نهجالبلاغه: نامه 31
وَ مِنْ وَصِيَّة لَهُ عَليه السَّلامُ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ عَلَيْهِمَا السَّلامُ كَتَبَها اِلَيْهِ بِحاضِرينَ مُنْصَرِفاً مِنْ صِفّينَ
از وصیتهاى آن حضرت است به حضرت حسن مجتبى علیه السّلام (یا محمّد حنفیّه) که در سرزمین حاضرین به هنگام بازگشت از صفّین نوشته
مِنَ الْوالِدِ الْفانِ، الْمُقِرِّ لِلزَّمانِ، الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ، الْمُسْتَسْلِمِ لِلدَّهْرِ،
از پدرى فانى، پذیرنده سختى هاى زمان، عمر پشت سر گذاشته، تسلیم به روزگار،
الذّامِّ لِلدُّنْيا، السّاكِنِ مَساكِنَ الْمَوْتى، الظّاعِنِ عَنْها غَداً،
نکوهش کننده دنیا، ساکن سراى اموات، سفرکننده از آن در فردا،
اِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ ما لايُدْرَكُ، السّالِكِ سَبيلَ مَنْ قَدْ هَلَكَ،
به فرزند آرزومند به آنچه به دست نمى آید، سالک راه تباه شدگان،
غَرَضِ الاَْسْقامِ، وَ رَهينَةِ الاَْيّامِ، وَ رَمِيَّةِ الْمَصائِبِ، وَ عَبْدِ الدُّنْيا،
هدف امراض ، گروگان ایّام، نشانه تیرهاى مصائب، بنده دنیا،
وَ تاجِرِ الْغُرُورِ، وَ غَريمِ الْمَنايا، وَ اَسيرِ الْمَوْتِ، وَ حَليفِ الْهُمُومِ،
تاجر غرور ، مدیون مرگ ، اسیر مردن ، همراه غصّه ها ،
وَ قَرينِ الاَْحْزانِ، وَ نُصْبِ الاْفاتِ، وَ صَريعِ الشَّهَواتِ، وَ خَليفَةِ الاَْمْواتِ.
همنشین اندوهها، هدف آسیبها، زمین خورده شهوات، و جانشین مــردگــان .
اَمّا بَعْدُ، فَاِنَّ فيما تَبَيَّنْتُ مِنْ اِدْبارِ الدُّنْيا عَنّى، وَ جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَىَّ،
اما بعد، آنچه بر من معلوم شد از روى گرداندن دنیا از من، و سرکشى روزگار بر من،
وَ اِقْبالِ الاْخِرَةِ اِلَىَّ ما يَزَعُنى عَنْ ذِكْرِ مَنْ سِواىَ وَ الاِْهْتِمامِ بِما وَرائى،
و روى آوردن آخرت به من، مرا از توجه به غیر خود و کوشش براى آنچه از من باقى مى ماند و مرا سودى ندارد بازمى دارد،
غَيْرَ اَنّى حَيْثُ تَفَرَّدَ بى دُونَ هُمُومِ النّاسِ هَمُّ نَفْسى،
جز آنکه چون از تمام اندیشه ها جز اندیشه نسبت به خود به یک سو شدم،
فَصَدَقَنى رَأْيى، وَ صَرَفَنى عَنْ هَواىَ، وَ صَرَّحَ لى مَحْضُ اَمْرى،
و رأیم مرا تصدیق کرد، و از هواى نفسم بازگرداند، و حقیقت کار برایم روشن شد،
فَاَفْضى بِى اِلى جِدٍّ لا يَكُونُ فيهِ لَعِبٌ، وَ صِدْق لايَشُوبُةُ كَذِبٌ.
این کار مرا به کوششى جدّى واداشت که در آن بازیگرى نیست، و به صدقى که دروغ را به آن راهى نمى باشد.
وَ وَجَدْتُكَ بَعْضى، بَلْ وَجَدْتُكَ كُلّى حَتّى كَاَنَّ شَيْئاً لَوْ اَصابَكَ
من تو را پاره اى از خود، بلکه تمام وجود خود یافتم، چنانکه اگر رنجى به تو رسد
اَصابَنى، وَ كَاَنَّ الْمَوْتَ لَوْ اَتاكَ اَتانى، فَعَنانى مِنْ اَمْرِكَ ما يَعْنينى مِنْ اَمْرِ نَفْسى،
به من رسیده، و اگر مرگت رسد مرگ من رسیده، روى این حساب کار تو مرا مانند کار خودم به فکر و چاره اندیشى واداشته،
فَكَتَبْتُ اِلَيْكَ كِتابى مُسْتَظْهِراً بِهِ اِنْ اَنَا بَقيتُ لَكَ اَوْ فَنـيـتُ.
به همین خاطر این نامه را براى تو نوشتم تا براى تو پشتوانه اى باشد خواه من زنده باشم یا مرده.
فَاِنّى اُوصيكَ بِتَقْوَى اللّهِ ـ اَىْ بُنَىَّ ـ وَ لُزُومِ اَمْرِهِ، وَ عِمارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ، وَ الاِْعْتِصامِ بِحَبْلِهِ;
پسرم! تو را سفارش مى کنم به تقواى الهى، و ملازمت امرش، و آباد کردن دل به یادش، و چنگ زدن به ریسمانش ;
وَ اَىُّ سَبَب اَوْثَقُ مِنْ سَبَب بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللّهِ اِنْ اَنْتَ اَخَذْتَ بِهِ؟!
و کدام رشته محکم تر از رشته بین تو و خداوند است اگر به آن چنـگ زنى؟!
اَحْىِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ، وَ اَمِتْهُ بِالزَّهادَةِ، وَ قَوِّهِ بِالْيَقينِ، وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ،
دلت را با موعظه زنده کن، و با بى رغبتى به دنیا بمیران، آن را با یقین قوى کن و با حکمت نورانى نما،
وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ، وَ قَرِّرْهُ بِالْفَناءِ، وَ بَصِّرْهُ فَجائِعَ الدُّنْيا،
و با یاد مرگ فروتن و خوار کن، و به اقرار به فانى شدن همه چیز وادار، و به فجایع دنیا بینا گردان،
وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ، وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّيالى وَ الاَْيّامِ،
و از صولت روزگار، و قبح دگرگونى شبها و روزها برحذر دار،
وَ اعْرِضْ عَلَيْهِ اَخْبارَ الْماضينَ، وَ ذَكِّرْهُ بِما اَصابَ مَنْ كانَ قَبْلَكَ مِنَ الاَْوَّلينَ،
اخبار گذشتگان را به او ارائه کن، آنچه را بر سر پیشینیان آمد به یادش آور،
وَ سِرْ فى دِيارِهِمْ وَ آثارِهِمْ، فَانْظُرْ فيما فَعَلُوا، وَ عَمَّا انْتَقَلُوا،
در شهرهاى آنان و در میان آثارشان سیاحت کن، در آنچه انجام دادند و اینکه از کجا منتقل شدند
وَ اَيْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا، فَاِنَّكَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الاَْحِبَّةِ،
و در کجا فرود آمدند و منزل کردند دقّت کن، مى یابى که از کنار دوستان رفتند،
وَ حَلُّوا دِيارَ الْغُرْبَةِ، وَ كَاَنَّكَ عَنْ قَليل قَدْ صِرْتَ كَاَحَدِهِمْ.
و به دیار غربت وارد شدند، و گویى تو هم به اندک زمانى چون یکى از آنان خواهى شد.
فَاَصْلِحْ مَثْواكَ، وَ لاتَبِعْ آخِرَتَكَ بِدُنْياكَ، وَ دَعِ الْقَوْلَ فيما لاتَعْرِفُ،
پس منزلگاه نهایى ات را اصلاح کن، و آخرتت را با دنیا معامله مکن، درباره آنچه علم ندارى سخن مگو،
وَ الْخِطابَ فيما لَمْ تُكَلَّفْ. وَ اَمْسِكَ عَنْ طَريق اِذا خِفْتَ ضَلالَتَهُ،
و درباره وظیفه اى که برعهده ات نیست حرفى نزن. در راهى که از گمراهى در آن بترسى قدم منه،
فَاِنَّ الْكَفَّ عِنْدَ حَيْرَةِ الضَّلالِ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الاَْهْوالِ.
زیرا حفظ خویش به هنگام سرگردانى بهتر از این است که آدمى خود را در امور خطرناک اندازد.
وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ اَهْلِهِ، وَ اَنْكِرِ الْمُنْكَرَ بِيَدِكَ وَ لِسانِكَ، وَ بايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِكَ.
امر به معروف کن تا اهل آن باشى، با دست و زبان نهى از منکر نما، و با کوششت از اهل منکر جدا شو.
وَ جاهِدْ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَ لا تَأْخُذْكَ فِى اللّهِ لَوْمَةُ لائِم.
در راه خدا جهاد کن جهدى کامل، و ملامت ملامت کنندگان تو را از جهاد در راه خدا بازندارد.
وَخُضِ الْغَمَراتِ لِلْحَقِّ حَيْثُ كانَ، وَ تَفَقَّهْ فِى الدّينِ، وَ عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْرُوهِ، وَ نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُّرُ فِى الْحَقِّ.
به راه حق هر جا که باشد در مشکلات و سختى ها فرو شو، در پى فهم دین باش، خود را در امور ناخوشایند به صبر و مقاومت عادت ده، که صبر در راه حق اخلاق نیکویى است.
وَ اَلْجِئْ نَفْسَكَ فِى اْلاُمُورِ كُلِّها اِلى اِلهِكَ، فَاِنَّكَ تُلْجِئُها اِلى كَهْف حَريز، وَ مانِع عَزيز.
