نهج‌البلاغه: خطبه 1

نهج‌البلاغه: خطبه 1

فَمِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُيَذْكُرُ فِيهَا ابْتِداءَ خَلْقِ السَّماءِ و الاَْرْضِ وَ خَلْقِ آدَم، وَ فيها ذِكرُ الْحَـجِّ
از خطبه هاى آن حضرت است که در آن ابتداى آفرینش آسمان و زمین و آدم را توضیح مى دهد و یادى از حج مى کند

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقائِلُونَ، وَ لا يُحْصى نَعْماءَهُ الْعادُّونَ
خداى را سپاس که گویندگان به عرصه ستایشش نمى رسند، و شماره گران از عهده شمردن نعمتهایش برنیایند
 وَ لا يُؤَدّى حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ، الَّذى لا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ،
 و کوشندگان حقّش را ادا نکنند، خدایى که اندیشه هاى بلند او را درک ننمایند
وَ لايَنالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ، الَّذى لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ
و هوش هاى ژرف به حقیقتش دست نیابند، خدایى که اوصافش در چهارچوب حدود نگنجد 
وَ لا نَعْتٌ مَوْجُودٌ، وَ لا وَقْتٌ مَعْدُودٌ، وَ لا اَجَلٌ مَمْدُودٌ 
و به ظرف وصف درنیاید، و در مدار وقت معدود، و مدت محدود قرار نگیرد 
فَطَرَ الْخَلائِقَ بِقُدْرَتِهِ، وَ نَشَرَ الرِّياحَ بِرَحْمَتِهِ، وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدانَ اَرْضِهِ
با قدرتش خلایق را آفرید، و با رحمتش بادها را وزیدن داد، و اضطراب زمینش را با کوهها مهار نمود
اَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ، وَ كَمالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْديقُ بِهِ، وَ كَمالُ التَّصْديقِ بِهِ تَوْحيدُهُ
آغاز دین شناخت اوست، و کمال شناختش باور کردن او، و نهایت از باور کردنش یگانه دانستن او
وَ كَمالُ تَوْحيدِهِ الاِْخْلاصُ لَهُ، وَ كَمالُ الاِْخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ 
 و غایت یگانه دانستنش اخلاص به او، و حدّ اعلاى اخلاص به اونفى صفات (زائد بر ذات) از اوست
لِشَهادَةِ كُلِّ صِفَة اَنَّها غَيْرُ الْموْصُوفِ
چه اینکه هر صفتى گواه این است که غیر موصوف است
وَ شَهادَةِ كُلِّ مَوْصُوف اَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ. فَمَنْ وَصَفَ اللّهَ سُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ
و هر موصوفى شاهد بر این است که غیر صفت است. پس هر کس خداى سبحان را با صفتى وصف کند او را با قرینى پیوند داده
وَ مَنْ قَـرَنَهُ فَقَدْ ثَنّـاهُ، وَ مَنْ ثَنّـاهُ فَقَـدْ جَـزَّاَهُ
و هرکه او را با قرینى پیوند دهد دوتایش انگاشته، و هرکه دوتایش انگارد داراى اجزایش دانسته
وَ مَـنْ جَزَّاَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ، وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ اَشارَ اِلَيْهِ 
و هرکه او را داراى اجزاء بداند حقیقت او را نفهمیده، و هر که حقیقت او را نفهمید برایش جهت اشاره پنداشته
وَ مَنْ اَشارَ اِلَيْـهِ فَقَـدْ حَـدَّهُ، وَ مَـنْ حَـدَّهُ فَقَـدْ عَـدَّهُ
و هر که براى او جهت اشاره پندارد محدودش به حساب آورده، و هرکه محدودش بداند چون معدود به شماره اش آورده
وَ مَنْ قالَ: فيمَ؟ فَقَدْ ضَمَّنَهُ، وَ مَنْ قَالَ: عَلامَ؟ فَقَدْ اَخْلى مِنْهُ
وکسى که گوید: درچیست؟حضرتش رادرضمن چیزى درآورده، وآن که گفت:برفرازچیست؟آن را خالى از او تصورکرده
كائِنٌ لا عَنْ حَدَث، مَوْجُودٌ لا عَنْ عَدَم، مَعَ كُلِّ شَىْء لا بِمُقارَنَة
ازلى است و چیزى بر او پیشى نجسته، و نیستى بر هستى اش مقدم نبوده، با هر چیزى است ولى منهاى پیوستگى با آن
وَ غَيْـرُ كُلِّ شَـىْء لاَ بِمُزايَلَة، فاعِـلٌ لا بِمَعْنَى الْحَرَكـاتِ وَ الاْلَةِ
و غیر هر چیزى است امّا بدون دورى از آن، پدیدآورنده موجودات است بى آنکه حرکتى کند و نیازمند به کارگیرى ابزار و وسیله باشد
بَصيرٌ اِذْ لا مَنْظُورَ اِلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ
 بیناست بدون احتیاج به منظرگاهى از آفریدهایش 
مُتَوَحِّدٌ اِذْ لاسَكَنَ يَسْتَأْنِسُ بِـهِ وَ لايَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ
یگانه است چرا که او را مونسى نبوده تا به آن انس گیرد و از فقدان آن دچار وحشت شود

