نهج‌البلاغه: خطبه 108

نهج‌البلاغه: خطبه 108

وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است درباره قدرت خداوند و حوادث مرگ و قیامت
كُلُّ شَىْء خاضِعٌ لَهُ، وَ كُلُّ شَىْء قائِمٌ بِه. غِنى كُلِّ فَقير، وَعِزُّ كُلِّ ذَليل، 
همه چیز فروتن براى او، و هر چیزى قائم به اوست. ثروت هر نیازمند، و عزت هر ذلیل،
وَ قُوَّةُ كُلِّ ضَعيف، وَ مَفْزَعُ كُلِّ مَلْهُوف. مَنْ تَكَلَّمَ سَمِعَ نُطْقَهُ، 
 و قدرت هر ناتوان، و پناهگاه هر ستم رسیده است. سخن هر سخنگو را مى شنود، 
وَ مَنْ سَكَتَ عَلِمَ سِرَّهُ، وَ مَنْ عاشَ فَعَلَيْهِ رِزْقُهُ، وَ مَنْ ماتَ فَاِلَيْهِ مُنْقَلَبُهُ.
باطن هر خاموش را مى داند، روزى هر زنده اى به عهده اوست، و بازگشت هر که بمیرد بـه جانب او.
لَمْ تَرَكَ الْعُيُونُ فَتُخْبِرَ عَنْكَ، بَلْ كُنْتَ قَبْلَ الْواصِفينَ مِنْ خَلْقِكَ.
دیده ها تو را ندیده تا از تو خبر دهند، بلکه پیش از وصف کنندگانِ از خَلقت بوده اى.
لَمْ تَخْلُقِ الْخَلْقَ لِوَحْشَة، وَلاَ اسْتَعْمَلْتَهُمْ لِمَنْفَعَة، وَلايَسْبِقُكَ مَنْ طَلَبْتَ،
موجودات را براى ترس از تنهایى خلق نکردى، و براى دریافت منفعت به کار نگرفتى، به دنبال هر که باشى از تو پیش نیفتد، 
 وَلا يُفْلِتُكَ مَنْ اَخَذْتَ، وَ لايَنْقُصُ سُلْطانَكَ مَنْ عَصاكَ،
و آن را که بگیرى از چنگ تو بیرون نرود، عصیان کننده از سلطنتت کم نمى کند،
وَلا يَزيدُ فى مُلْكِكَ مَنْ اَطاعَكَ، وَلا يَرُدُّ اَمْرَكَ مَنْ سَخِطَ قَضاءَكَ،
و مطیع به حکومتت اضافه نمى کند، آن که از حکم تو خشمناک است قدرت ردّ فرمانت را ندارد،
وَلا يَسْتَغْنى عَنْكَ مَنْ تَوَلّى عَنْ اَمْرِكَ. كُلُّ سِرٍّ عِنْدَكَ عَلانِيَةٌ، 
و هر که از فرمانت روى گرداند از تو بى نیاز نمى شود. به نزدت هر نهانى آشکار است،
وَ كُلُّ غَيْب عِنْدَكَ شَهادَةٌ. اَنْتَ الاَْبَدُ فَلا اَمَدَ لَكَ، وَ اَنْتَ الْمُنْتَهى
 و هر غیبى در پیشگاهت حاضر است. تو ابدى هستى بنابراین زمانى برایت نیست، و تو منتهاى هر چیز هستى
فَلا مَحيصَ عَنْكَ، وَ اَنْتَ الْمَوْعِدُ فَلا مَنْجى مِنْكَ اِلاّ اِلَيْكَ.
از این رو گریزى از تو نیست، و تو وعده گاه هستى که نجاتى از تو جز به تو نیست. 
 بِيَدِكَ ناصِيَةُ كُلِّ دابَّة، وَ اِلَيْكَ مَصيرُ كُلِّ نَسَمَة.
مهار هر جنبنده اى در کف تو، و بازگشت هر انسانى به سوى توست.
سُبْحانَكَ ما اَعْظَمَ شَأْنَكَ! سُبْحانَكَ ما اَعْظَمَ ما نَرى مِنْ خَلْقِكَ
منزّهى ازهر عیب، چه بزرگ است شأن تو! منزهى، چه عظیم است آنچه از مخلوقاتت که مى بینیم
وَ ما اَصْغَرَ عِظَمَهُ فى جَنْبِ قُدْرَتِكَ! وَ ما اَهْوَلَ ما نَرى مِنْ مَلَكُوتِكَ!
و چه کوچک است عظمت آن در کنار قدرت تو! و چه دهشت آور است آنچه از ملکوت تومشاهده مى نماییم! 
