 54- 57 او را نام برده و مورد ستايش قرار داده و بعض از كرامات و تأليفات او را ذكر نموده، اشاره بحديث او در داستان غدير در صفحات 40 و 45 و 48 و 53 و 55 و 60 و 61 و 72 و 83 و 86 و 88 و 98 و 100 و 102 و 109 گذشت و حديث او در موضوع مناشده امير المؤمنين عليه السّلام در روز شورى و در رحبه بحديث غدير و در باب نزول آيه تبليغ و آيه اكمال دين درباره على عليه السّلام پيرامون واقعه غدير خواهد آمد.
- نور الدّين- علىّ بن عبد اللّه بن احمد حسنى- مدنى- سمهودى- شافعى:متوفاى 911، عبد الحىّ در جلد 8 «شذرات الذهب» ص 50 شرح حال او را ثبت و گفته: نامبرده بمدينه منوّره آمده و در آنجا سكنى گرفته و عالم و مفتى و مدرّس و مؤرّخ شافعى و پيشواى مورد احترام و حجّت صاحب فنون در مدينه بوده سپس استادان و تأليفات او را تعداد نموده و آنها را ستوده، و ابن عيدروس در «النور السافر» ص 58- 60 او را نام برده و استادان او را ذكر و تأليفات او را تعداد و مورد ستايش قرار داده، و شوكانى در جلد 1 «النّور الطالع» ص 470 شرح حال او را درج نموده، اشاره به حديث او در صفحات 41 و 42 و 44 و 50 و 56 و 62 و 88 و 90 و 93 و 101 گذشت و روايت او در احتجاج عمر بن عبد العزيز بحديث غدير و در داستان تهنيت خواهد آمد.
- حافظ- احمد بن محمّد بن ابى بكر- ابو العباس قسطلانى- مصرى- شافعى:متوفاى 926، شرح حال او در «النور السافر» ص 113- 115 موجود است و استادان و تأليفات او تعداد و ذكر شده، و گويد: نامبرده پيشوائى بوده حافظ و با اتقان و جليل القدر و داراى تقرير و تحرير نيكو و لطف اشاره و عبارات رسا و گردآورى و تأليف او نيكو و منظّم و آراسته، نامبرده زينت اهل زمان خود و برگزيده مردم عصر خود بوده و از جمله تأليفات او «المواهب اللدنيّه في المنح المحمّديه» و «شرح صحيح بخارى» را نام برده، (هر دو كتاب در نزد مؤلّف «الغدير» موجود است)، و شوكانى در جلد 1 «النور الطالع» ص 102 شرح حال او را ذكر نموده، لفظ نامبرده در حديث غدير نقل از «المواهب اللّدنيّه» در سخنان پيرامون سند حديث غدير خواهد آمد.
- سيّد عبد الوهاب ابن محمّد رفيع الدّين احمد حسينى- بخارى:متوفاى 932، شرح حال و ستايش او و توصيف او از حيث علم و عمل در «اخبار الاخيار» شيخ عبد الحق دهلوى و در «تذكرة الابرار» سيد محمّد -به جلد 1« العبقات» ص 534- 537 مراجعه نمائي- موجود است، روايت او نقل از تفسيرش در نزول آيه تبليغ درباره على عليه السّلام پيرامون واقعة غدير خواهد آمد.
- حافظ عبد الرحمن بن على- معروف به (ابن الدبيع -بلغت نوبيه؟؟؟؟ بمعنى سفيد است-) ابو محمّد شيبانى- شافعى (در سال 866 متولد و در 944 وفات يافته)، ابن عيد روس در «النور السافر» ص 212- 221 شرح حال او را درج و او را ستايش بسيار نموده و تأليفات او را ذكر و درباره او گفته: امام. حافظ. حجّت با اتقان- شيخ الاسلام- علّامة الانام- پيشواى دقيق و با تشخيص- مسند دنيا- فرمانده اهل ايمان در حديث سيّد المرسلين- خاتمة المحقّقين- استاد استادان مبرّز ما، و شوكانى در جلد 1 «البدر الطالع» ص 335 او را نام برده و استادان او را در فقه و حديث و تفسير و حساب و هندسه تعداد كرده و تأليفات او را در جلد 3 «تيسير الوصول الى جامع الاصول» ص 271 ذكر نموده.
- حافظ- شهاب الدّين احمد بن محمّد بن علىّ بن حجر هيتمى- سعدى- انصارى- شافعى:(در سال 909 متولد و در سال 974 در مكّه مكرمه وفات يافته)، ابن عيدروس در «النور السافر» ص 287- 292 در شرح حال او بسط كلام داده و درباره او گويد: شيخ- پيشوا- شيخ الاسلام- خاتمه اهل فتوى و تدريس، در علم فقه بمنزله دريائى است كه با دلو جدّ و جهد نميتوان از زلال تحقيق او بهره گرفت- بطوريكه عارفين اجماع و اتفاق بر آن دارند، كه نامبرده امام الحرمين است و فضايل او در ميان هر گروه مشهور و تعداد شده، پيشوائى است كه پيشوايان باو اقتدا نمودهاند، بزرگوارى است كه قلوب عموم مردم اقليم حجاز متوجه و منصرف باو بوده تصنيفات او در زبان خود آيتى است كه هم عصران او از آوردن مانند آن ناتوانند، سپس- استادان او و تأليفاتش را تعداد و آنها را ستوده، و در جلد 1 «البدر الطالع» ص 109 نيز شرح حال او موجود است، حديث او درباره غدير در صفحه 59 گذشت و تفصيل آنچه كه در سخنان پيرامون سند حديث غدير از او ذكر شده خواهد آمد.
- متّقى- علىّ بن حسام الدّين بن قاضى عبد الملك قرشى- هندى، به مكّه مشرّفه آمده و در آنجا در سال 975 وفات يافته، صاحب كتاب گرانبها و بزرگ «كنز العمّال»، در «النور السافر» ص 315- 319 شرح حال مفصل و كافي از او موجود است، در آنجا درباره او گويد: نامبرده از علماء عاملين و از بندگان صالح خداوند بوده و از جهت ورع و تقوى و كوشش در عبادت و ترك ما سوى اللّه مقام بزرگى را دارا بوده، مصنّفات عديده دارد و شهرت حالات پسنديده او زبان زد مردم بوده و از جمله مناقب او، گفتار پيغمبر را ذكر نموده، كه در عالم خواب فرموده: او افضل خلق است در زمان خود، سپس گويد: مؤلّفات او بسيار و از كوچك و بزرك در حدود يكصد مجلّد است، محاسن اخلاق و مناقب او بقدرى است كه علّامه عبد القادر بن احمد فاكهى مكى تأليف لطيفى مخصوص و مشتمل بر مناقب و فضايل او ترتيب داده و آن را «القول النقىّ في مناقب المتّقى» ناميده و در آن سيره و روش پسنديده او و رياضتهاى بزرك و كوششهاى دشوار و حيرت انگيز او را ذكر نموده ..تا آنجا كه گويد: خلاصه سخن آنكه اين مرد- نيست جز يكى از نيكوئىهاى زمان و خاتمه اهل ورع و از مفاخر هند، و شهرت او از توضيح شرح حال مستغنى و بزرگى او در قلوب از ستايش بىنياز، اشاره به حديث او در صفحات 40 و 45 و 48 و 50 و 53 و 55 و 62 و 73 و 86 و 93 و 98 و 103 و 107 گذشت و در موضوع مناشده رحبه بطرق مختلف خواهد آمد.