وجودت را در همه امور به خداى خود واگذار، که در این صورت خود را به پناهگاهى محکم، و نگاهبانى قوى وامى گذارى.
وَ اَخْلِصْ فِى الْمَسْأَلَةِ لِرَبِّكَ، فَاِنَّ بِيَدِهِ الْعَطاءَ وَ الْحِرْمانَ، وَ اَكْثِرِ الاِْسْتِخارَةَ، وَ تَفَهَّمْ وَصِيَّتى،وَ لاتَذْهَبَنَّ عَنْها صَفْحاً،
در مسألت از خداوند اخلاص پیشه کن،که بخشیدن و نبخشیدن به دست اوست. از خدایت بسیار طلب خیر کن، و وصیّتم را بفهم، و از آن روى مگردان،
فَاِنَّ خَيْرَ الْقَوْلِ ما نَفَعَ. وَاعْلَمْ اَنَّهُ لا خَيْرَ فى عِلْم لايَنْفَعُ، وَ لا يُنْتَفَعُ بِعِلْم لايَحِقُّ تَعَلُّمُهُ.
مسلّماً بهترین سخن سخنى است که سود بخشد. معلومت باد در دانشى که سود نیست خیر نیست، و در علمى که فرا گرفتنش سزاوار نیست بهره اى نمى باشد.
اَىْ بُنَىَّ اِنّى لَمّا رَأَيْتُنى قَدْ بَلَغْتُ سِنّاً، وَ رَاَيْتُنى اَزْدادُ وَهْناً،
پسرم! چون خود را سالخورده دیدم، و قوایم را رو به سستى مشاهده کردم،
بادَرْتُ بِوَصِيَّتى اِلَيْكَ، وَ اَوْرَدْتُ خِصالاً مِنْها قَبْلَ اَنْ يَعْجَلَ بى
پیش از مرگ به وصیّتم به تو پیشدستى نمودم، و در آن برنامه هاى خوبى ثبت کردم
اَجَلى دُونَ اَنْ اُفْضِىَ اِلَيْكَ بِما فى نَفْسى،
از خوف اینکه نتوانم آنچه در خاطر دارم به تو برسانم،
اَوْ اَنْ اُنْقَصَ فى رَأْيى كَما نُقِصْتُ فى جِسْمى، اَوْ يَسْبِقَنى اِلَيْكَ بَعْضُ قَلَباتِ الْهَوى اَوْ فِتَنِ الدُّنيا،
یا نقصى در اندیشه ام یابم چنانکه در بدنم یافته ام، یا پیش از وصیت من پاره اى از خواهشهاى نفسانى بر تو چیره شود یا آفتهاى دنیا به تو هجوم آورد،
فَتَكُونَ كَالصَّعْبِ النَّفُورِ. وَ اِنَّما قَلْبُ الْحَدَثِ كَالاَْرْضِ الْخالِيَةِ،
در نتیجه رمیده شوى و فرمان نبرى. قطعاً دل جوان همانند زمین خالى است،
ما اُلْقِىَ فيها مِنْ شَىْء قَبِلَتْهُ. فَبادَرْتُكَ بِالاَْدَبِ قَبْلَ اَنْ
هر بذرى در آن ریخته شود مى پذیرد. بنابراین پیش از آنکه دلت سخت شود،
يَقْسُوَ قَلْبُكَ، وَ يَشْتَغِلَ لُبُّكَ، لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْيِكَ مِنَ الاَْمْرِ ما قَدْ
و مغزت گرفتار گردد اقدام به ادب آموزى تو کردم، تا با عزمى جدّى به امورت روى آورى،
كَفاكَ اَهْلُ التَّجارِبِ بُغْيَتَهُ وَ تَجْرِبَتَهُ، فَتَكُونَ قَدْ كُفيتَ مَؤُونَةَ الطَّلَبِ،
امورى که اهل تجربه مشقّت تجربه کردن آن را کشیده اند، و تو از زحمت طلب کفایت شده،
وَ عُوفيتَ مِنْ عِلاجِ التَّجْرِبَةِ، فَاَتاكَ مِنْ ذلِكَ ما قَدْ كُنّا نَأْتيهِ، وَ اسْتَبانَ لَكَ ما رُبَّما اَظْلَمَ عَلَيْنا مِنْهُ.
و از تجربه دوباره آسوده گشته اى، و آنچه ما در صدد تجربه آن بودیم به دست تو رسیده، و قسمتى از آنچه بر ما پوشیده مانده براى تو روشن گردیده است.
اَىْ بُنَىَّ، اِنّى وَ اِنْ لَمْ اَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كانَ قَبْلى فَقَدْ نَظَرْتُ فى اَعْمالِهِمْ،
پسرم! اگرچه من به اندازه مردمى که پیش از من بوده اند عمر نکرده ام، ولى در کردارشان دقّت،
وَ فَكَّرْتُ فى اَخْبارِهِمْ، وَ سِرْتُ فى آثارِهِمْ حَتّى عُدْتُ كَاَحَدِهِمْ، بَلْ كَاَنّى بِمَا انْتَهى اِلَىَّ مِنْ اُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ اَوَّلِهِمْ اِلى آخِرِهِمْ، فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذلِكَ مِنْ كَدَرِهِ، وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ
و در اخبارشان فکر نموده، و در آثارشان سیاحت کرده ام، تا جایى که همانند یکى از آنان شده ام، بلکه گویى از پى آنچه که از وضع آنان به من رسیده عمرم را با اولین و آخرینشان گذرانیده ام، زلال اعمالشان را از تیرگى، و سود و زیان کردارشان را شناختم،
فَاسْتَخْلَصْتُ لَكَ مِنْ كُلِّ اَمْر نَخيلَهُ، وَ تَوَخَّيْتُ لَكَ جَميلَهُ،
از این رو از هر چیزى پاکیزه و خالصش را برایت انتخاب کردم، و از میان آن همه برنامه زیبایش را برایت برگزیدم،
وَ صَرَفْتُ عَنْكَ مَجْهُولَهُ، وَ رَاَيْتُ حَيْثُ عَنانى مِنْ اَمْرِكَ ما يَعْنِى الْوالِدَ الشَّفيقَ،
و نامعلوم آن را از تو دور داشتم، چون به امورت همانند پدرى مهربان عنایت داشتم،
وَ اَجْمَعْتُ عَلَيْهِ مِنْ اَدَبِكَ اَنْ يَكُونَ ذلِكَ،
و قصد ادب آموزى تو را در خاطر مى گذراندم، مصلحت دیدم تو را با این روش تربیت کنم،
وَ اَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ، وَ مُقْتَبِلُ الدَّهْرِ، ذُو نِيَّة سَليمَة، وَ نَفْس صافِيَة
چرا که در عنفوان جوانى، و در ابتداى زندگى هستى، و تو را نیّتى سالم، و باطنى پاک است،
وَ اَنْ اَبْتَدِئَكَ بِتَعْليمِ كِتابِ اللّهِ وَ تَأْويلِهِ، وَ شَرائِعِ الاِْسْلامِ وَ اَحْكامِهِ، وَ حَلالِهِ وَ حَرامِهِ،
رأیم بر این شد که ابتدا کتاب خدا و تأویلش را به تو بیاموزم، و قوانین و احکام اسلام و حلال و حرامش را به تو تعلیم دهم،
لا اُجاوِزُ ذلِكَ بِكَ اِلى غَيْرِهِ. ثُمَّ اَشْفَقْتُ اَنْ يَلْتَبِسَ عَلَيْكَ مَا اخْتَلَفَ النّاسُ فيهِ مِنْ اَهْوائِهِمْ
و به غیر آن توجه ننمایم. آن گاه ترسیدم که آنچه از خواهشهاى نادرست و آراء ناحق و باطل مردم را دچار اختلاف نمود تا کار بر آنان
وَ آرائِهِمْ مِثْلَ الَّذِى الْتَبَسَ عَلَيْهِمْ، فَكانَ اِحْكامُ ذلِكَ عَلى ما
اشتباه شد بر تو نیز اشتباه شود، به همین خاطر واضح نمودن این جهت هر چند
كَرِهْتُ مِنْ تَنْبيهِكَ لَهُ اَحَبَّ اِلَىَّ مِنْ اِسْلامِكَ اِلى اَمْر لاآمَنُ عَلَيْكَ
مورد پسندم نبود پیش من بهتر است از اینکه تو را به برنامه اى واگذارم که بر آن از هلاکتت
بِهِ الْهَلَكَةَ، وَ رَجَوْتُ اَنْ يُوَفِّقَكَ اللّهُ فيهِ لِرُشْدِكَ، وَ اَنْ يَهْدِيَكَ لِقَصْدِكَ، فَعَهِدْتُ اِلَيْكَ وَصِيَّتى هذِهِ.
ایمن نیستم. امیدوارم خداوند تو را در این برنامه به راه رشد موفق بدارد، و به راه راست راهنمایى کند، پس این وصیت را به تو نمودم.