 وَ ما اَحْقَرَ ذلِكَ فيما غابَ عَنّا مِنْ سُلْطانِكَ!
و چه اندازه حقیر است آنچه دیده مى شود در برابر آنچه از سلطنت تو براى ما ناپیداست!
وَ ما اَسْبَغَ نِعَمَكَ فِى الدُّنْيا! وَ ما اَصْغَرَها فى نِعَمِ الاْخِرَةِ!
نعمتهایت در این دنیا چه گسترده و فراوان است! و با این حال در برابر نعمت آخرتت چقدر کوچک است!

مِنْـها
از این خطبه است درباره فرشتگان

مِنْ مَلائِكَة اَسْكَنْتَهُمْ سَمواتِكَ، وَ رَفَعْتَهُمْ عَنْ اَرْضِكَ، هُمْ اَعْلَمُ خَلْقِكَ بِكَ، 
گروهى از ملائکه را در آسمانهایت سکونت داده اى، و از زمینت رفعت بخشیده اى، آنان داناترین مخلوقاتت به تو، 
وَ اَخْوَفُهُمْ لَكَ، وَ اَقْرَبُهُمْ مِنْكَ. لَمْ يَسْكُنُوا الاَْصْلابَ،وَلَمْ يُضَمَّنُوا الاَْرْحامَ،
و خائف ترین آنها از تو، و مقرب ترینشان به تو هستند. ساکن اصلاب،و جاگرفته در رحم ها نبودند، 
 وَلَمْ يُخْلَقُوا مِنْ ماء مَهين، وَلَمْ يَتَشَعَّبْهُمْ رَيْبُ الْمَنُونِ. 
و از آب پست آفریده نشدند، و حوادث روزگار آنها را پراکنده نکرد.
وَ اِنَّهُمْ عَلى مَكانِهِمْ مِنْكَ، وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَكَ، وَاسْتِجْماعِ اَهْوائِهِمْ فيكَ، 
 با این قرب و منزلتى که نزد تو دارند،و امیالى که بر محور وجود تو جمع کرده،
وَ كَثْرَةِ طاعَتِهِمْ لَكَ، وَ قِلَّةِ غَفْلَتِهِمْ عَنْ اَمْرِكَ، 
 و طاعت بسیارى که براى تو انجام داده، و با اینکه نسبت به امر توغفلت کمترى دارند، 
لَوْ عايَنُوا كُنْهَ ما خَفِىَ عَلَيْهِمْ مِنْكَ لَحَقَّرُوا اَعْمالَهُمْ،وَلَزَرَوْا عَلى اَنْفُسِهِمْ، 
اگر کنه حقیقت تو را که از آنان پنهان است ببینند بى شک اعمال خود را کوچک شمرده،و بر خود عیب گیرند، 
وَلَعَرَفُوا اَنَّهُمْ لَمْ يَعْبُدُوكَ حَقَّ عِبادَتِكَ،وَ لَمْ يُطيعُوكَ حَقَّ طاعَتِكَ.
و به این معنا معرفت یابند که حقّ عبادت تو را به جاى نیاورده،و طاعتى که سزاوار توست انجام نداده اند.
سُبْحانَكَ خالِقاً وَ مَعْبُوداً، بِحُسْنِ بَلائِكَ عِنْدَ خَلْقِكَ خَلَقْتَ داراً
منزّه آفریدگار و معبودى هستى، به نیکویى نعمتت بر بندگان است که سرایى (چون آخرت) به وجودآورده اى، 
 وَ جَعَلْتَ فيها مَأْدُبَةً: مَشْرَباً وَ مَطْعَماً، وَ اَزْواجاً وَ خَدَماً،
و در آن سفره اى قرارداده اى داراى آشامیدنى وخوردنى، و همسران و خدمتکاران،
وَ قُصُوراً وَ اَنْهاراً، وَ زُروعاً وَ ثِماراً; ثُمَّ اَرْسَلْتَ داعِياً يَدْعُو اِلَيْها.
و قصرها و نهرها، و زراعت ها و میوه ها; سپس دعوت کننده اى را فرستادى تا مردم را به آن دعوت کند.
فَلاَ الدّاعِىَ اَجابُوا، وَلا فيما رَغَّبْتَ اِلَيْهِ رَغِبُوا، وَلا اِلى ما شَوَّقْتَ اِلَيْهِ اشْتاقُوا. 
ولى نه دعوت کننده را پاسخ گفتند، و نه در آنچه ترغیب کردى رغبت نمودند، و نه به آنچه تشویق فرمودى مشتاق شدند.