- شمس الدّين- محمّد بن احمد (در شذرات: محمّد ذكر شده) شربينى- قاهرى- شافعى:متوفاى 977، صاحب دو تأليف بزرك و مهمّ: تفسير او موسوم به «السراج المنير» كه در سال 968 تأليف شده و در چهار مجلّد بچاپ رسيده- و «الاقناع في حلّ الفاظ ابى شجاع» كه در دو مجلّد بچاپ رسيده- و در كتب تذكره و شرح احوال علما حديث، تأليفات چاپ شده او هشت جلد تعداد شده- عبد الحىّ در جلد 8 «شذرات» ص 384 شرح حال او را ذكر كرده و درباره او چنين گويد:خطيب- امام- علّامه- شربينى در «الكواكب» گفته: از شيخ احمد برلسى اخذ حديث نموده، سپس استادان او را تعداد كرده تا اينكه گويد: مشايخ او باو اجازه افتاء و تدريس دادند و او در زمان حيات استادانش تدريس نمود و فتوى داد و خلق بىشمارى از وجود او منتفع شدند و همه اهل مصر بصلاحيّت او معتقد و او را به علم و عمل و زهد و ورع و بسيارى عبادت و نماز توصيف كردند، سپس بعض از تأليفات و و گامهائى را كه در راه اصلاح برداشته ذكر نموده و بالاخره درباره او گويد: او آيتى از آيات الهى و حجّتى از حجج خداوند بر خلقش بود، حديث نزول آيه سأل سائل درباره على عليه السّلام پيرامون واقعه غدير خم نقل از تفسير او خواهد آمد.
- ضياء الدين ابو محمّد احمد بن محمّد وترى- شافعى:در عشره هشتم بعد از سال 900 در مصر وفات يافته، حديث ولايت را در كتاب خود «روضة الناظرين» ص 2 بطور ارسال مسلّم ذكر نموده است.
- حافظ- جمال الدين- محمّد طاهر ملقّب به (ملك المحدّثين) هندى- فتّنى:نسبت به« فتن»: شهريست از بلاد گجرات- در سال 986 كشته شد، و از شاگردان ابن حجر هيتمى و استاد- على متّقى هندى بوده، ابن عيدروس در «النور السافر» ص 361 شرح حال او را ثبت و در ستايش او مبالغه بسيار نموده و گروهى از استادان او را تعداد نموده و گويد:نامبرده در علوم عديده تسلط يافت و بر اقران خود برترى گرفت تا آنجا كه ديگر احدى از علماء گجرات بنظر نرسيد كه در علم حديث بمرتبه او رسيده باشد، بعضى از بزرگان ما چنين ذكر كردهاند، نامبرده را تصنيفهاى سودمنديست، از جمله كتاب موسوم به (مجمع بحار الانوار في غرائب التنزيل و لطايف الاخبار) و شرح حال او در حواشى (الفوايد البهيّه) ص 164 موجود است، در آنجا بعد از ستايش نسبت باو گويد: از جمله كتب او كه مطالعه نمودم كتاب «مجمع البحار في غريب الحديث» و «المغنى في ضبط اسماء الرجال - اين كتاب در حاشيه« التقريب» ابن حجر در مطبعه فاروقى دهلوى در سال 1290 بچاپ رسيده است- و «قانون الموضوعات في ذكر الضعفاء و الوّضاعين» و «تذكرة الموضوعات في الاحاديث الموضوعه» ميباشد و تمام اين كتب مشتمل بر فوايد بزرگى است، و عبد الحىّ در جلد 8 «شذرات» ص 410 از او نام برده و استادان او را ذكر نموده و درباره او گويد: نامبرده مردى بوده عالم و عامل و محيط و متبحر در علوم و موصوف بورع و او را مصنّفاتى است، كه از جمله آنها مجمع بحار الأنوار است: تا آخر ... نامبرده آنچه را كه ابن اثير در پيرامون حديث غدير خم در «النهايه» گفته در كتاب مزبور «مجمع البحار» ذكر نموده است.
- ميرزا مخدوم بن عبد الباقى:متوفاى حدود 995، نامبرده تواتر حديث غدير را در تأليفش «نواقص الروافض» ذكر نموده و جزم و قطع بدلالت حديث مزبور را بر امامت امير المؤمنين عليه السّلام نفى نموده است.
- شيخ عبد الرحمن بن عبد السّلام صفورى- شافعى:مؤلف كتاب «نزهة المجالس» كه در مصر چند بار چاپ شده، روايت او در باب نزول آيه سأل سائل درباره على عليه السّلام كه نقل از قرطبى نموده خواهد آمد.
- جمال الدين عطاء اللّه بن فضل اللّه حسينى- شيرازى:متوفاى 1000، كتاب «الاربعين في مناقب امير المؤمنين عليه السّلام و كتاب «روضة الاحباب في سيرة النبى صلّى اللّه عليه و آله و الال و الاصحاب» از او است، كاتب چلبى در جلد 1 «كشف الظنون» ص 582- تفصيل فصول كتاب اخير الذكر او را ذكر نموده، حديث غدير از نامبرده در ص 98 گذشت كه در «اربعين» خود بلفظ: حذيفة بن اسيد مذكور در ص 56 روايت نموده گذشت، و روايت او در باب نزول آيه تبليغ درباره على عليه السّلام و در حديث ركبان و تصريح او بتواتر حديث در كلمات پيرامون سند حديث غدير خواهد آمد.
- ملا على بن سلطان محمّد هروى معروف به «قارى» حنفى ملا على بن سلطان محمّد هروى معروف به «قارى» حنفى به مكّه مشرفه آمده و در آنجا مسكن گزيده و در سال 1014 وفات يافته، تأليفات بسيار گرانبهائى دارد، محبّى در جلد 4 «خلاصة الاثر» ص 185 شرح حال او را ذكر و درباره او گويد: يكى از علماء عالى مقام، يگانه زمانش، در تحقيق و تنقيح عبارات (حديث) داراى تسلط و چهره و هيئت روشن و خيره كنندهاى بوده، شهرت او كافي است و نيازى بستايش و توصيف ندارد، در هرات متولد شد و بسوى مكه شتافت و در آنجا از استاد ابو الحسن بكرى اخذ حديث نمود، سپس مشايخ و استادان او را تعداد مينمايد، و باز در توصيف او گويد: نام او مشهور گشت و آوازه او در بلاد منتشر گرديد، تأليفات بسيار و داراى لطف و مشتمل بر فوايد بزرگ فراهم ساخت: از جمله آنها: شرح بر «المشكاة» كه چندين مجلد است و نام آن «المرقاة» است، و اين بزرگترين و گرامىترين تأليفات او است، و «شرح الشفاء» و «شرح الشمائل»- همينطور تأليفات او را تعداد نموده و تاريخ وفات او را ذكر كرده آنگاه گويد: چون خبر در گذشتن او بعلماء عصر و زمان او رسيد- علمآء مصر در جامع از هر مجتمع گشتند- جمع كثيرى شامل چهار هزار تن و بيشتر- و بر او- در حالتيكه بدنش در ميان نبود نماز گذاردند، و زركلى در جلد 2 «الاعلام» خود ص 697 شرح حال او را ثبت و تأليفات او را تعداد نموده، و در جلد 1 «معجم المطبوعات» ص 1792 بيست مجلد از تأليفات چاپ شده او را تعداد كرده، نامبرده (قارى) در «المرقات في شرح المشكات» در شرح قول مصنّف گويد: (حديث غدير را) احمد و ترمذى- روايت نمودهاند، و در «الجامع»: «حديث مزبور را» احمد و ابن ماجه از براء روايت نمودهاند، و احمد از بريدة، و ترمذى و نسائى و ضياء از زيد بن ارقم، آنگاه (در شرح خود در اين مورد) مينگارد: در اسناد مصنّف، حديث از زيد بن ارقم را به احمد و ترمذى مسامحهايست كه پوشيده نيست، و در روايت منسوب به احمد و نسائى و حاكم از بريده بلفظ: من كنت وليه فعلى وليه ذكر شده، و محاملى در آمالى خود از ابن عباس روايت ميكند و لفظ او چنين است: على بن ابى طالب مولى من كنت مولاه، و روايت از او در كلمات پيرامون سند حديث خواهد آمد.