وَاعْلَمْ يا بُنَىَّ، اَنَّ اَحَبَّ ما اَنْتَ آخِذٌ بِهِ اِلَىَّ مِنْ وَصِيَّتى تَقْوَى اللّهِ،
پسرم! آگاه باش محبوبترین برنامه اى که از وصیتم به آن چنگ مى زنى تقواى الهى،
وَ الاِْقْتِصارُ عَلى ما فَرَضَهُ اللّهُ عَلَيْكَ، وَ الاَْخْذُ بِما مَضى عَلَيْهِ الاَْوَّلُونَ مِنْ آبائِكَ،
و اکتفا کردن به وظایفى است که خداوند بر تو واجب نموده، و رفتن به راهى که پدرانت و شایستگان از خاندانت آن را طى کرده اند،
وَ الصّالِحُونَ مِنْ اَهْلِ بَيْتِكَ، فَاِنَّهُمْ لَمْ يَدَعُوا اَنْ نَظَرُوا لاَِنْفُسِهِمْ كَما اَنْتَ ناظِرٌ، وَ فَكَّرُوا كَما اَنْتَ مُفَكِّرٌ،
زیرا آنان توجه به صلاح خود را وانگذاشتند چنانکه تو توجه مى کنى، و اندیشه در کار خود کردند همان گونه که تو اندیشه مى نمایى،
ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذلِكَ اِلَى الاَْخْذِ بِما عَرَفُوا، وَ الاِْمْساكِ عَمّا لَمْ يُكَلَّفُوا.
سرانجام چنان شد که آنچه را دانستند عمل کردند، و از آنچه تکلیفشان نبود روى گرداندند.
فَاِنْ اَبَتْ نَفْسُكَ اَنْ تَقْبَلَ ذلِكَ دُونَ اَنْ تَعْلَمَ كَما عَلِمُوا
پس اگر نفس تو از قبول راه آنان بدون آنکه بداند چنانکه آنان دانستند بازایستاد
فَلْيَكُنْ طَلَبُكَ ذلِكَ بِتَفَهُّم وَ تَعَلُّم، لا بِتَوَرُّطِ الشُّبُهاتِ، وَ غُلُوِّ الْخُصُوماتِ.
پس باید خواسته تو نسبت به آن راه از روى طلب فهم و کسب دانش باشد، نه افتادن در شبهه ها و بالابردن بحثها و جدلها.
وَ ابْدَأْ قبَْلَ نَظَرِكَ فى ذلِكَ بِالاِْسْتِعانَةِ بِاِلهِكَ،
و پیش از قدم نهادن در راه فهم و دانش براى شناخت آن راه از خداوند یارى بخواه،
وَ الرَّغْبَةِ اِلَيْهِ فى تَوْفيقِكَ، وَ تَرْكِ كُلِّ شائِبَة اَوْلَجَتْكَ فى شَبْهَة، اَوْ اَسْلَمَتْكَ اِلى ضَلالَة.
و براى به دست آوردن توفیقْ روى رغبت به جانب او کن، و هرچه را که تو را به اشتباه اندازد، یا به گمراهى کشاند رها ساز.
فَاِذا اَيْقَنْتَ اَنْ قَدْ صَفا قَلْبُكَ فَخَشَعَ، وَ تَمَّ رَأْيُكَ فَاجْتَمَعَ، وَ كانَ هَمُّكَ فى ذلِكَ هَمّاً واحِداً،
و چون یقین کردى که دلت روشنى یافته و در پیشگاه حق خاضع شده، و نظرت جمع و کامل گشته، و اندیشه ات در این زمینه از پریشانى درآمده و یک اندیشه شده،
فَانْظُرْ فيما فَسَّرْتُ لَكَ. وَ اِنْ اَنْتَ لَمْ يَجْتَمِعْ لَكَ ما تُحِبُّ مِنْ نَفْسِكَ،
آن گاه در آنچه براى تو تفسیر مى کنم دقت کن. و اگر آنچه را دوست دارى برایت فراهم نشد،
وَ فَراغِ نَظَرِكَ وَ فِكْرِكَ، فَاعْلَمْ اَنَّكَ اِنَّما تَخْبِطُ الْعَشْواءَ،وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْماءَ;
و به آسودگى خاطر و فکر دست نیافتى، معلومت باد جادّه را همچون شتر شب کور طى مى کنى،و به تاریکیها گام برمى دارى;
وَ لَيْسَ طالِبُ الدّينِ مَنْ خَبَطَ اَوْ خَلَـطَ ، وَ الاِْمْسـاكُ عَـنْ ذلِـكَ اَمْثَـلُ .
و کسى که قدم به اشتباه برمى دارد یا حق را از باطل تمیز نمى دهد خواستار دین نیست، و در چنین موقعیتى حفظ خویشتن از پیمودن این گونه جاده ها عاقلانه تر و بهتر است.
فَتَفَهَّمْ يا بُنَىَّ وَصِيَّتى، وَاعْلَمْ اَنَّ مالِكَ الْمَوْتِ هُوَ مالِكُ الْحَياةِ،
پسرم! وصیتم را بفهم، و بدان که مالک مرگ همان مالک حیات،
وَ اَنَّ الْخالِقَ هُوَ الْمُميتُ، وَ اَنَّ الْمُفْنِىَ هُوَ الْمُعيدُ، وَ اَنَّ الْمُبْتَلِىَ هُوَ الْمُعافى،
و هستى بخش همان میراننده، و فناکننده همان بازگرداننده، و گرفتارکننده همان عافیت بخشنده است،
وَ اَنَّ الدُّنْيا لَمْ تَكُنْ لِتَسْتَقِرَّ اِلاّ عَلى ما جَعَلَهَا اللّهُ عَلَيْهِ مِنَ النـَّعْماءِ وَ الاِْبْتِلاءِ، وَ الْجَزاءِ فِى الْمَعادِ، وَ ما شاءَ مِمّا لا نَعْلَمُ.
و مسلّماً دنیا برقرار نمى ماند مگر به همان نظامى که خداوند آن را قرارداده از وضع نعمتها و بلاها، و پاداش روز جزا، و آنچه او بخواهد و ما نمى دانیم.
فَاِنْ اَشْكَلَ عَلَيْكَ شَىْءٌ مِنْ ذلِكَ فَاحْمِلْهُ عَلى جَهالَتِكَ بِهِ،
اگر در رابطه با جهان و نظاماتش از درک حکمت حادثه اى درماندى آن را به حساب جهالت خود بگذار،
فَاِنَّكَ اَوَّلَ ما خُلِقْتَ جاهِلاً ثُمَّ عَلِّمْتَ، وَ ما اَكْثَرَ ما تَجْهَلُ مِنَ الاَْمْرِ،
زیرا در ابتداى کار نادانِ به امور آفریده شدى سپس دانا گشتى، چه بسیار است امورى که نمى دانى
وَ يَتَحَيَّرُ فيهِ رَأْيُكَ، وَ يَضِلُّ فيهِ بَصَرُكَ، ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذلِكَ.
و اندیشه ات نسبت به آن سرگردان، و دیده ات از راه یافتن به آن ناتوان است، اما پس از مدتى به آن بینا مى شوى.
فَاعْتَصِمْ بِالَّذى خَلَقَكَ وَ رَزَقَكَ وَ سَوّاكَ، وَلْيَكُنْ لَهُ تَعَبُّدُكَ، وَ اِلَيْهِ رَغْبَتُكَ، وَ مِنْهُ شَفَقَتُكَ.
پس به خداوندى که تو را آفریده، و روزیت را عنایت کرده و اندامت را تعدیل نموده پناه ببر،باید بندگیت براى او باشد، و رغبتت متوجه او گردد، و از او بیم داشته باشى.
وَاعْلَمْ يا بُنَىَّ، اَنَّ اَحَداً لَمْ يُنْبِئْ عَنِ اللّهِ كَما اَنْبَاَ عَنْهُ الرَّسُولُ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، فَارْضَ بِهِ رائِداً، وَ اِلَى النَّجاةِ قائِداً، فَاِنّى لَمْ آلُكَ نَصيحَةً،
پسرم! آگاه باش احدى از وجود خداوند چنانکه پیامبر ـ صلّى اللّه علیه وآله ـ خبر داده خبر نداده است، پس به پیشوایى آن حضرت راضى باش، و براى رسیدن به منزل نجات رهبریش را بپذیر،
وَ اِنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ فِى النَّظَرِ لِنَفْسِكَ ـ وَ اِنِ اجْتَهَدْتَ ـ مَـبْـلَـغَ نَـظَـرى لَـكَ .
که من از نصیحت به تو کوتاهى نکردم، و تو در اندیشه ات نسبت به صلاح خود هرچند بکوشى به میزان اندیشه اى که من در باره تو دارم نخواهى رسید.
وَاعْلَمْ يا بُنَىَّ، اَنَّهُ لَوْ كانَ لِرَبِّكَ شَريكٌ لاََتَتْكَ رُسُلُهُ،
پسرم! معلومت باد اگر براى پروردگارت شریکى بود پیامبران آن شریک به سویت مى آمدند،
وَ لَرَاَيْتَ آثارَ مُلْكِهِ وَ سُلْطانِهِ، وَ لَعَرَفْتَ اَفْعالَهُ وَ صِفاتِهِ،
و آثار مُلک و سلطنت او را دیده، و به افعال و صفاتش آشنا مى شدى،
وَلكِنَّهُ اِلهٌ واحِدٌ كَما وَصَفَ نَفْسَهُ، لايُضادُّهُ فى مُلْكِهِ اَحَدٌ، وَ لايَزُولُ اَبَداً، وَ لَمْ يَزَلْ،
اما او خدایى یگانه است همان گونه که خود را وصف نموده، کسى در حکمرانیش با او ضدیّت نمى کند، هرگز از بین نمى رود، و همیشه وجود داشته،
اَوَّلٌ قَبْلَ الاَْشْياءِ بِلا اَوَّلِيَّة، وَ آخِرٌ بَعْدَ الاَْشْياءِ
اوّل است پیش از همه اشیاء و او را اولیّتى نیست، و آخر است بعد از همه اشیاء
بِلا نِهايَة، عَظُمَ عَنْ اَنْ تَثْبُتَ رُبُوبِيَّتُهُ بِاِحاطَةِ قَلْب اَوْ بَصَر.