اَقْبَلُوا عَلى جيفَة قَدِ افْتَضَحُوا بِاَكْلِها، وَاصْطَلَحُوا عَلى حُبِّها،
 به سوى مردارى رو کردند که با خوردنش رسوا شدند، و بر عشق به آن سازش نمودند، 
 وَ مَنْ عَشِقَ شَيْئاً اَعْشى بَصَرَهُ، وَ اَمْرَضَ قَلْبَهُ، فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْن غَيْرِ صَحيحَة، وَ يَسْمَعُ بِاُذُن غَيْرِ سَميعَة، 
و هر که عاشق چیزى شود چشمش را کور، و دلش را بیمار مى کند، آن گاه با چشمى غیرسالم نظر مى کند، و با گوشى غیرشنوا مى شنود، 
قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقْلَهُ، وَ اَماتَتِ الدُّنْيا قَلْبَهُ، وَ وَلَّهَتْ عَلَيْها نَفْسَهُ،
خواهشهاى نفسانى عقلش را دریده، و دنیا دلش را میرانده، و او را بر امور مادى واله و شیدا نموده، 
 فَهُوَ عَبْدٌ لَها وَ لِمَنْ فى يَدِهِ شَىْءٌ مِنْها. حَيْثُما زالَتْ زالَ اِلَيْها، 
از این رو او برده دنیاست و بنده کسى که اندکى از دنیا در اختیار دارد. دنیا به هر طرف بگردد او هم مى گردد،
وَ حَيْثُما اَقْبَلَتْ اَقْبَلَ عَلَيْها. لايَنْزَجِرُ مِنَ اللّهِ بِزاجِر،وَلايَتَّعِظُ مِنْهُ بِواعِظ،
 و به هر سوى روى کند او هم روى مى آورد. با پندهاى بازدارنده اى که از جانب خداست از گناه بازنمى ایستد، و از هیچ واعظ الهى پند نمى پذیرد،
 وَ هُوَ يَرَى الْمَأْخُوذينَ عَلى الْغِرَّةِ ــ حَيْثُ لا اِقالَةَ لَهُمْ وَ لا رَجْعَةَ ــ 
 در صورتى که مردن ناگهانى مردم را ـ در نقطه اى که در آن نه فسخ عهدى ممکن است نه راه بازگشتى ـ مى بیند
كَيْف نَزَلَ بِهِمْ ما كانُوا يَجْهَلُونَ،
که چگونه پیشامدى که اطلاعى ازآن نداشتندبرآنان هجوم کرد،
وَجاءَهُمْ مِنْ فِراقِ الدُّنْيا ما كانُوا يَأْمَنُونَ، وَقَدِمُوا مِنَ الاْخِرَةِ عَلى ما كانُوا يُوعَـدُونَ.
و جدایى از دنیا که ایمن و خاطرجمع از آن بودند دامنگیرشان شد، و به آنچه از آخرت به آنان وعده داده مى شد وارد شدند.
فَغَيْرُ مَوْصُوف ما نَزَلَ بِهِمْ: اِجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ، 
آنچه از بلا به سرشان آمد وصف شدنى نیست: سکرات مرگ و اندوه بر آنچه از دستشان رفته یکجا آنان را دربر گرفت،
فَفَتَرَتْ لَها اَطْرافُهُمْ، وَ تَغَيَّرَتْ لَها اَلْوانُهُمْ.
 اعضاء بدنشان در برابر آن سختیها به سستى گرایید، و رنگشان تغییر کرد.
ثُمَّ ازْدادَ الْمَوْتُ فيهِمْ وُلُوجاً، فَحيلَ بَيْنَ اَحَدِهِمْ وَ بَيْنَ مَنْطِقِهِ،
سپس مرگ بیشتر در وجودشان نفوذ نمود، و بین آنان و سخن گفتنشان مانع شد،
وَ اِنَّهُ لَبَيْنَ اَهْلِهِ يَنْظُرُ بِبَصَرِهِ، وَ يَسْمَعُ بِاُذُنِهِ، عَلى صِحَّة مِنْ عَقْلِهِ، وَ بَقاء مِنْ لُبِّهِ، 
و آن محتضر در میان اهل بیتش با دیده اش مى بیند، و با گوشش مى شنود، در حالى که عقلش بجاست و فکرش باقى است،
يُفَكِّرُ فيمَ اَفْنى عُمُرَهُ، وَ فيمَ اَذْهَبَ دَهْرَهُ، وَ يَتَذَكَّرُ اَمْوالاً جَمَعَها،
 اندیشه مى کند که عمرش را در چه راهى به باد داده، و روزگارش را کجا برده، به یاد مى آورد ثروتى راکه جمع کرده،
 اَغْمَضَ فى مَطالِبِها، وَ اَخَذَها مِنْ مُصَرَّحاتِها وَ مُشْتَبِهاتِها.