آفرینش جهان

اَنْشَأَ الْخَلْقَ اِنْشاءً، وَابْتَدَأَهُ ابْتِداءً، بِلارَوِيَّة اَجالَها
بى سابقه ماده و موادْ مخلوقات را لباس هستى پوشاند، و آفرینش را آغاز کرد
وَلا تَجْرِبَة اسْتَفادَها، وَلا حَرَكَة اَحْدَثَها،
 بدون به کارگیرى اندیشه و سود جستن از تجربه و آزمایش، و بدون آنکه حرکتى از خود پدید آورده
 وَلا هَمامَةِ نَفْس اضْطَرَبَ فيها 
 و فکر و خیالى که تردید و اضطراب در آن روا دارد
 اَحالَ الاَْشْياءَ لاَِوْقاتِها، وَ لاءَمَ بَيْنَ مُخْتَلِفاتِها
موجودات را پس از به وجود آمدن به مدار اوقاتشان تحویل داد، و بین اشیاء گوناگون ارتباط وهماهنگى برقرار کرد
 و غَرَّزَ غَرائِزَها، وَ اَلْزَمَها اَشْباحَها 
 ذات هر یک را اثر و طبیعتى معین داد، و آن اثر را لازمه وجود او نمود 
عَالِماً بِها قَبْلَ مُحيطاً بِحُدُودِها وَ انْتِهائِها
در حالى که به تمام اشیاء پیش از به وجود آمدنشان دانا، و به حدود و انجام کارشان محیط و آگاه 
عَارِفاً بِقَرائِنِها وَ اَحْنائِها
و به اجزا و جوانب همه آنها آگاه وآشنا بود
ثُمَّ اَنْشَأَ سُبْحانَهُ فَتْقَ الاَْجْواءِ، وَ شَقَّ الاَْرْجاءِ، وَ سَكائِكَ الْهَواءِ
سپس خداى سبحان جَوها را شکافت، و اطراف آن را بازگشود، و فضاهاى خالى را در آن ایجاد کرد
فَاَجْرى فيها ماءً مُتَلاطِماً تَيّارُهُ، مُتَراكِماً زَخّارُهُ 
آن گاه آبى را که امواجش درهم شکننده، و خود انبوه و متراکم بود در آن فضاى باز شده روان نمود
حَمَلَهُ عَلى مَتْنِ الرِّيحِ الْعاصِفَةِ، وَ الزَّعْزَعِ القاصِفَةِ، فَاَمَرَها بِرَدِّهِ
آن را بر پشت بادى سخت وزان و جنباننده و برکننده و شکننده بار کرد، به آن باد فرمود تا آب را از جریان بازدارد
وَ سَلَّطَها عَلى شَدِّهِ، وَ قَرَنَها اِلى حَدِّهِ
و آن را بر نگهدارى آب تسلّط داد، و باد را براى حفظ حدود و جوانب آب قرین گماشت
الْهَواءُ مِنْ تَحْتِها فَتيقٌ، وَ الْماءُ مِنْ فَوْقِها دَفيقٌ 
فضا در زیر باد نیرومندْ گشاده و باز، و آب جهنده بالاى سر آن در جریان
ثُمَّ اَنْشَاَ سُبْحانَهُ ريحاًاعْتَقَمَ مَهَبَّها، وَ اَدامَ مَرَبَّها 
سپس باد دیگرى به وجود آوردکه منشأ وزش آن را مهارکرد، وپیوسته ملازم تحریک آبش قرارداد
وَ اَعْصَفَ مَجْراها، وَ اَبْعَدَ مَنْشاها
و آن را به تندى وزانید، و از جاى دورش برانگیخت
فَاَمَرَها بِتَصْفيقِ الْماءِ الزَّخّارِ، وَ اِثارَةِ مَوْجِ الْبِحارِ
آن را به برهم زدن آب متراکم، و برانگیختن امواج دریا فرمان داد
فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ السِّقاءِ،
باد فرمان گرفته آب را همچون مشک شیرکه براى گرفتن کره بجنبانند به حرکت آورد،
 وَ عَصَفَتْ بِهِ عَصْفَها بِالْفَضاءِ
وآن گونه که درفضاى خالى مى وزد برآن سخت وزید
تَرُدُّ اَوَّلَهُ اِلى آخِرِهِ، وَ ساجِيَهُ اِلى مائِرِهِ
 اولش را به آخرش، و ساکنش را به متحرکش برمى گردانْد،
 حَتّى عَبَّ عُبابُهُ، وَ رَمى بِالزَّبَدِ رُكامُهُ، فَرَفَعَهُ فى هَواء مُنْفَتِق، وَ جَوٍّ مُنْفَهِق،
تا آنکه انبوهى از آب به ارتفاع زیادى بالا آمد، و آن مایه متراکم کف کرد، آن گاه خداوند آن کف را در هواى گشاده و فضاى فراخ بالا برد
 فَسَوّى مِنْهُ سَبْعَ سَموات، جَعَلَ سُفْلاهُنَّ مَوْجاً مَكْفُوفاً
و آسمانهاى هفتگانه را از آن کف ساخت، پایین ترین آسمان را به صورت موجى نگاه داشته شده
 وَ عُلْياهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً، وَ سَمْكاً مَرْفُوعاً،
 و بالاترین آن را به صورت سقفى محفوظ و طاقى برافراشته قرار داد،
بِغَيْرِ عَمَد يَدْعَمُها، وَ لا دِسار يَنْظِمُها. 
بدون ستونى که آنها را برپا دارد، و بى میخ و طنابى که نظام آنها را حفظ کند.
ثُمَّ زَيَّنَها بِزينَةِ الْكَواكِبِ،وَ ضِياءِ الثَّواقِبِ،
آن گاه آسمان را به زیور ستارگان و روشنى کواکب درخشان آرایش داد،
 وَ اَجْرى فيها سِراجاً مُسْتَطيراً، وَ قَمَراً مُنيراً،
و آفتاب فروزان و ماه درخشان را
فى فَلَك دائِـر، وَ سَقْف سائِـر، وَ رَقيـم مائِـر.
در آن که فلکى گردان و سقفى روان و صفحه اى جنبان بود روان ساخت.