- ابو العباس احمد چلبى بن يوسف بن احمد:ابو العباس احمد چلبى بن يوسف بن احمد مشهور به «ابن سنان قرمانى» دمشقى- متوفاى 1019، مؤلّف تاريخ مشهور- موسوم به «اخبار الدول و آثار الاول» كه چندين بار بچاپ رسيده است، محبّى در جلد 1 خلاصهاش ص 209 شرح حال او را ثبت نموده، اشاره بحديث غدير از نامبرده در صفحه 60 گذشت.
- فقيه- شيخ بن عبد اللّه بن شيخ بن عبد اللّه بن شيخ بن عبد اللّه عيدروس- حسينى- يمنى:(در سال 933 متولد و در 1041 وفات يافته، محبّى در جلد 2 «خلاصة الاثر» ص 235 شرح حال او را ثبت و او را با كلمات: استاد بزرگوار- محدّث صوفى- فقيه- ستوده و مشايخ و استادان او را در قرائت حديث- در يمن و در حرمين و در هند تعداد نموده و كرامتى براى او در مورد بهبودى جراحت سلطان ابراهيم (كه زمين گير شده بود) بامر او- حكايت نموده كه در نتيجه سلطان مزبور كه نخست رافضى بوده بمذهب اهل سنت و جماعت در آمده!!. و سيّد محمود قادرى مدنى در كتابش «الصراط السّوى» ضمن نقل از كتاب «العقد النبوى و السرّ المصطفوى» تأليف نامبرده، او را با اين عنوانها و القاب ستوده: شيخ امام و غوث همام، بحر الحقايق و المعارف، السيد السّند و الفرد الامجد* روايت او در مورد نزول آيه سأل سائل پيرامون واقعه غدير خم نقل از كتاب مذكور «العقد النبوى» خواهد آمد.
- محمود بن محمّد بن على شيخانى- قادرى- مدنى:مؤلّف كتاب «الصراط السوّى. في مناقب آل النبى صلّى اللّه عليه و آله و كتاب «حيات الذاكرين» روايت او در مورد نزول آيه سأل سائل پيرامون قضيه غدير خم خواهد آمد.
- نور الدين، على بن ابراهيم بن احمد حلبى- قاهرى- شافعى:متوفاى 1044، صاحب كتاب مشهور «السيرة النبويّه» محبّى در جلد 3 «الخلاصه» ص 122 شرح حال او را ثبت و درباره او گويد: پيشواى بزرگوار، جليل القدرترين مشايخ اعلام، علّامه زمان، كوهى از كوههاى دانش و درياى بىكران آن، داراى منطقه وسيع حلم (بردبارى) دانشمند عاليمقدار، گرد آورنده پراكندگيها، كسى كه نقد عمر شريفش را در اندوختن علم نافع و نشر آن صرف نموده، و در اثر رسيدن بمقامات شامخه علوم حظّ و نصيبى احراز كرده كه احدى بدان پايه از موفقيت نايل نگشته! مجلس درس او مجمع فضلا بوده و خردمندان و شخصيتهاى بزرگ در حريم دانش او بار سفر ميگشودند، منتهاى مراتب تحقيق را پيموده، و با فهم تند و نافذ و نيرومندى فكر، كاوش در فتاوى نموده و بين علم و عمل را جمع كرده، و جدّ و جهد فراوان در درك حقايق نموده، منافع وجودى و آثار علمى او بهمگان رسيده بطوريكه طالبين علم و فضيلت از هر نقطه و شهرى بسوى او ميشتافتند، ...سپس در ثنا و ستايش او سخن بسيار گفته و استادان و تأليفات او را تعداد كرده و تاليفاتش را ستوده، تأليفات بسيارى دارد، روايت او در حديث غدير در صفحه 59 گذشته و در مورد نزول آيه سأل سائل در اطراف واقعه غدير و همچنين سخن او در باب كلمات پيرامون سند حديث غدير خم خواهد آمد.
- شيخ احمد بن فضل بن محمّد با كثير مكى- شافعى:متوفاى 1047، محبى در جلد 1 «خلاصه» ص 271 از او نام برده و گويد: او از ادباء و فضلاء با تمكين حجاز بوده، در فضل و ادب داراى مقامى ارجمند بوده، در علوم فلكيّه و معرفت آفاق جهان و عالم آفرينش دستى داشته و در ميان بزرگان و اشراف مكّه منزلت و شهرت بسزائى داشته .. تا آنجا كه گويد: از جمله مؤلّفات او «حسن المآل في مناقب الال» است، كه آنرا بنام: شريف ادريس امير مكّه قرار داده، سپس قصيدهاى از او نقل ميكند كه ضمن آن شريف حسنى- علىّ بن بركات را مدح و ستايش كرده، روايت او در مورد نزول آيه سأل سائل در اطراف قضيه غدير خم خواهد آمد و حديث غدير از او در صفحات 44 و 91 و 101 مذكور و نامبرده را در پيرامون صحّت حديث غدير و مفاد آن سخنى است كه در باب كلمات پيرامون حديث غدير خم خواهد آمد.
- حسين بن امام منصور باللّه- قاسم بن محمّد بن على يمنى:متوفاى 1050، صاحب تأليف گرانبها و وزين كه در دو مجلّد ضخيم در هند بچاپ رسيده و آنرا به «غاية السئول في علم الاصول» ناميده، و شرح آن بنام «هدايت العقول» در سال 1049 از آن فراغت يافته، محبّى در جلد 2 «خلاصه» ص 104 شرح حال او را ثبت و از قول قاضى حسينى مهلا گويد كه او در حق نامبرده چنين گفته: پيشواى علوم محمّد صلّى اللّه عليه و آله، آنچنان كسى كه اهل تحقيق، اعتراف به مراتب تحقيق او، و ارباب دقّت نظرتصديق بدقّت نظر او نمودند و در تمام اقطار بلاد يمن بدارا بودن علوم عاليه مشهور گشته، او از پدرش: امام منصور اخذ حديث نموده، سپس بقيه استادان او را ذكر نموده و از جمله تصانيف عاليه او همين كتاب «غاية السئول» و شرح آن: «هدايت العقول» را بشمار آورده و كتابى هم در آداب علماء و متعلّمين، سپس گويد نامبرده كتاب مزبور را از «جواهر العقدين» تاليف سيد سمهودى خلاصه نموده، سپس قطعهاى از نمونههاى شعر او را ذكر نموده.نامبرده در كتاب خود «هدايت العقول» (كه در نزد مؤلّف معظم «الغدير» موجود است) حديث غدير را بطرق بسيار ذكر نموده كه هر گاه جداگانه آنرا تنظيم ميكرد خود رسالهاى مستقل بود، سخن او در باب كلمات پيرامون سند حديث غدير خم خواهد آمد.