و او را نهایتى نمى باشد، بزرگتر از آن است که ربوبیّتش به احاطه دل و دیده ثابت گردد،
فَاِذا عَرَفْتَ ذلِكَ فَافْعَلْ كَما يَنْبَغى لِمِثْلِكَ اَنْ يَفْعَلَهُ فى صِغَرِ خَطَرِهِ، وَ قِلَّةِ مَقْدُرَتِهِ، وَ كَثْرَةِ عَجْزِهِ، وَ عَظيمِ حاجَتِهِ اِلى رَبِّهِ،
چون به این حقیقت آگاه شدى در بندگى بکوش چنانکه شایسته مانند توست که کوچک منزلت و فقیر و کم قدرت و بسیار ضعیف است، و در طلب طاعت،
فى طَلَبِ طاعَتِهِ، وَالْخَشْيَةِ مِنْ عُقُوبَتِهِ، وَ الشَّفَقَةِ مِنْ سُخْطِهِ،
و در ترس از عقوبت، و بیمناکى از خشم شدیداً، به پروردگار خود نیازمند است،
فَاِنَّهُ لَمْ يَأْمُرْكَ اِلاّ بِحَسَن، وَ لَمْ يَنْهَكَ اِلاّ عَنْ قَبيح.
زیرا چنین پروردگارى جز به خوبى تو را فرمان نداده، و جز از زشتى بازنداشته است.
يا بُنَىَّ، اِنّى قَدْ اَنْبَأْتُكَ عَنِ الدُّنْيا وَ حالِها وَ زَوالِها وَ انْتِقالِها،
پسرم! تو را از دنیا و وضع آن و از بین رفتن و دست به دست شدنش آگاه کردم،
وَ اَنْبَأْتُكَ عَنِ الاْخِرَةِ وَ ما اُعِدَّ لاَِهْلِها فيها، وَ ضَرَبْتُ لَكَ فيهِمَا الاَْمْثالَ لِتَعْتَبِرَ بِها وَ تَحْذُوَ عَلَيْها.
و از آخرت و آنچه براى اهلش در آنجا آماده شده خبر دادم، و براى تو در رابطه با هر دو جهان مثلها زدم تا به آنها پندگیرى و بر اصول آن گام بردارى.
اِنَّما مَثَلُ مَنْ خَبَرَ الدُّنْيا كَمَثَلِ قَوْم سَفْر نَبا بِهِمْ مَنْزِلٌ جَديبٌ فَاَمُّوا مَنْزِلاً خَصيباً
داستان آنان که دنیا را آزموده اند داستان مسافرانى است که درجایى خراب وهمراه با قحطى وتنگى منزل گرفته اند وعزم رفتن به منطقه اى پرنعمت ولذت
وَ جَناباً مَريعاً، فَاحْتَمَلُوا وَعْثاءَ الطَّريقِ، وَ فِراقَ الصَّديقِ، وَ خُشُونَةَ السَّفَرِ، وَ جُشُوبَةَ الْمَطْعَمِ لِيَأْتُوا سَعَةَ دارِهِمْ، وَ مَنْزِلَ قَرارِهِمْ،
و محلّى سرسبز و خرم نموده اند، رنج راه، و فراق یار،و سختى سفر، و ناگوارى طعام را تحمل کرده، تا به خانه فراخ، و منزلگاه امنشان درآیند،
فَلَيْسَ يَجِدُونَ لِشَىْء مِنْ ذلِكَ اَلَماً، وَ لايَرَوْنَ نَفَقَةً فيهِ مَغْرَماً، وَ لا شَىْءَ اَحَبُّ اِلَيْهِمْ مِمّا قَرَّبَهُمْ مِنْ مَنْزِلِهِمْ، وَ اَدْناهُمْ مِنْ مَحَلِّهِمْ.
بنابراین از آن همه سختى ها دردى نمى چشند، و خرج این سفر را خسارت نمى بینند، و چیزى نزد آنان از آنچه وجودشان را به منزل همیشگى و جاویدشان نزدیک کند محبوبتر نیست.
وَ مَثَلُ مَنِ اغْتَرَّ بِها كَمَثَلِ قَوْم كانُوا بِمَنْزِل خَصيب فَنَبا
ومثل مردمى که مغرور به دنیاشدندمثل مسافرانى است که درمنزلى آباد وپرنعمت بودند
بِهِمْ اِلى مَنْزِل جَديب، فَلَيْسَ شَىْءٌ اَكْرَهَ اِلَيْهِمْ وَ لا اَفْظَعَ عِنْدَهُمْ مِنْ
و ازآنجا به سوى محلى خشک وخرابوبى آبوگیاه بارسفربندند، پس چیزى نزدآنان ناخوشایندتر وسخت تر از
مُفارَقَةِ ما كانُوا فيهِ اِلى ما يَهْجُمُونَ عَلَيْهِ، وَ يَصيرُونَ اِلَيْهِ.
جدایى ازآنچه درآن بودندو رسیدن به جایى که به جانب آن روى مى آورند و بدان جا مى رسند نیست.
يا بُنَىَّ، اجْعَلْ نَفْسَكَ ميزاناً فيما بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ،
پسرم! خود را میزان بین خود و دیگران قرار بده،
فَاَحْبِبْ لِغَيْرِكَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِكَ، وَ اكْرَهْ لَهُ ما تَكْرَهُ لَها، وَ لاتَظْلِمْ
بنابراین آنچه براى خود دوست دارى براى دیگران هم دوست بدار، و هرچه براى خود نمى خواهى براى دیگران هم مخواه، به کسى ستم مکن
كَما لاتُحِبُّ اَنْ تُظْلَمَ، وَ اَحْسِنْ كَما تُحِبُّ اَنْ يُحْسَنَ اِلَيْكَ،
چنانکه دوست دارى به تو ستم نشود، و نیکى کن چنانکه علاقه دارى به تو نیکى شود،
وَاسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ ما تَسْتَقْبِحُ مِنْ غَيْرِكَ، وَارْضَ مِنَ النّاسِ بِما تَرْضاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ،
آنچه را از غیر خود زشت مى دانى از خود نیز زشت بدان، از مردم براى خود آن را راضى باش که از خود براى آنان راضى هستى،
وَ لاتَقُلْ ما لاتَعْلَمُ وَ اِنْ قَلَّ ما تَعْلَمُ، وَ لا تَقُـلْ ما لا تُحِـبُّ اَنْ يُقـالَ لَـكَ.
هر آنچه را نمى دانى مگو اگرچه دانسته هایت اندک است،و آنچه را دوست ندارى درباره تو بگویند تو هم درباره دیگران مگوى.
وَاعْلَمْ اَنَّ الاِْعْجابَ ضِدُّ الصَّوابِ وَ آفَةُ الاَْلْبابِ. فَاسْعَ فى كَدْحِكَ،
آگاه باش که خودپسندى ضدّ صواب و آفت خِرَدهاست. پس کوششت را به نهایت برسان،
وَ لاتَكُنْ خازِناً لِغَيْرِكَ. وَ اِذا اَنْتَ هُديتَ لِقَصْدِكَ فَكُنْ اَخْشَعَ ما تَكُونُ لِرَبِّكَ.
و در ا مور مادى خزانه دار وارث مشو. هرگاه به راه راست هدایت شدى در برابر پروردگارت به شـدت فروتن باش.
وَاعْلَمْ اَنَّ اَمامَكَ طَريقاً ذا مَسافَة بَعيدَة وَ مُشَقَّة شَديدَة،
معلومت باد که در پیش رویت راهى دراز همراه با مشقتى سخت است،
وَ اَنَّهُ لاغِنى بِكَ فيهِ عَنْ حُسْنِ اْلاِرْتِيادِ، وَ قَدْرِ بَلاغِكَ مِنَ الزّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ،
در این راه از طلب درست، و توشه به اندازه برداشتن و سبکبارى از گناه بى نیاز نیستى;
فَلاتَحْمِلَنَّ عَلى ظَهْرِكَ فَوْقَ طاقَتِكَ فَيَكُونَ ثِقْلُ ذلِكَ وَبالاً عَلَيْكَ.
پس بیش از قدرتت بر خود بار مکن، که سنگینى اش وزر و وبالت شود.
وَ اِذا وَجَدْتَ مِنْ اَهْلِ الْفاقَةِ مَنْ يَحْمِلُ لَكَ زادَكَ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ فَيُوافيكَ بِهِ غَداً حَيْثُ تَحْتاجُ اِلَيْهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ
اگر محتاجى را یافتى که قدرتِ بر دوش نهادن زاد و توشه ات را تا قیامت دارد و در فرداى محشر که به آن توشه نیازمند شدى در اختیارت بگذارد، وجودش را غنیمت بدان و زاد و توشه ات را بر دوشش بگذار،
اِيّاهُ، وَ اَكْثِرْ مِنْ تَزْويدِهِ وَ اَنْتَ قادِرٌ عَلَيْهِ،
و درحالى که قدرت اضافه کردن زاد و توشه را بر دوشش دارى تا بتوانى اضافه کن،
فَلَعَلَّكَ تَطْلُبُهُ فَلاتَجِدُهُ. وَاغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَكَ فى حالِ غِناكَ لِيَجْعَلَ قَضاءَهُ لَكَ فى يَوْمِ عُسْرَتِكَ.
چه بسا با از دست رفتن فرصت، چنین شخصى را بجویى و نیابى. به روز داشتن دارایى اگر کسى از تو وام خواسـت وامـش ده تـا در روز تنگدسـتى ات ادا کنـد .