آفرینش فرشتگان

ثُمَّ فَتَقَ مَا بَيْنَ السَّمواتِ الْعُلا، فَمَلاََهُنَّ اَطْواراً مِنْ مَلائِكَتِهِ
سپس میان آسمانهاى بلند را از هم گشود، و از فرشتگان مختلف خود پر کرد
مِنْهُمْ سُجُودٌ لايَرْكَعُونَ، وَ رُكُوعٌ لايَنْتَصِبُونَ، 
گروهى در سجده اند و آنان را رکوعى نیست، برخى در رکوعند بدون قدرت بر قیام،
وَ صافُّونَ لايَتَزايَلُونَ 
و عده اى بدون حرکت از جاى خود در حال قیامند
وَ مُسَبِّحُونَ لايَسْاَمُونَ، لايَغْشاهُمْ نَوْمُ الْعُيُونِ
و شمارى منهاى ملالت و خستگى در تسبیح اند، خواب در دیده
وَ لا سَهْوُ الْعُقُولِ، وَ لا فَتْرَةُ الاَْبْدانِ، وَ لا غَفْلَةُ النِّسْيانِ 
بیهوشى در عقل، سستى در کالبد، و غفلت فراموشى به آنان راه ندارد
وَ مِنْهُمْ أُمَناءُ عَلى وَحْيِهِ، وَاَلْسِنَةٌ اِلى رُسُلِهِ، وَ مُخْتَلِفُونَ بِقَضائِهِ وَ اَمْرِهِ
و برخى امین وحى خداوند، و زبان گویا به سوى پیامبران، و واسطه اجراى حکم و امر حق اند
وَ مِنْهُمُ الْحَفَظَةُ لِعِبادِهِ، وَ السَّدَنَةُ لاَِبْوابِ جِنانِهِ
گروهى محافظان بندگان از حوادث، و دربانان درهاى بهشتهایند
وَ مِنْهُمُ الثّابِتَةُ فِى الاَْرَضينَ السُّفْلى اَقْدامُهُمْ، وَالْمارِقَةُ مِنَ السَّماءِ الْعُلْيا اَعْناقُهُمْ
بعضى قدمهایى ثابت در قعر زمینها، و گردن هایى بالاتر از برترین آسمان
وَالْخارِجَةُ مِنَ الاَْقْطارِ اَرْكانُهُمْ، وَ الْمُناسِبَةُ لِقَوائِمِ الْعَرْشِ اَكْتافُهُمْ
و هیکل هایى از پهندشت هستى گسترده تر، و دوشهایى مناسب پایه هاى عرش دارند
ناكِسَةٌ دُونَهُ اَبْصارُهُمْ، مُتَلَفِّعُونَ تَحْتَهُ بِاَجْنِحَتِهِمْ
دیدگانشان در برابر عظمت عرش به زیر افتاده، و در زیر آن جایگاه در بالهاى خود پیچیده اند
مَضْرُوبَةٌ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ الْعِزَّةِ وَ اَسْتارُ الْقُدْرَةِ 
بین آنان و موجودات مادونشان حجابهایى از عزت و پرده هایى از قدرت افکنده شده
لايَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْويرِ وَ لايُجْرُونَ عَلَيْهِ صِفاتِ الْمَصْنُوعينَ، 
در خیال خود براى خداوندصورتى تصویر ننمایند و صفات او را چون اوصاف مخلوقات نینگارند،
وَ لايَحُدُّونَهُ بِالاَْماكِنِ، وَ لايُشيرُونَ اِلَيْهِ بِالنَّظائِرِ
و به اماکن محدودش نسـازنـد، و او را بـه هماننـد و امثـال اشـاره نکننـد

مِنْها فى صِفَةُ خَلْقِ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلامُ
قسمتى از این خطبه در وصف آفرینش آدم(ع)