- شيخ احمد بن محمّد بن عمر- قاضى القضات:شيخ احمد بن محمّد بن عمر- قاضى القضات- ملقّب به- شهاب الدّين- خفاجى- مصرى- حنفى- متوفاى 1069 (كه سن او قريب نود سال بوده)، محبّى در جلد 1 «خلاصه الاثر» ص 331- 343 در شرح حال و ستايش او بسط كلام داده و استادان و تأليفات او را تعداد كرده و اشعار نموده كه نامبرده متصدى قضاوت شد و بدمشق آمد و در آنجا مسكن گرفت، و نمونهاى از شعر او را ذكر كرده و درباره او چنين گويد:داراى- تصنيفهاى حسّاس و مهّم و يكى از شخصيّتهائى است، كه در احاطه و تخصص شهرت جهانى يافته، و در عصر خود بمانند ماه آسمان دانش و خورشيد تابان در افق نظم و نثر بوده، بر اهل تأليف و ارباب تصنيف رياست و سرورى داشته و نام و شخصيّت او بتمام نقاط منتشر گشته و اخبار او چون ستارهگان درخشان فلك در افق علوم تابيده و هر كه را ديديم و از هر كسى كه ملاقات او را درك كرده- شنيديم، همگان به يگانه بودن و برترى او در تقرير و تحرير و حسن انشاء معترف بودند، و كسى در زمان او بجايگاه بلند او در دانش نرسيده، و تأليفات او بسيار و در خور استفاده عموم و در تمام بلاد منتشر گشته و از اين راه موفقيت و سعادت بزرگى را احراز نموده است، تا آخر ... نامبرده حديث غدير را در جلد 3 شرحى كه بنام «نسيم الرياض» بر كتاب «الشفاء» تأليف قاضى عياض نوشته و در چهار مجلد بچاپ رسيده، در ص 456 ذكر نموده، آنجا كه مصنّف (قاضى عياض) گويد: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله درباره على عليه السّلام فرمود من كنت مولاه فعلى مولاه؛ اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، شارح نامبرده گويد: و اين فرمايش در غدير خم بوده در حاليكه آنحضرت براى مردم خطبه خواند ...
- عبد الحقّ بن سيف الدّين دهلوى- بخارى:متوفاى 1052، صاحب تأليفات گرانبها، از جمله: «اللمعات في شرح المشكات»، و «رجال المشكات» و «ترجمه فصل الخطاب»، و «جذب القلوب»، و «اخبار الاخيار» و «مدارج النبوّه»، لفظ نامبرده در كلمات پيرامون سند حديث غدير خواهد آمد.
- محمّد بن محمّد مصرى:مؤلّف كتاب «الدّرر العوال بحلّ الفاظ بدء المآل»، در كتاب مزبور در ذكر نام أمير المؤمنين عليه السّلام گويد: در فضل او احاديث بسيار وارد شده، از جمله آنها: فرمايش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاده.
- محمّد محبوب العالم ابن صفى الدّين جعفر- بدر العالم:مؤلّف تفسير مشهور به (تفسير شاهى)، روايت او در باب نزول آيه تبليغ درباره على عليه السّلام و نزول آيه سأل سائل پيرامون حديث غدير نقل از تفسير نامبرده خواهد آمد.
- سيد محمّد بن عبد الرّسول بن عبد السيّد بن عبد الرّسول حسينى- شافعى- برزنجى (در سال 1040 متوّلد و در 1103 وفات يافته)، مرادى در جلد 4 «سلك الدّرر» ص 65 شرح حال او را ثبت و استادان او را در قرائت ذكر نموده و درباره او گويد: نامبرده به همدان رفته، سپس ببغداد و دمشق و قسطنطنيّه و مصر مسافرت كرده و از علماء بلاد مذكوره اخذ حديث نموده، سپس در مدينه منوّره متوطن گشته و از رؤساى آنجا محسوب شده سپس تأليفات او را تعداد نموده كه از جمله آنها كتاب «النواقض للروافض» است، و از جمله تأليفات او كه مرادى آن را ذكر نكرده، كتابى است كه در نجات ابوين پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و عمّ او ابى طالب نوشته، دانشمند محترم، زينى دحلان قسمت مربوط به نجات ابى طالب را از كتاب مزبور خلاصه كرده و آن را «اسنى المطالب في نجات ابى طالب» ناميده و در آغاز آن چنين عنوان كرده: بر تأليف بزرگى آگاهى يافتم كه از علّامه بزرگوار- مولانا سيّد محمّد بن رسول برزنجى متوفاى در يكهزار و يكصد است كه در نجات ابوين پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله تأليف نموده و در پايان كتاب مزبور در باب نجات ابى طالب بحث نموده و نجات او را اثبات نموده است، و اقامه دليل بر اين امر كرده و براهينى از كتاب و سنّت و اقوال علماء آورده كه هر كس در ادلّه و براهين نامبرده تأمّل و بررسى نمايد، يقين به نجات ابى طالب براى او حاصل ميشود، با بيان معانى صحيحه نسبت به نصوصى كه خلاف اين معنى را اقتضاء مينمايد كه در نتيجه تمام نصوص صراحت بر نجات او دارد و در اين زمينه راهى را پيموده كه تاكنون احدى در اين راه بر او سبقت نگرفته و بطوريست كه حتى آنها كه نجات ابى طالب را انكار مينمودند در قبال طريقه استدلال و برهان او ملزم ميشوند كه دلائل او را بپذيرند و تمام دلائلى را كه قائلين بعدم نجات ابى طالب اقامه نمودهاند، او همه را (با برهان مخصوص خود) بر ميگرداند و همان دلائل را منطبق با مقصود و عقيده خود داير بنجات ابى طالب مينمايد، و هر شبهه را كه قائلين بعدم نجات ابى طالب بآن تمسّك جستهاند با دلايل متقن آنها را مرتفع و زايل نموده و با رفع شهبات مزبوره اقامه دليل بر دعوى خود نموده، و در بعض از اين مباحث موضوعهاى دقيقى هست كه درك آن دقايق فقط از عهده فحول علمآء بر مىآيد و بر آنها كه قصور دارند درك آن دشوار است: و بعض از مباحث نامبرده زايد بر اثبات مطلوب است كه جنبه تقويت مورد اثبات او را دارند و من (زينى دحلان) خواستم مطالب مذكوره را ملخص نمايم .... تا آخر مطالبش. لفظ نامبرده (برزنجى) درباره حديث غدير در باب كلمات پيرامون سند حديث غدير خواهد آمد.
- برهان الدّين ابراهيم بن مرعى بن عطيه شبر خيتى- مصرى- مالكى:متوفاى 1106، از علمآء نامى و فضلاء گرامى مصر است، نامبرده از شيخ اجهورى و شيخ يوسف فيشى درس گرفته و كسب فقه كرده و در علوم حديث و نحو و غيرهما تأليف كتاب نموده، كتاب «الفتوحات الوهبيّه» در شرح اربعين (چهل حديث) نووى كه در مصر بچاپ رسيده از او است، عازم رفتن به (رشيد) بود و در رود نيل غرق شد، نامبرده در كتاب مزبور (فتوحات الوهبيّه) در حديث يازدهم نام امير المؤمنين عليه السّلام را كه مىبرد، مينگارد: همان كسى كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله درباره او فرمود من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.
- ضياء الدّين. صالح بن مهدى بن علىّ بن عبد اللّه مقبلى:مقبل قريهايست از توابع بلاد كوكبان در كشور يمن- سپس صنعانى- سپس- مكّى- (در سال 1047 متولد و در 1108 در مكّه وفات يافته)، شوكانى در جلد 1 «البدر الطالع» ص 288- 292 شرح حال او را ثبت و درباره او گويد:نامبرده كسى است كه در جميع علوم كتاب و سنت تسلّط و تبحّر يافته و اصول فقه و حديث و عربيّت و معانى و بيان و تفسير را مورد بررسى قرار داده، و در جميع آنها تفوق و برترى احراز نموده، نامبرده مؤلّفاتى دارد كه در نظر علمآء محبوب و مقبول واقع شده، و بآنها اقبال نموده و بمطالب آنها احتجاج و استدلال مينمايند و در خور چنين مقامى هم هست، سپس. مؤلّفات او را تعداد نموده كه از جمله آن «الابحاث المسدّده في الفنون المتعدّده»، لفظ نامبرده درباره غدير در باب كلمات پيرامون سند حديث غدير و نصّ او بر تواتر حديث مزبور خواهد آمد.