وَاعْلَمْ اَنَّ اَمامَكَ عَقَبَةً كَؤُوداً، الْمُخِفُّ فيها اَحْسَنُ حالاً مِنَ الْمُثْقِلِ،
آگاه باش که در پیش رویت گذرگاه سختى است، آن که سبکبار است در آن گذرگاه حالى بهتر از سنگین بار دارد،
وَالْمُبْطِئُ عَلَيْها اَقْبَحُ حالاً مِنَ الْمُسْرِعِ، وَ اَنَّ مَهْبِطَكَ بِها لامَحالَةَ عَلى جَنَّة اَوْ عَلى نار،
و آن که دچار کندى است بدحال تر از شتابنده در آن است. در آنجا محل فرود آمدنت به ناچار یا در بهشت است یا در جهنّم،
فَارْتَدْ لِنَفْسِكَ قَبْلَ نُزُولِكَ، وَ وَطِّىءِ الْمَنْزِلَ قَبْلَ حُلُولِكَ، فَلَيْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ، وَ لا اِلَى الـدُّنْيا مُنْصَـرَفٌ.
پس پیش از درآمدنت به آن جهان توشه آماده کن، و قبل از ورودت منزلى فراهم ساز، که بعد از مرگْ تدارک کردنِ از دست رفته ممکن نیست، و راه بازگشت بهدنیا براى همیشه بسته است.
وَ اعْلَمْ اَنَّ الَّذى بِيَدِهِ خَزائِنُ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ قَدْ اَذِنَ لَكَ فِى الدُّعاءِ، وَ تَكَفَّلَ لَكَ بِالاِْجابَةِ، وَ اَمَرَكَ اَنْ تَسْاَلَهُ لِيُعْطِيَكَ،
آگاه باش آن که خزائن آسمانها و زمین در اختیار اوست به تو اجازه دعا داده، و اجابت آن را ضمانت نموده، و دستور داده از او بخواهى تا ببخشد،
وَ تَسْتَرْحِمَهُ لِيَرْحَمَكَ، وَ لَمْ يَجْعَلْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ مَنْ يَحْجُبُهُ عَنْكَ وَ لَمْ يُلْجِئْكَ اِلى مَنْ يَشْفَعُ لَكَ اِلَيْهِ،
و رحمتش را بطلبى تا رحمت آرد، و بین خودش و تو کسى را حاجب قرار نداده و تو را مجبور به توسل به واسطه ننموده،
وَ لَمْ يَمْنَعْكَ اِنْ اَسَأْتَ مِنَ التَّوْبَةِ، وَ لَمْ يُعاجِلْكَ بِالنِّقْمَةِ، وَ لَمْ يُعَيِّرْكَ بِالاِْنابَةِ، وَ لَمْ يَفْضَحْكَ حَيْثُ الْفَضيحَةُ بِكَ اَوْلى،
و اگر گناه کردى از توبه مانعت نشده، و در عقوبتت عجله نکرده، و به بازگشتت سرزنشت ننموده، و آنجا که سزاوار رسوا شدنى رسوایت نکرده،
وَ لَمْ يُشَدِّدْ عَلَيْكَ فى قَبُولِ الاِْنابَةِ، وَ لَمْ يُناقِشْكَ بِالْجَريمَةِ، وَ لَمْ يُؤْيِسْكَ مِنَ الرَّحْمَةِ بَلْ جَعَلَ نُزُوعَكَ عَنِ الذَّنْبِ حَسَنَةً،
در پذیرش توبه بر تو سخت گیرى روا نداشته، و به حسابرسى گناهانت اقدام نکرده، و از رحمتش ناامیدت ننموده، بلکه خوددارى از معصیت را
برایت حسنه قرار داده،
وَ حَسَبَ سَيِّئَتَكَ واحِدَةً، وَ حَسَبَ حَسَنَتَكَ عَشْراً، وَ فَتَحَ لَكَ بابَ الْمَتابِ وَ بابَ الاِْسْتيعابِ، فَاِذا نادَيْتَهُ سَمِعَ نِداءَكَ،
و یک گناهت را یک گناه، و یک خوبیت را ده برابر به شمار آورده، باب توبه و باب خشنودیش را به رویت گشوده، هرگاه او را بخوانى صدایت را بشنود،
وَ اِذا ناجَيْتَهُ عَلِمَ نَجْواكَ، فَاَفْضَيْتَ اِلَيْهِ بِحاجَتِكَ، وَ اَبْثَثْتَهُ ذاتَ نَفْسِكَ،
چون با او به راز و نیاز برخیزى رازت را بداند، پس نیاز به سوى او مى برى، و راز دل با او در میان مى گذارى،
وَ شَكَوْتَ اِلَيْهِ هُمُومَكَ، وَاسْتَكْشَفْتَهُ كُرُوبَكَ، وَاسْتَعَنْتَهُ عَلى اُمُورِكَ، وَ سَاَلْتَهُ مِنْ خَزائِنِ رَحْمَتِهِ ما لايَقْدِرُ عَلى اِعْطائِهِ غَيْرُهُ،
از ناراحتى هایت به او شکایت مى برى، و چاره گرفتاریهایت را از او مى خواهى، بر امورت از حضرتش یارى مى طلبى، از خزائن رحمتش چیزهایى را مى خواهى که غیر او را بر عطاکـردنش قـدرت نیست،
مِنْ زِيادَةِ الاَْعْمارِ، وَ صِحَّةِ الاَْبْدانِ، وَ سَعَةِ الاَْرْزاقِ.
از قبیل زیـاد شـدن عمـرها، سـلامت بدنها، و گشـایش روزیـها.
ثُمَّ جَعَلَ فى يَدَيْكَ مَفاتيحَ خَزائِنِهِ بِما اَذِنَ لَكَ فيهِ مِنْ مَسْاَلَتِهِ،
خداوند کلیدهاى خزائن خود را در اختیار تو گذاشته به دلیل آنکه به تو اجازه درخواست از خودش را داده،
فَمَتى شِئْتَ اسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعاءِ اَبْوابَ نِعْمَتِهِ، واسْتَمْطَرْتَ شَـآبيبَ رَحْمَتِهِ،
پس هرگاه بخواهى مى توانى درهاى نعمتش را با دعا باز کنى، و باران رحمتش را بخواهى.
فَلايُقْنِطَنَّكَ اِبْطاءُ اِجابَتِهِ، فَاِنَّ الْعَطِيَّةَ عَلى قَدْرِ النِّيَّةِ، وَ رُبَّما اُخِّرَتْ عَنْكَ الاِْجابَةُ لِيَكُونَ ذلِكَ اَعْظَمَ لاَِجْر السَّائِلِ،
پس تأخیر در اجابت دعا ناامیدت نکند، زیرا عطا و بخشش به اندازه نیّت است، چه بسا که اجابت دعایت به تأخیر افتد تا پاداش دعاکننده بیشتر،
وَ اَجْزَلَ لِعَطاءِ الاْمِلِ. وَ رُبَّما سَاَلْتَ الشَّىْءَ فَلاتُؤْتاهُ
و عطاى امیدوار فراوان تر گردد. و چه بسا چیزى را بخواهى و به تو داده نشود
وَ اُوتيتَ خَيْراً مِنْهُ عاجِلاً اَوْ آجِلاً، اَوْ صُرِفَ عَنْكَ لِما هُوَ خَيْرٌ لَكَ.
ولى بهتر از آن در دنیا یا آخرت به تو عنایت گردد، یا به خاطر برنامه نیکوترى این دعایت مستجاب نشود.
فَلَرُبَّ اَمْر قَدْ طَلَبْتَهُ فيه هَلاكُ دينِكَ لَوْ اُوتيتَهُ.
و چه بسا چیزى را مى خواهى که اگر اجابت گردد دینت را تباه کند.
فَلْتَكُنْ مَسْاَلَتُكَ فيما يَبْقى لَكَ جَمالُهُ، و يُنْفى عَنْكَ وَبالُهُ، فَالْمالُ لايَبْقى لَكَ وَ لا تَـبْقـى لَــهُ.
روى این حساب باید چیزى را بطلبى که زیباییش براى تو برقرار، و وبالش از تو برکنار باشد، که ثروت براى تو باقى نیست و تو هم براى آن باقى نخواهى بود.
وَاعْلَمْ يا بُنَىَّ، اَنَّكَ اِنَّما خُلِقْتَ لِلاْخِرَةِ لا لِلدُّنْيا، وَ لِلْفَناءِ لا لِلْبَقاءِ،
پسرم! معلومت باد براى آخرت آفریده شده اى نه براى دنیا، و براى فنا نه براى بقا،
وَ لِلْمَوْتِ لا لِلْحَياةِ، وَ اَنَّكَ فى مَنْزِلِ قُلْعَة، وَ دارِ بُلْغَة،
و براى مرگ نه براى حیات، در منزلى هستى که باید از آن کوچ کنى، و جایى که از آن به جاى دیگر برسى،
وَ طَريق اِلَى الاْخِرَةِ، وَ اَنَّكَ طَريدُ الْمَوْتِ الَّذى لايَنْجُو مِنْهُ هارِبُهُ، وَ لايَفُوتُهُ طالِبُهُ، و لابُدَّ اَنَّهُ مُدْرِكُهُ، فَكُنْ مِنْهُ عَلى حَذَر اَنْ يُدْرِكَكَ
و خلاصه در راه آخرتى، و صید مرگى که گریزنده از آن را نجات نیست، و از دستِ خواهنده اش بیرون نرود، و ناگزیر او را بیابد. از اینکه مرگ تو را به هنگام
گناه دریابد ـ
وَ اَنْتَ عَلى حال سَيِّئَة قَدْ كُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَكَ مِنْها بِالتَّوْبَةِ، فَيَحُولَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ ذلِكَ، فَاِذا اَنْتَ قَدْ اَهْلَكْتَ نَفْسَكَ.