 و در به دست آوردنش توجه به حلال و حرام ننموده، و از جایى که حلال و حرامش برخى روشن و برخى مشتبه بوده به چنگ زده، 
 قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعاتُ جَمْعِها،وَ اَشْرَفَ عَلى فِراقِها
و فعلاً پایبند گناه جمع آورى آن ثروت است،و مشرِف بر جدا شدن از آن شده، 
 تَبْقى لِمَنْ وَراءَهُ يَنْعَمُونَ فيها، وَ يَتَمَتَّعُونَ بِها
ثروتى که براى وارثان مى ماند  و در آن خوش مى گذرانند و از آن بهره مند مى شوند،
فَيَكُونُ الْمَهْنَاُ لِغَيْرِهِ، وَالْعِبْءُ عَلى ظَهْرِهِ، وَالْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ رُهُونُهُ بِها. 
 راحتى آن نعمت براى وارث و بار مسئولیت آن بر دوش اوست،  و او در گرو این ثروت است. 
فَهُوَ يَعَضُّ يَدَهُ نَدامَةً عَلى ما اَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ اَمْرِهِ، 
در پى آنچه وقت مردن برایش ظاهر مى شود از حسرت دست به دندان مى گزد،
وَ يَزهَدُ فيما كانَ يَرْغَبُ فيهِ اَيّامَ عُمُرِهِ، 
 و به آنچه در ایّام عمرش به آن رغبت داشته بى میل مى شود، 
 وَ يَتَمَنّى اَنَّ الَّذى كانَ يَغْبِطُهُ بِها وَ يَحْسُدُهُ عَلَيْها قَدْ حازَها دُونَهُ.
و آرزو مى کند اى کاش آن کسى که قبل از این به ثروت او غبطه مى خورد و به خاطر آن به او حسد مى وزرید آن ثروت را به جاى او گردآورده بود.
فَلَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبالِغُ فى جَسَدِهِ حَتّى خالَطَ لِسانُهُ سَمْعَهُ،
آن گاه مرگ در غلبه بر بدنش چندان پیش مى رود که دیگر گوشش مانند زبانش از کار مى ایستد،
فَصارَ بَيْنَ اَهْلِهِ لايَنْطِقُ بِلِسانِهِ، وَ لايَسْمَعُ بِسَمْعِهِ، يُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فى وُجُوهِهِمْ، 
در حالى که میان خانواده اش مى ماند که قدرت سخن گفتن و قوت شنیدن ندارد، دیده به چهره اهل و عیالش مى گرداند، 
يَرى حَرَكاتِ اَلْسِنَتِهِمْ، وَ لايَسْمَعُ رَجْعَ كَلامِهِمْ. 
حرکات زبانشان را مى بیند ولى صداى کلام آنان را نمى شنود.
ثُمَّ ازْدادَ الْمَوْتُ الْتِياطاً بِهِ، فَقُبِضَ بَصَرُهُ كَما قُبِضَ سَمْعُهُ، 
 سپس پنجه مرگ با او گلاویز مى شود، چشم او نیز مانند گوشش از کار مى افتد، 
وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ، فَصارَ جيفَةً بَيْنَ اَهْلِهِ، 
و روح از بدنش بیرون مى رود، و لاشه اى شده بین خانواده اش مى افتد، 
قَدْ اَوْحَشُوا مِنْ جانِبهِ، وَ تَباعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ، لا يُسْعِدُ باكِياً،
به طورى که از نشستن نزد او وحشت مى کنند، و از نزدیک شدن به او دورى مى جویند، گریه کننده اش را همراهى نمى کند،
وَ لايُجيبُ داعِياً. ثُمَّ حَمَلُوهُ اِلى مَخَطٍّ فِى الاَْرْضِ،
و قدرت پاسخ دادن به آن که صدایش مى کند ندارد. آن گاه او را با دوش برداشته به خانه قبر مى برند،
فَاَسْلَمُوهُ فيهِ اِلى عَمَلِهِ، وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ.
و وى را در آنجا به عملش سپرده و براى همیشه از دیدار او محروم مى مانند.