- ابراهيم بن محمّد بن محمّد- كمال الدّين حنفى- معروف به- ابن حمزه حرّانى- دمشقى: متوفاى 1120، مرادى در جلد 1 «سلك الدّرر» ص 22- 24 شرح حال او را ثبت و درباره او گويد: عالم و پيشواى مشهور. محدّث نحوى و علّامه، نامبرده در خور احترام فراوان و مشهور بفضايل بسيار است، و يكى از اعلام محدّثين و علمآء عظيم القدر است، سيّدى است شريف و داراى حسب و نسب، در دمشق متولّد شده و در همانجا نشو و نما كرده، سپس استادان او را در اخذ حديث و روايت ذكر نموده و گويد: در اجازه او بخطّ او يافتم كه تعداد مشايخ و اساتيد او به هشتاد نفر بالغ شده، سپس تأليفات او وفات او را ذكر نموده؛ حديث غدير را در تأليفش «البيان و التعريف» ذكر نموده و اشاره بحديث او در صفحه 72 و 92 گذشت.
- ابو عبد اللّه محمّد بن عبد الباقى بن يوسف زرقانى مصرى- مالكى:(در سال 1055 در مصر متولّد و در 1122 وفات يافته) آخرين شخصيتهاى برجسته از محدّثين در ديار مصر كه در انواع علوم شركت و تسلّط داشته، مرادى در جلد 4 از «سلك الدّرر» ص 32 شرح حال او را ثبت و استادان و تأليفات گرانبهاى او را تعداد و ذكر نموده، مانند كتاب «شرح المواهب اللدنيّة»- چاپ بولاق در هشت جلد- و «شرح الموطّأ» چاپ مصر در چهار جلد- و چلبى در «كشف الظّنون» با تعبير به:المولى العلّامه- خاتمة المحدّثين- او را ستايش نموده، حديث او درباره غدير خم در ص 71 گذشت، و در حديث تهنيت بلفظ سعد خواهد آمد و نامبرده را در صحت حديث مزبور و تواتر آن سخنى است كه در باب كلمات پيرامون سند حديث غدير خواهد آمد.
- حسام الدّين محمّد با يزيد- سهارنپورى:صاحب «مرافض الروافض» نامبرده در تأليف خود ذكر نموده: از براء بن عازب و زيد بن ارغم كه: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله چون در غدير خم فرود آمد دست على عليه السّلام را گرفت و فرمود:آيا شما نيستيد كه ميدانيد باينكه. من اولى (سزاوارتر) هستم بر هر مؤمنى از خودش؟ گفتند بلى- سپس فرمود: بار خدايا هر كس كه من مولاى اويم پس على عليه السّلام مولاى او است، خدايا دوست بدار آنكه را كه او را دوست دارد و دشمن دار آنكه را كه او را دشمن دارد، پس عمر بعد از اين جريان على عليه السّلام را ملاقات كرد و باو گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب، صبح و شام نمودى در حاليكه مولاى هر مرد و زن مؤمن هستى
- ميرزا محمّد بن معتمد خان بدخشى:مؤلّف «مفتاح النجا في مناقب آل العبا» و «نزل الابرار بما صحّ من مناقب اهل البيت الاطهار»- در بمبى بچاپ- رسيده- و اين دو كتاب دلالت دارند بر تسلّط كامل و احاطه مؤلّف نامبرده در علم حديث و فنون آن و وقوف كامل به مسانيد آن، حديث غدير را در دو كتاب مذكور بطرق بسيار روايت نموده كه بنقل از دو كتاب مزبور در صفحات 41 و 45 و 48 و 53 و 56 و 60 و 62 و 76 و 86 و 98 و 99 و 102 و 107 ذكر شده، و روايت او در حديث مناشده رحبه خواهد آمد، و نامبرده را در پيرامون صحت حديث مزبور سخنى است كه در باب كلمات در پيرامون سند حديث خواهد آمد.
- محمّد صدر العالم:مؤلّف كتاب «المعارج العلى في مناقب المرتضى»، نامبرده حديث غدير را بطرق متعددش در كتاب خود (معارج) ذكر نموده، بعضى از طرق او در صفحات 54 و 107 و 109 گذشت، و در باب نزول آيه سأل سائل پيرامون حديث غدير و در حديث تهنيت خواهد آمد. و در تواتر و صحت حديث مزبور نامبرده را سخنى است كه در باب كلمات پيرامون سند حديث خواهد آمد.
- حامد بن على بن ابراهيم بن عبد الرحيم حنفى- دمشقى- معروف به عمادى:(در سال 1103- در دمشق متولد و در 1171 وفات يافته)، مرادى در جلد 2 «سلك الدّرر» ص 11- 19 شرح حال او را ثبت و درباره او گويد: مفتى حنفيّه در دمشق و فرزند مفتى آنجا، صدر آنها و پسر صدر، صدرى كه داراى مهابت و بزرگوارى بوده جليل القدرترين عالم، فقيه فاضل فرضى، نامبرده عالمى است محقق و اديب و عارف و هوشيار و كامل و مهذّب. سپس استادان او و تأليفات بسيار و گرانبهاى او را تعداد نموده، از جمله «الصلوة الفاخره بالاحاديث المتواتره» كه در مصر چاپ شده و نمونههائى از نظم و نثر او را ذكر نموده كه هر دو نمودار احاطه و تسلّط او در علم و ادب است، نامبرده حديث غدير را از طرق بسيار روايت نموده و آنها را در كتاب خود «الصلوة الفاخره» از احاديث متواتره بشمار آورده، لفظ او در باب كلمات پيرامون سند حديث غدير خواهد آمد
- عبد العزيز، ابو ولىّ اللّه احمد بن عبد الرحيم عمرى- دهلوى:متوفاى 1176، يكى از كسانى است كه تأليف بسيار نموده، از جمله تأليفات گرانبهايش كه چاپ شده «اجوبة المسائل الثلاث» «الانصاف في بيان سبب الاختلاف» «تنوير العينين» «رسائل الدهلوى» «حجة اللّه البالغه في اسرار الاحاديث و علل الاحكام» «شرح تراجم ابواب صحيح بخارى» «عقد الجيد في الاجتهاد و التقليد» «فتح الخبير بما لا بد من حفظه في علم التفسير» «الفوز الكبير مع فتح الخبير في اصول التفسير» «القول الجميل في التصوّف» و از جمله كتب و تأليفات او است «قرة العينين»، و «ازالة الخفآء»، نامبرده- در «قرة العينين» ذكر نموده: از براء بن عازب و زيد بن ارقم باينكه: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله چون در غدير خم فرود آمد، دست على عليه السّلام را گرفت و فرمود: آيا شما نيستيد كه ميدانيد، من اولى (سزاوارتر) هستم بهر مؤمن از خودش؟ گفتند: بلى: پس فرمود: بار خدايا هر كس كه من مولاى اويم، على مولاى او است، بار خدايا دوست بدار آنكه را كه او را دوست دارد و دشمن دار آنكه را كه او را دشمن دارد، سپس بعد از اين جريان عمر او را (على عليه السّلام را) ملاقات نمود و باو گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب، صبح و شام نمودى در حاليكه مولاى هر مرد و زن مؤمن هستى، احمد اين روايت را با بررسى سند ذكر نموده، و در «ازالة الخلفآء» روايتى را كه حاكم با بررسى سند از زيد بن ارقم از حديث غدير آورده، بدو لفظ و بدو طريق كه در صفحه 66 ذكر شده، روايت نموده.
- محمّد بن سالم بن احمد مصرى حفنى:نسبت به حفنه از توابع بلبيس؟؟؟؟؟ مصر است- شمس الدّين شافعى (در سال 1101 متولد و در 1181 وفات يافته) نامبرده يكى از فقهائى است كه با استفاده از استادان ذيفنون قاهره در علوم متنوعه شركت كرده، شرح حال او در جلد 4 (سلك الدّرر) ص 49 و در جلد 10 (الخطط الجديده) صفحه 74 موجود است، نامبرده را تأليفات گرانبهائى است، از جمله آنها «انفس نفائس الدّرز» كه در حاشيه «المنح المكيّه» چاپ شده و حاشيه او بشرح عزيزى بر «الجامع الصغير» و «الثمرة البهيه في اسمآء الصحابة البدريّه»، نامبرده حديث غدير را در حاشيه «الجامع الصغير» چاپى ذكر نموده است.