گناهى که با خود مى گفتى از آن توبه مى کنم ـ برحذر باش، مرگى که بین تو و توبه ات مانع گردد، و بدین صورت خود را به هلاکت انداخته باشى.
یـاد مـرگ
يا بُنَىَّ، اَكْثِرْ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ، وَ ذِكْرِ ما تَهْجُمُ عَلَيْهِ، وَ تُفْضى بَعْدَ الْمَوْتِ اِلَيْهِ،
پسرم! مرگ را و موقعیتى که ناگهان در آن مى افتى، و بعد از مرگ به آن مى رسى زیاد به یاد آر،
حَتّى يَأْتِيَكَ وَ قَدْ اَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَكَ ، وَ شَدَدْتَ لَهُ اَزْرَكَ، وَ لا يَأْتِيَكَ بَغْتَةً فَيَبْهَرَكَ.
تا وقتى مرگت برسد خود را مهیّا، و دامن همت به کمر زده باشى، مباد که مرگ از راه برسد و تو را مغلوب نماید
وَ اِيّاكَ اَنْ تَغْتَرَّ بِما تَرى مِنْ اِخْلادِ اَهْلِ الدُّنْيا اِلَيْها، وَ تَكالُبِهِمْ عَلَيْها، فَقَدْ نَبَّاَكَ اللّهُ عَنْها،
. از اینکه رغبت دنیاپرستان به دنیا، و حرصشان بر متاع اندک آن تو را فریفته کند برحذر باش، که خداوندت از اوضاع دنیا خبر داده،
وَ نَعَتْ هِىَ لَكَ نَفْسَها، وَ تَكَشَّفَتْ لَكَ عَنْ مَساويها، فَاِنَّما اَهْلُها كِلابٌ عاوِيَةٌ،
و دنیا هم با احوالاتش تو را از زوال خود آگاه نموده، و زشتیهایش را به تو نشان داده، زیرا دنیاپرستان سگانى فریادزننده،
وَ سِباغٌ ضارِيَةٌ، يَهِرُّ بَعْضُها بَعْضاً، وَ يَأْكُلُ عَزيزُها ذَليلَها، وَ يَقْهَرُ كَبيرُها صَغيرَها.
و درندگانى شکارکننده هستند، یکدیگر را مى گزند، زورمندش ضعیفش را مى خورد، و بزرگش به کوچکش به قهر و غلبه حمله مى کند.
نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ،وَ اُخْرى مُهْمَلَةٌ، قَدْ اَضَلَّتْ عُقُولَها، وَ رَكِبَتْ مَجْهُولَها،
گروهى از دنیاداران چهارپایانى مهار شده، و دسته اى حیوان رها شده اند، عقول خود را از دست داده، و به راه نامعلوم قدم نهاده اند،
سُرُوحُ عاهَة بِواد وَعْث، لَيْسَ لَها راع يُقيمُها،
حیوانى چند که در چراگاه آفت که قدم درآنجا قرارى ندارد سُر داده شده اند، نه چوپانى که از آنان نگهدارى نماید،
وَ لا مُسيمٌ يُسيمُها، سَلَكَتْ بِهِمُ الدُّنْيا طَريقَ الْعَمى،
و نه چراننده اى که آنها را بچراند، دنیا آنان را به راه کورى و ضلالت برده،
وَ اَخَذَتْ بِاَبْصارِهِمْ عَنْ مَنارِ الْهُدى، فَتاهُوا فى حَيْرَتِها، وَ غَرِقُوا فى نِعْمَتِها، وَ اتَّخَذُوها رَبّاً، فَلَعِبَتْ بِهِمْ وَ لَعِبُوا بِها، وَ نَسُــوا مـا وَراءَهــا .
و دیدگانشان را از دیدن علائم هدایت فرو بسته، در وادى حیرت دنیا سرگردان، و در نعمتهایش غرق، و آن را به عنوان ربّ انتخاب کرده اند، از این رو دنیا با آنان و آنان با دنیا به بازى پرداخته اند،و آنچه را به دنبال آن است فراموش کرده اند.
انـدازه در طلـب
رُوَيْداً يُسْفِرُ الظَّلامُ، كَاَنْ قَدْ وَرَدَتِ الاَْظْعانُ، يُوشِكُ مَنْ اَسْرَعَ اَنْ يَلْحَقَ.
مهلت ده، تاریکى برطرف مى شود، گویى کاروان به منزل رسیده، امید است آن که بشتابد به کاروان برسد.
وَاعْلَمْ يا بُنَىَّ، اَنَّ مَنْ كانَتْ مَطِيَّتُهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ فَاِنَّهُ يُسارُ بِهِ وَ اِنْ كانَ واقِفاً، وَ يَقْطَعُ الْمَسافَةَ وَ اِنْ كانَ مُقيماً وادِعاً.
پسرم! آگاه باش کسى که مرکبش شب و روز است او را با مرکب مى برند گرچه ایستاده به نظر آید، و طى مسافت مى کند هرچند مقیم و آسوده دیده شود.
وَاعْلَمْ يَقيناً اَنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ اَمَلَكَ وَ لَنْ تَعْدُوَ اَجَلَكَ، وَ اَنَّكَ فى سَبيلِ مَنْ كانَ قَبْلَكَ.
به یقین آگاه باش که هرگز به آرزویت نرسى، و از اجل معیّن شده نگذرى، و در راه کسى هستى که پیش از تو بوده.
فَخَفِّصْ فِى الطَّلَبِ، وَ اَجْمِلْ فِى الْمُكْتَسَبِ،
پس در طریق به دست آوردن مال آرام باش، و در برنامه کسب و کار مدارا کن،
فَاِنَّهُ رُبَّ طَلَب قَدْ جَرَّ اِلى حَرَب. فَلَيْسَ كُلُّ طالِب بِمَرْزُوق، وَ لاكُلُّ مُجْمِل بِمَحْرُوم.
چه بسا تلاشى که موجب تلف شدن ثروت شود. معلومت باد که هر کوشنده اى یابنده، و هر مداراکننده اى محروم نیست.
وَ اَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّة وَ اِنْ ساقَتْكَ اِلَى الرَّغائِبِ،
نفس خود را از هر پستى به گرامى داشتنش حفظ کن هرچند تو را به نعمت هاى فراوان رساند،
فَاِنَّكَ لَنْ تَعْتاضَ بِما تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً. وَ لاتَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللّهُ حُرّاً. وَ ما خَيْرُ خَيْر لايُنالُ اِلاّ بِشَرٍّ، وَ يُسْر لا يُنالُ اِلاّ بِعُسْر؟!
زیرا در برابر مقدارى که از کرامت نفس به خرج مى گذارى عوضى به دست نیاورى. بنده دیگرى مباش که خداوند آزادت قرار داده. چه خیرى است در خیرى که جز با شرّبه دست نیاید، و در آسایشى که جز با سختى حاصل نگردد؟!
وَ اِيّاكَ اَنْ تُوجِفَ بِكَ مَطايا الطَّمَعِ فَتُورِدَكَ مَناهِلَ الْهَلَكَةِ.
از اینکه مرکبهاى طمع تو را برانند و به آبشخورهاى مهلکه وارد سازند برحذر باش،
وَ اِنِ اسْتَطَعْتَ اَنْ لايَكُونَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللّهِ ذُو نِعْمَة فَافْعَلْ،
اگر بتوانى بین تو و خداوند صاحب نعمتى نباشد چنان کن،
فَاِنَّكَ مُدْرِكٌ قِسْمَكَ، وَ آخِذٌ سَهْمَكَ. وَ اِنَّ الْيَسيرَ مِنَ اللّهِ سُبْحانَهُ اَعْظَمُ وَ اَكْرَمُ مِنَ الْكَثيرِ مِنْ خَلْقِهِ وَ اِنْ كانَ كُـلٌّ مِنْهُ .
زیرا بالاخره نصیبت را بیابى، و سهم خود را دریابى. نعمت اندک از جانب خداى پاک بزرگتر و با ارزش تر از نعمت فراوانى است که از غیر خدا برسد اگرچه همه از اوست.
سفارشهاى گوناگون دیگر
وَ تلافيكَ ما فَرَطَ مِنْ صَمْتِكَ اَيْسَرُ مِنْ اِدْراكِكَ ما فاتَ مِنْ مَنْطِقِكَ،
تدارک آنچه به خاطر سکوت از دستت رفته آسان تر است از آنچه محض گفتارت از کف داده اى،
وَ حِفْظُ ما فِى الْوِعاءِ بِشَدِّ الْوِكاءِ، وَ حِفْظُ ما فى يَدَيْكَ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ طَلَبِ ما فى يَدِ غَيْرِكَ.
و نگهدارى آنچه در ظرف است به محکم کردن سربند آن است، و حفظ آنچه در اختیار توست نزد من محبوبتر است از طلب آنچه در دست غیر توست.
وَ مَرارَةُ الْيَأْسِ خَيْرٌ مِنَ الطَّلَبِ اِلَى النّاسِ. وَ الْحُرْفَةُ مَعَ الْعِفَّةِ خَيْرٌ مِنَ الْغِنى مَعَ الْفُجُورِ.