حَتّى اِذا بَلَغَ الْكِتابُ اَجْلَهُ، وَالاَْمْرُ مَقاديرَهُ، وَاُلْحِقَ آخِرُ الْخَلْقِ بِاَوَّلِهِ،
تا زمانى که مدت معلوم شده جهان سرآید، و مقدّرات پایان پذیرد، و آخرین موجود به وسیله مرگ به اولین موجود ملحق گردد،
 وَ جاءَ مِنْ اَمْرِاللّهِ ما يُريدُهُ مِنْ تَجْديدِ خَلْقِهِ، اَمادَ السَّماءَ وَ فَطَرَها، 
 و فرمان حق در راستاى خواست او در رابطه با تجدید خلقت فرا رسد، آسمان را به حرکت آورد و بشکافد، 
وَ اَرَجَّ الاَْرْضَ وَ اَرْجَفَها، وَ قَلَعَ جِبالَها وَ نَسَفَها،
زمین را با لرزه سختى به جنبش آورد، کوههاى آن را از جا کنده و پراکنده سازد،
وَ دَكَّ بَعْضُها بَعْضاً مِنْ هَيْبَةِ جَلالَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ، 
به طورى که از هیبت جلال و از خوف سطوتش پاره هاى آنها به هم کوبیده شوند، 
وَ اَخْرَجَ مَنْ فيها، فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ اِخْلاقِهِمْ، وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ. 
و هر که را در دل زمین است بیرون آرد، و بعد از کهنه شدن نو سازد، و پس از پراکندگى جمع نماید. 
ثُمَّ مَيَّزَهُمْ لِما يُريدُ مِنْ مُساءَلَتِهِمْ عَنْ خَفايَا الاَْعْمالِ وَ خَبايَا الاَْفْعالِ، 
آن گاه آنان را براى آنچه در نظر دارد: از پرسش اعمال مخفى شان و کارهاى پنهانشان از هم جدا ساخته،
وَ جَعَلَهُمْ فَريقَيْنِ: اَنْعَمَ عَلى هؤُلاءِ، وَ انْتَقَمَ مِنْ هؤُلاءِ.
 و بر دو دسته تقسیم کند: به گروهى نعمت بخشد، و از گروه دیگر انتقام گیرد.
فَاَمّا اَهْلُ الطّاعَةِ فَاَثابَهُمْ بِجِوارِهِ، وَ خَلَّدَهُمْ فى دارِهِ،
فرمانبرداران را در جوار خویش پاداش دهد، و در خانه بهشتش جاودانه دارد،
حَيثُ لايَظْعَنُ النُّزّالُ، وَلا تَتَغَيَّرُ بِهِمُ الْحالُ، وَلاتَنُوبُهُمُ الاَْفْزاعُ،
خانه اى که مقیمانش از آن کوچ نکنند، و احوالشان تغییر ننماید، و اندوه و ترس به آنان رو نیاورد،
وَلاتَنالُهُمُ الاَْسْقامُ، وَلا تَعْرِضُ لَهُمُ الاَْخْطارُ، وَلا تُشْخِصُهُمُ الاَْسْفارُ.
و بیمارى به آنان نرسد، و خطرات متوجه آنان نشود، و سفرى آنها را از خانه خود بیرون نبـرد.
وَ اَمّا اَهْلُ الْمَعْصِيَةِ فَاَنْزَلَهُمْ شَرَّ دار، وَ غَلَّ الاَْيْدِىَ اِلَى الاَْعْناقِ،
اما اهل گناه را به بدترین خانه وارد سازد، و دست آنها را با غل به گردنشان ببندد،
وَ قَرَنَ النَّواصِىَ بِالاَْقْدامِ، وَاَلْبَسَهُمْ سَرابيلَ الْقَطِرانِ، وَ مُقَطَّعاتِ النّيرانِ،
و سرشان را به پایشان گره زند، و پیراهنى از ماده بد بو، و جامه اى از پاره هاى آتش به آنان بپوشاند، 
 فى عَذاب قَدِ اشْتَدَّ حَرُّهُ، وَ باب قَدْ اُطْبِقَ عَلى اَهْلِهِ،
در آتشى که حرارتش بسیار شدید، و درب آن به روى اهلش بسته است،
فى نار لَها كَلَبٌ وَ لَجَبٌ، وَ لَهَبٌ ساطِعٌ، وَ قَصيفٌ هائِلٌ، لايَظْعَنُ مُقيمُها،
آتشى که هیجان و فریاد و زبانه اى بلند دارد، و نعره اش هول انگیز است، مقیمش بیرون نرود، 
 وَلا يُفادى اَسيرُها، وَ لاتُفْصَمُ كُبُولُها. 