ثُمَّ جَمَعَ سُبْحانَهُ مِنْ حَزْنِ الاَْرْضِ وَ سَهْلِها، وَ عَذْبِها وَ سَبْخِها
سپس خداوند سبحان از قسمت هاى سخت و نرم و شیرین و شور زمین خاکى را جمع کرد
تُرْبَةً سَنَّها بِالْماءِ حَتّى خَلَصَتْ، وَلاطَها بِالْبِلَّةِ حَتّى لَزُبَتْ
و بر آن آب پاشید تا پاک و خالص شد، آن گاه آن مادّه خالص را با رطوبت آب به صورت گل چسبنده درآورد
فَجَبَلَ مِنْها صُورَةً ذاتَ اَحْناء وَ وُصُول، وَ اَعْضاء وَ فُصُول
سپس از آن گِل صورتى پدید کرد داراى جوانب گوناگون و پیوستگى ها، و اعضاى مختلفه و گسیختگى ها
اَجْمَدها حَتَّى اسْتَمْسَكَتْ، وَ اَصْلَدَها حَتّى صَلْصَلَتْ
آن صورت را خشکاند تا خود را گرفت، و محکم و نرم ساخت تا خشک و سفالین شد
لِوَقْت مَعْدُود، وَ اَجَل مَعْلُوم. ثُمَّ نَفَخَ فيها مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ
و او را تا زمان معین و وقت مقرر به حال خود گذاشت. سپس از دَم خود بر آن ماده شکل گرفته دمید
اِنْساناً ذا اَذْهان يُجيلُها، وَ فِكَر يَتَصَرَّفُ بِها
تا به صورت انسانى زنده درآمد داراى اذهان وافکارى که درجهت نظام حیاتش به کار گیرد
وَ جَوارِحَ يَخْتَدِمُها، وَ اَدَوات يُقَلِّبُها، وَ مَعْرِفَة يَفْرُقُ بِها بَيْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ
واعضایى که به خدمت گیرد، و ابزارى که زندگى را بچرخاند، و معرفتش داد تا بین حق و باطل تمیز دهد
وَ الاَْذْواقِ وَالْمَشامِّ وَالاَْلْوانِ وَ الاَْجْناسِ، مَعْجُوناً بِطينَةِ الاَْلْوانِ الْمُخْتَلِفَةِ
و مزه ها و بوها و رنگها و جنسهاى گوناگون را از هم بازشناسد، در حالى که این موجود معجونى بوداز طینت رنگهاى مختلف
وَ الاَْشْباهِ الْمُؤْتَلِفَةِ، وَ الاَْضْدادِ الْمُتَعادِيَةِ و الاَْخْلاطِ الْمُتَبايِنَةِ،
و همسانهایى نظیر هم، و اضدادى مخالف هم  و اخلاطى متفاوت با هم،
 مِنَ الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ، وَ الْبِلَّةِ وَ الْجُمُودِ
 از گرمى و سردى و رطوبت و خشکى
وَ الْمَساءَةِ وَ السُّرُورِ. وَ اسْتَأْدَى اللّهُ سُبْحانَهُ الْمَلائِكَةَ وَديعَتَهُ لَدَيْهِمْ 
ناخوشى و خوشى. از فرشتگان خواست به اداى امانتى که نزد آنان داشت
وَ عَهْدَ وَصِيَّتِهِ اِلَيْهِمْ فِى الاِْذْعانِ بِالسُّجُودِ لَهُ، وَ الْخُشُوعِ لِتَكْرِمَتِهِ
و وفا به عهدى که به آنان سفارش کرده بود در انجام سجده بر آدم و فروتنى براى اکرام به او اقدام نمایند
فَقالَ سُبْحانَهُ: «اسْجُدُوا لاِدَمَ. فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْليسَ» اعْتَرَتْهُ الْحَمِيَّةُ
در آنوقت به فرشتگان گفت: «بر آدم سجده کنید. همگان سجده کردند جز ابلیس» که غرور و تکبر او را گرفت
وَ غَلَبَتْ عَلَيْهِ الشِّقْوةُ، وَ تَعَزَّزَ بِخِلْقَةِ النّارِ، وَ اسْتَهْوَنَ خَلْقَ الصَّلْصالِ 
و بدبختى بر او چیره شد، و به آفریده شدنش از آتشْ احساس عزت و برترى نمود، و به وجود آمده از خاک خشکیده را پست و بى مقدار شمرد
فَاَعْطاهُ اللّهُ النَّظِرَةَ اسْتِحْقاقاً لِلسُّخْطَةِ، وَ اسْتِتْماماً لِلْبَلِيَّةِ
 خداوند هم او را براى مستحق شدنش به خشم حق، و به کمال رساندن آزمایش
 وَ اِنْجازاً لِلْعِدَةِ، فَقالَ: «اِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ اِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» 
 و به انجام رسیدن وعده اش مهلت داد، به او گفت: «تو از کسانى هستنى که تا وقت معین مهلت در اختیار آنان است»
ثُمَّ اَسْكَنَ سُبْحانَهُ آدَمَ داراً اَرْغَدَ فيها عيشَتَهُ
آن گاه آدم را در سرایى که عیشش بى زحمت در اختیار بود ساکن کرد
وَ آمَنَ فيها مَحَلَّتَهُ، وَ حَذَّرَهُ اِبْليسَ وَ عَداوَتَهُ 
و جایگاهش را به امنیت آراست، و او را از ابلیس و دشمنى او ترساند.
فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفاسَةً عَلَيْهِ بِدارِ الْمُقامِ وَ مُرافَقَةِ الاَْبْرارِ
اما دشمنش به جایگاه زیباى اوو همنشینى اش با نیکان رشک برد و او را بفریفت
 فَبَاعَ الْيَقينَ بِشَكِّهِ، وَالْعَزيمَةَ بِوَهْنِهِ
 آدم (به وسوسه دشمن) یقین را به تردید، و عزم محکم را به دو دلى، و شادى را به ترس جابجا کرد
 وَ اسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلاً، وَ بِالاْغتِرارِ نَدَماً. ثُمَّ بَسَطَ اللّهُ سُبْحانَهُ لَهُ فى تَوْبَتِهِ
 و ندامت را به خاطر فریب خوردن به جان خرید. آن گاه خداوند سبحان درِ توبه را به رویش گشود
 وَ لَقّاهُ كَلِمَةَ رَحْمَتِهِ، وَ وَعَدَهُ الْمَرَدَّ اِلى جَنَّتِهِ
 و کلمه رحمت را به او تلقین کرد، و بازگشت به بهشت را به او وعده داد
فَاَهْبَطَهُ اِلى دَارِ الْبَلِيَّةِ، وَ تَناسُلِ الذُّرِّيَّـةِ
سپس او را به این دنیا که محل آزمایش و ازدیاد نسل است فرود آورد