- سيد محمّد بن اسماعيل بن صلاح، الامير اليمانى- صغانى- حسينى:(در سال 1059 متولد و در 1182 وفات يافته)، نامبرده يكى از شعراى غدير است كه شعر و شرح حال او در شعراء قرن دوازدهم خواهد آمد، حديث او درباره غدير خم در صفحه 73 گذشت و در داستان تهنيت خواهد آمد، و او را سخنى است كه در باب كلمات پيرامون سند حديث ذكر خواهد شد.
- شهاب الدّين، احمد بن عبد القادر حفظى، شافعى:نامبرده يكى از شعراء غدير است كه شعر و شرح حال او ضمن شعراء قرن دوازدهم خواهد آمد، و لفظ او در كلمات پيرامون سند حديث غدير و در شرح حال او ذكر خواهد شد.
- ابو الفيض محمّد بن محمّد المرتضى حسينى- زبيدى- حنفى:(در سال 1145 متولد و در 1205 وفات يافته) مؤلّف «تاج العروس في شرح القاموس» يگانه مرجع در لغت، جايگاه او در «واسط» عراق بوده، در هند متولد شده و در زبيد- از كشور يمن- نشو و نما نموده و بطرف حجاز رهسپار گرديده و در مصر اقامت گزيده در كسب علوم متنوّعه شركت جسته، و در انواع علوم احاطه و تسلّط يافته، و آوازه او وصيت فضلش منتشر گشته و همه جا شهرت يافته، كتب گرانبها و بسيار نفيس تأليف نموده، از جمله آنها «اتّحاف السادة المتقين» در شرح «احياء العلوم» غزالى- كه در ده جلد چاپ شده- و «اسانيد الصحاح السّت» و نيز قسمتى از كتب و تأليفات او چاپ شده است، در جلد 10 «تاج العروس» ص 399 در تعداد معانى مولى گويد: و نيز ولىّ، كسى است كه متولّى امر تو ميشود و آندو را (مولى و ولىّ) معنى يكى است، و از اين باب است حديث: و ايما امرأة نكحت بغير اذن مولاها .. و بعض از ارباب حديث چنين روايت نمودهاند: بغير اذن وليها،- (در هر دو صورت، معناى جمله بالا: و هر زنى كه زناشوئى كند بدون اذن سرپرست خود ..) و ابن سلام از يونس روايت كرده كه: مولى. در دين همان ولىّ است، و اينست قول خداى تعالى:ذلك بان اللّه مولى الذين آمنوا و ان الكافرين لا مولى لهم يعنى لا ولى لهم، و از اين قبيل است، حديث: من كنت مولاه ... يعنى: من كنت وليه ... و شافعى گفته: حمل ميشود بر ولآء اسلام، و نيز (يعنى حمل ميشود) به- ناصر-، جواهرى آنرا نقل نموده و جمله: من كنت مولاه ... نيز بآن تفسير شده است- اعتبار ما بروايت او است نسبت باين حديث نه به آنچه پيرامون مفاد آن( بزعم خود) تحقيق نموده است!!-
- رشيد الدّين خان دهلوى:نامبرده در رساله خود موسوم به «الفتح المبين في فضايل اهل بيت سيّد المرسلين» چنين نگاشته، گويد: طبرانى با بررسى در سند از ابن عمر و غيره روايت كرده كه: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در غدير خم فرمود:«من كنت مولاه فعلىّ مولاه اللهم و آل من والاه و عاد من عاداه».
- مولى محمّد سالم- بخارى دهلوى:نامبرده در رساله خود «اصول الايمان» حديثى را كه احمد از براء بن عازب و زيد بن ارقم روايت نموده ذكر كرده است، كه در ص 106 از او نقل و ذكر شده است.
- مولوى ولىّ اللّه لكهنوى:نامبرده در كتاب «مرآت المؤمنين في مناقب اهل بيت سيد المرسلين» حديثى را كه ابن حجر در «صواعق» از طبرانى روايت كرده و حديثى را كه (قبلا گذشت) از عامر بن سعد و عايشه بنت سعد از سعد، روايت نموده و حديثى را (خواهد آمد) كه از «خصايص» نسائى از حديث مناشده رحبه بلفظ زيد ابن يثيع و ابى الطفيل عامر روايت نموده همه را ذكر كرده است. سپس سخن ابن حجر را در صحّت حديث و اينكه قدح و نكوهش در صحّت آن قابل توجه و التفات نيست. در كتاب مزبور آورده.
- مولوى حيدر على فيض آبادى:حديث غدير را نامبرده در «منتهى الكلام» نقل از احمد بن حنبل و ابن ماجه ذكر نموده است.
- قاضى محمّد بن علىّ بن محمّد شوكانى- صنعانى:(در سال 1173 -خود نامبرده تاريخ ولادت خود را در« البدر الطالع» نقل از پدرش چنين نگاشته و ديگرى تاريخ وفات او را 1172 ضبط كرده- متولد و در 1250 وفات يافته)، فقيهى است با احاطه و مسلّط در علوم و آراسته به فضائل، تأليف زيادى دارد و همه تأليفات او نيكو و پسنديده است، شرح حال كاملى از او و بقلم خودش در كتاب خودش «البدر الطالع» جلد 3 ص 214- 225 موجود است مشايخ و استادان خود را در حكمت و كلام و فقه و اصول فقه و حديث و فنون آن و معانى و بيان و علوم عربيّه ذكر نموده و از رسالهها و نوشتههاى خود بالغ بر يكصد كتاب تعداد نموده و تأليفات ديگرى هم دارد كه ضمن- تعداد كتب و مؤلفاتش از آنها نام برده و كسى كه حاشيه بر كتاب او «البدر الطالع» نوشته استدراك نموده و از مؤلّفات ديگر او ياد كرده، بسيارى از تأليفات او چاپ شده و همه دلالت دارد بر تسلّط و احاطه او بفنون و علوم شرعيّه از كتاب و سنّت و آنچه مربوط بآندو است از معرفت استادان حديث و مسانيد آنها، و نيز شرح حال او در مقدّمه كتاب ديگر او موسوم به «نيل الاوطار» موجود است كه بقلم حسين بن محسن سبعى نوشته شده- كتاب مزبور در هشت مجلّد در بولاق مصر بچاپ رسيده است. حديث او در نزول آيه تبليغ درباره امير المؤمنين عليه السّلام پيرامون قضيه غدير نقل از تفسيرش «فتح القدير» خواهد آمد.
- سيد محمود بن عبد اللّه حسينى- آلوسى- شهاب الدين- ابو الثناء بغدادى- شافعى:(در سال 1217 در كرخ متولد و در 1270 وفات يافته)، نامبرده يكى از نوابغ عراق و دانشمندان بنام است، كه صيت شهرتش در آفاق پيچيده، و در انواع علوم و فنون محيط و مسلّط است، نامبرده از يك خاندان مشهور عراقى است كه قديما در علم و ادب ريشه داشتهاند، تأليفات بسيار و گرانبهاى قابل ملاحظه دارد -شرح حال او در« اعلام العراق) ص 21 و در« مشاهير العراق» جلد 1 ص 198 و« جلاء العينين» ص 27 و 28 و غير اينها موجود است- اشاره بحديث او در صفحات 76 و 86 و 99 و 100- گذشت و حديث او در نزول آيه تبليغ در شأن أمير المؤمنين عليه السّلام خواهد آمد و او را در پيرامون صحّت حديث «غدير» سخنى است كه در باب كلمات در اطراف سند حديث خواهد آمد.