و از اسیرش غرامت قبول نگردد، و زنجیرهایش گسسته نشود، 
لا مُدَّةَ لِلدّارِ فَتَفْنى، وَلا اَجَلَ لِلْقَوْمِ فَيُقْضى.
نه آن خانه را مدتى است که سرآید، و نه آن دوزخیان را اجلى که به پایان رسد.

وَ مِنْها فى ذِكْرِ النَّبِىِّ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِه
قسمتى از این خطبه درباره پیامبر صلّى اللّه علیه وآله
قَدْ حَقَّرَ الدُّنْيا وَ صَغَّرَها، وَ اَهْوَنَ بِها وَ هَوَّنَها، 
رسول حق دنیا را حقیر و کوچک شمرد، و پَستش دانست و نزد دیگران خوار نمود،
وَ عَلِمَ اَنَّ اللّهَ زَواها عَنْهُ اخْتِياراً
 مى دانست که خداوند با اختیار خود دنیا را از او دور کرد
وَ بَسَطَها لِغَيْرِهِ احْتِقاراً. فَاَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيا بِقَلْبِهِ،
و به خاطر حقارتش آن را براى دیگران گشاده ساخت. پس او با قلبش از دنیا روى گرداند، 
 وَ اَماتَ ذِكْرَها عَنْ نَفْسِهِ، وَ اَحَبَّ اَنْ تَغيبَ زينَتُها عَنْ عَيْنِهِ،
و یادش را از باطن خود میراند، و عاشق غایب شدن زینتش از مقابل خود بود،
لِكَيْلا يَتَّخِذَ مِنْها رِياشاً، اَوْ يَرْجُوَ فيها مُقاماً. بَلَّغَ عَنْ رَبِّهِ
تا از آن لباس آرایشى برنگیرد، یا اقامت در آن را هوس ننماید. در رساندن احکام از جانب خدا براى قطع
مُعْذِراً، وَ نَصَحَ لاُِمَّتِهِ مُنْذِراً، 
عذر مردم کوشید، و براى مردم با ترساندن از عذاب خیرخواهى نمود،
وَ دَعا اِلَى الْجَنَّةِ مُبَشِّراً،وَ خَوَّفَ مِنَ النّارِ مُحَذِّراً.
 و با مژده هایى که داد به بهشت دعوت فرمود و با تهدیدهایى که کرد از آتش ترسانـد.
نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ، وَ مَحَطُّ الرِّسالَةِ، وَ مُخْتَلَفُ الْمَلائِكَةِ،
ما درخت نبوت، و جایگاه رسالت، و محل رفت و آمد ملائکه،
وَ مَعادِنُ الْعِلْمِ، وَ يَنابيعُ الْحُكْمِ. ناصِرُنا وَ مُحِبُّنا يَنْتَظِرُ الرَّحْمَةَ،
و معادن دانش، و چشمه هاى حکمتیم. یار و عاشق ما منتظر رحمت،
وَ عَدُوُّنا وَ مُبْغِضُنا يَنْتَظِرُ السَّطْوَةَ.
و دشمن و کینه توز ما در انتظار عقوبت است.

خطبه‌های نهج‌البلاغه

نهج‌البلاغه: خطبه 1 نهج‌البلاغه: خطبه 2 نهج‌البلاغه: خطبه 3 نهج‌البلاغه: خطبه 4 نهج‌البلاغه: خطبه 5 نهج‌البلاغه: خطبه 6 نهج‌البلاغه: خطبه 7 نهج‌البلاغه: خطبه 8 نهج‌البلاغه: خطبه 9 نهج‌البلاغه: خطبه 10 نهج‌البلاغه: خطبه 11 نهج‌البلاغه: خطبه 12 نهج‌البلاغه: خطبه 13 نهج‌البلاغه: خطبه 14 نهج‌البلاغه: خطبه 15 نهج‌البلاغه: خطبه 16 نهج‌البلاغه: خطبه 18 نهج‌البلاغه: خطبه 21 نهج‌البلاغه: خطبه 22 نهج‌البلاغه: خطبه 23 نهج‌البلاغه: خطبه 24 نهج‌البلاغه: خطبه 25 نهج‌البلاغه: خطبه 26 نهج‌البلاغه: خطبه 