تلخى ناامیدى بهتر از خواستن از مردم است. مال اندک همراه با عفت نفس از ثروت با گناه بهتر است.
وَ الْمَرْءُ اَحْفَظُ لِسِرِّهِ. وَ رُبَّ ساع فيما يَضُرُّهُ. مَنْ اَكْثَرَ اَهْجَرَ،
آدمى راز زندگیش را بهتر از دیگران حفظ مى کند. چه بسا کوشنده اى که تلاش و سعیش به او زیان مى زند. زیاده گو هرزه گو مى گردد،
وَ مَنْ تَفَكَّرَ اَبْصَرَ. قارِنْ اَهْلَ الْخَيْرِ تَكُنْ مِنْهُمْ،
و آن که نسبت به امورش اندیشه کند بینا مى شود. به اهل خیر نزدیک شو تا از آنان گردى،
وَ بايِنْ اَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ. بِئْسَ الطَّعامُ الْحَرامُ، وَ ظُلْمُ الضَّعيفِ اَفْحَشَ الظُّلْمِ.
و از اهل شر جدا شو تا از آنان به حساب نیایى. بد خوراکى است خوراک حرام، و ستم بر ضعیف زشت ترین ستم است.
اِذا كانَ الرِّفْقُ خُرْقاً كانَ الْخُرْقُ رِفْقاً، رُبَّما كانَ الدَّواءُ دَاءً وَ الدّاءُ دَواءً. وَ رُبَّما نَصَحَ غَيْرُ النّاصِحِ، وَ غَشَّ الْمُسْـتَـنْصَـحُ.
آنجا که نرمى درشتى است درشتى نرمى است، چه بسا دارو درد،و درد درمان است. چه بسا خیرخواهى کند آن که خیرخواه نیست، و خیانت ورزد کسى که از او
نصیحت خواسته شده.
وَ اِيّاكَ وَ الاِْتِّكالَ عَلَى الْمُنى فَاِنَّها بَضائِعُ النَّوْكى. وَ الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجارِبِ، وَ خَيْرُ ما جَرَّبْتَ ما وَعَظَكَ.
از اعتماد به آرزوها بپرهیز که سرمایه احمقان است. عقل حفظ تجربه هاست، و بهترین چیزى که تجربه کرده اى آن است که تو را پند دهد.
بادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ اَنْ تَكُونَ غُصَّةً. لَيْسَ كُلُّ طالِب يُصيبُ، وَ لا كُلُّ غائِب يَؤُوبُ.
به جانب فرصت بشتاب پیش از آنکه غصه و حسرت گردد. این طور نیست که هر خواهنده اى به مقصد رسد، و هر غائب شونده اى بازگردد.
وَ مِنَ الْفَسادِ اِضاعَةُ الزّادِ وَ مَفْسَدَةُ الْمَعادِ. وَ لِكُلِّ اَمْر عاقِبَةٌ،
از زمینه هاى فساد ضایع کردن زاد و توشه و تباه کردن معاد است. براى هر کارى عاقبتى است،
سَوْفَ يَأْتيكَ ما قُدِّرَ لَكَ. التّاجِرُ مُخاطِرٌ. وَ رُبَّ يَسير اَنْمى مِنْ كَثير.
آنچه برایت رقم خورده زوداست به تو برسد. تاجر در خطر است. و چه بسیارمال اندکى که ازمال بسیار بابرکت تر است.
وَلا خَيْرَ فى مُعين مَهين، وَ لا فى صَديق ظَنين. ساهِلِ الدَّهْرَ ما ذَلَّ لَكَ قَعودُهُ. وَ لا تُخاطِرْ بِشَىْء رَجاءَ اَكْثَرَ مِنْهُ. وَ اِيّاكَ اَنْ تَجْمَحَ بِـكَ مَطِيَّةُ اللَّجاجِ.
خیرى در یارى دهنده پست، و رفیق متّهم نیست. تا وقتى شتر زمانه رام توست آن را آسان گیر. نعمتى را به امید بیشتر به دست آوردن در خطر مینداز. از اینکه مرکب لجاجت تو را چموشى کند بپرهیز.
اِحْمِلْ نَفْسَكَ مِنْ اَخيكَ عِنْدَ صَرْمِهِ عَلَى الصِّلَةِ، وَ عِنْدَ صُدُودِهِ عَلَى اللَّطَفِ وَ الْمُقارَبَةِ،
زمان جدایى برادرت از تو خود را به پیوند با او، و وقت روى گردانیش به لطف و قرابت،
وَ عِنْدَ جُمُودِهِ عَلَى الْبَذْلِ، وَ عِنْدَ تَباعُدِهِ عَلَى الدُّنُوِّ، وَ عِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَى اللّينِ، وَ عِنْدَ جُرْمِهِ عَلَى الْعُذْرِ،
و برابر بخلش به عطا و بخشش، و هنگام دوریش به نزدیکى، و زمان درشتخویى اش به نرمخویى، و وقت گناهش به پذیرفتن عذر او وادار،
حَتّى كَاَنَّكَ لَهُ عَبْدٌ، وَ كَاَنَّهُ ذُو نِعْمَة عَلَيْكَ. وَ اِيّاكَ اَنْ تَضَعَ ذلِكَ فى غَيْرِ مَوْضِعِهِ،
تا جایى که گویى تو بنده اویى، و او تو را صاحب نعمت است. این برنامه ها را در جایى که اقتضا ندارد انجام مده،
اَوْ اَنْ تَفْعَلَهُ بِغَيْرِ اَهْلِهِ. لاتَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَديقِكَ صَديقاً فَتُعادِىَ صَديقَكَ.
و درباره کسى که شایسته نیست به میدان نیاور. دشمن دوستت را به دوستى انتخاب مکن تا دوستت را دشمن نباشى.
وَ امْحَضْ اَخاكَ النَّصيحَةَ حَسَنَةً كانَتْ اَوْ قَبيحَةً.
خیرخواهى خود را نسبت به برادرت خالص کن چه خیرخواهیت به نظر او خوب آید یا زشت.
وَ تَجَرَّعِ الْغَيْظَ فَاِنّى لَمْ اَرَجُرْعَةً اَحْلى مِنْها عاقِبَةً، وَ لا اَلَذَّ مَغَبَّةً. وَ لِنْ لِمَنْ غالَظَكَ، فَاِنَّهُ يُوشِكُ اَنْ يَلينَ لَكَ.
جرعه خشم را فرو خور، که من جرعه اى شیرین تر و داراى عاقبتى لذیذتر از آن ندیدم. با کسى که با تو خشونت کند نرم باش، که به زودى نسبت به تو نرم شود.
وَ خُذْ عَلى عَدُوِّكَ بِالْفَضْلِ، فَاِنَّهُ اَحْلَى الظَّفَرَيْنِ.
با دشمنت نیکى کن که نیکى شیرین ترین دو پیروزى (انتقام و گذشت) است.
وَ اِنْ اَرَدْتَ قَطيعَةَاَخيكَ فَاسْتَبْقِ لَهُ مِنْ نَفْسِكَ بَقِيَّةً يَرْجِعُ اِلَيْها اِنْ بَدا لَهُ ذلِكَ يَوْماً مّا.
اگر خواستى از برادرت جدا شوى جایى براى او باقى گذار که اگر روزى خواست برگردد دستاویز برگشت داشته باشد.
وَ مَنْ ظَنَّ بِكَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ. وَ لاتُضيعَنَّ حَقَّ اَخيكَ اتِّكالاً عَلى ما بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ،
آن که به تو گمان نیک برد گمانش را عملاً تحقق بخش. حق برادرت را با تکیه بر رفاقتى که بین تو و اوست ضایع مکن،
فَاِنَّهُ لَيْسَ لَكَ بِاَخ مَنْ اَضَعْتَ حَقَّهُ. وَ لايَكُنْ اَهْلُكَ اَشْقَى الْخَلْقِ بِكَ.
زیرا کسى که حقّش را ضایع کنى برادر تو نیست. مبادا خانواده ات بدبخت ترین مردم به خاطر تو باشند.
وَ لاتَرْغَبَنَّ فيمَنْ زَهِدَ عَنْكَ. وَ لايَكُونَنَّ اَخُوكَ عَلى مُقاطَعَتِكَ اَقْوى مِنْكَ عَلى صِلَتِهِ،
به کسى که به تو علاقه ندارد علاقه نشان مده. نباید برادرت در قطع رابطه با تو از پیوستن تو به او،
و لايَكُونَنَّ عَلَى الاِْساءَةِ اَقْوى مِنْكَ عَلَى الاِْحْسانِ.
و بد عمل کردنش از احسان تو به او از توتواناتر باشد.
وَ لايَكْبُرَنَّ عَلَيْكَ ظُلْمُ مَنْ ظَلَمَكَ، فَاِنَّهُ يَسْعى فى مَضَرَّتِهِ وَ نَفْعِكَ، وَ لَيْسَ جَزاءُ مَنْ سَرَّكَ اَنْ تَسُوءَهُ.
ستم اهل ستم بر تو گران نیاید، زیرا او به زیان خودو سود تو مى کوشد، و جزاى آن که تو را شاد نموده اندوهگین کردن او نیست.
وَ اعْلَمْ يا بُنَىَّ، اَنَّ الرِّزْقَ رِزْقانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ،
پسرم! آگاه باش رزق دو نوع است: رزقى که تو آن را مى جویى، و رزقى که آن تو را مى جوید،
فَاِنْ اَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ اَتاكَ. ما اَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحاجَةِ، وَ الْجَفاءَ عِنْدَ الْغِنى.
و اگر تو به او نرسى او به تو مى رسد. چه زشت است تواضع به وقت احتیاج، و ستم در زمان توانگرى!