- شيخ محمّد بن درويش الحوت بيروتى- شافعى:متوفاى 1276، نامبرده در كتاب «اسنى المطالب في احاديث مختلفة المراتب» (چاپ بيروت) نگاشته، گويد: حديث: من كنت مولاه فعلى مولاه: را صاحبان سنن جز ابى داود، روايت كردهاند، و احمد نيز آنرا روايت نموده و بر آن صحّه گذاردهاند، و بلفظ: من كنت وليه فعلى وليه نيز روايت شده، احمد و نسائى و حاكم، آنرا روايت كردهاند و بر آن صحّه گذاردهاند.:.
- شيخ سليمان بن شيخ ابراهيم:شيخ سليمان بن شيخ ابراهيم معروف به (خواجه كلان) ابن شيخ محمّد معروف به (بابا خواجه) حسينى- بلخى- قندوزى حنفى، نامبرده اهل بلخ است و در قسطنطنيّه در سال 1293 -زركلى در جلد 2« الاعلام» ص 390 تاريخ وفات او را در سال 1270 ضبط نموده- وفات يافته، نامبرده اهل بلخ است و در قسطنطنيّه در سال 1293 - زركلى در جلد 2« الاعلام» ص 390 تاريخ وفات او را در سال 1270 ضبط نموده- وفات يافته، نامبرده از اعلام يگانه بوده و در علم حديث و فنون آن بسرحد نبوغ رسيده، كتابهاى: «اجمع الفوائد» و «مشرق الاكوان» و «ينابيع المّوده» را تأليف نموده، كتاب اخير در نزد عموم معروف و مشهور است، و در اقطار مختلفه مكرر بطبع رسيده، حديث او در صفحات 45 و 50 و 55 و 56 و 88 و 93 و 100 گذشت.
- سيد احمد بن مصطفى قادين خانى:مؤلّف كتاب «هداية المرتاب في فضايل الاصحاب» كه در آستانه چاپ شده، شعر امير المؤمنين عليه السّلام را در موضوع غدير روايت نموده كه خواهد آمد
- سيد احمد بن زينى بن احمد دحلان مكى- شافعى (در سال 1232 در مكّه متولّد و در سال 1304 در مدينه منوّره وفات يافته) مفتى شافعيان در مكّه مشرّفه و شيخ الاسلام آنجا بوده، عالمى است ذيفنون كه از علوم مختلفه بهرهمند بوده، مؤرّخى است محيط، تأليفات بسيارى دارد كه بالغ بر بيست جلد از آنها چاپ شده، ابو بكر عثمان بن محمّد بكرى- دمياطى كتابى جداگانه بشرح حال او اختصاص داده، بنام «نفحة الرحمن في مناقب سيد احمد زينى دحلان» (چاپ مصر) حديث- در موضوع تهنيت از او خواهد آمد.
- شيخ يوسف بن اسمعيل نبهانى- بيروتى:رئيس محكمه حقوق در بيروت، مؤلّف كتاب «منتخب الصحيحين من كلام سيد الكونين»- كه در سال 1329 در مصر چاپ شده- سخنور بزرگى است و در علم و ادب سهم كافي احراز نموده، حدّاد در جلد 1 «القول الفصل» ص 444 از او به: عالم عصر- شيخ علّامه تعبير نموده است، در حديث و ادب تأليف بسيار نموده كه در حدود پنجاه مجلّد از تأليفات او در مصر و بيروت چاپ شده، شرح حال خود را نامبرده بقلم خود در كتاب خود «الشرف المؤبّد» ص 140- 143 ثبت نموده، حديث او در باب مناشده رحبه خواهد آمد.
- سيد مؤمن بن حسن مؤمن شبلنجى:نسبت به شبلنجا قريهايست از قراء مصر- مؤلّف «نور الابصار في مناقب آل بيت النبى المختار» كه پنج مرتبه يا بيشتر بچاپ رسيده، در آغاز آن شرح حال خود را ثبت و استادان خود را در علوم مختلفه ذكر نموده و بعض از تأليفات خود را تعداد كرده- در حدود سال 1250 متولّد شده ولى از تاريخ وفات او اطلاعى بدست نيامده، حديث او در باب نزول آيه سأل سائل پيرامون قضيه غدير خواهد آمد.
- شيخ محمّد عبده بن حسن خير اللّه مصرى:متوفاى 1323 مفتى و علّامه بزرگوار ديار مصر نامبرده در مراتب علمى شهرت طولانى دارد و در اصلاحات اجتماعى و سعى در مصالح امّت ثابت قدم بوده، تاريخ، اين خصوصيّات را براى او در اوراق جلد 1 «مشاهير الشرق» ص 300 و «تاريخ الادب العربى» ص 434- 439 و غيرهما تسجيل و ضبط نموده است، اشاره بحديث او قبلا شده و حديث او در نزول آيه تبليغ درباره امير المؤمنين عليه السلام پيرامون قضيّه غدير خواهد آمد.
- سيد عبد الحميد بن سيد محمود آلوسى بغدادى- شافعى- نابينا:نامبرده هنوز عمرش به يكسال نرسيده بود كه در اثر آبله هر دو چشمش نابينا شد- در سال 1232 متولّد و در 1324 وفات يافته- در بغداد پايتخت كشور عراق علّامه و اديب يگانه بوده، كتاب او موسوم به «نثر اللئالى في شرح نظم الامالى» بچاپ رسيده، نامبرده حديث غدير را در ص 166 كتاب مزبور از فضائل امير المؤمنين عليه السّلام بشمار آورده و در ص 170 در مفاد آن و در مسلّم الصدور بودن آن از مصدر وحى الهى سخن گفته و در ص 172، غدير خم را تعيين نموده و بحديث مزبور اشاره كرده است
- شيخ محمّد حبيب اللّه بن عبد اللّه يوسفى:شيخ محمّد حبيب اللّه بن عبد اللّه يوسفى از حيث نسب، و مدنى از جهت مهاجرت او بآنجا، و شنقيطى از لحاظ اقليم و منطقه- سخنور و علّامه و محدّث مصر بوده كتاب «اكمال المنّه» در موضوع اتّصال سند مصافحه كه موجب دخول بهشت ميشود، و «ايقاظ الاعلام» در موضوع وجوب پيروى رسم الخط مصحف امام، و كتاب «ثبت الشيخ الامير الكبير» و «الخلاصة النافعه» از او است و در دنباله كتاب اخير الذكر ارجوزه دارد كه به «النصايح الدينيّه» موسوم است، و تمام اين كتب در حدود سال 1345 بچاپ رسيده، نامبرده در كتاب خود «كفاية الطالب لمناقب على ابن ابى طالب عليه السّلام» چاپ مصر در ص 28- 30 حديثى را كه ترمذى از ابى سريحه يا- زيد- با بررسى در سند روايت نموده و حديثى را كه ابن سمّان از براء بن عازب و احمد از زيد در مسندش و از عمر در مناقبش با بررسى در سند روايت نموده، و حديث مناشده در رحبه را از طريق ابى حاتم، و از طريق احمد از سعيد بن وهب و حديث ركبان را از طريق احمد و بغوى و حديثى را كه ابن عبد البرّ در «استيعاب» از بريده و ابى هريره و جابر و براء و زيد از داستان غدير روايت نمودهاند ذكر كرده است.