27 نهج‌البلاغه : خطبه 28 نهج‌البلاغه: خطبه 29 نهج‌البلاغه: خطبه 30 نهج‌البلاغه: خطبه 31 نهج‌البلاغه: خطبه 32 نهج‌البلاغه: خطبه 33 نهج‌البلاغه : خطبه 34 نهج‌البلاغه: خطبه 35 نهج‌البلاغه: خطبه 36 نهج‌البلاغه: خطبه 37 نهج‌البلاغه: خطبه 38 نهج‌البلاغه: خطبه 39 نهج‌البلاغه: خطبه 40 نهج‌البلاغه: خطبه 41 نهج‌البلاغه: خطبه 42 نهج‌البلاغه: خطبه 43 نهج‌البلاغه: خطبه 44 نهج‌البلاغه: خطبه 45 نهج‌البلاغه: خطبه 46 نهج‌البلاغه: خطبه 47 نهج‌البلاغه: خطبه 48 نهج‌البلاغه: خطبه 49 نهج‌البلاغه: خطبه 50 نهج‌البلاغه: خطبه 51 نهج‌البلاغه: خطبه 52 نهج‌البلاغه: خطبه 53 نهج‌البلاغه: خطبه 54 نهج‌البلاغه: خطبه 55 نهج‌البلاغه: خطبه 56 نهج‌البلاغه: خطبه 57 نهج‌البلاغه: خطبه 58 نهج‌البلاغه: خطبه 59 نهج‌البلاغه: خطبه 60 نهج‌البلاغه: خطبه 61 نهج‌البلاغه: خطبه 62 نهج‌البلاغه: خطبه 63 نهج‌البلاغه: خطبه 64 نهج‌البلاغه: خطبه 65 نهج‌البلاغه: خطبه 66 نهج‌البلاغه: خطبه 67 نهج‌البلاغه: خطبه 68 نهج‌البلاغه: خطبه 69 نهج‌البلاغه: خطبه 70 نهج‌البلاغه: خطبه 71 نهج‌البلاغه: خطبه 72 نهج‌البلاغه: خطبه 73 نهج‌البلاغه: خطبه 74 نهج‌البلاغه: خطبه 75 نهج‌البلاغه: خطبه 76 نهج‌البلاغه: خطبه 77 نهج‌البلاغه: خطبه 78 نهج‌البلاغه: خطبه 79 نهج‌البلاغه: خطبه 80 نهج‌البلاغه: خطبه 81 نهج‌البلاغه: خطبه 82 نهج‌البلاغه: خطبه 83 نهج‌البلاغه: خطبه 84 نهج‌البلاغه: خطبه 85 نهج‌البلاغه: خطبه 86 نهج‌البلاغه: خطبه 87 نهج‌البلاغه: خطبه 88 نهج‌البلاغه: خطبه 89 نهج‌البلاغه: خطبه 90 نهج‌البلاعه: خطبه 91 نهج‌البلاغه: خطبه 92 نهج‌البلاغه: خطبه 93 نهج‌البلاغه: خطبه 94 نهج‌البلاغه: خطبه 95 نهج‌البلاغه: خطبه 96 نهج‌البلاغه : خطبه 97 نهج‌البلاغه: خطبه 98 نهج‌البلاغه: خطبه 99 نهج‌البلاغه : خطبه 100 نهج‌البلاغه: خطبه 101 نهج‌البلاغه: خطبه 102 نهج‌البلاغه: خطبه 103 نهج‌البلاغه: خطبه 104 نهج‌البلاغه: خطبه 105 نهج‌البلاغه: خطبه 106 نهج‌البلاغه: خطبه 107 نهج‌البلاغه: خطبه 108 نهج‌البلاغه: خطبه 109 نهج‌البلاغه: خطبه 110 نهج‌البلاغه: خطبه 111 نهج‌البلاغه: خطبه 112 نهج‌البلاغه: خطبه 113 نهج‌البلاغه: خطبه 114 نهج‌البلاغه: خطبه 115 نهج‌البلاغه: خطبه 116 نهج‌البلاغه: خطبه 117 نهج‌البلاغه: خطبه 118 نهج‌البلاغه: خطبه 119 نهج‌البلاغه: خطبه 120 نهج‌البلاغه: خطبه 121 نهج‌البلاغه: خطبه 122 نهج‌البلاغه: خطبه 123 نهج‌البلاغه: خطبه 124 نهج‌البلاغه: خطبه 125 نهج‌البلاغه: خطبه 126 نهج‌البلاغه: خطبه 127 نهج‌البلاغه: خطبه 128 نهج‌البلاغه: خطبه 129 نهج‌البلاغه: خطبه 130 نهج‌البلاغه: خطبه 131 نهج‌البلاغه: خطبه 132 نهج‌البلاغه: خطبه 133 نهج‌البلاغه: