نهجالبلاغه: خطبه 171
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است در دفاع از حق خویش، و نکوهش اهل جمل
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لا تُوارى عَنْهُ سَماءٌ سَماءً، وَ لا اَرْضٌ اَرْضاً.
حمد خدایى را که آسمانى آسمان دیگر را، و زمینى زمین دیگر را از دید او نمى پوشاند.
مِنْها
از این خطبه است
وَ قَدْ قالَ لى قائِلٌ: اِنَّكَ عَلَى هذَا الاَْمْرِ يَا بْنَ اَبى طالِب لَحَريصٌ!
کسى به من گفت: اى پسر ابوطالب، تو بر امر خلافت بس حریصى!
فَقُلْتُ: بَلْ اَنْتُمْ وَ اللّهِ لاََحْرَصُ وَ اَبْعَدُ، وَ اَنَا اَخَصُّ وَ اَقْرَبُ،
به او گفتم: به خدا سوگند شما حریص تر و دورترید، و من سزاوارتر و نزدیکترم.
وَ اِنَّما طَلَبْتُ حَقّاً لى وَ اَنْتُمْ تَحُولُونَ بَيْنى وَ بَيْنَهُ، وَ تَضْرِبُونَ وَجْهى دُونَهُ.
من حقّ خودم را که شما بین من و آن مانع مى شوید و مرا ازدست یافتن به آن بازمى دارید طلب کردم.
فَلَمّا قَرَعْتُهُ بِالْحُجَّةِ فِى الْمَلاَِ الْحاضِرينَ هَبَّ كَاَنَّهُ بُهِتَ، لا يَدْرى ما يُجيبُنى بِهِ.
هنگامى که در جمع حاضران با دلیل او را سرکوب کردم دستپاچه شد و گویا سرگردان ماند که پاسخم را چه بگوید.
اللّهُمَّ اِنّى اَسْتَعْديكَ عَلى قُرَيْش وَ مَنْ اَعانَهُمْ، فَاِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمى،
الهى! من بر قریش و آنان که یاریشان مى دهند از تو کمک مى جویم، زیرا آنان با من قطع رحم کردند
وَ صَغَّرُوا عَظيمَ مَنْزِلَتى، وَاَجْمَعُوا عَلى مُنازَعَتى اَمْراً هُوَ لى.
و منزلت والایم را کوچک شمردند، و در ستیز با من در برنامه اى که حق من بود با یکدیگر همدست شدند،
ثُمَّ قالُوا: اَلا اِنَّ فِى الْحَقِّ اَنْ تَأْخُذَهُ، وَ فِى الْحَقِّ اَنْ تَتْرُكَهُ.
آن گاه گفتند: هشدار، حق آن است که آن را بگیرى، و حق آن است که آن را رها کنى.
وَ مِنْها فى ذِكْرِ اَصْحابِ الْجَمَلِ
از این خطبه است درباره اصحاب جمل
فَخَرَجُوا يَجُرُّونَ حُرْمَةَ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ كَما
به سوى جنگ بیرون شدند در حالى که حرم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را همچون
تُجَرُّ الاَْمَةُ عِنْدَ شِرائِها، مُتَوَجِّهينَ بِها اِلَى الْبَصْرَةِ،
کنیزى که براى فروش مى برند به دنبال خود کشاندند و او را با خود به سوى بصره روان ساختند،
فَحَبَسا نِساءَهُما فى بُيُوتِهِما، وَ اَبْرَزا حَبيسَ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَهُما وَ لِغَيْرِهِما،
طلحه و زبیر زنان خود را در خانه نشاندند و همسر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را در برابر تماشاى خود و دیگران گذاشتند،
فى جَيْش ما مِنْهُمْ رَجُلٌ اِلاّ وَ قَدْ اَعْطانِى الطّاعَةَ، وَ سَمَحَ لى بِالْبَيْعَةِ طائِعاً غَيْرَ مُكْرَه،
آن هم در میان لشگرى که مردى از آنان نبود مگر اینکه دست طاعت به من داده بود، و با آزادى و اختیار بیعتم را پذیرفته بود،
فَقَدِمُوا عَلى عامِلى بِها وَ خُزّانِ بَيْتِ مالِ الْمُسْلِمينَ وَ غَيْرِهِمْ مِنْ اَهْلِها،
آنان به فرماندار من و خزانه داران بیت المال مسلمین و مردم بصره هجوم بردند،
فَقَتَلُوا طائِفَةً صَبْراً، وَ طائِفَةً غَدْراً.
گروهى را به شکنجه، و عده اى را به مکر و حیله کشتند.
فَوَاللّهِ لَوْ لَمْ يُصيبُوا مِنَ الْمُسْلِمينَ اِلاّ رَجُلاً واحِداً مُعْتَمِدينَ لِقَتْلِهِ بِلاجُرْم جَرَّهُ، لَحَلَّ لى قَتْلُ ذلِكَ الْجَيْشِ كُلِّهِ،
به خدا قسم اگر جز به یک نفر از مسلمانان دست نمى یافتند و عمداً و بدون گناه او را مى کشتند، کشتن همه آنان بر من حلال بود،
اِذْ حَضَرُوهُ فَلَمْ يُنْكِرُوا، وَ لَمْ يَدْفَعُوا عَنْهُ بِلِسان وَ لا بِيَد،
زیرا همه در آن قتل حاضر بودند ولى مانع نشدند و از او به زبان و دست دفاع نکردند،
دَعْ ما اَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ الْمُسْلِمينَ مِثْلَ الْعِدَّةِ الَّتى دَخَلُوا بِها عَلَيْهِمْ.
چه رسد به اینکه اینان برابر با عددى که داخل بصره شدند از مسلمانان به قتل رساندند.