گزینش پیامبران

وَ اصْطَفى سُبْحانَهُ مِنْ وُلْدِهِ اَنْبِياءَ اَخَذَ عَلَى الْوَحْىِ ميثاقَهُمْ، وَ عَلى تَبْليغ  ِ
خداوند سبحان پیامبرانى از فرزندان آدم برگزید که در برنامه وحى، و امانتدارى در ابلاغ رسالت از آنان پیمان گرفت
 الرِّسالَةِ اَمانَتَهُمْ، لَمَّا بَدَّلَ اَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللّهِ اِلَيْهِمْ
 آن زمان که اکثر انسانها عهد خدا را به امور باطل تبدیل نموده
فَجَهِلُوا حَقَّهُ، وَ اتَّخَذُوا الاَْنْدادَ مَعَهُ، وَ اجْتالَتْهُمُ الشَّياطينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ
و به حق او جهل ورزیدند، و براى او از بتان همتا گرفتند، و شیاطین آنان را از معرفت به خداوند بازداشتند
وَاقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبادَتِهِ. فَبَعَثَ فيهِمْ رُسُلَهُ، وَ وَاتَرَ اِلَيْهِمْ اَنْبِياءَهُ
و رابطه بندگى ایشان را با حق بریدند. پس خداوند رسولانش را برانگیخت، و پیامبرانش را به دنبالهم به سوى آنان گسیل داشت
 لِيَسْأْدُوهُمْ ميثاقَ فِطْرَتِهِ، وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ
تا اداى عهد فطرت الهى را از مردم بخواهند، و نعمتهاى فراموش شده او را به یادشان آرند
وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْليغ  ِ، وَ يُثيرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ
و با ارائه دلایل بر آنان اتمام حجت کنند، و نیروهاى پنهان عقول آنان را برانگیزانند
وَ يُرُوهُمُ الاْياتِ الْمُقَدَّرَةَ: مِنْ سَقْف فَوْقَهُمْ مَرْفُوع، وَ مِهاد تَحْتَهُمْ مَوْضُـوع  
  و نشانه هاى الهى را به آنان بنمایانند: از این بلند آسمان که بر بالاى سرشان افراشته، و زمین که گهواره زیر پایشان نهاده
وَمَعـايِشَ تُحْييهِـمْ، وَ آجـال تُفْنيهِـمْ
و معیشتهایى که آنان را زنده مى دارد، و اجلهایى که ایشان را به دست مرگ مى سپارد
وَ اَوْصاب تُهْرِمُهُمْ، وَ اَحْداث تَتابَعُ عَلَيْهِمْ 
و ناگواریهایى که آنان را به پیرى مى نشاند، و حوادثى که به دنبال هم بر آنان هجوم مى آورد
وَ لَمْ يُخْلِ سُبْحانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِىٍّ مُرْسَل، اَوْ كِتاب مُنْزَل، اَوْ حُجَّة لازمَة، اَوْ مَحَجَّة قائِمَة
خداوند سبحان بندگانش را بدون پیامبر، یا کتاب آسمانى، یا حجتى لازم، یا نشان دادن راه روشن رها نساخت
رُسُلٌ لا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ، وَ لا كَثْرَةُ الْمُكَذِّبينَ لَهُمْ 
پیامبرانى که کمى عددشان، و کثرت تکذیب کنندگانشان آنان را از تبلیغ باز نداشت
 مِنْ سابِق سُمِّىَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ، اَوْ غابِر عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ. عَلى ذلِكَ نُسِلَتِ الْقُرُونُ
از پیامبر گذشته اى که او را از نام پیامبر آینده خبر دادند، و پیامبر آینده اى که پیامبر گذشته او را معرفى کرد. بر این منوال قرنها گذشت
وَ مَضَتِ الدُّهُورُ، وَ سَلَفَتِ الاْباءُ، وَ خَلَفَتِ الاَْبْناءُ
و روزگار سـپرى شـد، پدران درگذشتند و فرزنـدان جـاى آنهـا را گرفتنـد

مبعث پیامبر اسلام(ص)

اِلى اَنْ بَعَثَ اللّهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
تا خداوند محمّد رسول اللّه صلّى اللّه علیه وآله را براى به انجام رساندن وعده اش
لاِِنْجازِ عِدَتِهِ، وَتَمامِ نُبُوَّتِهِ، مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِيِّينَ ميثاقُهُ
وبه پایان بردن مقام نبوت مبعوث کرد، درحالى که قبولى رسالت اورا ازتمام انبیاگرفته بود
مَشْهُورَةً سِماتُهُ، كَريماً ميلادُهُ. وَ اَهْلُ الاَْرْضِ يَوْمَئِذ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ 
نشانه هایش روشن، و میلادش باعزت و کرامت بود. در آن روزگار اهل زمین مللى پراکنده
وَ اَهْواءٌ مُنْتَشِرَةٌ، وَ طَرائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ، بَيْنَ مُشَبِّه لِلّهِ بِخَلْقِهِ، اَوْ مُلْحِد فِى اسْمِهِ
 داراى خواسته هایى متفاوت، و روشهایى مختلف بودند، گروهى خدا را تشبیه به مخلوق کرده، عده اى در نام او ازحق منحرف بوده
اَوْ مُشير اِلى غَيْرِهِ. فَهَداهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ 
و برخى غیر او را عبادت مى نمودند. چنین مردمى را به وسیله پیامبر از گمراهى به هدایت رساند
وَ اَنْقَذَهُمْ بِمَكانِهِ مِنَ الْجَهالَةِ. ثُمَّ اخْتارَ سُبْحانَهُ لِمُحَمَّد صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِقاءَهُ
و به سبب شخصیّت او از چاه جهالت به در آورد. آن گاه لقایش را براى محمّد صلّى اللّه علیه وآله اختیار کرد
وَ رَضِىَ لَهُ ما عِنْدَهُ، وَ اَكْرَمَهُ عَنْ دارِ الدُّنْيا 
و جوار خود را براى او پسندید، با فراخواندنش از این دنیا به او اکرام نمود
وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مُقارَنَةِ الْبَلْوى
و براى او فردوس اعلا را به جاى قرین بودن به ابتلائات وسختیهابرگزید
 فَقَبَضَهُ اِلَيْهِ كَريماً صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
 و اورا کریمانه به سوى خودبرد(درود خدا براو وخاندانش باد)
وَ خَلَّفَ فيكُمْ مَا خَلَّفَتِ الاَْنْبِياءُ فى اُمَمِها
و آن حضرت (بهوقت انتقال به آخرت) هر آنچه را انبیاء گذشته در امت خود بهودیعت نهادند در میان شما به ودیعت نهاد
اِذْ لَمْ يَتْرُكُوهُمْ هَمَلاً، بِغَيْرِ طَريق وَاضِح  ، وَلا عَلَم قائِم
که پیامبرانْ امتها را بدون راه روشـن، و نشانه پابرجا، سرگـردان و رهـا نگذاشتند