- قاضى بهلول بهجت شافعى- قاضى زنكه زور: مؤلّف «تاريخ آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله» كه بلغت تركى نوشته و اديب دانشمند ميرزا مهدى تبريزى آنرا بفارسى و فاضل بزرگوار شيخ ميرزا على قمشه آنرا بعربى ترجمه نمودهاند، و اين كتاب نامبرده از محسنات اين عصر است و نمودارى است از احاطه و تسلّط مؤلّفش در حديث و تاريخ، و اطلاع مبسوط او در مباحث دينى، و از تأليفات او كتابى است بنام «المأة يوم» يعنى: صد روز، در واقعه صفّين، كه جنبه روائى دارد، و «الارشاد الحمزوى» و «حجر بن عدى» كه منظوم است، و «الحقوق الارثيه» و «آثار آذربايجان كه كتابى است ادبى- تاريخى- جغرافى، اشاره بطرقى كه نامبرده براى حديث غدير ذكر كرده، در صفحات 43 ر 47 و 51 و 54 و 60 و 62 و 76 و 88 و 93 گذشت.
- نويسنده شهير، عبد المسيح انطاكى- مصرى:نامبرده يكى از شعراى غدير است در قرن چهاردهم كه در محل خود شعر و شرح حال او خواهد آمد.
- دكتر احمد فريد رفاعى:در حاشيه «معجم الادباء» جلد 14 ص 48 دو بيت امير المؤمنين عليه السّلام را درباره غدير ذكر نموده.
- استاد احمد زكى عدوى- مصرى:رئيس قسمت تصحيح در- دار الكتب المصريّه- نامبرده بوسيله حواشى كه در كتب متعدده دارد، آثار گرانبها و جاودانى از خود گذارده، نامبرده در حواشى «الاغانى» جلد 7 ص 363 از چاپ اخير داستان غدير را ذكر نموده است.
- استاد احمد نسيم مصرى:عضو قسمت ادبى در- دار الكتب المصريّه- نامبرده داستان غدير را در حاشيه بر ديوان مهيار جلد 3 ص 182 ذكر نموده.
- استاد حسين على اعظمى- بغدادى:مدير دانشكده حقوق در بغداد، يكى از شعراء غدير است كه شعر و شرح حال او در قسمت مربوط به شعراء قرن چهاردهم خواهد آمد، نامبرده شخصا بمؤلّف معظم «الغدير» خبر داده كه كتابى درباره امير المؤمنين عليه السّلام تأليف نموده و در آنجا نيز حديث غدير را ذكر كرده است.
- سيد على- جلال الدّين حسينى- مصرى:سخنورى است محيط و مسلّط و اديبى است شاعر، ديوان او موسوم به «حديث النفس» و كتاب او بنام «الحسين عليه السّلام» در دو جزء در قاهره بچاپ رسيده، حديث ولايت را نامبرده در جلد 1 تأليف مزبور ص 132 ذكر نموده است.
- استاد محمّد محمود رافعى- مصرى:شرح او بر هاشميّات (كميت) كه چندين بار در مصر چاپ شده نمودارى است از احاطه و تسلّط او در تاريخ و ادب، نامبرده در شرح اين بيت (كميت):و يوم الدوح دوح غدير خم ابان له الولاية لو اطيعادر ص 81 چنين گويد: دوح درخت بزرگى است، واحد آن دوحة است و غدير خم موضعى است بين مكّه و مدينه- ابان. يعنى آشكار كرد: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:«اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه. بعد از فرمايشات پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله عمر گفت:خوشا بحال تو يا على صبح نمودى در حاليكه مولاى هر مرد و زن مؤمن هستى.
- استاد محمّد شاكر خيّاط نابلسى- ازهرى مصرى:شارح هاشميّات «كميت» كه در سال 1321 در مصر چاپ شده، نامبرده در شرح مزبور ص 60 در شرح قول كميت:و يوم الدوح دوح غدير خم ابان له الولاية لو اطيعاگويد: غدير خم موضعى است بين مكّه و مدينه در جحفه ابان له الولاية امام احمد از ابى الطفيل روايت كرده كه گفت: على عليه السّلام در سال 35 مردم را در ميدان وسيع كوفه (رحبه) جمع كرد، سپس بآنها گفت: شما را بخدا قسم ميدهم، هر مرد مسلمى كه روز غدير خم سخنان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را شنيده است، برخيزد،در نتيجه: سى تن از مردم برخاستند و شهادت دادند باينكه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: من كنت مولاه فعلىّ مولاه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه.نکته: از رقم 357- تا آخر مبحث- از زيادات چاپ دوم است.
- استاد عبد الفتاح- عبد المقصود مصرى:صاحب كتاب «الامام علىّ» در 4 مجلّد، نامبرده در تقريظى كه باين كتاب، نموده اشاره بحديث غدير خم نموده و تمام مقال او در مقدمه جلد ششم خواهد آمد - قسمت حساسى از نامه دانشمند نامبرده در صفحه 32 و 33 مقدمه همين مجلد( رقم 13) ترجمه و درج شده است.
- استاد، شيخ محمّد سعيد دحدوح:يكى از ائمّه جماعت در حلب، نامبرده در نامه كه به علّامه حجت- شيخ محمّد حسين مظفرى نوشته- داستان غدير را در آن درج نموده و بزودى عين و نصّ نامه او كه در آغاز جلد هشتم مندرج است، خواهد آمد - دانشمند نامبرده دو نامه بجناب آقاى مظفرى نوشته و هر دو نامه عينا ترجمه و در صفحات 15- 21 مقدمه در همين مجلد درج شده است.
- استاد صفا خلوصى:استاد صفا خلوصى مقيم لندن و فارغ التحصيل دانشگاه آنجا و مدرّس در همانجا، نامبرده داستان غدير را در نامه كه بمؤلّف جليل القدر نوشته قطعى تلقى نموده و بزودى عين آن كه در آغاز جلد پنجم مندرج است خواهد آمد .
- حافظ مجتهد- ناصر السنه- شهاب الدين- ابو الفيض- احمد بن محمّد بن صدّيق:حافظ مجتهد- ناصر السنه- شهاب الدين- ابو الفيض- احمد بن محمّد بن صدّيق، صاحب تأليقات گرانبها، نامبرده داستان غدير را در كتاب مهمّ و ارجمند خود «تشنيف الآذان» ص 77 نقل از گروه بسيارى از حفاظ باسناد آنها از پنجاه و چهار تن از صحابه ذكر كرده- نامهاى صحابه مذكورين از اينقرار است:على امير المؤمنين عليه السّلام- امام سبط- حسن بن على عليه السّلام- امام سبط- حسين بن على عليه السّلام عبد اللّه بن عبّاس- براء بن عازب- زيد بن ارقم- بريده- ابو ايّوب- حذيفة بن اسيد سعد بن ابى وقاص- انس بن مالك- ابو سعيد خدرى- جابر بن عبد اللّه- عمرو بن ذى مرّه مرّه- عبد اللّه بن عمر- مالك بن حويرث- حبشى بن جناده- جرير بن عبد اللّه بجلى عمّاره- عمار بن ياسر- رياح بن حارث- عمر بن خطّاب- نبيط بن شريط- سمرة بن جندب- ابو ليلى- جندب انصارى- حبيب بن بديل- قيس بن ثابت- زيد بن شرحبيل عباس بن عبد المطّلب- عبد اللّه بن جعفر- سلمة بن اكوع- زيد بن ابى ثابت- ابوذر غفارى- سلمان فارسى- يعلى بن مرّه- خزيمة بن ثابت- سهل بن حنيف- ابو رافع.زيد بن حارثه- جابر بن سمره. ضمرة الاسلمى- عبد اللّه بن ابى اوفى- عبد اللّه بن بسر مازنى- عبد الرحمن بن يعمر ديلمى- ابو الطفيل عامر- سعد بن جناده- عامر بن عميره- حبّه عرنى- ابو امامه- عامر بن ليلى- وحشى بن حرب- عايشه- امّ سلمه طلحة بن عبيد اللّه، و لفظ او بزودى در باب بحث از سند حديث انشاء اللّه بنظر شما خواهد رسيد.* (انّ فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب او القى السّمع)** (و هو شهيد)*