اِنَّما لَكَ مِنْ دُنياكَ ما اَصْلَحْتَ بِهِ مَثْواكَ. وَ اِنْ جَزِعْتَ عَلى
از دنیایت به سود تو همان است که آخرتت را به آن اصلاح نمایى. اگر براى آنچه از دستت
ما تَفَلَّتَ مِنْ يَدَيْكَ فَاجْزَعْ عَلى كُلِّ ما لَمْ يَصِلْ اِلَيْكَ. اِسْتَدِلَّ عَلى
رفته ناله مى کنى پس براى هرچه به دستت نرسیده نیز ناله بزن. بر آنچه نبوده
ما لَمْ يَكُنْ بِما قَدْ كانَ، فَاِنَّ الاُْمُورَ اَشْباهٌ. وَ لاتَكُونَنَّ مِمَّن لاتَنْفَعُهُ
به آنچه بوده استدلال کن، زیرا امور دنیا شبیه یکدیگرند. از کسانى مباش که موعظه به آنان سود ندهد
الْعِظَةُ اِلاّ اِذا بالَغْتَ فى ايلامِهِ، فَاِنَّ الْعاقِلَ يَتَّعِظُ بِالاَْدَبِ، وَ الْبَهائِمُ
مگر وقتى که در توبیخ و آزردنشان جدیّت کنى، که عاقل به ادب پند گیرد، و چهارپایان
لاتَتَّعِظُ اِلاّ بِالضَّرْبِ. اِطْرَحْ عَنْكَ وارِداتِ الْهُمُومِ بِعَزائِمِ الصَّبْرِ
جز با ضرب تازیانه اصلاح نگردند. غمهایى را که بر تو وارد مى گردد با تصمیم هاى قوى بر صبر و استقامت
وَ حُسْنِ الْيَقينِ. مَنْ تَرَكَ الْقَصْدَ جارَ. وَ الصّاحِبُ مُناسِبٌ.
و با حسن یقین از خود دور کن. هر که راه مستقیم را بگذاشت منحرف شد. همنشین به منزله خویشاوند است.
وَ الصَّديقُ مَنْ صَدَقَ غَيْبُهُ. وَ الْهَوى شَريكُ الْعَمى. رُبَّ بَعيد
دوست آن است که در غیبت انسان نیز دوست باشد. هواى نفس شریک کوردلى است. چه بسا دورى
اَقْرَبُ مِنْ قَريب، و قَريب اَبْعَدُ مِنْ بَعيد، والْغَريبُ مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ
که از نزدیک نزدیک تر است، و چه بسا نزدیکى که از دور دورتر است. غریب کسى است که براى او
حَبيبٌ. مَنْ تَعَدَّى الْحَقَّ ضاقَ مَذْهَبُهُ. وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلى قَدْرِهِ كانَ
دوست نیست. آن که از حق تجاوز کند راه اصلاح بر او تنگ مى شود. کسى که به ارزش خود قناعتورزد ارزشش
اَبْقى لَهُ. وَ اَوْثَقُ سَبَب اَخَذْتَ بِهِ سَبَبٌ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللّهِ.
براى او پاینده تر است. مطمئن ترین رشته اى که به آن چنگ زنى رشته اى است که بین تو و خداوند است.
وَ مَنْ لَمْ يُبالِكَ فَهُوَ عَدُوُّكَ. قَدْ يَكُونُ الْيَأْسُ اِدْراكاً اِذا كانَ الطَّمَعُ
بى پرواى نسبت به تو دشمن توست. گاهى نومیدى دست یافتن است آن گاه که طمع موجب هلاکت
هَلاكاً. لَيْسَ كُلُّ عَوْرَة تَظْهَرُ، وَ لا كُلُّ فُرْصَة تُصابُ. وَ رُبَّما اَخْطَاَ
است. هر عیبى آشکار نمى گردد، و هر فرصتى به چنگ نمى آید. چه بسا بینا که راهش را
الْبَصيرُ قَصْدَهُ، وَ اَصابَ الاَْعْمى رُشْدَهُ. اَخِّرِ الشَّرَّ فَاِنَّكَ اِذا شِئْتَ
اشتباه کند، و کوردل به رشد و صواب برسد. بدى را به تأخیر انداز زیرا که هرگاه بخواهى مى توان
تَعَجَّلْتَهُ. وَ قَطيعَةُ الْجاهِلِ تَعْدِلُ صِلَةَ الْعاقِلِ. مَنْ اَمِنَ الزَّمانَ
به سوى آن شتافت. بریدن از نادان مساوى پیوستن به داناست. آن که خود را از زمانه ایمن بیند زمانه به او
خانَهُ، وَ مَنْ اَعْظَمَهُ اَهانَهُ. لَيْسَ كُلُّ مَنْ رَمى اَصابَ.
خیانت ورزد، و آن که زمانه را بزرگ شمارد زمانه او را پست کند. این نیست که هر تیراندازى به هدف زند.
اِذا تَغَيَّرَ السُّلْطانُ تَغَيَّرَ الزَّمانُ.
هرگاه وضع سلطان دگرگون گردد اوضاع زمانه تغییر کند.
سَلْ عَنِ الرَّفيقِ قَبْلَ الطَّريقِ،وَ عَنِ الْجارِ قَبلَ الدّارِ.
پیش از سفر از رفیق سفر،و قبل از خانه از همسایه خانه بپرس.
اِيّاكَ اَنْ تَذْكُرَ مِنَ الْكَلامِ ما يَكُونُ مُضْحِكاً وَ اِنْ حَكَيْتَ ذلِكَ عَنْ غَيْرِكَ.
از اینکه سخن خنده آور گویى بپرهیزگرچـه آن را از دیگرى حکایت کنـى .
درباره زنان
وَ اِيّاكَ وَ مُشاوَرَةَ النِّساءِ فَاِنَّ رَأْيَهُنَّ اِلى اَفْن، وَ عَزْمَهُنَّ اِلى وَهْن.
از مشورت با زنان اجتناب کن، زیرا رأیشان ضعیف، و عزمشان سست است.
وَاكْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ اَبْصارِهِنَّ بِحِجابِكَ اِيّاهُنَّ، فَاِنَّ شِدَّةَ الْحِجابِ اَبْقى عَلَيْهِنَّ،
با پوششى که بر آنان قرار مى دهى دیده آنان را از دیدن مردمان بازدار، زیرا سختى حجابْ آنان راپاک تر نگاه مى دارد،
وَ لَيْسَ خُرُوجُهُنَّ بِاَشَدَّ مِنْ اِدْخالِكَ مَنْ لايُوثَقُ بِهِ عَلَيْهِنَّ، وَ اِنِ اسْتَطَعْتَ اَنْ لايَعْرِفْنَ غَيْرَكَ فَافْعَلْ.
و بیرون رفتن زنان از خانه بدتر از این نیست که افراد غیرمطمئن را بر آنان درآورى، و اگر بتوانى چنان کن که غیر تو را نشناسند.
وَ لاتُمَلِّكِ الْمَرْاَةَ مِنْ اَمْرِها ما جاوَزَ نَفْسَها، فَاِنَّ الْمَرْاَةَ رَيْحانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمانَة.
امورى که درخور توان زنان نیست به دستشان مسپار، زیرا زن گلى است ظریف نه خادم و کارپرداز.
وَ لاتَعْدُ بِكَرامَتِها نَفْسَها، وَ لاتُطْمِعْها فى اَنْ تَشْفَعَ لِغَيْرِها.
احترامش را در حدّ خودش مراعات کن، و او را به طمع میانجى گرى در حق غیر مینداز.
وَ اِيّاكَ وَ التَّغايُرَ فى غَيْرِ مَوْضِعِ غَيْرَة، فَاِنَّ ذلِكَ يَدْعُو الصَّحيحَةَ اِلَى السَّقَمِ، وَ الْبَريئَةَ اِلَى الرَّيْبِ.
آنجا کهجاى غیرت نیست از غیرت بپرهیز، چرا که این روش افراطى سالم را به بیمارى، و پاکدامن را به آلودگى دچار مى کند.
وَاجْعَلْ لِكُلِّ اِنْسان مِنْ خَدَمِكَ عَمَلاً تَأْخُذُهُ بِهِ، فَاِنَّهُ اَحْرى اَنْ لايَتَواكَلُوا فى خِدْمَتِكَ.
براى هریک از خدمتگزارانت کارى مربوط به او قرار ده و او را نسبت به همان کاربازخواست نما،که این کارآنها رابهتر وامى دارد تا در خدمتت کار را به یکدیگروانگذارند.
وَ اَكْرِمْ عَشيرَتَكَ، فَاِنَّهُمْ جَناحُكَ الَّذى بِهِ تَطيرُ، وَ اَصْلُكَ الَّذى اِلَيْهِ تَصيرُ،
اقوامت را احترام کن، زیرا آنان بال تواَند که با آن پرواز مى کنى، و ریشه تواَند که به آن بازمى گردى،
وَ يَدُكَ الَّتى بِها تَصُولُ. اَسْتَوْدِعُ اللّهَ دينَكَ وَ دُنياكَ، وَ اَسْاَلُهُ خَيْرَ الْقَضاءِ لَكَ فِى الْعاجِلَةِ وَ الاْجِلَةِ، وَ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ. وَالسَّلامُ.
و نیروى تواَند که به وسیله آنان به دشمن حمله مى برى. دین و دنیایت را به خدا مى سپارم،و از او بهترین سرنوشت را براى تو در امروز و فردا و دنیا و آخرت درخواست مى کنم.والسّـــلام .