قرآن و احکام شرعى

كِتابَ رَبِّكُمْ فيكُمْ، مُبَيِّناً حَلالَهُ وَ حَرامَهُ، وَ فَرائِضَهُ وَ فَضائِلَهُ
این ودیعتْ کتاب پروردگارتان در میان شماست، که حلال و حرامش، واجب و مستحبش
وَ ناسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ، وَ رُخَصَهُ وَ عَزائِمَهُ، وَ خاصَّهُ وَ عامَّهُ، وَ عِبَرَهُ وَ اَمْثالَهُ
ناسخ و منسوخش، امر آزاد و غیر آزادش، خاص و عامش، پندها و امثالش
 وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ، وَ مُحْكَمَهُ وَ مُتَشابِهَهُ، مُفَسِّراً مُجْمَلَهُ
 مطلق و مقیّدش، و محکم و متشابهش را بیان کرد، مبهمش را تفسیر نمود
 وَ مُبَيِّناً غَوامِضَهُ، بَيْنَ مَأْخُوذِ ميثاق فى عِلْمِهِ
 و مشکلاتش را توضیح داد. برابر با پیمانى که از بندگان گرفته تحصیل آگاهى به قسمتى از قرآن واجب
وَ مُوَسَّع عَلَى الْعِبادِ فى جَهْلِهِ، وَ بَيْنَ مُثْبَت فِى الْكِتابِ فَرْضُهُ
و دانستن رموز برخى دیگر از آیات لازم نیست، وجوب احکامى در قرآن معین
وَ مَعْلُوم فِى السُّنَّةِ نَسْخُهُ، وَ واجِب فِى السُّنَّةِ اَخْذُهُ 
ونسخ آن درحدیث روشن است، وقسمتى ازمسائل اجرایش بنابرسنّتْ واجب
وَ مُرَخَّص فِى فِى الْكِتابِ تَرْكُهُ
 و ترکش بنابر قرآن آزاد است
 وَ بَيْنَ واجِب بِوَقْتِهِ، وَ زائِل فى مُسْتَقْبَلِهِ 
وجوب برخى از احکام تا زمانى معین ثابت، و پس از انقضاء مدتْ زائل شدنى است
وَ مُبايَنٌ بَيْنَ مَحارِمِهِ مِنْ كَبير اَوْعَدَ عَلَيْهِ نِيرانَهُ، اَوْ صَغير اَرْصَدَ لَهُ غُفْرانَهُ
بین گناهان کبیره که بر آن وعده عذاب داده، و معاصى صغیره که امید مغفرت در آن است تفاوت گذاشته
وَ بَيْنَ مَقْبُول فى اَدْناهُ، مُوَسَّع فى اَقْصاهُ
و میان آنچه اجراى اندکش مقبول، و ترک بسیارش آزاد است فرق نهاده

وَ مِنْها فى ذِكْرِ الْحَجِّ

قسمتى از این خطبه درباره حج

وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الْحَرامِ الَّذى جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلاَْنامِ
زیارت خانه خود را که قبله مردم قرار داده بر شما واجب نموده
 يَرِدُونَهُ وُرُودَ الاَْنْعامِ، وَ يَأْلَهُونَ اِلَيْهِ وُلُوهَ الْحَمامِ 
که مشتاقان چون چهارپایان به آب رسیده به آن هجوم مى کنند، و همانند کبوتران به آن پناه مى برند
جَعَلَهُ سُبْحانَهُ عَلامَةً لِتَواضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ، وَ اِذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ 
حج را نشانه خاکسارى در برابر عظمت، و اعتراف به عزت خداوندیش قرار دارد
وَ اخْتارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمّاعاً اَجابُوا اِلَيْهِ دَعْوَتَهُ، وَصَدَّقُوا كَلِمَتَهُ 
شنوندگانى از عبادش را برگزید که دعوتش را لبّیک گفتند، و سخن او را تصدیق نمودند
وَوَقَفُوا مَواقِفَ اَنْبِيائِهِ وَ تَشَبَّهُوا بِمَلائِكَتِهِ الْمُطيفينَ بِعَرْشِهِ
در آنجا که پیامبران او به عبادت برخاستند ایستادند،و بین خود و فرشتگانى که گرداگرد عرش مى گردند شباهت ایجاد کردند
 يُحْرِزُونَ الاَْرْباحَ فى مَتْجَرِ عِبادَتِهِ 
در تجارتخانه عبادت او سودهاتحصیل مى کنند
وَ يَتَبادَرُونَ عِنْدَ مَوْعِدِ مَغْفِرَتِهِ 
و به وعده گاه مغفرت او شتابان روى مى آورند
جَعَلَهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى لِلاِْسْلامِ عَلَماً، وَ لِلْعائِذينَ حَرَماً. فَرَضَ حَجَّهُ، وَ اَوْجَبَ حَقَّهُ
 خداى سبحان کعبه را نشانه اسلام و حرم امن پناهندگان قرار داد. زیارتش را فرض، و حقّش را لازم
وَ كَتَبَ عَلَيْكُمْ وِفادَتَهُ، فَقالَ سُبْحانَهُ:
و رفتن به سویش را بر شما واجب نمود، و اعلام کرد:
 «وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَيْهِ سَبيلاً، وَ مَنْ كَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِىٌّ عَنِ الْعالَمينَ».
«بر آنان که توانایى رفتن دارند زیارت بیت واجب است، و آن که با روى گرداندن کفر ورزد بداند که خدا از او و همه جهانیان بى نیاز است».