خطبه 134 نهج‌البلاغه: خطبه 135 نهج‌البلاغه: خطبه 136 نهج‌البلاغه: خطبه 137 نهج‌البلاغه: خطبه 138 نهج‌البلاغه: خطبه 139 نهج‌البلاغه: خطبه 140 نهج‌البلاغه: خطبه 142 نهج‌البلاغه: خطبه 143 نهج‌البلاغه: خطبه 144 نهج‌البلاغه : خطبه 146 نهج‌البلاغه: خطبه 147 نهج‌البلاغه: خطبه 148 نهج‌البلاغه: خطبه 149 نهج‌البلاغه: خطبه 150 نهج‌البلاغه: خطبه 151 نهج‌البلاغه: خطبه 152 نهج‌البلاغه: خطبه 153 نهج‌البلاغه: خطبه 154 نهج‌البلاغه‌: خطبه 155 نهج‌البلاغه: خطبه 156 نهج‌البلاغه: خطبه 157 نهج‌البلاغه: خطبه 158 نهج‌البلاغه: خطبه 159 نهج‌البلاغه: خطبه 160 نهج‌البلاغه: خطبه 161 نهج‌البلاغه: خطبه 162 نهج‌البلاغه: خطبه 163 نهج‌البلاغه: خطبه 164 نهج‌البلاغه: خطبه 165 نهج‌البلاغه: خطبه 166 نهج‌البلاغه: خطبه 167 نهج‌البلاغه: خطبه 168 نهج‌البلاغه: خطبه 169 نهج‌البلاغه: خطبه 170 نهج‌البلاغه: خطبه 171 نهج‌البلاغه: خطبه 172 نهج‌البلاغه: خطبه 173 نهج‌البلاغه: خطبه 174 نهج‌البلاغه: خطبه 175 نهج‌البلاغه: خطبه 176 نهج‌البلاغه: خطبه 177 نهج‌البلاغه: خطبه 178 نهج‌البلاغه: خطبه 179 نهج‌البلاغه: خطبه 180 نهج‌البلاغه: خطبه 181 نهج‌البلاغه: خطبه 182 نهج‌البلاغه: خطبه 183 نهج‌البلاغه: خطبه 184 نهج‌البلاغه: خطبه 185 نهج‌البلاغه: خطبه 186 نهج‌البلاغه: خطبه 187 نهج‌البلاغه: خطبه 188 نهج‌البلاغه: خطبه 189 نهج‌البلاغه: خطبه 190 نهج‌البلاغه: خطبه 191 نهج‌البلاغه: خطبه 192 نهج‌البلاغه: خطبه 193 نهج‌البلاغه: خطبه 194 نهج‌البلاغه: خطبه 195 نهج‌البلاغه: خطبه 196 نهج‌البلاغه: خطبه 197 نهج‌البلاغه: خطبه 198 نهج‌البلاغه: خطبه 199 نهج‌البلاغه: خطبه 200 نهج‌البلاغه: خطبه 201 نهج‌البلاغه: خطبه 202 نهج‌البلاغه: خطبه 203 نهج‌البلاغه: خطبه 204 نهج‌البلاغه: خطبه 205 نهج‌البلاغه: خطبه 206 نهج‌البلاغه: خطبه 207 نهج‌البلاغه: خطبه 208 نهج‌البلاغه: خطبه 209 نهج‌البلاغه: خطبه 210 نهج‌البلاغه: خطبه 211 نهج‌البلاغه: خطبه 212 نهج‌البلاغه: خطبه 213 نهج‌البلاغه: خطبه 214 نهج‌البلاغه: خطبه 215 نهج‌البلاغه: خطبه 216 نهج‌البلاغه: خطبه 217 نهج‌البلاغه: خطبه 218 نهج‌البلاغه: خطبه 219 نهج‌البلاغه: خطبه 220 نهج‌البلاغه: خطبه 221 نهج‌البلاغه: خطبه 222 نهج‌البلاغه: خطبه 223 نهج‌البلاغه: خطبه 224 نهج‌البلاغه: خطبه 225 نهج‌البلاغه: خطبه 226 نهج‌البلاغه: خطبه 227 نهج‌البلاغه: خطبه 228 نهج‌البلاغه: خطبه 229 نهج‌البلاغه: خطبه 230 نهج‌البلاغه: خطبه 231 نهج‌البلاغه: خطبه 232 نهج‌البلاغه: خطبه 233 نهج‌البلاغه: خطبه 234 نهج‌البلاغه: خطبه 235 نهج‌البلاغه: خطبه 236 نهج‌البلاغه: خطبه 237 نهج‌البلاغه: خطبه 238 نهج‌البلاغه: خطبه 239