خطبه‌های نهج‌البلاغه

نهج‌البلاغه: خطبه 1 نهج‌البلاغه: خطبه 2 نهج‌البلاغه: خطبه 3 نهج‌البلاغه: خطبه 4 نهج‌البلاغه: خطبه 5 نهج‌البلاغه: خطبه 6 نهج‌البلاغه: خطبه 7 نهج‌البلاغه: خطبه 8 نهج‌البلاغه: خطبه 9 نهج‌البلاغه: خطبه 10 نهج‌البلاغه: خطبه 11 نهج‌البلاغه: خطبه 12 نهج‌البلاغه: خطبه 13 نهج‌البلاغه: خطبه 14 نهج‌البلاغه: خطبه 15 نهج‌البلاغه: خطبه 16 نهج‌البلاغه: خطبه 18 نهج‌البلاغه: خطبه 21 نهج‌البلاغه: خطبه 22 نهج‌البلاغه: خطبه 23 نهج‌البلاغه: خطبه 24 نهج‌البلاغه: خطبه 25 نهج‌البلاغه: خطبه 26 نهج‌البلاغه: خطبه 27 نهج‌البلاغه : خطبه 28 نهج‌البلاغه: خطبه 29 نهج‌البلاغه: خطبه 30 نهج‌البلاغه: خطبه 31 نهج‌البلاغه: خطبه 32 نهج‌البلاغه: خطبه 33 نهج‌البلاغه : خطبه 34 نهج‌البلاغه: خطبه 35 نهج‌البلاغه: خطبه 36 نهج‌البلاغه: خطبه 37 نهج‌البلاغه: خطبه 38 نهج‌البلاغه: خطبه 39 نهج‌البلاغه: خطبه 40 نهج‌البلاغه: خطبه 41 نهج‌البلاغه: خطبه 42 نهج‌البلاغه: خطبه 43 نهج‌البلاغه: خطبه 44 نهج‌البلاغه: خطبه 45 نهج‌البلاغه: خطبه 46 نهج‌البلاغه: خطبه 47 نهج‌البلاغه: خطبه 48 نهج‌البلاغه: خطبه 49 نهج‌البلاغه: خطبه 50 نهج‌البلاغه: خطبه 51 نهج‌البلاغه: خطبه 52 نهج‌البلاغه: خطبه 53 نهج‌البلاغه: خطبه 54 نهج‌البلاغه: خطبه 55 نهج‌البلاغه: خطبه 56 نهج‌البلاغه: خطبه 57 نهج‌البلاغه: خطبه 58 نهج‌البلاغه: خطبه 59 نهج‌البلاغه: خطبه 60 نهج‌البلاغه: خطبه 61 نهج‌البلاغه: خطبه 62 نهج‌البلاغه: خطبه 63 نهج‌البلاغه: خطبه 64 نهج‌البلاغه: خطبه 65 نهج‌البلاغه: خطبه 66 نهج‌البلاغه: خطبه 67 نهج‌البلاغه: خطبه 68 نهج‌البلاغه: خطبه 69 نهج‌البلاغه: خطبه 70 نهج‌البلاغه: خطبه 71 نهج‌البلاغه: خطبه 72 نهج‌البلاغه: خطبه 73 نهج‌البلاغه: خطبه 74 نهج‌البلاغه: خطبه 75 نهج‌البلاغه: خطبه 76 نهج‌البلاغه: خطبه 77 نهج‌البلاغه: خطبه 78 نهج‌البلاغه: خطبه 79 نهج‌البلاغه: خطبه 80 نهج‌البلاغه: خطبه 81 نهج‌البلاغه: خطبه 82 نهج‌البلاغه: خطبه 83 نهج‌البلاغه: خطبه 84 نهج‌البلاغه: خطبه 85 نهج‌البلاغه: خطبه 86 نهج‌البلاغه: خطبه 87 نهج‌البلاغه: خطبه 88 نهج‌البلاغه: خطبه 89 نهج‌البلاغه: خطبه 90 نهج‌البلاعه: خطبه 91 نهج‌البلاغه: خطبه 92 نهج‌البلاغه: خطبه 93 نهج‌البلاغه: خطبه 94 نهج‌البلاغه: خطبه 95 نهج‌البلاغه: خطبه 96 نهج‌البلاغه : خطبه 97 نهج‌البلاغه: خطبه 98 نهج‌البلاغه: خطبه 99 نهج‌البلاغه : خطبه 100 نهج‌البلاغه: خطبه 101 نهج‌البلاغه: خطبه 102 نهج‌البلاغه: خطبه 103 نهج‌البلاغه: خطبه 104 نهج‌البلاغه: خطبه 105 نهج‌البلاغه: خطبه 106 نهج‌البلاغه: خطبه 107 نهج‌البلاغه: خطبه 108 نهج‌البلاغه: خطبه 109 نهج‌البلاغه: خطبه 110 نهج‌البلاغه: خطبه 111 نهج‌البلاغه: خطبه 112 نهج‌البلاغه: خطبه 113 نهج‌البلاغه: خطبه 114 نهج‌البلاغه: خطبه 115 نهج‌البلاغه: خطبه 116 نهج‌البلاغه: خطبه 117 نهج‌البلاغه: خطبه 118 نهج‌البلاغه: خطبه 119 نهج‌البلاغه: خطبه 120 نهج‌البلاغه: خطبه 121 نهج‌البلاغه: خطبه 122 نهج‌البلاغه: خطبه 123 نهج‌البلاغه: خطبه 124 نهج‌البلاغه: خطبه 125 نهج‌البلاغه: خطبه 126 نهج‌البلاغه: خطبه 127 نهج‌البلاغه: خطبه 128 نهج‌البلاغه: خطبه 129 نهج‌البلاغه: خطبه 130 نهج‌البلاغه: خطبه 131 نهج‌البلاغه: خطبه 132 نهج‌البلاغه: خطبه 133 نهج‌البلاغه: خطبه 134 نهج‌البلاغه: خطبه 135 نهج‌البلاغه: خطبه 136 نهج‌البلاغه: خطبه 137 نهج‌البلاغه: خطبه 138 نهج‌البلاغه: خطبه 139 نهج‌البلاغه: خطبه 140 نهج‌البلاغه: خطبه 142 نهج‌البلاغه: خطبه 143 نهج‌البلاغه: خطبه 144 نهج‌البلاغه : خطبه 146 نهج‌البلاغه: خطبه 147 نهج‌البلاغه: خطبه 148 نهج‌البلاغه: خطبه 149 نهج‌البلاغه: خطبه 150 نهج‌البلاغه: خطبه 151 نهج‌البلاغه: خطبه 152 نهج‌البلاغه: خطبه 153 نهج‌البلاغه: خطبه 154 نهج‌البلاغه‌: خطبه 155 نهج‌البلاغه: خطبه 156 نهج‌البلاغه: خطبه 157 نهج‌البلاغه: خطبه 158 نهج‌البلاغه: خطبه 159 نهج‌البلاغه: خطبه 160 نهج‌البلاغه: خطبه 161 نهج‌البلاغه: خطبه 162 نهج‌البلاغه: خطبه 163 نهج‌البلاغه: خطبه 164 نهج‌البلاغه: خطبه 165 نهج‌البلاغه: خطبه 166 نهج‌البلاغه: خطبه 167 نهج‌البلاغه: خطبه 168 نهج‌البلاغه: خطبه 169 نهج‌البلاغه: خطبه 170 نهج‌البلاغه: خطبه 171 نهج‌البلاغه: خطبه 172 نهج‌البلاغه: خطبه 173 نهج‌البلاغه: خطبه 174 نهج‌البلاغه: خطبه 175 نهج‌البلاغه: خطبه 176 نهج‌البلاغه: خطبه 177 نهج‌البلاغه: خطبه 178 نهج‌البلاغه: خطبه 179 نهج‌البلاغه: خطبه 180 نهج‌البلاغه: خطبه 181 نهج‌البلاغه: خطبه 182 نهج‌البلاغه: خطبه 183 نهج‌البلاغه: خطبه 184 نهج‌البلاغه: خطبه 185 نهج‌البلاغه: خطبه 186 نهج‌البلاغه: خطبه 187 نهج‌البلاغه: خطبه 188 نهج‌البلاغه: خطبه 189 نهج‌البلاغه: خطبه 190 نهج‌البلاغه: خطبه 191 نهج‌البلاغه: خطبه 192 نهج‌البلاغه: خطبه 193 نهج‌البلاغه: خطبه 194 نهج‌البلاغه: خطبه 195 نهج‌البلاغه: خطبه 196 نهج‌البلاغه: خطبه 197 نهج‌البلاغه: خطبه 198 نهج‌البلاغه: خطبه 199 نهج‌البلاغه: خطبه 200 نهج‌البلاغه: خطبه 201 نهج‌البلاغه: خطبه 202 نهج‌البلاغه: خطبه 203 نهج‌البلاغه: خطبه 204 نهج‌البلاغه: خطبه 205 نهج‌البلاغه: خطبه 206 نهج‌البلاغه: خطبه 207 نهج‌البلاغه: خطبه 208 نهج‌البلاغه: خطبه 209 نهج‌البلاغه: خطبه 210 نهج‌البلاغه: خطبه 211 نهج‌البلاغه: خطبه 212 نهج‌البلاغه: خطبه 213 نهج‌البلاغه: خطبه 214 نهج‌البلاغه: خطبه 215 نهج‌البلاغه: خطبه 216 نهج‌البلاغه: خطبه 217 نهج‌البلاغه: خطبه 218 نهج‌البلاغه: خطبه 219 نهج‌البلاغه: خطبه 220 نهج‌البلاغه: خطبه 221 نهج‌البلاغه: خطبه 222 نهج‌البلاغه: خطبه 223 نهج‌البلاغه: خطبه 224 نهج‌البلاغه: خطبه 225 نهج‌البلاغه: خطبه 226 نهج‌البلاغه: خطبه 227 نهج‌البلاغه: خطبه 228 نهج‌البلاغه: خطبه 229 نهج‌البلاغه: خطبه 230 نهج‌البلاغه: خطبه 231 نهج‌البلاغه: خطبه 232 نهج‌البلاغه: خطبه 233 نهج‌البلاغه: خطبه 234 نهج‌البلاغه: خطبه 235 نهج‌البلاغه: خطبه 236 نهج‌البلاغه: خطبه 237 نهج‌البلاغه: خطبه 238 نهج‌البلاغه: خطبه 239